امام علی (ع) دومين مفسر آگاه به همه معانی قرآن
چکيده معارف و احکام قرآن در سه سطح و مرتبه قابل فهم و تبيين است و فهم مرتبه کامل آن بدون تبيين نبي اکرم (ص) ممکن نيست و تنها کساني توانِ تفسير همه معارف قرآن را دارند که همه تبيين هاي آن حضرت را دريافت کرده باشند. روايات عامّه و خاصه نشان مي دهد که امام علي (ع) همه تنزيل و تأويل و معاني و معارف قرآن را از رسول خدا (ص) دريافت کرده است. بدين جهت، امام علي (ع) دومين مفسر آگاه به همه معاني قرآن بوده است. در اين مقاله با توجه به آيات قرآن و رواياتي از عامه و خاصه، علم آن حضرت به همه معاني و معارف و احکام قرآن روشن خواهد شد. آن گاه با استناد به روايات، تفسيرِ آن حضرت از معارف و احکام قرآن و ويژگي هاي مصحف آن حضرت و ديگر آثار تفسيريِ وي، همراه با نگاهي به اظهارات صاحب نظران، مورد بحث قرار گرفته است.
مقدمه معارف، علوم و احکامي که قرآن بر آن دلالت يا اشارت دارد، از جهت ظهور و خفاي دلالت آيات و سهولت و صعوبت فهم آن از الفاظ و عبارات قرآن، سطوح و مراتب مختلفي دارند. فهم مرتبه اي از آن براي عموم آسان مي باشد و آيه «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنُ لِلذّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدّکِّرِ»1 و نظايرش2 گوياي اين مدعاست. از آيات تحدي3 نيز استفاده مي شود که مرتبه اي از معاني و مطالب قرآن حتي براي کافران و مشرکان هم قابل فهم است، زيرا پي بردن به اعجاز قرآن و ناتواني از آوردن سوره اي مانند آن بدون فهم مرتبه اي از معاني آن امکان ندارد.
مرتبه اي نازل تر از فهم کامل قرآن را کساني که مقدمات لازم و علوم پيش نياز تفسير را تحصيل کرده باشند، مي توانند تفسير و تبيين کنند، تفاسيري که تاکنون براي قرآن کريم نوشته و بخشي از معاني و مطالب قرآن کريم را تبيين و تفسير کرده اند، اين ادعا را ثابت مي کند، ولي بايد توجه داشت که قرآن کريم کلام پروردگار متعال است و ظاهر و باطن دارد و معاني و معارف و احکام آن، منحصر به آنچه از ظاهر آيات فهميده مي شود، نيست و معارف عميقي در آن نهفته است که فهمشان نيازمند تبيين نبي اکرم (ص) است و بدون تبيين آن حضرت نمي توان به آنها دست يافت.
از اين رو، يکي از شئونات پيامبر اکرم (ص) تعليم و تبيين معارف قرآن کريم بوده است. آيات «وَاَنْزَلْنَا اِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَانُزِّلَ اِلَيْهِمْ»4 و «هُوَ الّذِي بَعَثَ فِي الاُمِييّنَ رَسُولاً مِنْهُم يَتْلُوا عَلَيْهِم آياتِهِ وَ يُزَکِّيِهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ»5 بر اين مطلب، دلالت آشکار دارد. پس از آن حضرت نيز، تنها کساني که همه تبيينهاي آن حضرت را فراگرفته باشند، به همه معاني قرآن آگاه هستند و توان تفسير همه معارف آن را دارند.
ترديدي نيست که پيامبر اکرم (ص) به همه معاني و مقاصد آيات کريمه قرآن آگاه بوده و معاني و معارف و احکامي را که فهمشان بر تبيين آن حضرت توقف داشته، تبيين فرموده است، زيرا در غير اين صورت لازم مي آمد که بخش عمده اي از معاني و معارف و احکام قرآن براي هميشه مجهول بماند و اين با حکمت خداي متعال سازگار نيست. در نهج البلاغه نيز آمده است که آن حضرت «کتاب پروردگارتان را در بين شما به جاي گذاشت، در حالي که حلال و حرام، واجبات و مستحبات، ناسخ و منسوخ، رخصتها و عزيمتها، خاص و عام، عبرتها و مَثَلها، مرسل و محدود و محکم و متشابه آن را بيان فرموده و مجملهاي آن را تفسير نموده و مشکلات آن را تبيين کرده بود».6
بديهي است در عصر پيامبر اکرم (ص) نيز، افراد از نظر استعداد فراگيري علم، علاقه و اهتمام به آن، فرصت و فراغت و امکانات لازم براي يادگيري آن متفاوت بوده اند و بديهي است که همه صحابه نتوانند يکسان همه معاني و معارف قرآن را که توسط پيامبر اکرم (ص) بيان مي شده است فراگيرند، ولي :
اولاً براي اينکه با رحلت رسول خدا (ص) بخش عمده اي از معاني و معارف قرآن از بين نرود، حکمت خدا اقتضا مي کند در بين امت فردي باشد که توان و امکان تلقّي و فهم همه معارفي را که رسول خدا بيان کرده است داشته و همه معاني و معارف قرآن را از آن حضرت فراگرفته باشد. از اين رو، قطعي است که چنين فردي در بين صحابه وجود داشته است.
ثانيا روايات بسياري دلالت دارد که چنين شخصي اميرمؤمنان علي بن ابي طالب (ع) بوده است. ايشان از کودکي در دامان پيامبر نشو و نما يافته و استعداد و توان فوق العاده و علاقه وافر به فراگيري علوم و معارف وَحْياني داشته است. نبي اکرم (ص) نيز در تعليم همه معارف قرآن به ايشان اهتمام شديد داشته است. از اين رو، علي (ع) همه معاني و معارف قرآن و تنزيل و تأويل آن را از رسول خدا (ص) فراگرفته و مانند خود آن حضرت به همه معاني و معارف قرآن آگاه بوده و توان تفسير و تبيين همه معاني و معارف قرآن را داشته و دومين مفسر مصون از خطا و آگاه به همه معاني و معارف و احکام قرآن بوده است. اين مقاله عهده دار اثبات اين حقيقت است و بحث و تحقيق در مورد آن را با عناوين ذيل پي مي گيرد :
الف : امام علي (ع) و تلقي همه معارف قرآن از رسول خدا (ص)؛
ب : آگاهي امام علي (ع) از همه معاني و معارف و احکام قرآن؛
ج : امام علي (ع) و تفسير همه قرآن؛
د : آثار تفسيري امام علي (ع).
الف) امام علي (ع) و تلقي همه معارف قرآن از رسول خدا (ص) روايات بسياري در کتب شيعه و سنّي دلالت دارد که رسول خدا (ص) همه معاني و معارف قرآن را به حضرت علي (ع) تعليم داده است و آن حضرت نيز بدون کمترين خطا و اشتباه همه آن معاني و معارف را تلقّي نموده و حتي يک حرف از آن را فراموش نکرده است. چون در اين مقاله مجال ذکر همه آنها نيست، به ذکر برخي از آنها اکتفا مي کنيم.
در نهج البلاغه آمده است :
جايگاه مرا نزد رسول خدا (ص) به سبب خويشاوندي نزديک و منزلت مخصوص مي دانيد. مرا در حالي که کودک بودم در دامانش مي نهاد، به سينه اش مي فشرد، در بسترش کنار خود مي خواباند و تنش را به تن من مي سود و بوي خوشش را به من مي بوياند. غذا را مي جويد و آن را در دهان من مي نهاد. هيچ دروغي در گفتار و خطايي در کردار از من نيافت... . من آن سان که بچه شتر دنبال مادرش مي رود، در پي او بودم. در هر روز از اخلاق خود پرچمي را براي من بر مي افراشت (نکته تازه اي را براي من آشکار مي کرد) و مرا به پيروي از آن وا مي داشت. هر سال در حِراء (کوهي در مکه) مجاور مي شد و من او را مي ديدم و غير من او را نمي ديد. در آن روز غير از رسول خدا (ص) و خديجه (س) و من که سومي آن دو بودم هيچ خانه اي در اسلام به وجود نيامده بود. نور وحي و رسالت را مي ديدم و بوي نبوت را استشمام مي کردم. هنگامي که وحي بر او نازل شد ناله شيطان را شنيدم و گفتم : اي رسول خدا! اين ناله، چيست؟ فرمود اين شيطان است که از عبادت خويش مأيوس گرديده است. به راستي تو آن چه را که مي شنوم، مي شنوي و آنچه را که مي بينم، مي بيني جز اينکه تو پيامبر نيستي و تو وزيري و به راه خير مي روي... .7
از اين روايت شدّت مصاحبت و ملازمت علي (ع) با رسول خدا (ص) و موقعيت ويژه وي براي تلقي معارف وحياني از آن حضرت به خوبي نمايان است. اين بخش از خطبه نهج البلاغه نشان مي دهد که تا چه اندازه رسول گرامي اسلام (ص) به آن حضرت علاقه مند بوده و در پرورش وي سعي وافر داشته و نيز اينکه آن حضرت تا چه اندازه از استعداد تلقي معارف وحياني برخوردار بوده است.
علاوه بر آن، اين روايت نيز نشان دهنده آن است که زمينه تلقيِ همه معاني قرآن از رسول خدا (ص) براي آن حضرت کاملاً فراهم بوده است.
کليني در کافي در پايان روايتي طولاني از اميرالمؤمنين (ع) در اين خصوص چنين روايت کرده است :
من پيوسته هر روز يک بار و هر شب يک بار خدمت رسول خدا (ص) وارد مي شدم. پس در هر بار با من خلوت مي کرد و هر جا مي رفت، من هم با او مي رفتم. اصحاب رسول خدا (ص) مي دانند که با هيچ کس جز من اين کار را انجام نمي داد. بسا بود رسول خدا (ص) در خانه من به نزدم مي آمد و اين همنشيني بيشتر در خانه من واقع مي شد. هرگاه خدمت آن حضرت در بعضي از منزلهايش وارد مي شدم با من خلوت مي کرد و زنانش را از آنجا بيرون مي نمود. پس جز من کسي در نزد او باقي نمي ماند و هر گاه براي خلوت با من به منزل من مي آمد، فاطمه و هيچ يک از پسرانم بيرون نمي رفتند. هرگاه از او سؤال مي کردم، پاسخ مرا مي داد و هرگاه پرسشهايم تمام مي شد و سکوت مي کردم با من سخن آغاز مي کرد. هيچ آيه اي از قرآن بر پيامبر (ص) نازل نشد مگر اين که قرائت آن را به من آموخت و آن را بر من املا کرد و من آن را با خط خودم نوشتم و تأويل و تفسير، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاص و عام آن را به من تعليم داد و از خدا خواست که فهم و حفظ آن را به من عطا فرمايد. از زماني که آن دعا را درباره من کرد هيچ آيه اي از کتاب خدا و هيچ علمي را که بر من املا کرد و آن را نوشتم، فراموش نکردم و هرچه را که خدا به او تعليم داد از حلال و حرام و امر و نهي، گذشته و آينده و هر نوشته اي که پيش از وي بر هر کسي نازل شده بود، از طاعت و معصيت، همه را به من تعليم فرمود و آن را حفظ کردم و حتي يک حرف از آن را فراموش نکردم. سپس دستش را بر سينه ام نهاد و از خدا خواست دلم را از علم و فهم و حکمت و نور پر کند. گفتم : اي پيامبر خدا! پدر و مادرم به فدايت از آن زماني که آن دعا را براي من کردي چيزي را فراموش نکردم و آن چه را ننوشتم نيز از من فوت نشد. آيا هنوز بر من بيم فراموشي داري؟ فرمود : نه، بر تو بيم فراموشي و ناداني ندارم.8
همچنين کليني با سند معتبر از ابوالصباح کناني چنين روايت کرده است :
واللّه لَقَدْ قَالَ لِي جَعْفَرُ بن مُحَمد عليهماالسلام : اِنَّ اللَّهَ عَلَّمَ نَبِيَّه صَلّي اللّهُ عَلَيه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ التَّنْزِيلَ وَ التَّأوِيلَ فَعَلَّمَهُ رَسوُلُ اللّهِ صَلّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلِيا عَليهِ السَّلام ثُمَّ قَال : وَ عَلَّمَنَا وَاللّهِ... .9
به خدا سوگند جعفر بن محمد عليهماالسلام به من فرمودند : همانا خدا تنزيل و تأويل را به پيامبرش تعليم داد و رسول الله (ص) آن را به علي (ع) آموخت. سپس فرمود : به خدا سوگند به ما (نيز) تعليم داده است.
در اين روايت که شيخ طوسي نيز آن را با سند صحيح در تهذيب آورده است،10 تصريح شده که تنزيل و تأويلي را که خدا به پيامبرش تعليم داده است، رسول خدا (ص) به علي (ع) آموخته است.
محمد بن حسن صفار (ره) در بصائر الدرجات تنها در ضمن دو باب درباره اين که رسول خدا (ص) همه علمش را به اميرالمؤمنين (ع) ياد داده و آن حضرت در علم با رسول خدا (ص) مشارکت داشته و در نبوّت مشارکت نداشته است بيست و سه حديث ذکر کرده است11 و در باب ديگر نيز رواياتي صريح در خصوص اين مدعا آورده است.12
ابوجعفر اسکافي از دانشمندان معتزله نيز مضمون روايت کليني (ره) را با اندکي تفاوت در الفاظ در ضمن جوابهاي علي (ع) به سؤالهاي ابن الکوّا آورده است.13
حاکم حسکاني از دانشمندان اهل تسنن نيز با سند متصل از حضرت علي (ع) روايت کرده است :
مَا فِي الْقُرآنِ آيَةٌ اِلاَّ وَ قَدْ قَرَأتُهَا عَلَي رَسُولِ اللّهِ صَلّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلهِ وَ سلَّمَ وَ عَلَّمَنِي مَعْنَاهَا.14
هيچ آيه اي در قرآن نيست مگر اينکه آن را بر رسول خدا (ص) قرائت کردم و معناي آن را به من تعليم داد.
در حديث ديگر نيز از آن حضرت چنين روايت کرده است :
مَا نَزَلَتْ عَلَي رَسوُلِ اللّهِ صَلّي اللّهُ عَلَيه وَآلِهِ و سَلَّمَ آيَةٌ مِنَ الْقُرآنِ اِلّا اَقْرَأْنِيهَا اَوْ اَمْلأَهَا عَلَيَّ فَاکْتُبَهَا بِخَطِّي وَعَلَّمَنِي تَأوِيلَهَا وَ تَفْسِيرَهَا وَ نَاسِخَهَا وَ مَنْسُوخَهَا وَ مُحْکَمَهَا وَ مُتَشَابِهَهَا وَ دَعَااللّهَ لِي اَنْ يُعَلِّمَنِي فَهْمَهَا وَحِفْظَهَا فَلَمْ اَنْسَي مِنْهُ حَرْفا وَاحِدا.15
هر آيه اي که بر رسول خدا (ص) نازل شد، قرائت آن را به من ياد داد و آن را بر من املا کرد و من آن را با خط خود نوشتم و تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را به من تعليم داد و از خدا خواست فهم و حفظ آن را به من ياد دهد، پس حتي يک حرف از آن را فراموش نکردم.
ابن عساکر دانشمند معروف اهل تسنن نيز نظير اين روايت را با سندي ديگر در تاريخ مدينه دمشق آورده است.16
رواياتي از قبيل «عَليّ خازِنُ عِلْمِي»،17 «عَلَيٌّ عَيْبَةُ عِلْمِي»،18 «اَنَا مَدِينَةُ العِلمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا»،19 «اَنَا مَدِينَةُ الحِکْمَةِ وَعَليٌّ بَابُها»20 که در کتب فريقين با سندهاي متعدد از رسول خدا (ص) نقل شده است نيز مؤيد بلکه مؤکد اين مدّعا است، زيرا از اين گونه روايات به خوبي استفاده مي شود که علي (ع) فردي بوده است که پيامبر خدا (ص) علم و حکمت خود را به او تعليم داده و آن حضرت هم بدون کم و کاست و سهو و خطا آن را تلقي و ضبط کرده است، به صورتي که هرکس در هر موضوعي بخواهد از علم و حکمت رسول خدا (ص) استفاده کند، مي تواند از طريق علي (ع) به آن نائل شود و ترديدي نيست که علم به معاني و معارف و تنزيل و تأويل قرآن کريم از عمده ترين و قدر متيقن علم و حکمت آن بزرگوار است.
ب) امام علي (ع) و آگاهي به همه معاني و معارف قرآن از رواياتي که در عنوان پيشين ذکر شد به خوبي استفاده مي شود که امام علي (ع) با تلقّي از پيامبر گرامي اسلام (ص) مانند خود آن حضرت به همه معاني و معارف قرآن کريم آگاه بوده و توان تفسير واقعي همه معاني و معارف آن را داشته و در فهم و تفسير آن از هر خطايي مصون بوده است. بنابراين آن حضرت، بعد از رسول خدا (ص) مفسّر آگاه به همه معاني قرآن است. افزون بر آن ، آيات و روايات فراوان در کتب فريقين بر اين حقيقت دلالت دارد.
اولين دليل، آيه شريفه قرآن است که مي فرمايد :
وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ21
و کسي که تمام علم کتاب نزد اوست.
در بسياري از روايات شيعه و سنّي، اين عبارت قرآن که در آخر سوره رعد است به حضرت علي (ع) تفسير و تطبيق شده است. از اهل تسنن، حاکم حسکاني هفت روايت در اين مورد آورده22 و از شيعه، سيدهاشم بحراني در تفسير برهان در تفسير اين کلمه بيست و پنج روايت جمع کرده است،23 که در هفده حديث، اين کلمه به حضرت علي (ع)،24 و در هفت مورد به همه امامان معصوم تفسير شده است25 که طبعا حضرت علي (ع) نيز يکي از آنها است. در هر دو دسته، روايت صحيح السند نيز وجود دارد.26
در توضيح آيه بايد متذکّر اين نکته شد که الف و لام «الکتاب» يا عهد حضوري است و منظور از آن، قرآن کريم است يا الف و لام جنس است و منظور، لوح محفوظ و مطلق کتب آسماني است که از جمله آنها قرآن کريم است. در هر صورت، اين کلمه به ضميمه روايات مفسر آن دلالت دارد که علم قرآن کريم در نزد اميرالمؤمنين (ع) است و اضافه «علم» به «الکتاب» دلالت دارد که همه علم کتاب در نزد او است، زيرا اضافه مصدر به کلي که همه اجزاي آن به طور يکسان صلاحيت دارد که متعلق آن مصدر واقع شود ظهور در استيعاب و عموم دارد.27 از اين رو، در آيه ديگر در مورد کسي که مقداري از علم کتاب را دارا بوده است، تعبير «الَذِّي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ»28 به کار رفته است. برخي روايات نيز مؤيد اين استظهارند، زيرا در آنها دلالت اين کلمه بر علم کل کتاب و دلالت «عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ» بر علم بعض کتاب، مسلّم گرفته شده و در پايان آمده است که امام صادق (ع) با دست به سينه اش اشاره کرد و فرمود :
به خدا قسم! علم همه کتاب در نزد ما است، به خدا قسم! علم همه کتاب در نزد ما است.29
با اين بيان معلوم شد که اين قسمت از آيه قرآن کريم به ضميمه روايات مفسر آن، يکي از ادله عالِم بودن اميرمؤمنان (ع) به همه معاني و علوم قرآن است. در برخي روايات نيز اين آيه، برترين منقبت اميرمؤمنان به شمار آمده است30 و اين، مؤيد ديگري براي اين استفاده است.
دليل ديگري که بر علم حضرت علي (ع) به تمام قرآن دلالت دارد، روايتي است که در کتب شيعه و سني باسندهاي متصل از رسول خدا (ص) روايت شده است :
عَلِيٌ مَعَ الْقُرآن وَ الْقُرآنُ مَعَ عَليٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ.31
علي با قرآن است و قرآن با علي است. هرگز از هم جدا نمي شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.
حاکم نيشابوري و ذهبي از دانشمندان معروف اهل تسنن سند اين حديث را صحيح دانسته اند.32 از نظر معنا نيز معلوم است که منظور از عدم جدايي حضرت علي (ع) از قرآن، جدا نشدن جسم او از کاغذ و مرکب آن نيست. معناي جمله اول اين است که علي (ع) از نظر علم و عمل هميشه با قرآن است و دانش و عملش پيوسته مطابق با قرآن مي باشد. معناي جمله دوم (قرآن با علي است) اين است که تمام علوم و معارف قرآن در نزد علي است، زيرا اگر او به قسمتي از قرآن و معارف آن آگاهي نداشته باشد، به معناي جدايي آن قسمتِ قرآن از علي (ع) است و حال آنکه کلام نقل شده آن را نفي مي کند. پس اين روايت دلالت مي کند که علي (ع) به همه معاني و معارف قرآن آگاه است و اين علوم تا روز قيامت نيز براي آن حضرت باقي است و با فراموشي و مانند آن، از آن حضرت جدا نمي شود.
نظير اين روايت را صدوق (ره) با سند صحيح و متعدد در خصال آورده است.33
حاکم حسکاني يکي از دانشمندان معروف اهل تسنن نيز در اين خصوص در کتاب شواهد التنزيل فصلي در يگانه بودن علي (ع) در شناخت قرآن و معاني آن و علم به آنچه در آن است عنوان کرده و بيست و دو روايت را با سند متصل آورده است34 که برخي از آنها را يادآور مي شويم :
از ابوالطفيل، صحابي رسول خدا (ص) روايت کرده است :
در محضر علي (ع) حاضر بودم که خطبه خواند و فرمود : از من بپرسيد! به خدا قسم! اگر از من درباره هر چيزي که تا روز قيامت به وجود مي آيد، بپرسيد، شما را از آن خبر مي دهم. درباره کتاب خدا از من بپرسيد! به خدا قسم! هيچ آيه اي از آن نيست جز آنکه من مي دانم کجا نازل شده است، در شب يا در روز، در دشت يا در کوه.35
و از عايشه روايت کرده است :
علي نسبت به آنچه بر محمد (ص) نازل شده داناترين اصحاب او است.36
و از شعبي روايت کرده است :
هيچ کس از اين امت به آنچه ما بين دو لوح است (قرآن کريم) و به آنچه بر محمد (ص) نازل شده است، داناتر از علي (ع) نيست.37
و از عبدالملک بن ابي سليمان روايت کرده است :
به عطاء بن ابي رياح گفتم : آيا در ميان اصحاب پيامبر کسي داناتر از علي بوده است؟ گفت : نه، به خدا قسم! کسي را که اعلم از او باشد، سراغ ندارم.38
و از ابن عمر روايت کرده است :
علي داناترين مردم است به آنچه خدا بر محمد (ص) نازل کرده است.39
ابونعيم در حلية الاولياء از نبي اکرم (ص) چنين روايت کرده است :
اِنَّ الْقُرآنَ اَنْزَلَ عَلَي سَبْعَةِ اَحْرُفٍ مَا مِنْهَا حَرْفٌ اِلاّ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ وِ اِنَّ عَليَّ بنِ اَبِي طالِبْ عِنْدَهُ عِلْمُ الظّاهِرِ وَالبَاطِنِ.40
همانا قرآن بر هفت حرف نازل شده است و هيچ حرفي از آن حروف نيست مگر اينکه ظاهر و باطني دارد و به راستي که علم ظاهر و باطن قرآن تنها در نزد علي (ع) است.
شايان ذکر است که يکي از وجوه تقديم خبر بر مبتدا افاده حصر است41 و از اين رو، تقديم «عنده» بر «علم الظاهر و الباطن» در حديث فوق، دلالت بر اختصاص علم ظاهر و باطن قرآن به آن حضرت دارد. البته معلوم است آنچه که ديگران نمي دانند باطن قرآن است نه ظاهر آن و درنتيجه، تخصيص علم باطن قرآن به آن حضرت از حديث استفاده مي شود.
ابوالحسن عاملي (ره) در مرآة الانوار از ابن عباس چنين روايت کرده است :
بيشتر آنچه از تفسير آموخته ام از علي بن ابي طالب (ع) است. همانا قرآن بر هفت حرف نازل شده است و هيچ حرفي از آن حروف نيست مگر اينکه براي آن ظاهري و باطني است و به راستي علي (ع) آن ظاهر و باطن را مي داند.42
ظاهرا الف و لام «الظاهر و الباطن» الف و لام عهد ذکري است و درنتيجه، معناي جمله اخير اين است که آن ظاهر و باطني را که براي هر حرفي از حروف قرآن است علي (ع) مي داند.
ج) امام علي (ع) و تفسير همه قرآن با توجه به آنچه در دو عنوان پيشين بيان شد، به خوبي آشکار است که امام علي (ع) دومين شخصيتي است که به همه معاني، معارف و احکام واقعي قرآن کريم آگاه بوده و بدون کمترين خطايي توان تفسير همه معاني و معارف قرآن را داشته است. افزون بر اين، برخي روايات دلالت دارد که خداي متعال او را برگزيده و برادر، وصي و وزير پيامبر و خليفه خود در بين بندگانش قرار داده است تا کتابش را براي آنان تبيين کند و آن حضرت، قائم مقام رسول خدا (ص) در تبيين قرآن کريم است.
صدوق (ره) در کتاب عيون و امالي با سند متصل از امام رضا، از پدرانش، از پيامبر، از جبرئيل، از ميکائيل، از اسرافيل صلوات الله عليهم اجمعين از خداي متعال، چنين روايت کرده است :
اَنَا اللّهُ لاَ اِلهَ اِلاّ اَنَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِي فَاَخْتَرْتُ مِنْهُم مَن شِئْتُ مِن اَنبِيَائِي وَاخْتَرَتُ مِنْ جَمِيعِهِمْ مُحَمدا حَبِيبا وَ خَلِيلاً و صَفِيّا فَبَعَثْتُهُ رَسوُلاً اِلَي خَلْقِي وَ اصْطَفَيْتُ لَهُ عَلِيّا فَجَعَلْتُهُ لَهُ اَخا وَ وَصِيّا وَ وَزِيرا وَ مُؤدِّيا عَنْهُ بَعْدَهُ اِلَي خَلْقِي وَ خَلِيفَتِي عَلَي عِبَادِي لِيُبَيِّنَ لَهُمْ کِتَابِي... .43
من «الله» هستم که معبودي جز من نيست. خلق را با قدرتم آفريدم و هرکس از پيامبرانم را که خواستم از ميان آنها برگزيدم و از جميع آنان محمد را به عنوان حبيب و خليل و صفيّ برگزيدم و او را به عنوان رسول به سوي خلقم فرستادم و علي را براي او برگزيدم و او را برادر، وصي، وزير، رساننده پيام از جانب پيامبر به خلقم و خليفه خود بر بندگانم قرار دادم تا کتابم را براي آنان تبيين کند... .
همچنين از رسول خدا (ص) روايت شده است :
مَعَاشِرَ النَّاسِ! تَدَبَّرُوا الْقُرآنَ وَ افْهَمُوا آياتَهُ وَ انْظُرُوا اِلَي مُحْکَمَاتِهِ وَ لاَتَتَّبِعُوا مُتَشَابِهِهِ! فَوَاللّهِ لَنْ يُبَيِّنَ لَکُمْ زَوَاجِرَهُ وَلاَيُوَضِّحَ لَکُمْ تَفْسِيَرَهُ اِلاَّ الّذي اَنَا آخُذُ بِيَدِهِ وَ مَصْعَدِهِ اِلَيّ وَ شائِلٌ بِعَضُدِهِ وَ مُعْلِمُکُمْ اِنَّ مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهَذا [علي[ مَوْلاهُ وَ هُوَ عَليُ بنِ ابي طَالِبٍ اَخِي وَ وَصيّي... .44
اي مردم! در قرآن تدبر کنيد و آيات آن را بفهميد و به محکمات آن نظر کنيد و از متشابه آن پيروي نکنيد! به خدا سوگند! هرگز نواهي آن را براي شما تبيين نمي کند و تفسير آن را براي شما توضيح نمي دهد مگر کسي که دستش را گرفته و به نزد خود بالا آورده و بازويش را بالا گرفته ام. به شما اعلام مي کنم که هر کس من مولاي اويم اين شخص مولاي او است و او علي بن ابي طالب برادر و وصي من است... .
در حديث ديگر از آن حضرت چنين روايت شده است :
فَمَنْ عَمَي عَلَيْهِ مِنْ عِلْمِهِ شَيْئٌ لَمْ يَکُنْ عِلْمُهُ مِنّي وَ لاَسَمْعُهُ فَعَلَيْهِ بِعَلِّيِ بنِ اَبِي طَالِبِ عَليه السَّلام فَاِنَّهُ قَدْعَلِمَ کَمَا قَدْعَلِمْتُهُ ظَاهِرَهُ وَ بَاطِنَهُ وَ مُحْکَمَهُ وَ مُتَشابِهَهُ.45
هرکس که علم قرآن برايش پوشيده است و از من ياد نگرفته و نشنيده است، بايد به علي بن ابي طالب رجوع کند، زيرا او ظاهر و باطن و محکم و متشابه آن را همان گونه که من مي دانم، مي داند.
در خطبه اي که از آن حضرت روايت شده چنين آمده است :
اِنَّ اللّهَ عَزّوجلّ اَنْزَلَ عَليّ الْقُرآنَ وَ هُوَ الَّذِي مَنْ خَالَفَه ضَلَّ وَ مَنْ ابْتَغَي عِلمَهُ عِنْدَ غَيْرِ عَليٍّ هَلَکَ.46
همانا خداي عزوجل قرآن را بر من نازل کرده است که هر کس با آن مخالفت کند، گمراه است و هرکس علم آن را در نزد غير علي (ع) طلب کند هلاک مي شود.
با توجه به روايات دو عنوان پيشين و اين گونه روايات ترديدي نمي ماند که آن حضرت توان تفسير همه معاني قرآن را داشته و هر سؤال تفسيري را پاسخگو بوده است و به مقداري که مردم زمان آن حضرت استعداد و صلاحيت داشته و خواستار بوده اند، قرآن کريم را براي آنان تفسير مي کرده است. صفار با سند متصل از يعقوب بن جعفر روايت کرده است :
در مکّه با ابوالحسن (علي«ع») بودم. مردي به او گفت : همانا تو از کتاب خدا چيزي را که نشنيده اي تفسير مي کني؟ ابوالحسن (ع) فرمود : کتاب خدا پيش از مردم بر ما نازل شده است و پيش از آن که در ميان مردم تفسير شود براي ما تفسير شده است. ما حلال و حرام، ناسخ و منسوخ و سفري (نازل شده در سفر) و حضري (نازل شده در وطن) آن را مي شناسيم و مي دانيم در چه شبي، چقدر آيه، درباره چه کسي و درباره چه چيزي نازل شده است... .47
از ابن عباس روايت کرده اند :
بيشتر آنچه از تفسير آموخته ام از علي بن ابي طالب (ع) است.48
و نقّاش49 از وي روايت کرده است :
علي بن ابي طالب (ع) به من فرمود : اباعباس (ابن عباس)! وقتي نماز عشاء را خواندي در صحرا به نزد من آي! اباعباس گويد : نماز خواندم و به محضر آن حضرت رسيدم و شبي مهتابي بود. آن حضرت به من فرمود : تفسير الف «الحمد» و همه «الحمد» چيست؟ چيزي نمي دانستم که پاسخ دهم. پس يک ساعت تمام در تفسير آن سخن گفت و بعد فرمود : تفسير لام «الحمد» چيست؟ گفتم : نمي دانم. در تفسير آن نيز يک ساعت تمام تکلّم کرد و سپس فرمود : تفسير حاء «الحمد» چيست؟ گفتم : نمي دانم. در تفسير آن يک ساعت تمام سخن گفت و بعد فرمود : تفسير ميم «الحمد» چيست؟ گفتم : نمي دانم. در تفسير آن هم يک ساعت تمام سخن گفت و بعد فرمود تفسير دال «الحمد» چيست؟ گفتم : نمي دانم. پس در تفسير آن تا سپيده دم سخن گفت و به من فرمود : اباعباس! برخيز به منزلت برو و براي فريضه ات مهيّا شو! ابوالعباس (عبدالله بن عباس)، گويد : برخاستم در حالي که همه آنچه را که فرموده بود فراگرفته بودم. در اين هنگام علم خود را به قرآن در برابر علم علي (ع) همانند برکه اي در مقابل دريا يافتم.50
همچنين از وي روايت کرده است :
علم پيامبر (ص) از علم خدا است و علم علي از علم پيامبر است و علم من از علم علي است و علم من و اصحاب محمد (ص) در برابر علم علي (ع) مانند قطره اي در برابر هفت دريا است.51
از علقمه روايت شده است که به ابن مسعود گفت : آيا علي (ع) را ملاقات کرده اي؟ گفت : بلي او را ملاقات کرده ام و از او علم قرآن را فراگرفته ام و از او استفاده کرده و بر او قرائت کرده ام. بهترين و داناترين مردم بعد از رسول خدا (ص) هموست و او را مانند دريايي جاري ديدم.52
البته تفسير همه قرآن براي مردم آن زمان در گرو صلاحيت و استقبال آنان بوده است که اکثر آنان فاقد آن بوده اند. چه بسا علومي که حضرت در سينه داشتند، ولي افراد آن زمان استعداد يا صلاحيت فراگيري آن را نداشته اند، ولي از آنجا که حکمت خدا اقتضا دارد که معارف وحيانيِ لازم براي بشر محفوظ بماند، همواره افراد معدودي بوده اند که استعداد و صلاحيت تلقي همه معاني و معارف قرآني را داشته اند و چه بسا حضرت علي (ع) همه تفسير قرآن را براي چنين افرادي بيان نموده يا به صورت مکتوب به آنان منتقل کرده باشد. روايت کميل بن زياد در نهج البلاغه نيز بر اين مطلب دلالت دارد. کميل بن زياد گويد :
اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) دستم را گرفت و مرا به صحرا برد. وقتي به صحرا رسيد نفس عميقي کشيد و سپس فرمود : اي کميل بن زياد! به راستي که اين دلها ظرفِ علوم و حقايق و اسرارند و بهترين آنها ظرفيت دارترين آنها است. پس آنچه را به تو مي گويم از من به ياد نگهدار... (با دست به سينه خود اشاره کرد) و فرمود : آگاه باش که در اينجا علم فراواني است. اي کاش فراگيراني را براي آن مي يافتم. آري مي يابم تيزفهمي را که بر او ايمن نيستم، دست افزار دين را براي دنيا به کار مي برد و از نعمتها و حجتهاي خدا در ستيز با بندگان و اولياي خدا پشتيباني مي گيرد يا کسي را که براي حاملان حق سر تسليم فرود مي آورد ولي به رموز و نکته هاي حق بصيرت ندارد، با نخستين شبهه اي که عارض شود شک در دلش رخنه مي کند. آگاه باش که نه اين اهل است و نه آن و نه کسي که سخت طالب لذت است و به آساني پيرو شهوت و خواهش نفس مي شود و نه کسي که شيفته گردآوردن و ذخيره کردن مال است و در هيچ چيز، دين را رعايت نمي کند. از نظر شباهت نزديکترين چيز به آنان چهار پايان چرنده اند. چنين علمي با مرگ حاملان آن مي ميرد. بار خدايا (چنين است) اما براي اين که حجتها و دليلهاي روشن خدا باطل نشود و از بين نرود، زمين از کسي که حجت خدا را به پا دارد خالي نمي ماند، خواه آشکار و مشهور باشد و خواه ترسان و پنهان. اما آنان چه تعدادند؟ و کجا هستند؟ به خدا آنان از نظر عدد بس اندکند و از نظر قدر و منزلت در نزد خدا بسيار با عظمت. خدا به وسيله آنان حجتها و دليلهاي روشنش را حفظ مي کند تا آنها را به نظائر خويش وديعه دهند و در دل اشباه خود کشت کنند و بارور سازند. علم مبتني بر حقيقت بصيرت به آنان هجوم آورده است و با راحتي ناشي از يقين، مباشر هستند و آنچه را که مترفان (نازپروردگان) دشوار مي دانند سهل و آسان مي گيرند و با آنچه نادانان از آن وحشت دارند، انس مي گيرند و در دنيا با بدنهايي که ارواح آنها به محل اعلي وابسته است، زندگي مي کنند. آنان خلفاي خدا در زمين و دعوت کنندگان به دين خدايند. آه آه! چه بسيار به ديدن آنان مشتاقم!53
از اين کلام به خوبي استفاده مي شود که اکثر قريب به اتفاق مردم زمان اميرالمؤمنين (ع) استعداد و صلاحيت تحمّل و تلقي علوم آن حضرت را نداشته اند و آن حضرت در آرزوي افرادي بوده است که از چنين استعداد و صلاحيتي برخوردار باشند. براي آنکه حجتها و بينات خدا از بين نرود، همواره افرادي که عدد آنها اندک ولي منزلت آنها نزد خدا بسيار بزرگ است، بوده و هستند که خدا حجتها و دليلهاي روشن خود را به وسيله آنان حفظ مي کند و هيچگاه زمين از وجود آشکار يا پنهان چنين افرادي خالي نمي ماند. بنابراين، چنين افرادي در زمان حضرت علي (ع) نيز وجود داشته اند و حضرت همه معاني و معارف قرآن را که از رسول خدا (ص) تلقي کرده بود، به آنان منتقل کرده است.
در روايت ديگري نيز آمده است :
طلحه به حضرت علي (ع) گفت : آنچه را از قرآن، تأويل و علم حلال و حرام که در نزد تو است به چه کسي مي دهي و صاحب آن بعد از تو چه کسي است؟ فرمود : به کسي که رسول خدا (ص) مرا فرمان داده است که آن را به او بدهم. گفت : او کيست؟ فرمود : وصيّ من و اولي ترين افراد به مردم بعد از من، پسرم حسن است. سپس پسرم حسن در وقت رحلتش آن را به اين پسرم حسين مي دهد، بعد به يکي يکي از فرزندان حسين (ع) منتقل مي شود تا اين که آخرين آنها بر رسول خدا (ص) در کنار حوضش وارد مي شوند. آنها با قرآن هستند و قرآن نيز با آنها است. از آن جدا نمي شوند و قرآن نيز از آنان جدا نمي شود.54
از اين روايت استفاده مي شود علوم اميرالمؤمنين (ع) به امامان بعد از وي يکي پس از ديگري منتقل شده و هر امامي آن را به امام بعد از خود داده است. با توجه به اين روايت و رواياتي که دلالت مي کند رسول خدا (ص) همه معاني و معارف قرآن را به علي (ع) تعليم داده است معلوم مي شود که امامان بعد از آن حضرت نيز به همه معاني و معارف قرآن آگاه بوده اند و ذيل روايت که مي گويد «آنها با قرآن هستند و قرآن نيز با آنها است و از آن جدا نمي شوند و از آنان جدا نمي شود» مؤکد اين معنا است.
د) آثار تفسيري امام علي (ع) هرچند کتابي به عنوان تفسير براي آن حضرت ذکر نشده است ولي مورد اتفاق است که آن حضرت مصحفي داشته اند55 و برخي روايات دلالت دارد که مصحف وي مشتمل بر تنزيل و تأويل قرآن بوده است. جمعي از دانشمندان يکي از تفاوت هاي مصحف آن حضرت و قرآن موجود را مکتوب بودن تفسير و تأويل آيات در آن دانسته اند.
شيخ مفيد (ره) فرموده است :
جماعتي از اهل امامت (معتقدان به امامت دوازده امام) گفته اند که هيچ کلمه، آيه يا سوره اي از قرآن کم نشده است بلکه آنچه از تأويل و تفسير که با حقيقتِ نازل شده آن مطابق و در مصحف اميرالمؤمنين (ع) ثبت بوده، حذف شده است. اين بخشها هرچند جزئي از قرآني که معجزه است، نبوده ولي ثابت و نازل شده از جانب خدا بوده است. اين قول از گفته کسي که کم شدن کلمه هايي از خود قرآن را ادعا کرده است، به واقع نزديکتر است و من به آن مايل هستم.56
سيد محسن کاظمي در شرح وافيه در وجه امتناع گروه حاکم از پذيرفتن مصحف اميرالمؤمنين (ع) چنين فرموده است :
وقتي آن را بازکردند، رسواييهاي قوم و نامهاي منافقان و دشمنان دين را در آن يافتند و بيخ گوشي و پنهاني به همديگر گفتند : چيزي را که در آن رسواييهاي مهاجران و انصار است براي شما آورده است! پس آن را ردّ کردند و از گرفتن آن امتناع نمودند و اين، به خاطر تأويل و تفسيري بود که مصحف، مشتمل بر آن بود و عادت آنان اين بوده است که تأويل را با تنزيل مي نوشتند، نه اين که همه آن مطالب در تنزيل (متن قرآن) بوده است. دليل اين امر، سخن آن حضرت در جواب زنديق است : «کتاب (قرآن) در حالي که کامل، مشتمل بر تأويل و تنزيل، محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ است برايتان آورده شد»، زيرا اين سخن صريح است در اينکه همه مصحفي که براي آنان آورد، تنزيل (متن قرآن) نبوده است. آنچه مشهور است مبني بر اين که مصحفي که علي (ع) براي آنان آورد بر جميع آنچه مردم به آن احتياج دارند حتي ارش خدش (ديه خراش) مشتمل بود، مؤيد اين مطلب است، زيرا معلوم است که صريح قرآن مشتمل بر همه آن مطالب نمي باشد.57
فيض کاشاني (ره) در تفسير صافي در پاسخ به اخبار تحريف گفته است :
بعيد نيست گفته شود که بعضي از حذف شده ها از قبيل تفسير و بيان بوده اند، نه از اجزاي قرآن، ... و از جمله دلايل آن، روايتي است که عامّه (اهل تسنن) نقل کرده اند که علي (ع) در مصحفش ناسخ و منسوخ را نوشته بود؛ و معلوم است که حکم به نسخ تنها از قبيل تفسير و بيان است و جزئي از قرآن نمي باشد. پس احتمال دارد که بعضي از حذف شده ها نيز چنين باشد.58
آية الله خويي (ره) نيز فرموده است :
وجود مصحفي براي اميرالمؤمنين (ع) که در ترتيب سور با قرآن موجود مغاير است، چيزي است که نبايد در آن شک کرد، و اتفاق علماي اعلام بر وجود آن، ما را از زحمت اثبات آن بي نياز کرده است. همچنين اشتمال قرآن آن حضرت بر زيادتهايي که در قرآن فعلي وجود ندارد، هرچند صحيح است ولي دلالت ندارد که آن زيادتها از قرآن بوده و با تحريف از بين رفته است، بلکه صحيح آن است که آن زيادتها يا تفسير به عنوان تأويل و آنچه کلام خدا به آن برمي گردد، بوده است يا به عنوان تنزيل از جانب خدا در شرح مراد از آيات و... . پس آنچه از روايات در اين مقام استفاده مي شود اين است که مصحف علي (ع) مشتمل بر زيادتهايي به عنوان تنزيل يا تأويل است، ولي هيچ يک از آنها دلالت ندارد که آن زيادتها از قرآن باشد. روايات دال بر ذکر نامهاي منافقان در مصحف اميرالمؤمنين (ع)، بر همين معنا حمل مي شود، زيرا ذکر نامهاي آنان ناگزير بايد به عنوان تفسير باشد و دليل بر اين امر، روايات قطعيِ ساقط نشدن چيزي از قرآن است....59
رواياتي نيز مؤيد اين مدعا است. براي مثال در ضمن روايت مفصّلي از سلمان چنين نقل شده است :
وقتي علي (ع) خيانت و کمي وفاي آنان را نسبت به خود ديد، ملازم خانه اش شد و به تأليف و جمع قرآن پرداخت و از خانه اش خارج نشد تا آن را که در ورقها، چوبها، استخوانها و رقعه ها بود، جمع کرد. وقتي همه آن را جمع کرد و تنزيل و تأويل و ناسخ و منسوخ آن را نوشت، ابوبکر به سوي او فرستاد که بيرون آي و بيعت کن.60
در اين روايت تصريح شده است که حضرت در قرآني که جمع کرد تأويل آن را نيز نوشت و ترديدي نيست که تأويل قرآن غير متن قرآن است. اما ناسخ و منسوخ، اگر منظور از نوشتن، تعيين آن دو و بيان اين باشد که کدام آيه ناسخ و کدام آيه منسوخ است، آن هم غيرقرآن و قسمي از تفسير قرآن است. همچنين اگر تنزيل به معناي شأن نزول آيات باشد آن هم غيرقرآن و قسمي از تفسير قرآن است. البته ممکن است منظور از تنزيل، لفظ قرآن و منظور از ناسخ و منسوخ خود آياتِ ناسخ و منسوخ باشد، ولي به هر حال دلالت اين روايت بر اشتمال مصحف آن حضرت به تأويل قرآن که غيرقرآن است قطعي و غيرقابل انکار است.
در ضمن احتجاج مفصّلي که طبرسي (ره) از اميرالمؤمنين (ع) نقل کرده چنين آمده است :
وَ لَقَدْ اُحْضِرُوا الْکِتَابَ کُمَلاً مُشْتَمِلاً عَلَي التَّأوِيلِ وَالتَّنْزِيلِ وَالمُحْکَمِ وَالمُتَشَابِهِ وَالنّاسِخ وَالْمَنْسُوخ لَمْ يَسْقُطْ مِنْهُ حَرْفُ اَلِفٍ وَ لاَ لاَمٍ فَلَمَّا وَقَفُوا عَلي مَا بَيّنَهُ اللّهُ مِنْ اَسْماءِ اَهْلِ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ وَ اِنَّ ذَلِکَ اِنْ اَظْهَرَ نَقَضَ مَا عَهَدوُهُ قالوُا لاَحَاجَةَ لَنَا فِيهِ نَحْنُ مُسْتَغْنُونَ عَنْهُ بِمَا عِنْدَنَا... .61
کتاب در حالي که کامل و مشتمل بر تأويل و تنزيل، محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ بود و حتي حرف الف يا لامي از آن ساقط نشده بود برايشان آورده شد. وقتي از نامهاي اهل حق و باطل که خدا بيان کرده بود، آگاه شدند و متوجه شدند که اگر اين نامها آشکار شوند، پيمانشان نقض مي شود، گفتند که ما به آن نيازي نداريم و با وجود آنچه در نزد ما است از آن بي نيازيم... .
با توجه به سياق حديث، منظور از کتاب، مصحف اميرالمؤمنين (ع) است و در اين حديث نيز تصريح شده است که مشتمل بر تأويل بوده است.
در روايت ديگر از حضرت علي (ع) در جواب سؤال طلحه از مصحف آن حضرت چنين نقل شده است :
... يا طَلْحَه! اِنَّ کُلَّ آيَةٍ اَنْزَلَهَا اللّهُ جَلَّ وَ عَلا عَلَي مُحَمّد صَلي اللّهُ عَليهِ وَآلِهِ عِنْدي بِاِمْلاءِ رَسُولِ اللّهِ صَلّي اللّهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَخَطِّ يَدِي وَتَأْوِيلِ کُلِّ آيَةٍ اَنْزَلَهَا اللّهُ عَلَي مُحَمّدٍ صَلي اللّهُ عَليهِ وَ آلهِ وَ کلُّ حَلالٍ وَ حَرَامٍ، اَوْ حَدٍّ اَوْ حُکْمٍ اَوْ شَيئيٍ تَحْتَاجُ اِلَيْهِ الاُمَّةُ اِلَي يَوْمِ القِيمَةِ مَکْتُوبٌ بِاِمْلاءِ رَسُولِ اللّهِ صَلّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلهِ وَ خطِّ يَدِي حَتّي اَرشِ الْخَدْشِ... .62
اي طلحه! هر آيه اي که خداي جلّ و علا بر محمد (ص) نازل کرده است به املاي رسول خدا (ص) و دستخط من در نزد من است و تأويل هر آيه اي که خدا بر محمد (ص) نازل کرده و هر حلال و حرام، حد، حکم يا چيزي که امت تا روز قيامت به آن نياز دارد حتي ديه خراش، به املاي رسول خدا (ص) و دستخط من مکتوب است.
اين روايت دلالت آشکار دارد که حضرت علي (ع) تأويل تمام آيات قرآن را به املاي رسول خدا (ص) نوشته اند و قرينه اين که اين مطلب در جواب سؤال از مصحف آن حضرت بيان شده است اِشعار دارد که تأويل تمام آيات در مصحف آن حضرت مکتوب بوده است. گرچه اين روايات مرسل است و نمي تواند دليل قطعي بر مدعا باشد، ولي از ملاحظه مجموع آنها گمان قوي حاصل مي شود که در مصحف آن حضرت تفسير و تأويل آيات، مکتوب بوده است. برخي گفته اند که اگر مصحف آن حضرت يافت مي شد در آن علم بزرگي نهفته بود.63
بدين ترتيب بر اساس روايت اخير که از آن استفاده مي شود آن حضرت تأويل تمام آيات را به املاي رسول خدا (ص) در مصحف خود نوشته اند، مي توان گفت که آن حضرت تفسير مکتوبي داشته اند. آن مصحف و تفسير گرچه اکنون در دسترس ما نيست ولي از روايات استفاده مي شود که از بين نرفته و به امامان بعد از آن حضرت يکي پس از ديگري منتقل شده است و اينک در نزد امام زمان (عج) است.64 از امام صادق (ع) نيز روايت شده است که وقتي قائم (عج) قيام کند مصحفي را که علي (ع) نوشته بود آشکار مي کند.65 در ذيل روايتي که طبرسي (ره) از ابوذر نقل کرده، آمده است که عمر از حضرت علي (ع) پرسيد : آيا براي آشکار کردن آن (مصحف) وقت معلومي هست؟ فرمود بلي وقتي قائم از فرزندانم قيام کند آن را آشکار مي کند.66
هرچند بخش عظيمي از دانش تفسيري آن حضرت که در مصحف شريف وي ثبت بوده در اثر ظلم ظالمان به ما نرسيده است، اما بخشي از آن در کتب روايي و تفسيري، نقل شده است که منبعي ارزشمند براي فهم مفاد آيات کريمه و معارف قرآن مي باشد، ولي اين روايات اولاً آميخته به ضِعاف است و از جهت سند به تحقيق و بررسي نياز دارد و ثانيا پراکنده است. اگر کسي آرا و روايات تفسيري آن حضرت را از کتابهاي مختلف جمع آوري و با نام تفسير منسوب به امام علي (ع) منتشر کند کاري مفيد و ارزنده خواهد بود «وفّقنا الله و اخواننا له».
بيان يک نکته از آن چه در توصيف مصحف امام علي (ع) بيان شد، به دست آمد که آن حضرت مصحفي داشته اند که اکنون در نزد امام زمان حضرت مهدي (عج) است، ولي همانطور که گذشت بزرگاني از دانشمندان شيعه مانند شيخ مفيد، محقّق کاظمي، فيض کاشاني و آيت اللّه خويي (ره) تصريح دارند که آن مصحف از نظر متن و الفاظ و مقدار سوره ها و آيات با قرآن موجود فرقي ندارد و هيچ سوره، آيه و کلمه اي از اين قرآن کم نشده است. تفاوت اين دو قرآن در آن است که تفسير و تأويل آيات در مصحف علي (ع) به املاي پيامبر (ص) و به قلم حضرت علي (ع) موجود بوده است. پس نبايد کسي به استناد اين که شيعه مي گويد امام علي (ع) مصحفي داشته که به دست ما نرسيده است، توهم کند که شيعه به نقصان قرآن موجود و کم شدن آياتي از آن و پنهان بودن قرآن کامل معتقد است،67 زيرا ملازمه اي بين اين دو وجود ندارد و با تصريح بزرگان شيعه به کامل بودن قرآن موجود و کم نشدن آيه و کلمه اي از آن، موردي براي اين توهّم باقي نمي ماند. البته آن مصحف از جهت اشتمال بر تفسير و تأويل آيات دانش فراواني را دربرداشته است که از آن محروم هستيم. اين نکته اي است که برخي از دانشمندان اهل تسنّن نيز به آن اذعان دارند، مثلاً ابن جزي68 گفته است :
اگر مصحف آن حضرت يافت مي شد در آن علم بزرگي بود ولي يافت نشده است.69
نتيجه گيري از آن چه در اين مقاله با استناد به روايات فريقين بيان شد نتيجه مي گيريم که يکي از شئونات پيامبر اکرم (ص) تبيين و تعليم معارف و احکام قرآن بوده است و پس از آن حضرت، امام علي (ع) عهده دار اين شأن شده و تنها او لياقت تصدّي اين شأن را داشته است، زيرا آن حضرت همه معاني و معارف قرآن، ظاهر و باطن، تفسير و تأويل آن را از پيامبر (ص) تلقي کرده و دومين مفسر آگاه به همه معاني و احکام قرآن و مصون از خطا و نسيان بوده است.
حضرت علي (ع) در زمان خود به تفسير و تبيين آيات قرآن پرداخته و افرادي مانند ابن عباس را از دانش تفسيري خود بهره مند ساخته است. علاوه بر اين، امام علي (ع) همه معارف و احکام قرآن را به فرزندش امام حسن (ع) آموخته و از آن امام به امامان معصوم بعد از ايشان انتقال يافته است. آن حضرت مصحفي داشته است مشتمل بر تنزيل و تأويل آيات به املاي پيامبر (ص) که اينک در نزد ولي عصر حضرت مهدي (عج) است.
--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1. قرآن کريم، قمر، آيات 17، 22، 32، 40.
3. مانند «فَاِنَّما يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَکَّرُونَ» (دخان/58)، «فَاِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْما لُدّا» (مريم، آيه 97)
4. مانند «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنْ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّه ِ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِينَ» (هود، آيه13)، «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنْ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّه ِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ» (يونس، آيه 38)، «وَإِنْ کُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَي عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللّه ِ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِينَ» (بقره، آيه23).
5. نحل، آيه 44.
6. جمعه، آيه 2.
7. نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، خطبه اوّل.
8. همان، خطبه 192.
9. کليني، محمد بن يعقوب، اصول کافي، تهران : المکتبة الاسلامية، 1388ق، ج1، ص5152.
9. کليني، محمد بن يعقوب، فروع کافي، تهران : دارالکتب الاسلاميه، 1350، ج7، ص442، حديث 15.
10. طوسي، محمد بن حسن، تهذيب الاحکام، بيروت : دارالاضواء، 1413ق، ج8، ص261، حديث 1052.
11. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم : مکتبة آية اللّه نجفي المرعشي، 1404ق، جزء 4، باب 10 و 11.
12. همان، جزء 4، باب 8، حديث 1 و 3.
13. اسکافي، ابوجعفر، المعيار والموازنة، [بي جا]، [بي نا]، 1402ق، ص300.
14. حسکاني، حاکم، شواهد التنزيل، تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1411ق، ج1، ص43، حديث 33.
15. همان، ص48، حديث 41.
16. ابن عساکر، علي بن حسن، تاريخ مدينه دمشق، بيروت : دارالفکر، 1417ق، ج42، ص386 حديث 8993.
17. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت : دار احياء التراث العربي، 1403ق، ج38، ص314، حديث 18؛ ج40، ص204، حديث 11؛ ج44، ص238، حديث 29؛ اميني، عبدالحسين، الغدير، تهران : دارالکتب الاسلاميه، 1366، ج3، ص96.
17. اميني، عبدالحسين، الغدير، ج3، ص96؛ بحارالانوار، ج15، ص297 حديث 36 و نيز ج18، ص392 حديث 98؛ ج40، ص70 حديث 104 و ص149 حديث 54 و ص204 حديث 11؛ ج25، ص37 حديث 4 و ص43 حديث 17؛ ج32 ص348 حديث 330؛ ج36 ص202 حديث6؛ ج37، ص257 حديث14 و ص314 حديث49؛ ج38، ص97 حديث 15 و ص341 حديث 17؛ ج39 ص201، حديث32 و ص267 حديث 43؛ ج40، ص14 حديث 29؛ ج41 ص182 حديث 18 و ج46 ص232 حديث 9.
18. بحارالانوار، ج40، ص70 حديث 104 و ص87 حديث 114 و ص201 حديث 4 و ص202 حديث 6 و 7 و ص203 حديث 8 و ص204 حديث 11 و ص205 حديث 12 و ص206 حديث 1316 و ص286؛ ج41 ص301 حديث 32 و ص327؛ ج10، ص120، 145، 445؛ ج24، ص107، 203؛ ج33، ص53؛ ج28، ص199؛ ج39، ص47، 210؛ ج38 ص189 و الغدير ج6، ص6177.
19. بحارالانوار ج25 ص235 و نيز ج26 ص111؛ ج69، ص81؛ ج93 ص57؛ ج40 ص201 حديث 3، ص203، حديث 8 و 9 و 10 و ص207.
20. رعد، آيه 43.
21. شواهد التنزيل، ج1، ص400405 حديث 422427.
22. بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، بيروت : دارالهادي، 1412ق، ج2، ص302304.
23. همان، روايت 4، 5، 7، 8، 10، 11، 13، 15، 17، 18، 19، 20، 21، 22، 23، 24، 25.
24. همان، روايت 1، 2، 3، 6، 9، 14 و 16.
25. همان، روايت 1، 4 و 5.
26.بهبهاني، سيدعلي، مصباح الهداية، تهران : مطبعه علمي، 1366ق، ص9 و 10.
27. سوره نمل، آيه 40.
28. حويزي، عبدعلي بن جمعه، نورالثقلين، قم : المطبعة العلميه، [بي تا]، ج2، ص522، حديث 208.
29. همان، ص521 حديث 205.
30. حاکم نيشابوري، محمد بن عبدالله، المستدرک علي الصحيحين، بيروت، دارالمعرفة، [بي تا]، ج3، ص124، و نيز بحارالانوار، ج22، ص223 حديث 2، ج92 ص80 حديث 6؛ محمدباقر ابطحي اين روايت را از 18 کتاب نقل کرده است.ابطحي، محمدباقر، جامع الاخبار والآثار، قم : مؤسسة الامام المهدي (ع)، 1411ق، ج1، ص6466،
31. المستدرک علي الصحيحين، ج3، ص124.
32. صدوق، محمد بن علي، الخصال، قم : مؤسسة نشر اسلامي، ج1، ص66.
33. شواهد التنزيل، ج1، ص3951 حديث 2849.
34. همان، ص42 حديث 31.
35. همان، ص47، حديث 40.
36. همان، ص48، حديث 43.
37. همان، ص49 و 50 حديث 44 و 45.
38. همان، ص39 حديث 29.
39. ابونعيم، احمد بن عبدالله، حلية الاولياء، [بي جا]، دارالفکر، [بي تا]، ج1، ص65.
40. خطيب قزويني، محمد بن عبدالرحمن، الشرح المختصر علي تلخيص المفتاح، قم : مکتبة مصطفوي، [بي تا]، ص70.
41. عاملي، ابوالحسن، مرآة الانوار، قم : دارالکتب العلميه، [بي تا]، ص5.
42. بحارالانوار، ج38، ص98 حديث 17.
43. بحارالانوار، ج37، ص209 به نقل از «الاحتجاج» ص132 و به نقل از «النشر والطّي».
44. همان، ج22، ص316.
45. همان، ج38، ص94 حديث 10.
46. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم : مکتبة آية اللّه المرعشي، 1404ق، ص198 (جزء 4 باب 8 حديث 4).
47. بحارالانوار، ج92 ص105 و مرآة الانوار، ص5.
48. وي ابوبکر محمد بن حسين معروف به نقاش موصلي متوفاي 351 هجري مؤلف «شفاء الصدور في تفسير القرآن الکريم» است ر.ک : حاج خليفه، مصطفي بن عبدالله، کشف الظنون، بيروت : دارالکتب العلميه، 1413ق، ج2، ص1050.
49. بحارالانوار، ج92، ص105 106.
50. همان، ص105.
51. همان.
52. نهج البلاغه با ترجمه فيض الاسلام، حکمت 139.
53. بحارالانوار، ج26، ص65 حديث 147 و ج92 ص41 حديث 1.
54. آية الله خويي (ره) فرموده است : تسالم علما بر وجود آن ما را از زحمت اثبات آن بي نياز کرده است. خويي، ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، بيروت : دارالزهراء، 1408ق، ص243؛براي اطلاع بيشتر از روايات دال بر وجود آن مصحف ر.ک. اصول کافي، ج2 ص604 (کتاب فضل القرآن باب النوادر حديث 23)؛ روضة کافي، ج8، ص17، حديث 4؛ قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي (ره)، نجف : مطبعة النجف، 1387ق، ج2، ص451؛ طبرسي، احمد بن علي بن ابي طالب، الاحتجاج، نجف : منشورات دارالنعمان، 1386ق، ج1 ص89، 98، 105، 107، 222، 223، 225، 226، 280، 281؛ هلالي، سليم، کتاب سليم بن قيس، تحقيق محمدباقر انصاري، قم : نشر الهادي، 1415ق، ج2، ص581، 582 (حديث چهارم) ص656 و 659 (حديث يازدهم) و ص847 (حديث چهل و دوم)؛ محمد بن سعد، الطبقات الکبري، قم : المطبعة العلمية، [بي تا]، ج2، ص338؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج2، ص41؛ کوفي، فرات ابن ابراهيم، تفسير فرات کوفي، تهران : [بي نا]، 1410ق، ص398 حديث 530؛ عياشي، محمد بن مسعود، تفسير عيّاشي، تهران : اسلاميه، [بي تا]، ج2، ص66 و سيوطي، جلال الدين عبدالرحمن، الاتقان في علوم القرآن، بيروت : دار ابن کثير، 1407ق، ج1، ص183.
55. محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، اوائل المقالات، بيروت : دارالکتاب الاسلامي، 1403ق، ص92.
56. نوري، ميرزاحسين، فصل الخطاب، [بي جا]، [بي تا]، [بي نا]، ص105 (الدليل الرابع) به نقل از شرح الوافية کاظمي.
57. فيض کاشاني، محسن، تفسير الصافي، بيروت : مؤسسة الاعلمي، [بي تا]، ج1، ص52.
58. خويي، ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، ص243245.
59. بحارالانوار، ج28، ص264 و ج92، ص40.
60. الاحتجاج، ج1، ص383.
61. بحارالانوار، ج92، ص41.
62. ابن جزي، محمد بن احمد، التسهيل لعلوم التنزيل، بيروت : دارالکتاب العلميه، 1415ق، ج1، ص7؛ از ابن سيرين نيز نقل شده اگر آن کتاب بدست مي آمد علم زيادي در آن يافت مي شد، يوسف بن عبداللّه، الاستيعاب در حاشيه «الاصابة»، بيروت : دار احياء التراث العربي، 1328ق، ج2، ص253.
63. بحارالانوار، ج92، ص42.
64. اصول کافي، ج2، ص462 (کتاب فضل القرآن، باب النوادر، حديث 23)؛ بصائر الدرجات، قم : مکتبة آية اللّه المرعشي، 1404ق، ص193 (جزء 4، باب 6، حديث 3).
65. بحارالانوار، ج92، ص43.
66. متأسفانه برخي از اهل تسنن چنين پندار باطلي را با لفظي موهن در مورد شيعه اظهار کرده اند؛ عبداللّه علي قصيمي در الصراع بين الاسلام والوثنيّة، نوشته است : «ان اغبي الاغبياء و اجمدالجامدين هم الذين غيّبوا امامهم في السرداب وغيّبوا معه قرآنهم ومصحفهم... وان اغبي الاغبياء واجمد الجامدين هم الذين يزعمون ان القرآن محرّف مزيد فيه ومنقوص منه. (الغدير، ج3، ص308).
67. ابوالقاسم محمد بن احمد بن جزّي الکلبي متوفاي 741 مؤلف التسهيل لعلوم التنزيل.
68. التسهيل لعلوم التنزيل، ج1، ص6و7.
-------------------------------------------
1 عضو پژوهشکده حوزه و دانشگاه