در ساحل نهج البلاغه - دنياشناسى در نهج البلاغه
  • عنوان مقاله: در ساحل نهج البلاغه - دنياشناسى در نهج البلاغه
  • نویسنده: حمزه کريم خانى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 17:19:24 1-10-1403


دنيا، آموزگار انسان ها

بعضى از افراد در توجيه اشتباه ها و گناهان خويش، دنيا را متهم مى کنند و مى گويند دنيا ما را فريب داد؛ در حالى که اگر به دقت بينديشيم، اين اشخاص هستند که فريفته دنيا مى شوند. اميرمؤمنان على عليه السلام در اين باره مى فرمايد: «به حق مى گويم آيا دنيا تو را فريفته است يا تو خود فريفته دنيايي؟... دنيا با دردهايى که در جسم تو مى گذارد و با کاهشى که در توانايى تو ايجاد مى کند، راستگوتر از آن است که به تو دروغ بگويد يا مغرورت سازد. چه بسا نصيحت کننده اى از دنيا را متهم کردى و راستگويى را دروغگو پنداشتي! اگر دنيا را از روى شهرهاى ويران شده و خانه هاى درهم فروريخته بشناسى، آن را يادآورى دل سوز و اندرز دهنده اى گويا مى يابى، که چونان دوستى مهربان از تباهى و نابودى تو نگران است. دنيا چه خوب خانه اى است براى آن کس که آن را جاودانه نپندارد، و خوب محلى است براى آن کس که آن را وطن خويش انتخاب نکند. سعادتمندان به وسيله دنيا در قيامت، کسانى هستند که امروز از حرام آن مى گريزند».

منزل بعدى کجاست؟

دنيا، سراى کوچ کردن است، ولى مهم اين است که انسان به کجا کوچ مى کند؛ آيا به سرزمينى سراسر آسايش و رفاه يا به محلى بى آب و علف و همراه با مشقت و رنج؟ آرى، اين اعمال و رفتار ماست که جايگاه ما را در آخرت تعيين مى کند و چگونگى زندگى ما را در آنجا رقم مى زند. اميرمؤمنان على عليه السلام در اين باره مى فرمايد: «همانا داستان آن کس که دنيا را شناخت، چونان مسافرانى است که در سرمنزلى بى آب و علف و دشوار اقامت داشته، قصد کوچ کردن به سرزمينى دارند که در آنجا آسايش و رفاه فراهم است. پس مشکلات راه را تحمل مى کنند، و جدايى دوستان را مى پذيرند، و سختى سفر و ناگوارى غذا را با جان و دل قبول مى کنند تا به جايگاه وسيع، و منزلگاه امن و با آرامش قدم بگذارند. آنها از سختى هاى طول سفر احساس ناراحتى ندارند، و هزينه هاى مصرف شده را غرامت نمى شمارند، و هيچ چيز براى آنان دوست داشتنى نيست جز آنکه به منزل امن و محل آرامش برسند. اما داستان دنياپرستان، همانند گروهى است که از جايگاهى پر از نعمت ها مى خواهند به سرزمين خشک و بى آب و علف کوچ کنند. پس در نظر آنان چيزى ناراحت کننده تر از اين نيست که از جايگاه خود جدا مى شوند و ناراحتى ها را بايد تحمل کنند».

دنيا براى آخرت

اگر استفاده از امکانات دنيا با نيت خير همراه باشد و سبب آبادانى زندگى آخرت انسان گردد، نه تنها مذموم نيست بلکه ستودنى است. به طور کلى بايد گفت آنچه در روايات اسلامى و سخنان معصومان عليهم السلام در مذمت دنيا بيان شده، دنيايى است که فقط براى دنيا و زندگى مادى مورد توجه باشد، نه دنيايى که براى آبادانى آخرت به کار گرفته مى شود.
نقل شده است که پس از جنگ جمل، اميرمؤمنان عليه السلام به خانه يکى از ياران خويش به نام علاءبن زياد وارد شد. وقتى خانه بسيار پر زرق و برق او را ديد، فرمود: «با اين خانه وسيع در دنيا چه مى کنى، در حالى که در آخرت به آن نيازمندتري. آرى، اگر بخواهى مى توانى با همين خانه به آخرت برسي! اگر در اين خانه بزرگ از مهمانان پذيرايى کنى، به خويشاوندان با نيکوکارى بپيوندى، و حقوقى که بر گردن توست به صاحبان حق برسانى، مى توانى در آخرت آسوده خاطر باشي».

دنيا، سراى عمل

زندگى هر انسان در دنيا، مدت بسيار کوتاهى است که به سرعت مى گذرد و زندگى انسان در جهان ديگر آغاز خواهد شد؛ زندگى اى که نتيجه اعمال آدمى در دنياست و تا ابد ادامه خواهد داشت.
حضرت على عليه السلام به اين نکته اشاره فرموده و به همگان درباره افتادن به دام دنياپرستى، هشدار مى دهد و مى فرمايد: «آگاه باشيد! دنيا به سرعت پشت کرده و از آن جز باقى مانده اندکى از ظرف آبى که آن را خالى کرده باشند، نمى ماند. بهوش باشيد که آخرت به سوى ما مى آيد و دنيا و آخرت، هر يک فرزندانى دارند. بکوشيد از فرزندان آخرت باشيد، نه دنيا؛ زيرا در روز قيامت، هر فرزندى به پدر و مادر خويش بازمى گردد. امروز هنگام عمل است نه حسابرسى، و فردا روز حسابرسى است نه عمل».

دنيا، سراى کوچ

خوشا به حال بندگانى که هرگز فريفته دنيا نشدند و با اعمال نيک خويش به استقبال مرگ و زندگى آخرت رفتند. آرى، آنان فرياد کوچ انسان ها را در اين کاروان سراى دنيا به گوش جان شنيدند و هرگز خواب غفلت چشمانشان را فرا نگرفت. اميرمؤمنان عليه السلام در اين باره مى فرمايد: «اى بندگان خدا! از خدا پروا داشته باشيد و با اعمال نيکو به استقبال اجل برويد. با چيزهاى فانى شدنى دنيا، آنچه را جاويدان مى ماند خريدارى کنيد. از دنيا کوچ کنيد که براى کوچ دادنتان تلاش مى کنند. آماده مرگ باشيد که بر شما سايه افکنده است. چون مردمى باشيد که بر آنها بانگ زدند و بيدار شدند و دانستند دنيا، خانه جاويدان نيست و آن را با آخرت مبادله کردند. خداى سبحان شما را بيهوده نيافريد و به حال خود وانگذاشت. ميان شما تا بهشت يا دوزخ، فاصله اندکى جز رسيدن مرگ نيست. زندگى کوتاهى که گذشتن لحظه ها از آن مى کاهد و مرگ آن را نابود مى کند، سزاوار است که کوتاه مدت باشد؛ زندگى اى که شب و روز آن را به پيش مى راند و به زودى پايان خواهد گرفت».

دنياى ناپايدار

کشتى زندگى بشر در درياى پرتلاطم دنيا، همواره با امواج کوچک و بزرگ مواجه مى شود که گاه آن را تا مرز نابودى به پيش مى برد. حوادث طبيعى که گاه و بيگاه در نقاط مختلف جهان، زندگى جمع کثيرى از مردم دنيا را نابود مى کند، همه حکايت از ناپايدارى اين دنياى فانى دارد و زنگ خطرى است براى انسان هاى غافل و به خواب رفته، تا خود را براى زندگى آخرت آماده سازند. اميرمؤمنان عليه السلام در اين باره مى فرمايد: «بندگان خدا! شما را به ترس از خدا سفارش مى کنم و از دنياپرستى مى ترسانم؛ زيرا دنيا خانه اى ناپايدار و جايگاهِ سختى و مشکلات است. ساکنان دنيا در حال کوچ کردن و اقامت گزيدگانش به جدايى محکوم اند. مردم را چونان کشتى توفان زده در دل درياها مى لرزاند؛ برخى از آنان در دل آب مرده، و برخى ديگر بر روى امواج جان سالم به در برده اند و بادها با وزيدن آنها را به اين سو و آن سو مى کشاند و هرجا مى خواهد، مى برد.... بندگان خدا! هم اکنون عمل کنيد که زبان ها آزاد، بدن ها سالم و اعضا و جوارح آماده اند و راه بازگشت فراهم و فرصت زياد است، پيش از آنکه وقت از دست برود و مرگ فرا رسد».

سراى آرزوها

دنيا، سراى آمال و آرزوهاست. انسان آگاه و خردمند هيچ گاه عمر خويش را در پى آرزوهاى کاذب و نادرست صرف نمى کند؛ چرا که اين آرزوها اگر تحقق هم يابد، بسيار محدود و زودگذر است و با فرا رسيدن مرگ، بساط همه آنها برچيده خواهد شد. از اين رو، انسان آگاه از مدت عمر کوتاه خويش در فراهم آوردن زاد و توشه آخرت نهايت سعى و تلاش را مى نمايد تا در سراى آخرت، به آسايش و نيک بختى حقيقى برسد. اميرمؤمنان عليه السلام در اين مورد مى فرمايد: «آگاه باشيد! هم اکنون در روزگار آرزوهاييد که مرگ را در پى دارد. پس هر کس در ايام آرزوها، پيش از فرارسيدن مرگ، عمل نيکو انجام دهد، بهره مند خواهد شد ومرگ به او زيانى نمى رساند، و آن کس که در روزهاى آرزوها، پيش از فرا رسيدن مرگ کوتاهى کند، زيان کار و مرگ او زيان بار است. همان گونه که به هنگام ترس و ناراحتى براى خدا عمل مى کنيد، در روزگار خوشى و کام يابى نيز عمل کنيد. آگاه باشيد! به کوچ کردن فرمان داده شديد و براى جمع آورى توشه آخرت راهنمايى گشتيد. همانا وحشتناک ترين چيزى که بر شما مى ترسم، هواپرستى و آرزوهاى دراز است. پس از اين دنيا توشه بگيريد تا فردا خود را با آن حفظ کنيد».

چهار ويژگى اساسى دنيا

اميرمؤمنان على عليه السلام در سخنانى، چهار ويژگيِ اساسى دنيا را چنين بر مى شمارد: «دنيا، خانه نابود شدن، رنج بردن، دگرگونى و عبرت گرفتن است. از نشانه نابودى آن اين است که روزگار، کمان خود رابه زه کرده، تيرش به خطا نمى رود و زخمش بهبودى ندارد. زنده را با تير مرگ هدف قرار مى دهد، تندرست را با بيمارى از پا در مى آورد و نجات يافته را به هلاکت مى کشاند. از نشانه رنج دنيا آن است که آدمى، چيزى را که خود نمى خورد جمع آورى مى کند و بنايى را که خود در آن نمى زيد، مى سازد. پس به سوى پروردگار خود مى رود، در حالى که نه مالى برداشته و نه خانه اى به همراه برده است. از نشانه دگرگونى دنيا اين است که شخصى را که ديروز مردم به او ترحم مى کردند، امروز حسرتش را مى خورند و آن کس که حسرت او را مى خورند، امروز به او ترحم مى کنند. علت اين هم، نعمت هايى است که به سرعت دگرگون مى شود و بلاهايى است که ناگهان نازل مى گردد. نشانه عبرت انگيز بودن دنيا،آن است که آدمى پس از تلاش و انتظار تا مى خواهد به آرزوهايش برسد، ناگهان مرگش فرا مى رسد و اميدش را قطع مى کند؛ نه به آرزو رسيده و نه آنچه را آرزو داشته باقى مانده است».

سرمايه عمر

مقصد و هدف نهايى زندگى انسان، سراى آخرت است. از اين رو، آدمى بايد همه تلاش خويش را براى آخرت متمرکز کند و در اين راستا، اگر خسارت يا کاستى در زندگى دنيايى او به وجود مى آيد، هيچ اندوهى به خود راه ندهد؛ چرا که ثواب و پاداش آخرت، با رفاه و آسايش محدود دنيا قابل مقايسه نيست. اميرمؤمنان عليه السلام در اين باره مى فرمايد: «هر گاه از دنياى شما کاهش يابد و به آخرت افزوده گردد، بهتر از آن است که از پاداش آخرت شماکاسته و بر دنياى شما افزوده شود. چه بسا کاهش يافته هايى که سودآور است و افزايش داشته هايى که زيان آور خواهد بود.... از فرا رسيدن مرگ ناگهانى بترسيد؛ زيرا مالى که ازدست رفته، اميد بازگشتش وجود دارد، ولى عمر گذشته را نمى شود بازگرداند. آنچه را امروز از بهره دنياکم شده، مى توان فردا به دست آورد، ولى آنچه ديروز از عمر گذشته، اميد به بازگشت آن نيست. به آينده اميدوار و از گذشته نااميد باشيد».

سراى خوشى و ناخوشى

دنيا، جايگاهى است که اگر طراوت دوران جوانى را به انسان ها مى دهد؛ در مقابل، خستگى و فرسودگى روزگار پيرى را هم نصيبشان مى کند. اگر چشم هاى تيزبين و گوش هاى کاملاً شنوا در اختيار کسى بگذارد؛ ديرى نخواهد گذشت که بينايى را از آن چشمان و شنوايى را از آن گوش ها خواهد گرفت. تبديل صورت هاى گلگون به چهره هاى زرد، بازوان نيرومند به بازوان ناتوان، بهار به خزان و زندگى به مرگ، کار ديرينه اين دنياست. بنابراين، مقتضاى حقيقت بينى آن است که به هيچ يک از آنها دل نبست تا به هنگام از دست دادن آن، شکافى در زندگى و شخصيت انسان روى ندهد. اميرمؤمنان على عليه السلام در اين مورد مى فرمايد: «هيچ شخصى از طراوت و عيش و عشرت دنيا برخوردار نگردد، مگر اينکه از مصيبت هايش، خستگى و مشقّت بچشد.... اگر طرفى از اين دنيا گوارا و شيرين باشد، طرف ديگر آن تلخ و ناگوار است».

سراى رنج و نابودى

دنيا، خانه اى است که همواره رنج و مشقت براى ساکنان آن وجود داشته و خواهد داشت. هيچ لذت و رفاهى در دنيا نيست که با رنج و دردى همراه نباشد. هيچ کس در دنيا نيست که با دغدغه و فکرى همراه نباشد و کاستى و غبار روزگار بر چهره اش ننشسته باشد. آرى، آسايش و رفاه واقعى از آنِ آخرت است و انسان ها بايد درصدد به دست آوردن آن باشند و هيچ گاه فريفته اين دنياى پوشيده از رنج و نابودى نگردند. به اين سخن از اميرمؤمنان عليه السلام توجه کنيد: «چگونه خانه دنيا را توصيف کنم که ابتداى آن سختى و مشقت و پايان آن نابودى است؟ در حلال دنيا حساب و در حرام آن عذاب است. کسى که ثروتمند گردد فريب مى خورد، و آن کس که نيازمند باشد اندوهناک است. تلاش کننده دنيا به آن نرسد و به رها کننده آن روى آورد. کسى که با چشم بصيرت به آن بنگرد، او را آگاهى بخشد و آن کس که چشم به دنيا دوزد، کوردلش مى کند».

توصيف دنيا

دنياپرستى، يکى از دام هاى اساسى شيطان براى انحراف بندگان خدا از مسير ايمان وهدايت، و براساس روايات، سرچشمه بسيارى از گناهان است. از اين رو، شناخت واقعى دنيا، تأثير به سزايى در دورى از دنياپرستى خواهد داشت. اميرمؤمنان عليه السلام در سخنانى در مورد توصيف دنيا چنين مى فرمايد: «شما را از دنياپرستى مى ترسانم؛ زيرا منزلگاهى براى کوچ کردن است، نه منزلى براى هميشه ماندن. دنيا، خود را با غرور زينت داده و با زينت و زيبايى مى فريبد. دنيا، نزد خداوند، خانه اى بى مقدار است؛ زيرا حلال آن با حرام، خوبى آن با بدى، زندگى در آن با مرگ و شيرينى آن با تلخى ها در آميخته است. خداوند آن را براى دوستانش انتخاب نکرد و در بخشيدن آن به دشمنانش دريغ نفرمود. خير دنيا اندک، شرّ آن آماده، فراهم آمده اش پراکنده، ملک آن غارت شده و آبادانى آن رو به ويرانى نهاده است. چه ارزشى دارد خانه اى که پايه هاى آن در حال فرو ريختن است و عمر آن چون زاد و توشه پايان پذيرد؟ و چه لذّتى دارد زندگانى که چونان مدت سفر به آخر مى رسد؟».

بى ارزشى دنياى حرام

دنيايى که انسان را از مسير هدايت و کمال منحرف کند و نتيجه اى جز فراموشى آخرت نداشته باشد، هيچ بهايى ندارد؛ زيرا هدف نهايى زندگى انسان در اين دنيا، رسيدن به کمال و نزديکى خداوند متعال است. پس هر قدر معرفت انسان به دنيا و ابعاد مختلف آن بيشتر باشد، بيشتر از آسيب هاى آن در امان خواهد بود. دنياى حرام و فاسدى که جز با مادى گرايى، تبعيض، ظلم، چپاول و فساد به دست نخواهد آمد، آن قدر پست و بى مقدار است که اميرمؤمنان على عليه السلام در توضيح آن مى فرمايد: «اى مردم! بايد دنياى حرام در چشمانتان از پَرِ کاهِ خشکيده و تفاله هاى قيچى شده دامداران بى ارزش تر باشد. از پيشينيان خود پند گيريد، پيش از آنکه آيندگان از شما پند گيرند. اين دنياى فاسد نکوهش شده را رها کنيد؛ زيرا مشتاقان شيفته تر از شما را رها کرد».

توصيف دنياپرستان

هيچ پستى و ذلتى براى انسان چونان دنياپرستى نيست. کسانى که همه وجود خويش را وقف دنيا و لذت هاى آن مى کنند و در راه رسيدن به آن حاضر مى شوند دست به هر جنايت و گناهى بزنند، همچون آدمى هستند که کور و کر در بيابان هاى تاريک و گمراهى شتابان حرکت مى کند و جز پرتگاه نابودى و انحطاط، مأوايى ندارد. اميرمؤمنان عليه السلام در توصيف دنياپرستان چنين مى فرمايد: «همانا دنياپرستان چونان سگ هاى درنده، عو عو کنان براى دريدن صيد در شتابند. برخى به برخى ديگر هجوم مى آورند و نيرومندشان، ناتوان را مى خورد و بزرگ ترها کوچک ترها را. يا چونان شترانى هستند که برخى از آنها پاى بسته و برخى ديگر در بيابان رها شده اند که راه گم کرده و در جاده هاى نامعلومى در حرکت اند. آنها در وادى پر از آفت ها و در شنزارى که حرکت با کُندى صورت مى گيرد، گرفتارند؛ نه چوپانى دارند که به کارشان برسد، و نه چراننده اى که به چراگاهشان برد. دنيا آنها را به راه کورى کشاند و ديدگانشان را از چراغ هدايت بپوشاند. در بيراهه سرگردان اند، در نعمت ها غرق شده اند و آن را پروردگار خويش مى دانند. هم دنيا آنها را به بازى گرفته، و هم آنها با دنيا بازى نموده، آخرت را فراموش کردند».

آن سوى دنيا

انسان هايى که همه تلاش و کوششان دست يابى به لذت هاى دنيوى است و به جز دنيا، دغدغه و فکرى ندارد، چه انسان هاى کوتاه نظرى هستند. انسان هاى روشن ضمير، همواره در وراى اين دنيا، جهان آخرت را زير نظر دارند و اگر تلاش و کوششى در اين دنيا مى کنند، هرگز نگاهشان به اين دنياى فانى محدود نمى شود. اميرمؤمنان عليه السلام در اين باره مى فرمايد: «همانا دنيا، نهايت ديدگاه کوردلان است که به بعد از آن نمى نگرند. اما انسان آگاه، نگاهش از دنيا عبور کرده، از پسِ آن، سراى جاويدان آخرت را مى بيند. پس انسان آگاه به دنيا دل نمى بندد و انسان کور دل تمام توجه اش دنياست. بينا از دنيا زاد وتوشه بر مى گيرد و نابينا براى دنيا توشه فراهم مى آورد».

انسان فرا دنيايى

فهم اين حقيقت که دنيا، سراى گذر است و انسان ها براى غير اين دنيا آفريده شده اند، تأثير به سزايى در اخلاق، رفتار و زندگى انسان به جا خواهد گذاشت؛ چرا که انسان آخرت گرا، به همه کارها و فعاليت هاى زندگى دنيوى خويش، رنگ آخرتى مى دهد و از آن براى زندگى جاودان آخرت توشه بر مى دارد. او نه تنها دلش فريفته ظواهر دنيا نشده، بلکه همواره به ماوراى اين دنيا، يعنى زندگى آخرت دل بسته است. اميرمؤمنان عليه السلام در اين باره مى فرمايد: «اى مردم! دنيا سراى گذرا و آخرت خانه جاويدان است. پس، از گذرگاه خويش براى سرمنزل جاودانه توشه برگيريد و پرده هاى خود را در نزد کسى که بر اسرار شما آگاه است پاره نکنيد. پيش از آنکه بدن هاى شما از دنيا خارج شود، دل هايتان را خارج کنيد. شما را در دنيا آزموده اند و براى غير دنيا آفريده اند. کسى که بميرد، مردم مى گويند: چه باقى گذاشت؟، ولى فرشتگان مى گويند: چه پيش فرستاد؟ خدا پدرانتان را بيامرزد! مقدارى از ثروت خود را جلوتر بفرستيد تا در نزد خدا باقى ماند و همه را براى وارثان مگذاريد که پاسخگويى آن بر شما واجب است».

دنياشناسى

شناخت دنيا، نخستين مرحله دورى از دنياپرستى است. لذا براى آشنايى بهتر از دنيا، نيکوست به اين سخنان اميرمؤمنان عليه السلام در خطاب به دنيا توجه کنيم: «اى دنيا! از من دور شو. مهارت را بر پُشت تو نهاده، از چنگال تو رهايى يافتم. از دام هاى تو نجات يافته، از لغزشگاه هايت دورى گزيده ام. کجايند بزرگانى که به بازيچه هاى خود فريبشان داده اي؟ کجايند امت هايى که با زَر و زيورت آنها را فريفتي؟ اکنون در گورها گرفتارند و درون لَحَدها پنهان شده اند. اى دنيا! به خدا سوگند اگر شخصى ديدنى بودى و قالب حس کردنى داشتى، حدود خدا را بر تو جارى مى کردم؛ به خاطر بندگانى که آنها را با آرزوهايت فريب دادى، ملت هايى که آنها را به هلاکت افکندى و قدرتمندانى که آنها را تسليم نابودى کردى و هدف انواع بلاها قرار دادي».

بى ارزشى رقابت هاى دنيايى

فريفته دنيا و زرق و برق آن شدن، بزرگ ترين آفتى است که آسايش زندگى انسان را در دنيا و آخرت تهديد مى کند. اميرمؤمنان عليه السلام در سخنانى مى فرمايد:«در عزت و ناز دنيا بر يکديگر پيشى نگيريد و فريب زينت ها و نعمت ها را نخوريد. مغرور نشويد و از رنج و سختى آن نناليد و ناشکيبا نباشيد؛ زيرا عزت و افتخارات دنيا پايان مى پذيرد و زينت و نعمت هايش نابود مى گردد. پس رنج و سختى آن تمام مى شود و هر مدت و مهلتى در آن به پايان مى رسد و هر موجود زنده اى در آن به سوى مرگ مى رود». ايشان در بخش ديگرى مى فرمايد: «شما را به ترک دنيايى سفارش مى کنم که رهايتان مى سازد؛ گرچه شما جدايى از آن را دوست نداريد. دنيايى که بدن هاى شما را کهنه و فرسوده مى کند، با اينکه دوست داريد همواره تازه و پاکيزه بمانيد».

عبرت از گذشتگان

عبرت گرفتن از زندگى گذشتگان، آثار مفيد و سازنده اى در اخلاق و رفتار انسان بر جاى مى گذارد؛ توجه و دقت در اين مطلب که برخى از آنها که در مقام و ثروت دنيا غرق شده بودند، چه سريع شکوه و زندگى اشرافانه شان پايان پذيرفت و مرگ جز نامى از آنها باقى نگذاشت. آرى، تغييرات و دگرگونى هاى دنيا بسيار است که اگر انسان در آنها بينديشد، درس هاى مهمى مى گيرد. اميرمؤمنان عليه السلام مى فرمايد: «آيا نشانه هايى از زندگى گذشتگان که بر جا مانده، شما را از دنياپرستى باز نمى دارد؟ اگر خردمنديد، آيا در زندگانى پدرانتان آگاهى و عبرت آموزى نيست؟ مگر نمى بينيد که گذشتگانتان باز نمى گردند و فرزندان شما باقى نمى مانند؟ مگر مردم دنيا را نمى نگريد که در شب و روز حالت هاى گوناگونى دارند: يکى مى ميرد و بر او مى گريند؛ ديگرى باقى مى ماند، به او تسليت مى گويند؛ يکى ديگر بر بستر بيمارى افتاده، ديگرى به عيادت او مى رود؛ ديگرى در حال جان کندن است؛ دنياطلب در جست وجوى دنياست که مرگ او را در مى يابد؛ و غفلت زده که مرگ او را فراموش نمى کند. بدانيد که آيندگان نيز راه گذشتگان را مى پويند».

مردم در دنيا

به طور کلى مردم در دنيا دو دسته اند. دسته اى که به غير از زندگى دنيوى به چيزى نمى انديشند و همه همتشان در جمع آورى مال و ثروت متمرکز شده است. اين گروه هيچ گاه آسايش و قرار ندارند و همواره در حرص و ولع به سر مى برند. در مقابل، دسته اى ديگر که دنيا و امکانات آن را براى ساختن زندگى آخرت مى دانند، همه سعى و تلاششان براى آبادانى جهان آخرت است. آنها با کمترين سطح زندگى دنيا آسايش و آرامش حقيقى دارند و در حقيقت، هر دو جهان از آنِ آنهاست. اميرمؤمنان مى فرمايد: «مردم در دنيا دو دسته اند: يکى آن کس که در دنيا براى دنيا کار کرد و دنيا او را از آخرتش بازداشت. او بر بازماندگانش از تهى دستى هراسان و از تهى دستى خويش در امان است. اين شخص زندگانى خود را در راه سود ديگران از دست مى دهد. دوم آن کس که در دنيا براى آخرت کار مى کند و نعمت هاى دنيا نيز بدون تلاش به او روى مى آورد. پس بهره هر دو جهان را چشيده و مالک هر دو جهان مى گردد و با آبرومندى در پيشگاه خدا صبح مى کند و حاجتى را از خدا نمى خواهد، جز آنکه روا مى گردد».

مَثل هايى از دنياى حرام

سخنان کوتاه اميرمؤمنان على عليه السلام در نهج البلاغه پيرامون هويت دنياى حرام، آن قدر شگفت و پرمحتواست که هر انسانى با اندک دقت و تأمّل، درس هاى بسيارى از آنها مى گيرد. براى مثال ايشان در جايى مى فرمايد: «دنياى حرام چون مار سمّى است؛ پوستش نرم است، ولى سمّ کشنده در درون دارد. نادان فريب خورده به آن نزديک مى شود و هوشمند عاقل از آن دورى مى گزيند». ايشان در جاى ديگر، از دنياى حرام چنين تشبيه مى آورد: «به خدا سوگند دنياى حرام آلوده شما، در ديده من از استخوان خوکى که در دست بيمارى جذامى باشد، پست تر است».

اى دنيا! از من دور شو!

ضَرار بن ضُمره، يکى از ياران اميرمؤمنان عليه السلام بود. او به شام رفت و در ملاقاتش با معاويه، حاکم ستمگر از او خواست از حالت هاى حضرت على عليه السلام برايش بگويد. ضرار گفت: على عليه السلام را شب هنگام در حالى ديدم که در محراب عبادت ايستاده، محاسن شريفش را به دست گرفته و چون مار گزيده اى به خود مى پيچد و محزون مى گريد و مى گويد: «اى دنيا! اى دنيا! از من دور شو. آيا براى من خودنمايى مى کنى يا شيفته من شده اى تا روزى در دل من جاى گيري؟ هرگز! غير مرا بفريب که مرا در تو نيازى نيست. تو را سه طلاقه کرده ام، تا بازگشتى نباشد. دوران زندگانى تو کوتاه، ارزش تو اندک و آرزوى تو پَست است. آه از توشه اندک و درازى راه، و دورى منزل و عظمت روز قيامت».