امور خارق العاده از نهمین حجّت خدا
  • عنوان مقاله: امور خارق العاده از نهمین حجّت خدا
  • نویسنده: سيد روح الله علوى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 4:1:14 19-7-1403

 

 

مقدمه

همانگونه که پیامبران براى ادعاى خود یعنى «نبوت» معجزه داشتند؛ هر امامى نیز براى اثبات امامت خود از امور خارق العاده اى که فراتر از توان بشرى است به نام معجزه بهره برده است. بنابراین امامان علاوه بر تصریح امام قبل از خود بر جانشین بودن بر منصب امامت، در برهه هایى از زمان براى نشان دادن قدرت امامت معجزاتى را براى مردم به ارمغان آورده اند.
امام محمد تقى (علیه السلام) نیز در همین راستا از خود معجزاتى بروز داده اند که باعث روشنى چشم و اطمینان قلوب شیعیان و از طرفى موجب اسکات دشمنان و معاندان و منکران جایگاه حضرت شد.
نمونه هایى از این معجزات، از جمله خبر دادن از درون افراد، آگاهى از غیب، خبر از آینده، استجابت دعا، تصرّف در طبیعت و... در ذیل آمده است.

 

 

 

آگاهى از غیب

داود بن قاسم جعفرى گوید: بر حضرت جواد (علیه السلام) وارد شدم، و با من سه نامه بود که نویسنده آنها را فراموش کرده بودم، و از این جهت بسیار محزون شدم، حضرت یکى از آن نامه‏ ها را از من گرفت و فرمود: این مربوط به ریان بن شبیب است، و دیگرى را برداشتند و فرمودند: این از محمّد بن حمزه است، و سومى را برداشتند و فرمودند: این هم از فلان کس است.
من از این جهت مبهوت شدم، حضرت نگاهى به من کردند و تبسم فرمودند. (1)

 

 

 

خبر از درون افراد

ابو هاشم گوید: شتربانى به من گفت: با حضرت جواد (علیه السلام) درباره من گفتگو کنید تا کارى به من واگذار کند، من هنگامى که خدمت آن جناب رسیدم وی با گروهى به غذا خوردن مشغول بودند، و براى این جهت فرصت نشد که پیغام شتربان را برسانم، فرمودند: یا اباهاشم غذا بخورید، و با دست خود غذا جلوى من گذاشت، و بلافاصله بدون اینکه من سخنى بگویم به یکى از غلامان خود فرمود: شتربانى که اکنون در خانه است دعوت کن و او را در نزد خود نگهدار.
محمد بن فرج گوید: حضرت جواد (علیه السلام) براى من نوشتند، حسن را به طرفم بیاورید و من جز در این سال او را نزد خود نخواهم داشت، و حضرت در این سال وفات کردند.

 

 

 

استجابت دعا

ابوهاشم گوید: روزى به اتفاق آن حضرت وارد باغى شدیم، عرض کردم:
قربانت گردم من به خوردن انجیر خیلى حریص هستم، اینک دعا کنید تا خداوند مرا از کثرت خوردن انجیر آسوده سازد، پس از چند روز فرمود: یا اباهاشم خداوند محبت خوردن انجیر را از دلت بیرون کرد، و بعد از این از انجیر بسیار بدم می آمد. (2)
در روایتى دیگر این گونه نقل شده است:
ابوهاشم گفت: یک روز در باغى خدمت امام جواد (علیه السلام) رسیده عرض کردم: آقا من به خوردن خاک عادت کرده‏ ام؛ دعا کن خدا این عادت را از من برطرف کند. امام (علیه السلام) چیزى نفرمود. پس از چند روز فرمود: ابوهاشم عادت خاک خوردن از سرت رفت؟ عرض کردم: آقا اکنون کارى به نظرم بدتر از آن نیست (هیچ علاقه به آن کار ندارم). (3)

 

 

 

خبر از آینده

حمیرى نقل کرد که ابوهاشم گفت که: حضرت جواد (علیه السلام) به من سیصد دینار داد در یک کیسه. فرمود: آنها را بده بفلان پسر عمویم. او خواهد گفت: مرا راهنمائى کن، میخواهم فلان جنس را بخرم. او را راهنمائى کن.
گفت: پول ها را به او دادم از من درخواست کرد فروشنده‏ اى را معرفى کنم که از او جنس بخرد من او را راهنمائى کردم. (4)

 

 

 

خواندن ذهن

از على بن اسباط روایت شده که گفت: امام محمّد تقى (علیه السلام) بسوى من خارج شد، من بنا کردم به قد و قامت آن حضرت نظر کردن‏ تا صفات و علامت هاى او را در مصر براى یاران خود بگویم. ناگاه دیدم امام جواد (علیه السلام) به من فرمود: اى على بن اسباط! خداى سبحان براى امامت استدلال مى کند همانطور که براى نبوّت و پیغمبرى استدلال کرده و فرموده: «وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» «سوره مریم، آیه12» نیز فرموده: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً» «سوره یوسف، آیه22» پس جایز است که خدا مقام حکومت را به پسر بچه و به شخص چهل ‏ساله مرحمت فرماید.
روایت شده که امام جواد (علیه السلام) در میان گهواره تکلم مى کرد. (5)

 

 

 

خبر از شهادت خویش

محمد بن فرج گوید: حضرت جواد (علیه السلام) براى من نوشتند، حسن را به طرفم بیاورید و من جز در این سال او را نزد خود نخواهم داشت، و حضرت در این سال وفات کردند. (6)
امام جواد علیه السلام به من فرمود: اى على بن اسباط! خداى سبحان براى امامت استدلال مى کند همانطور که براى نبوّت و پیغمبرى استدلال کرده و فرموده: «وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» «سوره مریم، آیه12» نیز فرموده:«وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً» «سوره یوسف، آیه22» پس جایز است که خدا مقام حکومت را به پسر بچه و به شخص چهل ‏ساله مرحمت فرماید.

 

 

 

تصرف در طبیعت

مأمون همواره به حضرت جواد (علیه السلام) احترام مى کرد و از وى تکریم و تعظیم مینمود و بر فرزندان و خاندانش ترجیح مى داد، پس از چندى حضرت جواد علیه السلام به اتفاق ام الفضل از بغداد بیرون شدند و بطرف مدینه حرکت کردند، هنگامى که به خیابان باب الکوفه رسیدند و مردم هم از آن جناب مشایعت مى کردند در وقت غروب آفتاب به منزل مسیب رسید، و در آن جا فرود آمدند و داخل مسجد شدند.
در صحن مسجد درختى بود که میوه نمى داد، حضرت جواد علیه السلام نزدیک این درخت رفتند و در کنار آن وضوء گرفتند، پس از این بخواندن نماز مغرب پرداختند. در رکعت اول پس از حمد، إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ‏ ، را قرائت کردند، و در رکعت دوم هم‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را خواندند و بعد از سلام نماز مقدارى نشستند و به ذکر خدا پرداختند، و بعد بلافاصله براى نافله برخاستند.
پس از اینکه چهار رکعت نافله مغرب را بجاى آوردند و تعقیب و سجده شکر را انجام دادند از مسجد بیرون شدند، هنگامى که خواستند از نزدیک درخت بگذرند؛ مردم مشاهده کردند درخت میوه دارد، از این جریان سخت در تعجب افتادند و از میوه آن خوردند و میوه آن درخت بسیار شیرین بود و هسته هم نداشت، حضرت جواد (علیه السلام) به طرف مدینه رفتند و در آنجا اقامت کردند تا آنگاه که معتصم در اول سال 225 ، آن حضرت را به بغداد احضار کرد و در آن جا اقامت داشت تا اینکه در آخر ذى القعده همین سال از دنیا رفت و گفته شده است که آن حضرت را مسموم کردند. (7)

پى نوشت ها :
1. زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام، : عزیز الله عطاردی، ناشر: اسلامیه‏، مکان چاپ: تهران‏، سال چاپ: اول‏ - 1390 ق‏، ص 463 .
2. همان، ص464.
3. زندگانى حضرت جواد و عسکریین علیهم السلام، موسى خسروی، ناشر: اسلامیه‏، مکان چاپ: تهران‏، سال چاپ: دوم- 1364 ش‏‏، ص: 30.
4. همان، ص29.
5.مسعودى، على بن حسین - نجفى، محمد جواد، ترجمه إثبات الوصیة لعلیّ بن أبى طالب علیه السلام، 1جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: دوم، 1362 ش، ص408 و409.
6. زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام، عزیز الله عطاردی، ص: 465.
7. همان، ص:469 و 470 .