عوامل منع تدوين حديث
مقدمه
از آنجا که دين مقدس اسلام آخرين و کاملترين دين الهي ميباشد، براي رشد و تعالي انسانها، چه در بعد فردي و چه در بعد اجتماعي، برنامه ها و احکام جامعي را در نظر گرفته است؛ که در اين ميان، سنت به عنوان دومين منبع معارف اسلامي علاوه بر اينکه مبين و مفسر قرآن کريم به شمار ميرود، نقش مهمي نيز در تبيين و شناساندن احکام و معارف اسلامي ايفا ميکند.
عليرغم اينکه وجود سنت در کنار قرآن به خاطر تبيين حقايق قرآني، ضرورتي انکار ناپذير است؛ و از سوي ديگر پيامبر اعظم عليه السلام و ائمه معصومين همواره به فراگيري، حفظ و نشر احاديث ترغيب و تشويق ميفرمودند؛ متأسفانه بعد از رحلت پيامبر اعظم عليه السلام بنا به دلايلي، نقل، کتابت و نشر احاديث ممنوع گشت و اين امر ضربهي سنگين و جبران ناپذيري بر پيکرهي امت اسلامي وارد نمود. به طوري که با گذشت قرنهاي متمادي هنوز هم امت اسلامي از آن رنج ميبرد.
حال با توجه به اهميت و جايگاه رفيع سنت، اين سؤال مطرح ميگردد که :
1- چه عواملي موجب ممنوعيت تدوين و نقل احاديث گشت؟
2- ممنوعيت احاديث چه پيامدهايي را به بار آورد؟
اين مقاله در صدد است به طور گذرا به اين دو پرسش پاسخ دهد.
مفهوم سنت
واژهي "سنّت" در لغت به معناى "روش و طريقه" به كار رفته است.[2]
در قرآن كريم نيز كلمهي "سنّت" به همين معنى استعمال شده است : "سنّت الله الّتى قد خلت من قبل و لن تجد لسنة الله تبديلا"[3]
خدا روشي ثابت و قطعي مقرر کرده است که از پيش جاري بوده است، و هرگز براي روش خدا تغيير و تبديلي نخواهي يافت.
در روايات متعددي نيز واژهي "سنت" به معناي روش و طريقه به کار رفته است؛ از جمله در روايتي پيامبر اعظم عليه السلام ميفرمايند :
"من سنّ سنة حسنة فله أجرها و أجر من عمل بها الى يوم القيامة من غير ان ينقص من اجورهم شيء"[4]
هرکس شيوهى نيكي بنيان بگذارد، پاداش عمل به آن و پاداش تمام كسانى كه تا قيامت به آن عمل كنند را خواهد برد، بيآنکه از پاداش آنها کاسته شود.
واژهي "سنّت" در اصطلاح فقهاي اسلامي (اعم از شيعه و سني) عبارتست از : قول، فعل و تقرير پيامبر اعظم عليه السلام؛ اما از آنجاي كه شيعه، قائل به عصمت اهلبيت هستند و معتقدند که اميرمؤمنان حضرت على عليه السلام و فرزندان معصوم آن حضرت، از سوى خداوند به مقام امامت تعيين و منصوب گرديدهاند؛ لذا گفتار و اعمال آنان را همانند گفتار و اعمال پيامر اعظم عليه السلام حجت و واجب الاتباع ميدانند؛ و دقيقا به همين جهت است كه فقهاي شيعه، دامنهي "سنّت" را گسترده و وسيع مىدانند و مىگويند : السنّة "قول المعصوم و فعله و تقريره"[5]
سنّت عبارتست از : قول، فعل و تقرير معصوم ( "اعم از پيامبر اعظم عليه السلام و ائمه معصومين" ).
اهميت و جايگاه سنت در اسلام
سنّت، در اسلام از جايگاه ويژه و رفيعي برخوردار است؛ به گونه اي که بعد از قرآن كريم، دومين منبع و سرچشمه ي احكام و معارف اسلامى به شمار مىرود.
امام صادق عليه السلام درحديثي به جايگاه رفيع سنت اشاره نموده و ميفرمايند :
"ما من شيء الا (و قد ورد ) فيه کتاب أو سنة"[6]
هيچ چيزي نيست مگر آن که حکم آن در کتاب يا سنت بيان شده است.
شکي نيست که قرآن کريم به عنوان معجزه اي جاويد پيامبر اعظم عليه السلام فقط کليات را بيان نموده است و نياز به مفسر و مبين دارد، زيرا بسيارى از احكام اسلامى يا اصلاً در قرآن بيان نشده "مانند : ديه عين، ديه نفس، تحريم جمع بين زوجه و عمه و خاله وى، حرمت پوشيدن ابريشم بر مرد و... "[7] و يا اگر بيان شده به طور كلى ذكر شده؛ از باب نمونه، حكم وجوب صلاة در قرآن ذكر شده؛ اما اينکه چند رکعت بايد به جا آورد؟ در چه زماني و با چه شرايطي بايد آن را انجام داد؟ قرآن، متذکر اين جزئيات نشده است؛ بلکه تبيين و تفسير آن را به سنت محول نموده است.
سفارش پيامبر اعظم (ص) به حفظ و تدوين حديث
از آنجا که سنت در رشد و تعالي جامعه اسلامي و به خصوص در استخراج احکام شرعي، نقش مهم و چشمگيري ايفا ميکند؛ لازم بود که تدبيري سنجيده شود که اين منبع خروشان به نسلهاي اينده نيز انتقال يابد تا آنان نيز از اين منبع گرانبها، بهره مند شده و با تکيه بر آن در صراط مستقيم گام بردارند.
در همين راستا، رسول اعظم عليه السلام همواره به يادگيرى و حفظ حديث تأكيد مىفرمودند. احاديث فراواني که مسلمين را به اين مهم، فراخوانده است، گواه بر اين مسأله است.
قال رسول اللّه6 : "من حفظ من أمتى أربعين حديثا، ينتفعون بها، بعثه الله يوم القيامة فقيها عالما".[8]
بسيارى از فقهاي اسلامي، براى اينكه به مضمون اين حديث عمل كرده باشند، اقدام به تأليف كتاب "چهل حديث" مىنمودند.
به خاطر سفارشات و توصيههاي پيامبر اعظم عليه السلام و ائمه معصومين بود که مسلمانان نسبت به حفظ حديث، اهتمام ميورزيدند به گونهاي که "برخي از راويان نزديک به سي هزار حديث را حفظ کرده بودند که يکي از آنها محمد بن مسلم است."[9]
همچنين پيامبر گرامى اسلام6 بر تدوين و كتابت حديث نيز تأكيد ويژهاى داشتند :
"شکا رجل إلي النبي6 سوء الحفظ، فقال : استعن بيمينک".[10]
مردي نزد پيامبر از ناتواني خود در حفظ شکايت کرد؛ رسول خدا فرمود : حفظ را با دست راست ياري کن! يعني آنچه را ميشنوي بنويس!
همچنين از حضرت رسول اکرم6 نقل شده است که فرمودند :
"قيدوا العلم بالکتابة"[11]
دانش را با نوشتن، در بند کشيد.
عبد الله بن عمرو ميگويد : من هرچه از پيامبر صلي الله عليه و آله ميشنيدم، يادداشت ميکردم، تا اينکه قريش مرا از اين کار نهي کردند؛ جريان را به پيامبر صلي الله عليه و آله عرض کردم و حضرت فرمود :
"اكتب، فوالذى نفسى بيده، ما خرج منى إلاّ حق."[12]
بنويس، قسم به کسي که جانم به دست اوست، چيزي به غير از حق نمي گويم.
به پيروي از سفارشات و ترغيبهاي پيامبر اعظم عليه السلام مبني بر کتابت احاديث، صحابه قلم بدست گرفته و کتابهاي حديثي متعددي را به رشتهي تحرير در آوردند. که در اين ميان ميتوان از صحيفه اميرمؤمنان عليه السلام نام برد؛ "صحيفه اي که هم در منابع شيعه از آن سخن گفته شده و هم در منابع اهل سنت به آن استتناد شده و بخشي از احکام فقهي آن در ابواب مختلف منابع حديثي فقه به عنوان احاديث منقول ازصحيفه اميرمؤمنان علي عليه السلام ارائه و نقل گرديده است."[13]
حتي بعضى از محققين نزديك به پنجاه نفر صحابى را نام مىبرند كه آنان به نوشتن و كتابت احاديث اقدام نمودهاند؛ از جمله : "فاطمه زهر سلمان فارسى، جابر بن عبدالله انصارى، عبدالله بن عباس، أبو رافع، اسماء بنت عميس، أنس بن مالك و..."[14]
"دكتر نور الدين عتر" كه از عالمان علوم حديث است، در زمينهي تدوين و كتابت حديث توسط صحابه مىنويسد :
"روايات فروانى در حد تواتر از صحابه نقل شده است كه همه، وقوع كتابت حديث نبوى در عصر پيامبر صلي الله عليه و آله را اثبات مىكند."[15]
با توجه به منابع تاريخي به وضوح روشن مي گردد که : كتابت و نوشتن احاديث در عصر پيامبر6 نه تنها امري رايج بوده است بلکه شخص پيامبر6 به مسلمانان سفارش و توصيه مىفرمودند كه احاديث را بنويسند.
بهانههاي خلفا در رابطه با منع تدوين و نشر حديث
علىرغم سفارشات و توصيه هاي پيامبر اعظم عليه السلام مبني بر حفظ، نقل و کتابت احاديث، متأسفانه بعد از رحلت آن بزرگوار، خلفا، نبرد خصمانهاى را با احاديث نبوى آغاز كردند؛ سالهاى متمادى "سنّت" متروك ماند و چنان جو خفقان و دهشتناكى بر جامعه اسلامى سايه افكنده بود، كه بيان احاديث ناب محمّدى(ص) جرم محسوب ميگرديد و راويان حديث شكنجه و زندانى مىشدند؛ و حتي هزاران حديث مكتوب را در آتش سوزاندند، به همه ي ارگانها بخشنامه كردند كه كسى حق نقل و تدوين احاديث را ندارد، حتّى براى جلوگيرى از نشر احاديث، به صحابه اجازه خروج از مدينه را نمىدادند.
اولى و دومى، اولين كسانى بودند كه پرچم مبارزه با احاديث نبوى6 را به دست گرفتند.
ذهبى مىگويد :
"قالت عائشة : جمع ابي الحديث عن رسول الله6 و کانت خمسمائة حديث.... فدعا بنار فحرقها."[16]
عايشه مىگويد : پدرم پانصد حديث از رسول خدا6 جمع کرده بود و همه را آتش زد!!!
خليفه دوم نيز پس از به خلافت رسيدن، تمام تلاش خويش را در جهت ممانعت از نقل، كتابت و نشر احاديث به كار بست؛ وي به ممنوعيت کتابت حديث اکتفا نکرد، بلکه دستور سوزاندن حديث را نيز صادر کرد : "من کان عنده منها شيء فليمحه".[17]
از ميان بردن احاديث ضربه جبران ناپذيري بر امت اسلامي وارد ساخت، به گونهاي که هنوز امت اسلامي از آن رنج ميبرد.
اهل سنت براى توجيه ممنوعيت تدوين احاديث، به دلايلي تمسک ميکنند که در اين بخش به برخي از آنها اشاره ميشود :
1ـ اختلاط حديث با قرآن يكى از دلايل عمدهي آنان مبنى بر عدم جواز تدوين حديث، اينست كه : اگر حديث را بنويسم با قرآن مخلوط مىشود!!!
"ان عمر بن الخطاب اراد ان يکت السنن فاستشار في ذلک اصحاب رسول الله6، فاشاروا عليه ان يکتبها، فطفق عمر يستخير الله فيها شهرا، ثم اصبح يوما و قد عزم الله له. فقال : اني کنت اردت ان اکتب السنن، و اني ذکرت قوما کانوا قبلکم کتبوا کتبا فاکبوا عليها فترکوا کتاب الله تعالي، و اني والله لا البس کتاب الله بشيء ابدا"[18]
اهل سنت با اين ادعا قرآن را که کلام خداوند است، هم تراز سنّت قرار دادهاند؛ به گونهاى كه نوشتن سنّت را موجب اختلاط آن با قرآن مىدانند.
اين توجيه از جهاتي قابل مناقشه است؛
اولاً : اين ادعا با "تحدي" نمودن قرآن ناسازگار است. قرآن کريم "صريحا همه ي جهانيان را بدون استثناء دعوت به مقابله با قرآن کرده است و ميگويد اگر فکر ميکنيد که قرآن سخن خدا نيست و ساخته مغز بشر است، شما هم انسان هستيد، همانند آن را بياوريد!!!"[19]
"قل لئن اجتمعت الإنس و الجن علي أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهيرا"[20]
ثانياً : پذيرفتن اين دليل، مستلزم تحريف قرآن است و حال آنكه خداوند صريحاً فرموده است که در قرآن تحريف راه ندارد :
"إنا نحن نزلنا الذكر و إنا له لحافظون"[21]
2ـ نوشتن احاديث موجب متروك ماندن قرآن مىشود يکي ديگر از توجيهات اهل سنت در ممنوعيت تدوين حديث اينست که نوشتن احاديث موجب مىگردد كه اذهان مسلمانان مشغول احاديث گشته و در نتيجه از قرآن غافل شوند.[22]
در ضعف اين دليل همين كافي است كه اگر نوشتن احاديث موجب متروک ماندن قرآن ميشود، نبايد تا اين زمان که بيش از 1400 سال از ظهور آن ميگذرد، چيزي از قرآن باقي ميماند؛ به خصوص در اين عصر، که کتب حديثي آن هم در تيراژهاي بسيار بالا، وارد بازار شده و در دسترس علاقمندان قرار ميگيرد.
بلکه دقيقا قضيه بر عکس آن چيزي است که آنها ادعا ميکنند، به اين معني که : نوشتن احاديث نه تنها سبب متروک ماندن قرآن نشده است، بلکه عاملي در جهت ترويج قرآن نيز محسوب ميگردد. و مسلمانان به خصوص با خواندن احاديث که در زمينه ي ثواب تلاوت قرآن وارد شده است، شوق و علاقهي شان به قرآن چند برابر ميشود.
علت اصلي منع تدوين احاديث
گرچه اهل سنت براى توجيه منع كتابت حديث، علل مختلفى را بيان كردهاند؛ اما اگر به دور از هرگونه تعصب جوياى حقيقت باشيم، خواهيم ديد كه هيچكدام از اين علل، نمىتواند مانع تدوين حديث شود.
در حقيقت عامل اصلي که منجر به ممنوعيت تدوين حديث گشت، اين که منع تدوين حديث، ريشهي سياسى داشت.
پيامبر گرامى اسلام6، در فضل امير مؤمنان حضرت على عليه السلام و اهلبيت عليه السلام مطالبى زيادى را بيان فرمودهاند كه تبرّكا به چند نمونه اشاره مىشود :
1- هنگام كه پيامبر6 اقوام و خويشان خويش را به اسلام دعوت نمود در حضور همگان فرمود : "إن هذا أخى و وصيى و خليفتى فيكم فاسمعوا له و أطيعوا"
2- در جريان جنگ احزاب فرمود : "ضربة على يوم الخندق أفضل من عبادة الثقلين"
3- در جاى ديگر پيامبر6 فرمود : "أما ترضى أن تكون منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى"
4- در حجة الوداع و در غدير خم در حضور همگان پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : "من كنت مولاه، فهذا على مولاه"
از اين نمونه احاديث بسيارند؛ اين احاديث به خوبى بيانگر اين مطلب است كه پيامبر6 در هر موقعيت و فرصتي كه پيش مىآمد حضرت على عليه السلام را به عنوان وصى و جانشين بلافصل خويش، معرفى مىنمود و مسلمانان را به پيروى و اطاعت از او سفارش مينمود.
به خوبى روشن است كه اينگونه احاديث منافع و موقعيت خلفا را به شدت تهديد مىنمود. اگر احاديث، نوشته مىشد و به دست آيندگان مىرسيد ديگر نوبت به خلافت آنها نمىرسيد.
بنابراين عوامل سياسى خلفا را بر آن داشت كه براى حفظ موقعيت خود و براى رسيدن به خلافت، احاديث نبوى را هدف قرار داده و از نقل، انتشار و كتابت آنها به شدّت جلوگيرى نمودند.
پيامدهاى منع تدوين حديث
خلفا شعار مىدادند "حسبنا كتاب الله"، و خودشان را بىنياز از "سنّت" مىدانستند و در نتيجه از نقل، كتابت و انتشار "سنّت" جلوگيرى نمودند.
اما متأسفانه منع تدوين و كتابت احاديث موجب گرديد كه احاديث نبوى، در زمينههاى فكرى و اعتقادى و... به دست آيندگان نرسد، در نتيجه دست مسلمانان از سنّت كه مبيّن و مفسّر قرآن و يكى از مهمترين منابع تشريع محسوب مىگردد كوتاه شود؛ كسانى كه "حسبنا كتاب الله" را شعار مىدادند از قرآن برداشتهاى مختلفى مىكردند و در نتيجه فرقههاى رنگارنگ يكى پس از ديگرى بوجود آمدند.
بنابراين يكى از پيامدهاى مصيبتبار منع و جلوگيرى از نقل و كتابت احاديث، به وجود آمدن فرقههاى رنگارنگ با عقايد مختلف فكرى و اعتقادى است.
نتيجه
وجود سنت در کنار قرآن، به عنوان دومين منبع معارف اسلامي، ضرورتي انکار ناپذير است، چرا که قرآن فقط کليات را بيان نموده است و تفسير و تبيين آن، به سنت محول شده است.
عليرغم جايگاه رفيع سنت، و با وجود اينکه پيامبر اعظم عليه السلام همواره به کتابت و تدوين احاديث سفارش ميکردند، خلفاي وقت با تدوين احاديث مخالفت ورزيده و مانع آن گشتند.
اهل سنت براي سرپوش گذاشتن بر اعمال آنان، به دلايلي تمسک نمودهاند که هيچکدام نميتواند مانع تدوين حديث شود، و اگر منصفانه و به دور از هرگونه تعصب و غرضورزي، جوياي حقيقت باشيم به اين نتيجه خواهيم رسيد که ممنوعيت تدوين حديث ريشهي سياسي دارد، آنان احاديثي را که بيانگر فضائل و مناقب اهلبيت بودند مانع رسيدن به اهدافشان ميدانستند، و براي از بين بردن اين موانع، دستور ممنوعيت تدوين احاديث را صادر کردند.
--------------------------------------------
پي نوشت ها :
[1] دانشپژوه كارشناسي.
[2] . لويس معلوف، ترجمهي المنجد، مترجم : احمد سيّاح، ج 1، ص 894، انتشارات اسلام، 1384.
[3] . فتح، 23.
[4] .الکليني، الکافي، ج 5، ص 9، دار الکتب الاسلامية، الطبعة الثالثة، 1367 هـ.
[5] . مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج 2، ص 57 - 58، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1368.
[6] . المجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 2، ص 305، مؤسسة الوفاء بيروت، الطبعة الثانية 1403 هـ. 1983 م.
[7] . احمدي ميانجي، درسنامه اصول فقه مقارن، ص 203.
[8] . االحر العاملي، وسائل الشيعة، ج 27، ص 93، مؤسسة آل البيت(ع) لاحياء التراث، الطبعة الثانية، 1414 هـ. ق.
[9] .مهريزي، مهدي، آشنايي با متون حديث و نهج البلاغه، ص 38، دفتر تحقيقات و تدوين متون درسي مرکز جهاني علوم اسلامي، چاپ دوم، 1378، به نقل از : معجم رجال الحديث، ج 17، ص 249 و 253.
[10] . الهيثمي، نور الدين، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 1، ص 152، دار الکتب العلمية، بيروت، الطبعة 1408 هـ. 1988 م.
[11] . مجلسي، محمد باقر، پيشين، ج 58، ص 124.
[12] .احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 2، ص 162، دار صادر بيروت، بي تا.
[13] .فصلنامه علمي تخصصي علوم حديث، شماره سوم، بهار 1376، مقاله ي "صحيفه اميرمؤمنان(ع) قديم ترين سند حديثي" نوشته ي : محمد صادق نجمي، ص 41.
[14] همان، مقاله ي "تدوين حديث(3) صحابه و کتابت حديث" نوشته ي : محمد علي مهدوي راد، ص 12 - 40.
[15] . همان، ص 41، به نقل از منهج النقد في علوم الحديث، ص 40.
[16] . الذهبي، تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 5، مکتبة الحرم المکي، بيتا.
[17] . الشهرستاني، وضوء النبي(ص) ج 2، ص 20، الطبعة الاولي، 1420 هـ.
[18] .النجمي، محمد صادق، اضواء علي الصحيحين، مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة الاولي، 1419 هـ.
[19] . تفسير نمونه، ج 12، ص 274.
[20] . الاسراء، 88. همچنين مراجعه کنيد به : قصص : 49، هود : 13، بقره : 23 - 24.
[21] .الحجر، 9.
[22] . الشهرستاني، علي، منع تدوين الحديث، ذار الغدير، قم، الطبعة الاولي، 1425 هـ.
***** برگرفته از مجله فقه پژوهان : زمستان 1386، شماره 2