پيشگفتار
يکى از اهداف و آرمانهاى مسلمانان «وحدت اسلامي» است. مصلحان مسلمان مى کوشيدند تادر جهان اسلام اتحاد و همگرايى به وجود آيد.امام على عليه السلام به عنوان مصلح از مناديان و طلايه داران اتحاد مى باشد. او خود را شيفته و حريص ترين انسان نسبت به وحدت مسلمانان دانسته و يکى از علل بيست و پنج سال سکوت خود در برابر خلفا را حفظ وحدت اسلامى ياد نمود. از سوى ديگر همه مسلمانان را به همسويى و همدلى فراخواند، تا اتحاد نهادينه شده و شجره طيبه آن به بار بنشيند.
يکى از موضوعات بايسته پژوهش درسال امام على عليه السلام ، وحدت در گفتار و سيره آن امام همام است. رهبر فرزانه انقلاب با اعلام سال 1379 به عنوان سال امام على عليه السلام به دو محور امنيت ملى و وحدت ملّى توجه خاص نموده و همه فرهيختگان و صاحبان انديشه را به بحث و بررسى پيرامون اين دو عنصر فراخواند.
اين نوشتار مى کوشد وحدت در گفتار و سيره امام على عليه السلام را مورد تحليل قرار دهد. نخست بيان دو مطلب ضرورى است:
اول: گرچه عنوانِ مقاله «وحدت در گفتار و سيره امام على عليه السلام » است؛ ولى براى تبيين «سنّت» آن حضرت از قرآن، روايات معصومان ديگر و از ديدگاه نظريه پردازان نيز بهره گرفته شده است.
دوم: براى تبيين وحدت در کلام و سيره امام على عليه السلام مى طلبد که عوامل و زمينه هاى اختلاف نيزبررسى شود؛ زيرا بدون شناخت عوامل مخلّ وحدت و از بين بردن آن، اتحاد امکان پذير نيست. پس اين پرسش نيز مطرح است که على عليه السلام به عنوان منادى وحدت؛ چرا در حکومت او، جنگ ها و اختلاف ها پيش آمد؟!
اين مقاله در دو مرحله تبيين شده است. مرحله اول به مسايل وحدت اختصاص يافته و مرحله دوم آن به عوامل و زمينه هاى اختلاف اختصاص داده شده است.
مسايل وحدت
الف ـ اهميت و ضرورت وحدت
در اسلام وحدت اسلامى از اهميت ويژه اى برخوردار است. قرآن در ضمن آن که همگان را به همگرايى و همبستگى فرا خوانده است؛ از وحدت اسلامى به عنوان نعمت ياد کرده و اختلاف را در رديف عذاب الهى قرار داده است. «واعتصموا بحبل اللّه جميعاً و لاتفرقوا واذکروا نعمة اللّه عليکم اذکنتم اعداءً فالّف بين قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً...» (1)؛ همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراکنده نشويد و نعمت خدا را برخود به يادآوريد که چگونه دشمن يک ديگر بوديد و او در ميان شما الفت ايجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شديد.«قل هوالقادر على ان يبعث عليکم عذاباً من فوقکم او من تحت ارجلکم اويلبسکم شيعاً...» (2)؛ بگو او قادر است عذابى از طرف بالا و يا از زير پايتان برشما فروفرستد و يا آن که لباس تفرقه و پراکندگى برشما بپوشاند...
امام على عليه السلام نيز همبستگى را زمينه ريزش فيض الهى دانسته (3) و وحدت رايکى از ارمغان هاى بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بيان کرد. (4) همچنين او خود را شيفته و حريص ترين انسان نسبت به وحدت اسلامى دانسته و فرمود:
صلى الله عليه و سلم وليس رجل ـ فاعلم ـ أحرص على جماعة أمة محمد صلى الله عليه و آله و ألفتها منى، ابتغى بذلک حسن الثواب وکرم المأب...» (5)
اين نکته را بدان هيچ کس از من بر اتحاد و همبستگى امت محمد صلى الله عليه و آله حريص تر نيست که بدان ثواب مى جويم و فرجام نيک مى طلبم...
وحدت قانون حاکم برتمام هستى است. قطرات باران با همگرايى درياها را تشکيل مى دهند. ملکول هاى بدن انسان با همسويى، سلامت بدن را تأمين مى کنند. حيوانات مانند مورچه ها... با همگرايى از آسيب هاى دشمن خودشان را حفظ مى کنند.
براين اساس نظام آفرينش، نظام توحيد و وحدت گرايى است. به قول شاعر که سروده است:
آفرينش درس وحدت مى دهد برهرعالمى
چون که بنيان جهان شد از بناى اتّحاد
رمز وحدت را بجو از قل هواللّه احد
مى دهد اين آيه عالم را صلاى اتّحاد (6)
اقبال لاهورى نيز گفته است:
برگ و ساز کائنات از وحدت است
اندرين عالم حيات از وحدت است (7)
امام على عليه السلام بدان اشاره کرده است. (8)
ضرورت وحدت اسلامى بيشتر در برابر سياست تفرقه انگيز دشمنان اسلام ظهور مى کند. به نمونه زير توجه شود!
زمان پادشاهان قاجار، حکومت عثمانى بزرگ ترين حکومت اسلامى در جهان به شمار مى آمد...
در کنار سفارت عثمانى در تهران مسجد کوچکى وجود داشت. امام جماعت مسجد (و يا يکى از نمازگزاران آن مسجد) مى گفت: روضه خوانى را ديدم که هر روز صبح به مسجد مى آيد و روضه حضرت زهرا عليهاالسلام را مى خواند و به عثمان خليفه سوم ناسزا مى گويد. روزى به او گفتم: چرا تو هر روز همين روضه را مى خوانى و همان ناسزا را مى گويى و تکرار مى کنى، مگر روضه ديگرى نمى داني؟
او در پاسخ گفت: روضه ديگر مى دانم ولى يک نفر بانى دارم که هر روز پنج ريال به من مى دهد ولى مى گويد همين روضه را با اين کيفيت بخوان. خصوصيات و محل او را گفت.
من پى گيرى کردم، ديدم بانى روضه يک نفر کاسب مغازه دار است. جريان را به او گفتم، وى گفت: شخصى روزى دو تومان به من مى دهد تا در آن مسجد چنين روضه خوانده شود. من هم پنج ريال آن را به روضه خوان مى دهم و پانزده ريال آن را خود برمى دارم. باز هم جريان را پى گيرى کردم، سرانجام معلوم شد که از طرف سفارت انگليس روزى 25 تومان براى اين روضه خوانى (براى ايجاد اختلاف بين شيعه و سنى و سپس ايران و حکومت عثماني) داده مى شود.
عزت مندى و آزادى در سايه شجره طيبه اتحاد و همبستگى امکان پذير است. چنان چه امام على عليه السلام فرمود: «هيچ ملتى درباره انجام کارى باهم متحد نشد، جز اين که نيرو و قدرت پيدا کرد و هيچ ملتى از اين قدرت بهره نگرفت، مگر اين که خداوند گرفتارى آنان را بر طرف کرد و آن ها را از بلاى ذلت نجات داد.» (9)
همچنين آن حضرت عزت مندى و موفقيت و ذلت امت هاى گذشته را مبنى برهمگرايى و اختلاف دانسته، فرمود: «اگر بينديشيد در تفاوت احوال آن ها در زمان خوشى و رفاه و زمان سختى، آنگاه لازم مى شود برشما که به سراغ عواملى برويد که باعث عزت و اقتدار آنان شد و دشمنانشان را از آن ها دور کرد و عافيت و سلامت برايشان آورد... و آن عبارت است از پرهيز از تفرقه و اهتمام به الفت و محبّت و توصيه و تشويش برهمگامى و همبستگي...» (10)؛ «بنگريد آن ها چگونه بودند هنگامى که جمعيت هايشان متحد، خواسته ها متفق، قلب ها و انديشه ها معتدل، دست ها پشتيبان هم، شمشيرها يارى کننده يک ديگر، ديده ها نافذ و عزم ها و هدف ها همه يکى بود؛ آيا زمامدار و پيشواى همه جهانيان نشدند؟! از آن طرف پايان کار آنان را نيز بنگريد، آن هنگام که پراکندگى درميان آن ها واقع شد، الفتشان به تشتّت گراييد، اهداف و دلها اختلاف پيدا کردند، به گروههاى متعددى تقسيم شدند و در اثر پراکندگى، باهم به نبرد برخاستند. (در اين هنگام بود) که لباس کرامت و عزت از تنشان بيرون شد و وسعت و نعمت از آنان سلب شد و تنها سرگذشت آنان در ميان شما باقى مانده که مايه عبرت براى عبرت گيرندگان است...» (11)
ب ـ مقصود از وحدت اسلامى
همان طورى که بيان شد، وحدت ضرورت دارد ولى در اين جا اين سؤال قابل طرح است که مقصود از وحدت چيست؟ اصولاً واژه «وحدت» و يا «اتّحاد» در مسايل اجتماعى در مواردى استفاده مى شود که نوعى اختلاف وجود داشته باشد، تا وحدت به وجود آيد و بدون هيچ گونه اختلافات اتحاد موجود بوده و نياز به وحدت ندارد. و حال آن که در اسلام دعوت به همگرايى شده است. (12)از سوى ديگر برخى از اختلافات، معقول و منطقى است. چنان چه اختلافات طبيعى مانند اختلاف رنگ ها و قبيله ها لازمه آفرينش و خلقت انسان به حساب آمده است: «و من آياته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم ان فى ذلک لآيات للعالمين» (13)
بنابراين معناى وحدت آن نيست که در جامعه اختلاف رنگ ها، زبان ها و... و اختلاف سليقه ها، تضارب انديشه و جناح بندى هاى سياسى وجود نداشته باشد؛ زيرا در اسلام به انتقادهاى سازنده، تضارب انديشه و رقابت هاى سياسى منطقى، سفارش شده و آن ها از اصول پذيرفته شده هستند که اين عناصر معمولاً اختلاف آور مى باشند.
همين طور معناى وحدت آن نيست که اقليتهاى مذهبى از عقايد خود دست برداشته و عقيده اى واحد داشته باشند و يا سنّى ها شيعه و شيعيان سنى شوند؛ بلکه مقصود از وحدت آن است که همه افراد و گروههاى يک جامعه با بهره گيرى از عوامل وحدت و با اتخاذ سياست هاى اصولى و منطقى در قبال سياستهاى خصمانه دشمن مشترک خود، متحد بوده و از اختلافات غير معقول پرهيز کرده و اختلافات خود را با تبادل انديشه حل نموده و با صلح و صفا در کنار هم زندگى کنند.
استاد شهيد مطهرى مى نويسد: «آيا مقصود از وحدت چيست؟ آيا مقصود اين است: از ميان مذاهب اسلامى يکى انتخاب شود... و يا اين که وحدت اسلامى هيچ ربطى به وحدت مذهب ندارد؟ مقصود از اتحاد مسلمين، اتحاد پيروان مذاهب مختلف در عين اختلافات، در برابر بيگانگان است... (و) متشکل شدن مسلمين است در يک صف در برابر دشمنان مشترکشان.» (14)
مقصود از وحدت در سيره امام على عليه السلام نيز بدين معناست که آن حضرت على رغم آن که ولايت را حق خود دانسته و با خلفا اختلاف داشت و سياست آن ها را نقد مى کرد (15)؛ ولى در هنگامى که دشمنان مشترک مسلمانان، اصل دين و مصالح عمومى امت اسلامى را تهديد مى کردند، آن حضرت با خلفا همگرا شده و با آن ها همکارى مى کرد. (16)
وحدت در جامعه اسلامى ايران نيز بدين معنا است که گروههاى دلسوز نظام على رغم اختلاف سليقه ها و رقابت هاى سياسى منطقى، باهم متحد شده و در برابر دشمنان نظام اسلامى صف واحدى را تشکيل دهند تا وحدت ملى در جامعه نهادينه شود.
ج ـ امکان وحدت
بعد از بيان اهميت وحدت و مقصود از وحدت، اين پرسش قابل طرح است: با توجه به اقليتهاى مذهبى، جناح هاى سياسى و افراد متعدد با سليقه هاى مختلف اصولاً اتحاد و ايجاد جامعه متحد امکان پذير است؟ در جواب بايد گفت: همان طورى که بيان شد، مقصود از وحدت آن است که همه افراد و گروه ها در ايجاد جامعه متحد همسويى کنند و اين اتحاد با توجه به عوامل و مؤلفه هاى وحدت (که بعداً بيان خواهد شد.) امکان پذير است.در حوزه تعليماتى اسلام نه تنها اتحاد در يک جامعه امکان پذير است که حتى همبستگى پيروان همه اديان الهى امکان دارد؛چنان چه در قرآن همه پيروان اديان الهى به وحدت فراخوانده شده اند: «قل يااهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بيننا و بينکم الا نعبد الاّ اللّه و لا نشرک به شيئاً...» (17)
اگر چنين همگرايى امکان پذير نبود، معنا نداشت که خداوند همه پيروان اديان الهى را به همگرايى و وحدت دعوت مى کرد؛ زيرا جعل اصل تکليف فرع برامکان آن است. استاد آيت اللّه جوادى آملى مى نويسد:
«اين که خداوند ما را گوناگون آفريده و به وحدت امر کرد و از تفرقه باز داشت، نشانگر اين حقيقت است که رسيدن به وحدت، ميسّر و پرهيز از تفرقه، ممکن است.» (18)
در قرآن يکى از وظايف انبياء رفع اختلافات و ايجاد امت واحده بيان شده است. (19)
پيامبراکرم صلى الله عليه و آله با بهره گيرى از عوامل و محورهاى وحدت و مبارزه با عوامل اختلاف، توانست امت منسجم ايجاد نمايد. چنان که «جان ديون پورت» مى نويسد: «... محمد يک نفر عرب ساده، قبائل پراکنده کوچک و برهنه و گرسنه کشورش را مبدل به يک جامعه فشرده وبا انضباط نمود...» (20)
امام على عليه السلام با شناخت دقيق از معارف قرآن و اتحاد حاکم در جامعه مدينة النبى صلى الله عليه و آله همه مسلمانان را به همبستگى فراخواند که نشان دهنده امکان وحدت اسلامى است:
«والزموا السواد الاعظم فانّ يداللّه مع الجماعة. و اياکم و الفرقة فان الشاذّ من الناس للشيطان کما انّ الشاذّ من الغنم للذئب الا من دعا الى هذاالشّعار فاقتلوه و لوکان تحت عمامتى هذه...» (21)
با اکثريت همداستان شويد که دست خدا همراه جماعت است؛ و از تفرقه پرهيز کنيد که موجب آفت است. آن که از جمع مسلمانان به يک سو شود، بهره شيطان است، چنان که گوسفند از گله درماند، نصيب گرگ بيابان است...
همچنين على عليه السلام از وحدت اسلامى به عنوان نعمت الهى ياد کرد: «بى گمان خداوند سبحان برجماعت متحد اين امت، با اين رشته همبستگى که پيوندشان داد، تا در سايه اش آرام گيرند و بدوپناه برند، با نعمت وحدتى منت نهاد که هيچ آفريده اى بهايش را در نمى يابد که از هربهايى پربهاتر است و از هر سترگى سترگ تر.» (22)
د ـ عوامل و محورهاى وحدت
دريک جامعه با بودن گروههاى سياسى، اقليتهاى مذهبى و افراد مختلف نياز به عوامل و حلقه هاى اتصالى که همه اعضاى يک جامعه را مانند دانه هاى تسبيح باهم پيوند دهند؛ از اين رو دانشمندان براى ايجاد همبستگى در يک جامعه عواملى را مانند زبان، مليت، جغرافيا... مطرح کرده اند؛ ولى در اسلام گرچه اين عناصر ناديده گرفته نشده است، ولى اين عوامل عناصر اصلى وحدت نيستند، به دليل اين که اين عوامل ظاهرى و صورى هستند. شاهدش همانا جنگ هاى داخلى و قومى در يک جامعه است. به قول مولوي:پس زبان محرمى خود ديگر است
همدلى از همزبانى بهتر است
در قرآن نيز آمده است: «اى رسول من! تو اگر بخواهى همه ذخاير زمينى را توزيع کنى تا مردم را متحد کنى، نمى توانى و آن خداست که بين قلب ها الفت ايجاد مى کند.» (23)
از اين استفاده مى شود که براى ايجاد وحدت نياز به عوامل ديگرى است که در خود قرآن و روايات بدان اشاره شده است که اين عوامل عبارتند از:
1 ـ اصل توحيد
براساس جهان بينى اسلامى جهان براساس توحيد و وحدت است و خداوند خالق همه موجودات مى باشد. همه مسلمانان به اصل توحيد عقيده دارند و اصل توحيد امرى فطرى است. ايمان به خداوند است که قلب هاى مؤمنان را به هم مهربان و همسو مى کند که گويا همه آنان روح واحد دارند.مؤمنان معدود و ليک ايمان يکى
جسمشان معدود وليکن جان يکى
جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جانهاى شيران خداست
در قرآن از اصل توحيد به عنوان عامل مهم وحدت همه اديان ياد شده است. (24)
همچنين در قرآن توحيد به عنوان عامل وحدت «امت واحده» ذکر شده است:
«انّ هذه امتکم امّة واحدة و انا ربکم فاعبدون» (25)
همچنين در قرآن مرزهاى جغرافيايى، نژادى و... برداشته و ايمان به خداوند به عنوان مرز عقيدتى بيان شده است: «انّما المؤمنون اخوة» (26)
در برخى روايات مؤمنان همانند نفس و جسم واحد بيان شده اند که ايمان به خدا جان و روح همه آنان است: «المؤمنون کالنفس الواحدة» (27)
امام على عليه السلام از اصل توحيد و خداى واحد به عنوان محورى ترين عامل وحدت ياد کرد؛ چنان چه او در نکوهش آن عده از دانشمندانى که خداى واحد، کتاب واحد و پيامبر واحد دارند، اختلاف نموده، فرموده: «الههم واحد ونبيهم واحد و کتابهم واحد...» (28)؛ و اين در حالى است که خدا و پيامبر وکتابشان يکى است...
2 ـ دين اسلام
اسلام به عنوان مجموعه قوانين الهى که ريشه در فطرت دارد، يکى از محورهاى مهم وحدت اسلامى است. در اين جا اين پرسش مطرح است که اصولاً دين چگونه مايه وحدت است؟ سه احتمال قابل بررسى است:اول: آن که دين همه را به همگرايى فراخوانده و بهره گيرى از دستورات دين عامل وحدت جامعه است.
دوم: آن که هرگاه دشمنان، اسلام را نشانه گرفتند و مقدسات آن را زير سؤال بردند، مسلمانان متحد شده و از آن دفاع و پاسدارى مى کنند.
سوم: آن که دين واحد عامل وحدت است.
بنابر هر سه احتمال، دين محور وحدت است. اسلام همگان را برادر خوانده است.
على عليه السلام فرمود: «واقعيت جز اين نيست که همگى شما براساس دين خدا برادريد.» (29)
از سوى ديگر هرگاه دشمنان اسلام در برابر اسلام ايستادند، مسلمانان دربرابر تمام دنياى آن ها ايستادند. گرچه مسلمانان از برخى احکام اسلام برداشتهاى متفاوت کرده و مى کنند، ولى اصل دين به عنوان اصل مشترک بين همه مسلمانان بوده و محور اصلى وحدت جامعه اسلامى است.
در قرآن نيز دين به عنوان عامل اصلى وحدت بيان شده است:
«واعتصموا بحبل اللّه...» در تفسير اين آيه مقصود از حبل اللّه چيست؟
در برخى از تفاسير مانند مجمع البيان (30)، التبيان (31) و روح البيان (32) آمده است که همانا مقصود از «حبل اللّه» دين اسلام است. همچنين در قرآن آمده است که شما مسلمانان مانند مشرکان نباشيد که آن ها در دينشان اختلاف کردند: «ولاتکونوا من المشرکين من الذين فرقوا دينهم وکانوا شيعاً» (33)
درتفسير نمونه آمده است:
«مذهب هميشه عامل وحدت و يکپارچگى در محيط خود بوده و همان گونه که در مورد اسلام و قبايل حجازى و حتى اقوام خارج از جزيرة العرب تحقق يافت و به اختلافات پايان داده و امت واحد ساخت.» (34)
امام على عليه السلام نيز يکى از عوامل وحدت را دين مى دانست: «أدين يجمعکم» (35)؛ آيا دينى نداريد تا محور اتحاد شود؟
3 ـ قرآن
يکى از محورهاى مهم وحدت اسلامى، قرآن است. گرچه برخى از مسلمانان در تفسير برخى از آيات اختلاف نظر داشته و برداشت هاى متفاوت دارند؛ ولى اصل وجود قرآن به عنوان کتاب واحد، مورد قبول همگان بوده و عامل مهم همبستگى آنان است. هرگاه قرآن و معارف بلند آن از سوى دشمنان تهديد شود، همه مسلمانان با جان و مال از آن دفاع و پاسدارى مى کنند. از سوى ديگر قرآن همه مسلمانان را به همگرايى فرا خوانده است که اين دعوت نقش بنيادى در وحدت گرايى دارد. در قرآن نيز از اين کتاب الهى به عنوان عامل وحدت ياد شده است. چنان چه در برخى از تفاسير مانند روح المعانى (36)، تفسير ابن کثير، (37) الميزان (38) و تفسيرالکبير (39)، مقصود از «حبل اللّه» در آيه «واعتصموا بحبل اللّه جميعاً و لاتفرقوا» به قرآن تفسير شده است که اين آيه صريحاً چنگ زدن به قرآن را عامل وحدت دانسته است. شايد بر همين اساس باشد که پيامبر صلى الله عليه و آله از قرآن و عترت به عنوان دو امانت گرانسنگ ياد کرد. (40)امام على عليه السلام نيز از قرآن به عنوان محور عمده وحدت ياد نمود:
«و الههم واحد و نبيهم واحد و کتابهم واحد» (41)
اين جملات خطاب به برخى از دانشمندان است که با وجود قرآن واحد اختلاف دارند.
اقبال لاهورى مى گويد:
ازيک آيينى مسلمانان زنده است
پيکر ملت ز قرآن زنده است
ما همه خاک و دل آگاه اوست
اعتصامش کن که حبل اللّه اوست
چون گهر دو رشته او سفته شو
ورنه مانند غبار آشفته شو (42)
4 ـ پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله
يکى از محورهاى وحدت امت اسلامى، وجود مقدس پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است. نقش پيامبر در ايجاد وحدت از اين جهت قابل بررسى است:نخست آن که او فرستاده خداوند بوده و تا قيامت پيامبر همه مردم است. (43) از اين جهت او به عنوان پيامبر واحد، مورد قبول همگان است.
در صدر اسلام مسلمانان مانند پروانه دور شمع وجودى آن حضرت مى چرخيدند و وجود پيامبر صلى الله عليه و آله مسلمانان را مانند دانه هاى تسبيح به هم پيوند مى داد. مسلمانان صدر اسلام آن چنان پيامبر را دوست مى داشتند که در جنگ ها براى حفظ جان پيامبر از يک ديگر سبقت مى گرفتند.
دشمنان اسلام از وجود پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان مهره اتحاد و عامل همبستگى مسلمانان وحشت داشتند؛ از اين رو در جنگ احد براى اين که اختلاف ايجاد کنند، شايعه کردند که پيامبر صلى الله عليه و آله کشته شده است. در عصر حاضر نيز اهانت سلمان رشدى به ساحت مقدس پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ، نشان داد که مسلمانان نمى توانند اهانت به او را تحمل کنند. اقبال لاهورى گفته است:
دل به محبوب حجازى بسته ايم
زين جهت با يکديگر پيوسته ايم
عشق او سرمايه جمعيت است
همچون خون اندر عروق ملت است
عشق در جان و نسب در پيکر است
رشته عشق از نسب محکم تر است
عشق ورزى، از نسب بايد گذشت
هم ز ايران و عرب بايد گذشت
امت او مثل او نور حق است
هستى ما از وجودش مشتق است. (44)
دوم آن که پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله علاوه بر آن که رسول خدا است، رهبر جهان اسلام نيز مى باشد. بى ترديد رهبر نقش بنيادى در وحدت دارد. (45)
مرحوم طبرسى در ذيل آيه: «واعتصموا بحبل اللّه جمعياً و لا تفرقوا»مى نويسد: مقصود از «حبل اللّه» پيامبر اسلام است. (46)
امام على عليه السلام در هنگام درگيرى با اهل شام، از اختلافات بين مسلمانان اظهار نگرانى نموده و از پيامبر واحد و خداوند واحد به عنوان محورهاى همگرايى ياد نموده است: «وکان بدء امرنا أناالتقينا والقوم من اهل الشام و الظاهر ان ربنا واحد و نبيّنا واحد و دعوتنا فى الاسلام واحد» (47)؛ جريان کارمان با درگيرى با گروهى از اهل شام آغاز شد، در حالى که به ظاهر پروردگارمان، پيامبرمان و دعوت اسلاميمان يکى بود.
همچنين آن حضرت فرمود: «اما همين که حضرت (پيامبراسلام صلى الله عليه و آله ) درگذشت، مسلمانان به کشمکش پرداختند.» (48)
از جملات امام على عليه السلام اين نکته استفاده مى شود که مسلمانان با داشتن محورهاى اتحاد مانند وجود پيامبر و دين واحد نبايد اختلاف داشته باشند. از سوى ديگر مسلمانان بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله اختلاف پيدا کردند و در زمان حيات او مسلمانان متحد بودند.
5 ـ مصالح عمومى
يکى از عوامل مهم ايجاد وحدت، مصالح عمومى است. در جامعه اى که اقليت هاى مذهبى، جناح هاى سياسى و... وجود دارند، حق فردى و گروهى نيز وجود دارند که ممکن است اين حقوق در تعارض قرار گرفته، تنش ايجاد کنند. براى جلوگيرى از اختلافات نياز به محور اتحاد است که حلقه اتصال همه افراد و گروه ها مى باشد.برهمين اساس است که هرگاه مصالح عمومى يک جامعه در معرض تهديد قرار گيرد، مصالح فردى و گروهى ناديده گرفته مى شود و همه افراد متحد شده از آن دفاع مى کنند.
در جامعه اسلامى نيز جناح هاى سياسى و افرادى باسليقه هاى مختلف وجود دارند که گاهى تعارض در رعايت حقوق آن ها به وجود آمده و تضارب افکار زمينه برخى از اختلافات را به وجود مى آورد. براى ايجاد وحدت نياز به محور وحدت است که همانا «مصالح عمومي» است. امام على عليه السلام على رغم آن که ولايت را حق مسلم خود دانسته (49) و بارها از آن دفاع کرده است، ولى در برابر خلفاى سه گانه قيام نکرده، 25 سال سکوت کرد. سکوت امام اين پرسش را نيز به وجود مى آورد که چه عامل يا عواملى سبب شدند که آن حضرت قيام نکرده و حتى با خلفا بيعت نموده و با آنان همکارى کند؟ (50)
واقعيت اين است که سکوت امام و همکارى او با خلفا در راستاى مصالح عمومى صورت گرفت. اوضاع سياسى و اجتماعي... صدر اسلام نشان مى دهد که بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله ، اسلام و مسلمانان دچار مشکلات و بحرانهاى خطرساز فراوان شده که هر کدام آن ها براى اسلام و مسلمانان خطرات جدى بودند. ظهور پيامبران دروغين، ارتداد و اختلافات شديد بين مسلمانان را مى توان از جمله آن ها ذکر کرد. (51)
ابن هشام مى نويسد: «چون پيامبر وفات نمود، بلا و مصيبت بر مسلمانان بزرگ شد، يهوديان سربرافراشته و مسيحيان خوشحالى کردند. اهل نفاق از دين برگشته و اعراب مى خواستند مرتد شوند. اهل مکه مى خواستند مجدداً بت پرستى کرده و دين پيامبر را منسوخ نمايند.» (52)
در جايى که دين در خطر است و دشمنان مصالح عمومى مسلمانان را به خطر انداخته و هرگونه اختلاف ضربه بر پيکر امت اسلامى است، بايد همه افراد جامعه متحد شوند.
امام على عليه السلام که خود يکى از سنگربانان دين و طلايه داران وحدت است، در چنين فضايى يکى از علل سکوت خود را رعايت مصالح عمومى و حفظ وحدت اسلامى بيان کرد: «و ايم اللّه لولا مخافة الفرقة بين المسلمين و ان يعود الکفر و يبورالدين لکنا غير ما کنا لهم عليه.» (53)
به خدا سوگند! اگر ترس وقوع تفرقه ميان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهى دين نبود، رفتار ما با آن ها طور ديگرى بود.
همچنين آن حضرت در جواب ابوسفيان بعد از تشکيل سقيفه ـ که به عنوان حمايت از على عليه السلام مى خواست فتنه به پا کند.ـ همگان را به وحدت فرا خواند:
«ايهاالناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاة و عرّجوا عن طريق المنافرة وضعوا تيجان المفاخرة» (54)
امواج کوه پيکر فتنه ها را با کشتى هاى نجات (علم، ايمان و اتحاد) درهم شکنيد؛ از راه اختلاف و پراکندگى کنار آييد، تاج تفاخر و برترى جويى از سر بنهيد.
6 ـ ارزشها
هرجامعه اى وارث سنت و اصول پذيرفته اى شده است که مردم آن جامعه به آن ها علاقمند بوده و حفظ آن اصول، عامل وحدت است. جامعه اسلامى نيز سنّتها و اصولى دارد که مى توان از آن ها به عنوان ارزشهاى اسلامى ياد کرد. هويت و استقلال جامعه اسلامى بستگى به پاسدارى آن ها داشته و حفظ آن ها يکى از مؤلفه هاى وحدت اسلامى است که هرگاه دشمنان آن ارزشها را تهديد کردند، باهم متحد شده و از آن ها پاسدارى و دفاع کنند.امام على عليه السلام به مالک اشتر دستور مى دهد که سنتهاى ديگر ايجاد نکرده، پاسدار ارزشهاى اسلامى باشند، که آن ارزشها سبب وحدت اسلامى است: «هيچ سنّت شايسته اى را مشکن که معيار عمل بزرگان اين امت بوده است و همبستگى و کار ملت بر محورش سامان مى يافته است و هيچ راه و رسم جديدى ايجاد مکن که به سنّتى از اين سنّتها آسيب برساند.» (55)
7 ـ حقانيت
يکى از عوامل مهم ايجاد وحدت، حقانيت است. اگر افراد جامعه اى براين باور باشند که آنان برحق هستند، بايد با بهره گيرى از اين عنصر در برابر دشمنان باطل گرا همداستان و متحد شوند. امام على صلى الله عليه و آله وسلم نيز از حقانيت به عنوان محور همبستگى ياد نمود؛ چنان چه آن حضرت در پى جنايات سپاهيان معاويه در شهر انبار، سپاهيان خود را به خاطر سستى در جهاد، نکوهش نموده و فرمود: «واللّه يميت القلب و يجلب الهم اجتماع هولاء القوم على باطلهم و تفرقکم عن حقکم» (56)به خدا سوگند! که چنين وضعى قلب را مى ميراند و از هرسو غم و اندوه برمى انگيزد که اين قوم برباطل خويش متحد و همداستان اند و شما بر محور حقتان پراکنده ايد؛ يعنى شما که برحق هستيد، بايد متحد باشيد.
پيام اين جملات حضرت آن است که همه حق گويان جهان با محوريت حق، در برابر همه باطل گران با محوريت باطل همداستان شوند.
8 ـ حکومت و رهبرى
حکومت و رهبرى آن مؤثرترين عامل همسويى و همگرايى است. در اين جا اين پرسش قابل طرح است که اصولاً چگونه حکومت عامل وحدت است؟ در جواب بايد گفت: حکومت نقش بنيادى در برقرارى امنيت، نظم و اجراى قوانين دارد. از اين رو همه جوامع خالى از حکومت نبوده و همگان بر ضرورت آن اتفاق دارند. برهمين اساس هرگاه حکومت مورد قبول آنان تهديد شود، از آن دفاع نموده و همه مردم متحد مى شوند. در جامعه اسلامى بويژه در فرهنگ شيعى، حکومت جايگاه الهى داشته و امامت ادامه رسالت مى باشد. از اين رو حفظ نظام از اهمّ واجبات بوده و رهبر محور و قطب حکومت مى باشد؛ چنان چه امام على عليه السلام از خود به عنوان محور جامعه و از امامت به عنوان نظم دهنده امت اسلامى ياد کرد:«واقعيت جز اين نيست که من قطب آسيابم، و چرخهاى کشور بايد برمحورم هماره بچرخد و من در جاى خويش ثابت بمانم. اگر لحظه اى من جايگاهم را رهاکنم، مدارش سرگردان مى شود و سنگ زيرين آن به لرزش مى گرايد...» (57) «والامامة نظاماً للامة، و الطاعة تعظيماً للامامة» (58)
امام خمينى قدس سره حکومت را به عنوان عامل وحدت بيان کرد: «تشکيل حکومت براى حفظ نظام و وحدت مسلمين است، چنانکه حضرت زهرا عليهاالسلام در خطبه اى فرمود: امامت براى حفظ نظام و تبديل افتراق مسلمين به اتحاد است.» (59)
بى ترديد حکومت الهى و رهبرى آن ريسمانى است که همه مهره ها را در نظام اسلامى به هم پيوند مى دهد. چنان چه امام على عليه السلام فرمود: «موقعيت زمامدار، همچون ريسمانى است که مهره ها را در نظام مى کشد و آن ها را جمع کرده و ارتباط مى بخشد. اگر ريسمانى از هم بگسلد، مهره ها پراکنده مى شوند و هرکدام به جايى فرو خواهد افتاد، پس هرگز نتوان همه را جمع آورى نمود و از نو نظام بخشيد.» (60)
--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1 ـ آل عمران، آيه 103 و تفسيرنمونه، ج 3، ص 25.
2 ـ سوره انعام، آيه 65.
3 ـ ر.ک: فرهنگ آفتاب، ج 1، ص 85 و فيض الاسلام، خطبه 175.
4 ـ ر.ک: نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 1، ص44 و شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 93.
5 ـ فرهنگ آفتاب، ج 1، ص 88.
6 ـ احمد احمدى بيرجندى، شعر در زندگى، ص211.
7 ـ کليات اقبال لاهورى، ص 418.
8 ـ ر.ک: نهج البلاغه.
9 ـ شرح ابى الحديد، ج 3، ص 185.
10 و 11 ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 192.
12 ـ ر.ک: سوره انعام، آيه 159.
13 ـ سوره روم، آيه 22.
14 ـ مشعل اتحاد، ص 70.
15 ـ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 1 و سيرى در نهج البلاغه، از ص 156 به بعد.
16 ـ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 146 و تاريخ يعقوبى، چاپ بيروت، ص 122.
17 ـ سوره آل عمران، آيه 64، تفسير نمونه، ج 2، ص 593.
18 ـ سخنرانى ها و مقالات دومين کنفرانس وحدت اسلامى، ص 32.
19 ـ سوره بقره، آيه 213.
20 ـ تفسيرنمونه، ج 3، ص 30.
21 ـ جعفر شهيدى، شرح نهج البلاغه، ص 125، خطبه 127.
22 ـ فرهنگ آفتاب، ج 1، ص 87.
23 ـ سوره انفال، آيه 63.
24 ـ ر.ک: سوره آل عمران، آيه 63.
25 ـ ر.ک: سوره انبياء، آيه 92.
26 ـ سوره حجرات، آيه 10.
27 ـ تفسير نمونه، ج 3، ص 33.
28 ـ فرهنگ آفتاب، ج 1، ص 90.
29 ـ فرهنگ آفتاب، ج 1، ص 90.
30 ـ ر.ک: مجمع البيان، ج 2، ص 356.
31 ـ ر.ک: التبيان، ج 2، ص 545 و 546.
32 ـ روح البيان، ج 2، ص 72.
33 ـ سوره روم، آيه 32.
34 ـ تفسير نمونه، ج 20، ص 382.
35 ـ فرهنگ آفتاب، ج 1، ص 90.
36 ـ ر.ک: روح المعانى، ج 4، ص 18.
37 ـ ر.ک: تفسير ابن کثير، ج 8، ص 397.
38 ـ ر.ک: الميزان، ج 3، ص 271.
39 ـ ر.ک: تفسيرالکبير فخررازى، ج 8، ص 167.
40 ـ ر.ک: مسند احمد، ج 1، ص 14 و 17؛ الجامع الصغير، ص 17 و فضايل قرآن، دارامى، ص 431.
41 ـ فرهنگ آفتاب، ج 1، ص 9 و نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 6.
42 ـ شعر در زندگى، ص 212.
43 ـ ر.ک: سوره احزاب، آيه 4.
44 ـ مجله تقريب، از انتشارات مجمع تقريب مذاهب اسلامى، ش 5، ص 145.
45 ـ در اين خصوص بحث خواهد شد.
46 ـ مجمع البيان، ج 2، ص 375.
47 و 48 ـ فرهنگ آفتاب، ج 1، ص 9.
49 ـ ر.ک: نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 170، ص 244 و سيرى در نهج البلاغه، ص 148.
50 ـ ر.ک: ابراهيم ثقفى کوفى، الغارات، ص 302 و تاريخ طبرى، ج 4، ص 124 و 123.
51 ـ ر.ک: تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 107.
52 ـ سيره ابن هشام، ج 4، ص 316.
53 ـ سيرى در نهج البلاغه، ص 179 و 180.
54 ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 5، ص 52.
55 ـ فرهنگ آفتاب، ج 1، ص 85.
56 ـ شرح نهح البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1، ص309؛ صبحى صالح، ص 70 و فرهنگ آفتاب، ج 1، ص 86.
57 ـ فرهنگ آفتاب، ج 1، ص 91.
58 ـ همان، ج 9، ص 4743.
59 ـ ولايت فقيه، ص 42 و رساله نوين، ج 4، ص139.
60 ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 146، ص203.