چکيده
در اين مقاله سعي شده است با استناد به شواهدي از لغت و احاديث و آيات ثابت شود که مفاد آيه ي شريفه ي «ولايت» در خصوص ولايت علي به معناي جانشيني او پس از پيامبر است و اين مفاد هيچ منافاتي با سياق آيه ندارد .1 . مقدمه
اين مقاله در مقام پاسخ به سؤالاتي است که در زمينه ي آيه ي ولايت مطرح است . برخي از مهم ترين آنها به اين قرار است:چه دليلي وجود دارد بر اين که «ولايت» در آيه ي کريمه به معناي سرپرستي است؟
آيا سياق و صدر و ذيل آيه که از محبت و دوستي سخن مي گويد با مفهوم سرپرستي که از آيه مستفاد مي گردد، سازگار است يا نه؟
اگر مراد از آيه ي شريفه حضرت امير عليه السلام است، پس چرا به صيغه ي جمع آمده است؟
به فرض که آيه ي شريفه راجع به مورد خاص نازل شده باشد، ولي آيا مورد خاص مي تواند عموم آيه را تخصيص زده و آيه را از عموميت بياندازد؟
اينها شماري از سؤالاتي است که درباره ي آيه ي شريفه قابل طرح است و در اين مقاله پاسخ يافته است .
آيه ي مورد بحث اين گونه است:
انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکاة و هم راکعون (1)؛ تنها سرپرست شما خدا و رسول خدا و آنهايي هستند که ايمان آورده اند؛ آنان که نماز را بر پا داشته و در حالي که رکوع مي کنند زکات مي هند .
مفسرين مي گويند: حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام در مسجد نماز ظهر مي خواند که فقيري آمد و اظهار حاجت کرد . هيچ يک از حضار به او کمک نکرد . حضرت امير عليه السلام در حال رکوع، چون چيزي در دسترس نداشت، انگشتر خود را از انگشت خود در آورد و نزد فقير افکند و به او به اشاره گفت: بردار! فقير آن را برداشت و آنگاه آيه نازل شد .
تمام مفسرين گفته اند: تا آن روز احدي در حال رکوع صدقه نداده بود و علي عليه السلام اولين کسي بود که چنين کرد . (2) البته بعد از آن، افراد بسياري در حال رکوع صدقه دادند و چه بسا از نظر کمي هم صدقه ي آنها از انگشتر علي عليه السلام افزون تر بود؛ مع ذلک حتي يک حرف هم درباره اشان نازل نشد .
درباره ي آيه ي شريفه نکاتي هست که اينک به آنها پرداخته مي شود:
2 . مدارک نزول آيه ي ولايت در شان علي
برخي از مهم ترين آثاري که در آن روايات مربوط به نزول آيه ي ولايت در شان علي آمده، به شرح ذيل است: (3)الف - علامه اميني بعد از آن که داستان را از تفسير ابواسحاق ثعلبي نقل مي کند، عده ي کثيري را از پيشوايان تفسير و حديث اهل سنت و جماعت ياد مي کند که شان نزول آيه ي کريمه را آن چنان که ذکر شد، در آثار خود نقل کرده اند، که به عنوان نمونه در ذيل چند نفر از آنها را نام مي بريم:
1- طبري در تفسير خود، ج 6، ص 165، از طريق ابن عباس؛
2- واحدي در اسباب النزول، ص 148، از دو طريق عبدالله بن سلام و ابن عباس؛
3- رازي در تفسير خود، ج 3، ص 431، از همان دو طريق؛
4- خازن در تفسير خود، ج 1، ص 496؛
5- ابوالبرکات در تفسير خود، ج 1، ص 496؛
6- نيشابوري در تفسير خود، ج 3، ص 461؛
7- ابن الصباغ مالکي، در الفصول المهمة، ص 123؛
8- ابن طلحه ي شافعي، در مطالب السؤل، ص 31؛
9- سبط ابن الجوزي، در تذکرة، ص 9؛
10- خوارزمي در مناقب، ص 178، از دو طريق؛
11- صاحب فرائد، در باب 14، از طريق واحدي در باب 39، از طريق انس و در باب 40، از طريق ابن عباس و عمار؛
12- صاحب مواقف، ج 3، ص 276؛
13- محب الدين طبري در رياض، ج 2، ص 227، از عبدالله بن سلام؛
14- ابن کثير شامي، در تفسير خود، ج 2، ص 71، از طريق اميرالمؤمنين عليه السلام .
ب - مرحوم سيد عبدالحسين شرف الدين موسوي در المراجعات، اخبار صحيح وارده در اين زمينه را در حد تواتر دانسته و افزوده است: مفسرين اجماع کرده اند که آيه ي کريمه در حق علي عليه السلام نازل شده است و بعضي از اعلام اهل سنت چون قوشجي در مبحث امامت شرح تجريد و غير او اين اجماع را نقل کرده اند . (4)
ج - بحراني در غاية المرام، 24 حديث از کتب عامه و 19 حديث از کتب خاصه نقل کرده است که آيه ي کريمه در شان حضرت امير عليه السلام نازل گرديده است . (5)
3 . مفاد آيه ي ولايت
اگر مختصر تامل و امعان نظري در آيه ي کريمه شود، به آساني معلوم مي شود که خداي متعال در اين آيه مي خواهد امام و جانشين پيغمبر را تعيين نمايد؛ لذا مي فرمايد: کسي که سرپرستي تمام کارهاي شما به عهده او بوده و در اين زمينه از هر جهت اولويت دارد، تنها خدا و رسول خدا و علي بن ابي طالب عليه السلام است .ما از اين ولايت و سرپرستي در حق حضرت امير عليه السلام به «اولي بالتصرف بودن» تعبير مي کنيم؛ يعني کسي که در شئون تشريعي و حتي شئون تکويني انسان حق دخالت دارد . ولايت خدا و رسول خدا منصوص آيه ي کريمه است و ولايت حضرت امير عليه السلام از خصوصياتي که در آيه ي مذکور است، مستفاد مي شود؛ مانند: ايمان و اقامه ي نماز و صدقه دادن در حال رکوع . اين خصوصيات تنها بر آن حضرت منطبق است .
در آيه ي شريفه از سه ولايت که در طول هم قرار گرفته، سخن به ميان آمده است؛ به علاوه آنها با کلمه حصر بيان گرديده است؛ بنابراين غير از اين سه هيچ کس حق ادعاي آن را ندارد و چون ولايت خدا عموميت دارد، ولايت رسولش و نيز ولايت وصي رسولش هم بايد عامه باشد .
4 . معناي ولايت در آيه ي شريفه
«ولي» که بر وزن «فلس و ضرب و نصر» است، در لغت به معناي نزديک بودن است، به نحوي که ميان آن و چيزي که به آن نزديک است، هيچ حائل و فاصله وجود نداشته باشد . اگر چيزي به چيز ديگر اين اندازه نزديک باشد، آن را «ولي» گويند .در هر دو چيزي که به نحوي از انحا اين چنين به هم نزديک باشند، واژه ي ولي و مشتقاتش به طور استعاره درباره ي آن استعمال مي گردد . وقتي دو چيز از نظر مکان يا محبت و دوستي يا اخلاق و اعتقاد، يا تسلط و مديريت و امثال ذلک به هم نزديک باشند، اطلاق واژه ي ولي و تمام مشتقاتش بر آن صحيح است؛ مثلا:
- درباره ي انساني که پس از نزديک شدن به انسان ديگر از او دور شده باشد، گويند: «تباعد بعد ولي» ؛ يعني بعد از آن که نزديک بود، دور گرديد .
- انساني که سرپرستي يتيمي يا صغيري را به عهده بگيرد، ولي او خوانده مي شود .
- براي «معتق» به صيغه ي فاعل و به «عتيق» بر وزن فعيل، ولي مي گويند .
- به پسر عمو و کمک و حافظ نسب و دوست، ولي مي گويند .
- به کسي که اداره ي شهري را به عهده گرفته است، والي مي گويند . (6)
چنان که ملاحظه شد، در تمام اين موارد معناي اصل که عبارت باشد از نزديک شدن يک چيز به چيز ديگر لحاظ شده است .
مناسب ترين و بلکه صحيح ترين معنايي که از کلمه ي «ولي» در آيه ي مورد بحث اراده شده، ولاي زعامت و سرپرستي است؛ يعني اوست که حق دارد رهبري اجتماعي و سياسي مردم را به عهده گرفته، در تمام شئونات و مقدرات آنها دخالت نمايد . اراده ي معاني ديگر چون يار و ياور و دوست و امثال ذلک نه تنها مناسب نيست که غير صحيح هم خواهد بود؛ چون وزان آيه ي مورد بحث همان وزاني است که در آيه ي شريفه ي «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم (7)» آمده است؛ زيرا:
اولا آيه ي کريمه با کلمه ي حصر «انما» شروع شده و ولايت را به خدا و رسول خدا صلي الله عليه و آله و حضرت امير عليه السلام منحصر کرده است . از اين حصر فهميده مي شود که مراد از ولايت، نصرت يا محبت يا دوستي و امثال اينها نيست؛ زيرا ولايت به اين معاني براي غير آن سه نيز صحيح است .
ثانيا به شهادت مدارک و روايات معتبر، ائمه ي اطهار عليهم السلام که طبق حديث ثقلين عدل قرآن اند با اين آيه بر امامت و حقانيت خود استدلال کرده اند . اگر «ولي» در آيه ي کريمه به معناي دوست يا ناصر باشد، استدلال آنها با آيه ي ولايت درست نخواهد بود و اين بهترين گواه است بر اين که مراد از «ولي» ، زعيم علي الاطلاق و اولي بالتصرف است .
5 . تناسب آيه ي ولايت با سياق
ممکن است، گفته شود، معناي ولايت با سياق آيه سازگار نيست؛ زيرا صدر و ذيل آيه ي مورد بحث درباره ي سرزنش دوستي با کفار است؛ پس علي القاعده بايد مراد از ولايت، در آيه ي مورد بحث هم همان معنا باشد تا دوگانگي در مفاد لازم نيايد .جهت حل اين شبهه نخست مناسب به نظر مي رسد، آيات مربوط ذکر شود . آن آيات از اين قرار است:
يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصاري اولياء، بعضهم اولياء بعض و من يتولهم منکم فانه منهم ان الله لايهدي القوم الظالمين
فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم، يقولون نخشي ان تصيبنا دائرة فعسي الله ان ياتي بالفتح او امر من عنده فيصبحوا علي ما اسروا في انفسهم نادمين و يقول الذين آمنوا اهؤلاء الذين اقسموا بالله جهد ايمانهم، انهم لمعکم، حبطت اعمالهم فاصبحوا خاسرين
يا ايها الذين آمنوا من يرتد منکم عن دينه فسوف ياتي الله بقوم يحبهم و يحبونه، اذلة علي المؤمنين، اعزة علي الکافرين، يجاهدون في سبيل الله و لايخافون لومة لائم، ذلک فضل الله يؤتيه من يشاء و الله واسع عليم
انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکاة و هم راکعون و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينکم هزوا و لعبا من الذين اوتوا الکتاب من قبلکم و الکفار اولياء و اتقوا الله ان کنتم مؤمنين (8)
اي مؤمنين يهود و نصاري را براي خودتان ولي قرار ندهيد . آنها بعضي شان اولياء بعضي ديگرند . هر کس از شما آنها را براي خود ولي قرار بدهد، از آنان است . خدا ستمگران را هدايت نمي کند .
مي بيني آنهايي را که در دل هايشان بيماري است، در دوستي با آنان شتاب مي کنند . مي گويند: مي ترسيم براي ما حادثه ي ناگوار اتفاق بيافتد؛ ولي اميد اين که خداي تعالي از جانب خود پيروزي يا چيز ديگري بياورد و در نتيجه از آنچه در دل پنهان کرده بودند، پشيمان شوند .
ايمان آورندگان گويند: آيا اينها به خداي متعال سوگند محکم مي خوردند که با شما هستند؟ اعمال اينها تباه شده، زيانکار گرديدند . اي ايمان آوردندگان هرکس از شما از دين خود برگردد، به زودي خداي تعالي گروهي را مي آورد که آنان را دوست داشته و آنان نيز او را دوست دارند . اينان نسبت به مؤمنان فروتن و نسبت به کافران سرافرازند؛ در راه خداي تعالي جهاد کرده، به ملامت هيچ ملامت گري اهميت نمي دهند . اين فضل خداست که آن را به هرکس بخواهد مي دهد، خداي تعالي گشايشگر داناست .
تنها ولي شما خدا و رسولش و کساني اند که ايمان آورده اند؛ کساني که نماز را بر پا داشته و در حالي که در رکوع هستند، صدقه مي دهند و هرکس خدا و رسول خدا و مؤمنين را ولي خود قرار دهد، پيروز است؛ زيرا که حزب خدا پيروزمندند .
اي ايمان آورندگان آنهايي را که دين شما را مورد مسخره و بازي قرار داده اند، ولي خودتان قرار ندهيد؛ چه آنها که قبل از شما برايشان کتاب آمده و چه آنها که کافرند، هيچ کدام را اولياي خويش قرار ندهيد و از خدا بترسيد، اگر ايمان داريد .
چنان که ملاحظه مي شود، در اين آيات در چند جا از ولايت سخن به ميان آمده است . اشکال کننده با توجه به آنها چنين گفته است: در همه اينها قطعا مراد از ولايت، محبت و دوستي است؛ پس به قرينه ي آنها در «انما و ليکم الله» هم بايد به معناي دوستي باشد؛ ولي اين استدلال از چند جهت مخدوش و باطل به نظر مي رسد:
اولا از کجا معلوم که ولايت در اين آيات به معناي دوستي است و به معناي سرپرستي نيست؟ !
چرا آيه ي «انما و ليکم الله» را براي آن آيات قرينه نگيريم؟ !
در اين آيات شواهد چندي وجود دارد بر اين که ولايت در آنها به معناي سرپرستي است که اينک ذکر مي گردد:
الف - خداي تعالي در آيه ي 54 مي فرمايد: «من يرتد منکم عن دينه» ؛ يعني هرکه آنها را بر خود ولي قرار دهد، از دين خود خارج شده و مرتد گرديده است . آيا صرف دوست داشتن کفار انسان را مرتد مي کند يا زعيم و سرپرست قرار دادن آنها چنين است؟
ب - شاهد ديگر اين که در آيه ي 56 يعني در آيه بعد از «انما وليکم الله» بار ديگر از ولايت خدا و رسول خدا و مؤمنين سخن گفته، مي فرمايد: هرکه آنها را ولي قرار دهد، حزب شان، حزب خداست و حزب خدا هميشه پيروز است . تعبير «حزب الله» ولايت را در «انما وليکم الله» تفسير کرده، اشاره دارد بر اينکه مراد از آن زعامت و سرپرستي است؛ نه محبت و دوستي .
اينها همگي شاهدند بر اين که آن ولايت ها به معناي سرپرستي است نه دوستي و محبت . لااقل احتمال دارد که به معناي دوستي نباشد و احتمال، استدلال را باطل مي کند .
ثانيا بر فرض قبول اين که ولايت در آن آيات به معناي دوستي باشد، مع ذلک قراين مورد نظر اشکال کننده صلاحيت صارفيت ندارد؛ زيرا ائمه ي معصومين عليهم السلام با آيه ي «انما وليکم الله» بر اولي بالتصرف بودن استدلال کرده اند و استدلال آنان حجت است؛ از اين رو سياق نمي تواند، در قبال همچو حجتي بايستد و بر فرض امکان تعارض، دليل بر سياق مقدم است؛ زيرا معلوم نيست که اين آيات طبق ترتيب نزول مرتب شده باشد و نظاير آن در آيات قرآن فراوان است . براي مثال در آيه ي تطهير با اين که سياق دلالت دارد بر اين که مراد از اهل بيت زنان پيامبر صلي الله عليه و آله است؛ ولي روايات معتبر مراد از آن را اهل کساء شمرده است .
نتيجه اين که مراد از ولايت در آيه ي «انما وليکم الله» اولي بالتصرف بودن است و سياق با آن مخالف نيست و به فرض مخالفت تقدم از آن دليل و نص است . (9)
6 . عموميت آيه و خصوصيت مورد
يکي از سؤالاتي که درباره ي اين آيه مطرح است، اين است که اگر مراد از «الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکاة و هم راکعون» يک نفر است، آوردن لفظ جمع و اراده ي يک نفر از آن چه فلسفه اي دارد؟ آيا حکم عام نيست و افراد ديگر را در بر نمي گيرد؟ و اگر افراد ديگر را در بر نمي گيرد، دليلش چيست؟پاسخ اين است که اين طور تعبير کردن نه تنها غير متعارف نيست؛ بلکه از محسنات بديع است و نظاير آن در قرآن فراوان است که اينک نمونه هايي از آن را ياد مي کنيم:
الف . الذين قال لهم الناس، ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم، فزاد هم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکيل (10)
ياران پيامبر صلي الله عليه و آله کساني اند که وقتي مردم به آنها مي گويند که دشمنان بر ضد شما بسيج شدند، از آنها بترسيد، عوض اين که بترسند ايمان و اراده اشان قوي گشته، گفتند: خدا براي ما کافي بوده، حمايت کننده اي نيکوست .
آيه ي شريفه به بعد از جنگ احد مربوط است؛ زماني که رسول خدا صلي الله عليه و آله با 70 نفر از ياران خود مشرکين را تعقيب مي کرد و ابوسفيان به مردي به نام «نعيم بن مسعود اشجعي» 10 شتر داد تا مسلمانان را ترسانيده و با شايعه پراکني روحيه ي آنها را تضعيف نمايد . او هم در قبال 10 شتر اين کار را کرد؛ ولي ياران حضرت به ارعاب او وقعي ننهادند و در نتيجه آيه در شانشان نازل شده و به شجاعت و ايمانشان ارج نهاد .
مراد از «الناس» نخست به اجماع تمام مفسرين و محدثين «نعيم بن مسعود اشجعي» است؛ حال آن که او يک نفر است . (11)
ب - يا ايها الذين آمنوا اذکروا نعمة الله عليکم اذ هم قوم ان يبسطوا اليکم ايديهم فکف ايديهم عنکم و اتقوا الله و علي الله فليتوکل المؤمنون (12)
اي کساني که ايمان آورده ايد، نعمت خداي تعالي را يادآور شويد؛ آنگاه که قومي خواستند به سوي شما دست تجاوز دراز کند و شما را از بين ببرد، خدا دست تعدي آنان را از شما کوتاه کرد . از خدا بترسيد و مؤمنان بايد فقط به او توکل کنند .
طبق گفته ي ابن هشام و ديگران، قصه به «جنگ ذات الرقاع» مربوط است که در آن مردي به نام غورث از بني محارب يا به نام «عمر بن جحاش» از قبيله ي بني النضير خواست به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حمله کند و آن حضرت را به شهادت رساند؛ اما خداي تعالي او را از آن کار باز داشت و در خصوص آن آيه ي مذکور نازل شد .
به طوري که ملاحظه مي شود، حمله کننده يک نفر بوده است؛ ولي بر او، قوم که به معناي جماعت باشد، اطلاق گرديده است . (13)
ج - فمن حاجک فيه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الکاذبين (14)
لفظهاي «ابناء» و «نساء» و «انفس» با اين که حقيقت در عموم اند، به حسن و حسين و فاطمه و علي عليهم السلام اطلاق گرديده است و اين مطلبي است که همه ي اهل تفسير بر آن اتفاق دارند .
پس معلوم مي شود که اگر دواعي ايجاب کند، همچو اطلاقي متعارف است .
در آيه ي مورد بحث، داعي چه بوده است تا با اين که مورد يک نفر است، از او با الفاظ جمع و عام تعبير کرده است؟
در پاسخ اين پرسش جواب هاي گوناگون داده شده است:
شيخ طوسي و طبرسي گويند: جهت تعظيم و تفخيم جمع آمده است . (15)
صاحب کشاف گويد: جهت ترغيب جمع آمده است؛ يعني براي اين که ديگران نيز از اين کار نيکو که حضرت امير عليه السلام انجام داد، پيروي کنند، به صيغه ي جمع آمده است . (16)
سيد شرف الدين موسوي عاملي هم گويد: جهت حفظ و صيانت آن حضرت از نيرگ دشمنان يا حفظ و صيانت قرآن از تحريف، به صيغه ي جمع آمده است . (17)
7 . تخصيص عموم لفظ
ممکن است گفته شود، درست است که آيه ي شريفه راجع به مورد خاص نازل گرديده است؛ ولي مورد نمي تواند مخصص عموم عام باشد؛ پس عموميت حکم باقي است و آيه، علي عليه السلام و غير علي عليه السلام را شامل مي شود .اين اشکال نيز مانند ديگر اشکالات قابل رفع است؛ زيرا درست است که اصل قاعده ثابت است؛ اما با مورد بحث قابل انطباق نيست؛ به عبارت ديگر کبراي قضيه را مي پذيريم؛ ولي در صغراي آن اشکال داريم؛ زيرا آيه ي شريفه عام نيست تا گفته شود: موردش نمي تواند آن را تخصيص زند؟ !
مجموع آيه بايد لحاظ گردد؛ نه يک قسمت از آن . آيه، از همه ي ايمان آورندگان سخن نگفته است؛ بلکه از آن ايمان آورندگاني سخن رانده است که نماز را بر پا مي داشتند و در حال رکوع صدقه مي دادند .
اگر جمله ي اين خصائص بيش از يک مصداق پيدا نکرده و هرکس که از محدوده ي آيه ي شريفه خارج مي گردد، تخصصا خارج است؛ نه تخصيصا .
آيه ي مورد بحث دقيقا مانند حديث «خاصف النعل» است . رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: کسي که کفش را وصله مي زند، خليفه ي من است . اين حکم عام نيست و گرنه هر پينه دوزي مي بايست خليفه مي شد . در آيه ي مورد بحث نيز همين گونه است؛ يعني آن راجع به عمل خاص از فرد خاص در زمان خاص سخن مي گويد؛ لذا عام نيست؛ از اين رو آن قانون مسلم اصولي که «مورد مخصص نمي شود» در اين جا جاري نيست .
--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1) مائده، 55
2) مطهري، مرتضي؛ مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چ 6، 1375، ج 3، ص 269
3) اميني، عبدالحسين، الغدير، ج 2، ص 52، بيروت، 1397ق و قرشي، سيدعلي اکبر؛ قاموس قرآن، دارالکتب الاسلاميه، ج 7، ص 250
4) شرف الدين موسوي، سيدعبدالحسين، المراجعات، بيروت، انتشارات دارالصادق، ص 159
5) طباطبائي، سيدمحمدحسين، شيعه در اسلام، ص 113
6) المصباح المنير و ديگر معاجم لغت ذيل ماده ي «ولي» ؛ راغب اصفهاني، ابي القاسم حسين بن محمد، مفردات، انتشارات مرتضويه، ذيل همان ماده؛ طريحي، مجمع البحرين، انتشارات مرتضويه، ج 1، ذيل همان ماده، ص 455؛ قرشي، قاموس قرآن، ج 7، ص 245؛ مطهري، مجموع آثار، ج 3، ص 253، ذيل مبحث «واژه ها و ولايت ها»
7) احزاب، 6
8) احزاب، 51- 57
9) المراجعات، پيشين، ص 165
10) آل عمران، 173
11) المراجعات، پيشين، ص 162، و طبرسي، شيخ ابي الفضل، مجمع البيان، ذيل تفسير آيه ي شريفه، همو، تفسير جوامع الجامع، ج 1، ص 221
12) مائده، 61
13) المراجعات، پيشين
14) آل عمران، 61
15) شيخ طوسي، ابوجعفر محمدبن الحسن، تفسير تبيان، انتشارات داراحياء التراث العربي، بيروت، ج 3، ص 562؛ مجمع البيان، پيشين، ج 3، ص 211
16) زمخشري، ابوالقاسم جارالله محمودبن عمر، تفسير کشاف، انتشارات دارالمعرفة، بيروت، ج 1، ص 347
17) المراجعات، پيشين، ص 164