براى شناخت امام (ع) علاوه بر مطالعه تاريخ و تحليل آن، مى توان به سخنان آن حضرت درباره خودشان يا سخنان کسانى که حضرت را درک کرده و در مکتبش پرورش يافته اند - بى واسطه يا با واسطه - و حتى دشمنانش مراجعه کرد.
از آنجا که امام (ع) از مقام عصمت برخوردار است، شناخت حضرتش براى غير معصوم کارى مشکل و چه بسا غير ممکن است; به همين جهت، شايد بهترين راه شناخت حضرت مراجعه به سخنان معصومان (ع) و از جمله خود ايشان باشد.
لذا در اين نوشتار بنابر آن است که امام (ع) را از زبان مبارکش معرفى کنيم. طبيعى است که با بضاعت ناچيز نگارنده و محدوديت مقاله، فقط به جلوه هاى اندکى از شخصيت آن بزرگوار پرداخته ايم.
1) على (ع) پرورش يافته مکتب پيامبر اکرم (ص) است
الف: دوران طفوليت امام (ع)هنگامى که امام (ع) نوزاد بود، پيامبر گهواره او را در کنار رختخواب خود قرار مى داد; حتى گاهى بدن او را مى شست و در مواقعى شير در کام او مى ريخت و او را به سينه مى فشرد. (1)
امام (ع) خود در اين باره چنين مى فرمايد:
«و قد علمتم موضعى من رسول الله (ص) بالقرابة القريبة، والمنزلة الخصيصة وضعنى فى حجره و انا ولد يضمنى الى صدره، و يکنفنى فى فراشه و يمسنى جسده و يشمنى عرفه و کان يمضغ الشى ء ثم يلقمنيه» (2)
شما مى دانيد مرا نزد رسول خدا چه رتبت است، و خويشاوندى ام با او چه در نسبت است. آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سينه خويشم جا داد، و مرا در بستر خود مى خوابانيد چنان که تنم را به تن خويش مى سود و بوى خوش خود را به من مى بويانيد. و گاه بود که چيزى را مى جويد، سپس آن را به من مى خوراند.
ب : دوران نوجوانى امام (ع)
در سال خشکسالى مکه، ابوطالب که بزرگ قريش بود به جهت زيادى عايله خود - و شايد رسيدگى به امور ديگران - با مشکل اقتصادى شديدى مواجه شد. پيامبر اکرم (ص) از اين فرصت استفاده کرد و براى مساعدت به ابوطالب و به همراه عمويش عباس، کفالت دو تن از پسران او را متقبل شدند. در نتيجه جعفر به کفالت عباس و امام (ع) که کوچکترين پسر خانواده بود، به کفالت پيامبر اکرم درآمدند و بدين وسيله، حضرت که هنوز سنين کودکى خود را مى گذرانيد، به طور کامل تحت تربيت پيامبر اکرم (ص) قرار گرفت. (3)
امام (ع) در اين باره مى فرمايد:
«لقد کنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه، يرفع لى فى کل يوم من اخلاقه علما و يامرنى بالاقتداء به.» (4)
من همچون فرزندى که همواره همراه مادر است، همواره با پيامبر بودم و به دنبال او حرکت مى کردم و او هر روز نکته تازه اى را از اخلاق نيک براى من آشکار مى ساخت و مرا فرمان مى داد که به او اقتدا کنم.
ج - امام (ع) هنگام بعثت پيامبر اکرم (ص) حضرت در اين وقت حدود ده سال داشتند، اما شخصيت ذاتى آن بزرگوار و تاثيرات تربيتى مکتب پيامبر اکرم (ص) ايشان را به جايى رسانده بود که خود مى فرمايند:
«لقد کان (ص) يجاور فى کل سنة بحراء فاراه، و لايراه غيرى ... ارى نور الوحى و الرسالة و اشم ريح النبوة.» (5)
پيامبر (ص) مدتى از سال مجاور کوه حراء مى شد، پس تنها من او را مشاهده مى کردم و کسى جز من او را نمى ديد. من نور وحى و رسالت را مى ديدم و نسيم نبوت را استشمام مى کردم.
2) ايمان امام (ع)
الف : اول کسى که ايمان آورد امام (ع) استبعد از آن که پيامبر به رسالت مبعوث شد، اول کسى که ايمان آورد امام (ع) بود.
چنانکه فرموده است: «والله لانا اول من صدقه.» (6)
به خدا سوگند! من نخستين کسى هستم که وى را تصديق کردم.
يا فرموده است:
«انى ولدت على الفطرة و سبقت الى الايمان.» (7)
من بر فطرت توحيد تولد يافته ام و در ايمان از همه پيش قدم تر بوده ام.
ابن ابى الحديد معتزلى - از بزرگان اهل سنت - دلايل زيادى بر اينکه اول کسى که به پيامبر ايمان آورد امام على (ع) است اقامه مى کند و اشکالاتى را که به اين ادعا وارد کرده اند جواب مى دهد. (8)
ب : ايمان امام (ع) توام با يقين بود
حضرت مى فرمايند: «انى لعلى يقين من ربى و غير شبهة من ديني.» (9)
من به پروردگار خويش يقين دارم و در دين و آيين خود گرفتار شک و ترديد نيستم!
و يا فرموده است: «ما سککت فى الحق مذ اريته.» (10) من از زمانى که حق را يافته ام، در آن ترديد نکرده ام.
3) امام (ع) معيار هدايت و راه نجات است
امامى که با حق است و حق هم با اوست: «على مع الحق والحق مع علي.» (11) کسى که قرآن ناطق است.پس چراغ هدايت و راه نجات نيز هست.
مى فرمايد: «انما مثلى بينکم کمثل السراج فى الظلمة، يستضى ء بها من ولجها.» (12)
من در ميان شما همچون چراغى در تاريکى هستم; هر کس به سوى آن چراغ روى آورد و در کنارش بنشيند از نورش بهره مند مى گردد.
امام (ع) چراغ هدايتى است که هيچ گاه کسى را گمراه نمى کند.
«لا ضللت و لا ضل بي.» (13)
هرگز گمراه نبوده ام و هرگز کسى به وسيله من گمراه نشد.
4) امام (ع) مطيع خدا و رسول اکرم (ص) بود
يکى از ويژگى هاى امامان (ع) اطاعت از پروردگار متعال است و امام على (ع) نيز در اين ويژگى سرآمد مى باشد. حضرت مى فرمايند:«انى لم ارد على الله و لا على رسوله ساعة قط و لقد وآسيته بنفسي...» (14)
من حتى يک لحظه به معارضه با (احکام و دستورات) خدا و پيامبر برنخاسته ام.
آرى، ايشان خود را در مقابل پيامبر اکرم مطيع محض مى دانست. چنانکه به مناسبتى کسى به ايشان عرض کرد: «يا اميرالمؤمنين فنبى انت؟ قال: ويلک، انما انا عبد من عبيد محمد (ص).» (15)
اى اميرمؤمنان پس تو پيامبر هستي؟ فرمود: واى بر تو! من بنده اى از بندگان پيامبر اکرم (محمدص) هستم!
5) موقعيت علمى امام (ع)
الف: از محضر پيامبر کمال استفاده را برد.حضرت که از طفوليت تا واپسين لحظات عمر پيامبر ملازم ايشان بود، بيشترين بهره علمى را از مکتب عالى نبوت برد. امام (ع) مى فرمايند: «ليس کل اصحاب رسول الله (ص) من کان يساله و يستفهمه حتى ان کانوا ليحبون ان يجى ء الاعرابى الطارى فيساله (ع) حتى يسمعوا و کان لا عربى من ذلک شيى ء و الا سالته عنه و حفظته.» (16)
اين طور نبوده که همه اصحاب پيامبر (ص) از او پرسش کنند و استفهام نمايند; عده اى دوست داشتند اعرابى يا سائلى بيايد و از آن حضرت چيزى بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند و بهره بگيرند. اما من هر چه از خاطرم مى گذشت از او مى پرسيدم و حفظ مى نمودم.
ابن ابى الحديد در شرح اين فراز از بيانات امام مى نويسد:
«واعلم ان اميرالمؤمنين (ع) کان مخصوصا من دون الصحابة رضوان الله عليهم بخلوات کان يخلو بها مع رسول الله (ص) لايطلع احد من الناس على ما يدور بينهما و کان کثير السؤال للنبى (ص) عن معانى القرآن و عن معانى کلامه (ص) و اذا لم يسال ابتداءه النبى (ص) بالتعليم والتثقيف و لم تکن احد من اصحاب النبى (ص) کذلک. بل کانوا اقساما: فمنهم من يهابه ان يساله و هم الذين يحبون ان يجى ء الاعرابى او الطارى فيساله و هم يسمعون. و منهم من کان بليدا بعيد الفهم قليل الهمة فى النظر والبعث، و منهم من کان مشغولا عن طلب العلم و فهم المعانى اما بعبادة او دنيا، و منهم المقلد يرى ان فرضه السکوت و ترک السؤال. و منهم المبغض الشانى ء الذى ليس للدين عنده من الموقع ما يضيع وقته و زمانه بالسوال عن دقائقه و غوامضه، وانضاف الى الامر الخاص بعلى (ع) ذکاؤه و فطنته و طهارة طينته و اشراق نفسه وضوءها. و اذا کان المحل قابلا متهيئا. کان الفاعل المؤير موجودا، والموانع مرتفعة و حصل الاثر على اتم مايمکن، فلذلک کان على (ع) کما قال الحسن البصري. ربانى هذه الامة و ذا فضلها، و لذا تسميه الفلاسفة امام الائمة و حکيم العرب.» (17)
بدان که اميرمؤمنان نسبت به پيامبر ويژگى هايى داشت که ديگر صحابه آن ويژگى ها را نداشتند: او با پيامبر انس و خلوتى داشت که هيچ کس نمى دانست در آن لحظات بين آن دو چه مى گذرد. از معانى قرآن و کلام پيامبر بسيار از حضرتش مى پرسيد، اگر او سؤال نمى کرد، پيامبر خود او را تعليم مى داد و آگاه مى ساخت; در حالى که هيچ کدام از صحابه پيامبر چنين نبودند. آنان چند گروه بودند:
1- گروهى که خود از پيامبر سؤال نمى کردند، ولى دوست داشتند کسى بيايد از پيامبر چيزى بپرسد تا آنها نيز بشنوند و بهره ببرند.
2- گروهى از فهم ناچيزى برخوردار بودند و در بحث و کسب علم همتى کم داشتند.
3- گروهى نيز عبادت يا ميل به دنيا آنها را از فراگرفتن علم بازداشته بود.
4- گروهى ديگر نيز وظيفه خود را سکوت و ترک سؤال مى دانستند.
5- بعضى نيز براى دين آن قدر ارزش قائل نبودند تا وقت خود را در يادگيرى دقايق و مشکلات آن صرف کنند.
اما امام (ع) که از ذکاوت، هوش، طهارت باطن و نورانيت نفس برخوردار بود و تمام شرايط آمادگى و قبول معارف الهى را داشت، به نحو تمام و کمال از پيامبر اکرم (ص) بهره گرفت.
ب ) دعاى پيامبر در حق امام نسبت به علم و آگاهى او.
امام (ع) مى فرمايد: «... علم علمه الله نبيه فعلمنيه، و دعالى بان يعيه صدرى و تضطم عليه جوانحى». (18)
علمى است که خداوند آن را به پيامبرش تعليم کرد و او نيز به من آموخت و برايم دعا کرد که خدا آن را در سينه ام جاى دهد و اعضا و جوارحم را از آن مالامال سازد.
ج) گستره علم امام (ع)
از آن جايى که امام (ع) از دو منبع لايزال قرآن و پيامبر (ص) بهره گرفته و مشمول دعاى خاص پيامبراکرم (ص) قرار گرفته بود، از گستردگى علمى فوق العاده اى برخوردار بود.
چنان که فرمود: «ايها الناس، سلونى قبل ان تفقدونى، فلانا بطرق السماء اعلم منى بطرق الارض». (19)
اى مردم، پيش از آن که مرا نيابيد آنچه مى خواهيد بپرسيد، زيرا من به راه هاى آسمان از راه هاى زمين آشناترم!
ابن ابى الحديد در اين باره مى نويسد:
«اجمع الناس کلهم على انه لم يقل احد من الصحابة و لا احد من العلماء (سلوني) غير على بن ابيطالب.» (20)
همه مردم اتفاق دارند که هيچ کدام از صحابه پيامبر و هم چنين از دانشمندان چنين ادعاى (سلونى قبل ان تفقدوني) نکردند، غير از على بن ابى طالب!
امام (ع) در جاى ديگر فرموده اند: «فو الذى نفسى بيده لاتسالونى عن شيى ء فيما بينکم و بين الساعة، و لا عن فئة تهدى مئة و تضل مئة الا انباتکم بناعقها و قائدها و سائقها و مناخ رکابها و محط رحالها...» (21)
سوگند به کسى که جانم در دست قدرت او است ممکن نيست از آنچه بين امروز تا قيامت واقع مى شود يا درباره گروهى که صد نفر را هدايت و يا صد نفر را گمراه کنند از من پرستش کنيد جز آنکه از دعوت کننده و رهبر و آن کسى که زمام اين گروه را به دست دارد و جايگاه خيمه و خرگاه و محل اجتماع آنها شما را آگاه مى سازم!
امام (ع) عامل به علم بود:
امام مى فرمايد: «ايها الناس انى والله ما احثکم على طاعة الا و اسبقکم اليها و لا انهاکم عن معصية الا واتناهى قبلکم عنها.» (22)
اى مردم، به خدا سوگند من شما را به هيچ طاعتى وادار نمى کنم مگر اين که پيش از شما خودم به آن عمل مى کنم و شما را از معصيتى نهى نمى کنم، مگر اينکه خودم پيش از شما (از آن) کناره گيرى مى کنم.
د) کمبود ظرفيت ها براى استفاده از علم امام
عليرغم اين گستره بى نهايت علمى، امام (ع) به خاطر شرايط نامساعد آن روزگار، فرصت تعليم اين علوم را به جامعه نيافت. عواملى مانع کسب فيض از محضر امام (ع) شد از جمله:
1- نبود افراد شايسته.
امام (ع) خطاب به کميل بن زياد فرمود:
«ها ان هاهنا لعلما جما (و اشار بيده الى صدره) لو اصبت له حملة! بلى اصبت لقنا غير مامون عليه.» (23)
(بدان) در اينجا علم فراوانى است. (با دستش اشاره به سينه مبارکش کرد) اگر افراد لايقى مى يافتم به آنها تعليم مى دادم. آرى تنها کسى را مى يابم که زود درک مى کند، ولى قابل اطمينان نيست.
2- نبود ظرفيت مناسب در افراد
امام (ع) چنين فرموده اند:
«والله لو شئت ان اخبر کل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جميع شانه لفعلت ولکن اخاف ان تکفروا فى برسول الله (ص) الا و انى مقضيه الى الخاصة ممن يؤمن ذلک منه.» (24)
به خدا سوگند، اگر بخواهم، مى توانم هر کدام شما را از آغاز و پايان کارش و از تمام شؤون زندگى اش آگاه سازم، ولى از آن مى ترسم که اين کار موجب کافر شدن شما به پيامبر گردد (درباره ام غلو کنيد)!
آگاه باشيد من اين اسرار را به خاصانى که مورد اطمينان هستند خواهم سپرد.
6) امام (ع) شريک غم و همراه سختى هاى مردم
امام (ع) در نامه اى که خطاب به «عثمان بن حنيف» فرماندار بصره نوشته اند فرموده اند: «ا اقنع من نفسى بان يقال هذا اميرالمؤمنين؟ و لا اشارکهم فى مکاره الدهر او اکون اسوة لهم فى جشوبة العيش.» (25)آيا به همين قناعت کنم که گفته شود: من اميرمؤمنانم! اما با آنان در سختى هاى روزگار شرکت نکنم؟ و پيشوا و مقتداى آنان در تلخى هاى زندگى شان نباشم؟
7) امام و ساده زيستى
عثمان بن حنيف، در بصره به مهمانى يکى از سرمايه داران شهر رفته و بر سر سفره او نشسته بود. امام بعد از شنيدن اين خبر در نامه اى، ضمن توبيخ او، شيوه خود را نيز بيان کرد وفرمود: «الا و ان امامکم قد اکتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه... فو الله ما کنزت من دنياکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا و لا اعددت لبالى ثوبى طمرا و لا حزت من ارضها شبرا، و لا اخذت منه الا کقوت آتان دبرة.» (26)به خدا سوگند من از دنياى شما طلا و نقره اى نيندوخته ام. و از غنايم و ثروت هاى آن مالى ذخيره نکرده ام و براى اين لباس کهنه ام بدلى مهيا نيساخته ام و از زمين آن حتى يک وجب در اختيار نگرفته ام و از اين دنيا بيش از خوراک مختصر و ناچيزى بهره نبرده ام.
8) سياست امام (ع)
امام (ع) در هيچ شرايطى حاضر به عدول از مبانى قرآن کريم و سنت پيامبر اکرم (ص) نشدند، حتى زمانى که به خلافت رسيدند، عليرغم اينکه بعضى دوستان حضرت توصيه هايى - که در ظاهر با حسن نيت و در نظر گرفتن مصالح امام و حکومت همراه بود - به ايشان مى نمودند، اما آن بزرگوار از هر گونه مصلحت انديشى و ظاهرنگرى پرهيز مى کردندو در جواب اين قبيل پيشنهادات مى فرمودند:«اتامرونى ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه، والله لا اطور به ما سمر سمير. و ما ام نجم فى السماء نجما.» (27) آيا به من دستور مى دهيد که براى پيروزى خود، از جور و ستم، در حق کسانى که بر آنها حکومت مى کنم استمداد جويم. به خدا سوگند تا عمر من باقى است و تا شب و روز برقراراندو ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى کنند، هرگز چنين کارى نخواهم کرد!
ابن ابى الحديد مى گويد:
«سياست امام عليه السلام در واقع همان سياست پيامبر اکرم (ص) بوده است.» سپس وجوه تشابه سياست امام (ع) با پيامبر اکرم (ص) را ذکر مى کند; در ادامه نيز ميان سياست خليفه دوم و امام (ع) مقايسه مى کند و سياست امام را از هر جهت مقدم بر سياست عمر مى داند. (28)
امام (ع) خود نيز نسبت به سياست معاويه مى فرمايد:
«والله ما معاوية بادهى منى، ولکنه يغدر و يفجر و لولا کراهية الغدر لکنت من ادهى الناس ولکن کل غدرة فجرة و کل فجرة کفرة.» (29)
سوگند به خدا معاويه از من سياستمدارتر نيست; اما او نيرنگ مى زند و مرتکب انواع گناهان مى شود. اگر نيرنگ ناپسند و ناشايسته نبود، من سياستمدارترين مردم بودم، ولى هر نيرنگى گناه است و هر گناهى يک نوع کفر!
ابن ابى الحديد مى گويد:
«کان على لايستعمل فى حربه الا ما وافق الکتاب والسنة و کان (معاوية) يستعمل خلاف الکتاب والسنة و يستعمل جميع المکايد حلالها و حرامها.» (30)
امام (ع) در جنگ ها از چيزهايى که با کتاب و سنت پيامبر موافق نبود استفاده نمى کرد، ولى معاويه علاوه بر اينکه از امور مخالف قرآن و سنت بهره مى گرفت، تمام مکر و حيله ها را خواه حلال يا حرام به کار مى بست.
9) شجاعت امام (ع)
امام (ع) در تمام عمر شريف خود از شجاعت فوق العاده اى برخوردار بودند. ايشان درباره نوجوانى خود مى فرمايد:«انا وضعت فى الصغر بکلاکل العرب و کسرت نواجم قرون ربيعة و مضر.» (31)
من در دوران نوجوانى، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخه هاى بلند درخت قبيله ربيعه و مضر را درهم شکستم.
امام (ع) در جاى ديگر مى فرمايد: آن ويژگى که در جوانى داشتم، در سن کهولت به همان صورت باقى است:
«اما والله ان کنت لفى ساقتها حتى تولت بحذافيرها: ما عجزت (ضعفت) و لا جبنت (وهنت) و ان مسيرى هذا لمثلها فلانقبن الباطل حتى يخرج الحق من جنبه.» (32)
به خدا سوگند، من در دنبال اين لشکر بودم و آنها را به پيشروى وامى داشتم تا باطل به کلى عقب نشينى کرد و حق ظاهر گشت; در اين راه هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نکرد. هم اکنون نيز به دنبال همان راه مى روم و پرده باطل را مى شکافم تا حق از درون آن خارج گردد.
در جواب نامه معاويه نيز مى فرمايد:
«انا ابوحسن قاتل جدک و اخيک و خالک شدخا يوم بدر و ذلک السيف معى و بذلک القلب القى عدوي.» (33)
من ابوالحسن، درهم کوبنده جد و برادر و دايى تو در روز بدرم اکنون همان شمشير با من است و با همان قلب پرتوان با دشمن روبرو مى شوم!
10) شخصيت منحصر به فرد امام در نگاه ديگران
الف. امام حسن مجتبى (ع) پس از شهادت امام (ع) فرمود:«الا انه قد مضى فى هذه الليلة رجل لم يدرکه الاولون و لن يرى مثله الآخرون.» (34)
امشب مردى درگذشت که پيشينيان به حقيقت او نرسيدند و آيندگان هرگز مانند او را نخواهند ديد.
ب. تعقاع بن زراره درباره امام گفت:
«رضوان الله عليک يا اميرالمؤمنين فوالله لقد کانت حياتک مفتاح خير ولو ان الناس قبلوک لاکلوا من فوقهم و عن تحت ارجلهم ولکنهم غمطوا النعمة و آثروا الدنيا على الآخرة.» (35)
رضوان خدا بر تو باد اى اميرمؤمنان! به خدا سوگند زندگى ات کليد هر خير بود و اگر مردم تو را مى پذيرفتنتد، از بالاى سر وزير پاى خود مى خوردند ونعمت خدا آنان را فرا مى گرفت; لکن اينان نعمت را ناسپاسى کردند و دنيا را بر آخرت برگزيدند.
آرى، امام (ع) شخصيتى است که در کعبه زاده شد و در مسجد به شهادت رسيد. شخصيتى که بعد از پيامبر اکرم (ص) همتا و همانندى نداشت، داراى خصوصيات و ويژگى هاى منحصر به فردى مى بود و وجود مبارکش مجموعه اى از اضداد مى نمود.
جمعت فى صفاتک الاضداد فلهذا عزت لک الافداد زاهد حاکم حليم شجاع فاتک ناميک فقير جواد (36)
براى تو صفات گوناگون گرد آمده است و از اين رو براى تو همتايى نمى توان يافت: تو انسانى وارسته، سياستمدار، بردبار، شجاع، عابد، جرى ء، تهيدست، سخاوتمند و ايثارگر هستي!
--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. فروغ ولايت، ص 17.
2. نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه)
3. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 13، ص 198 و 199. تاريخ طبرى، 2 / 313.
4. نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه)
5. همان.
6. همان، خطبه 37 و 71.
7. همان، خطبه 57.
8. ر.ک به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، 4 / 116 - 125 و 13/224 - 240.
9. نهج البلاغه، خطبه 22.
10. همان، خطبه 4.
11. الغدير، ج 3.
12. نهج البلاغه، خطبه 187.
13. همان، حکمت 185.
14. همان، خطبه 197.
15. ميزان الحکمة (ترجمه فارسي)، 1 / 268.
16. نهج البلاغه، خطبه 210.
17. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، 11 / 48.
18. نهج البلاغه، خطبه 128.
19. همان، خطبه 189.
20. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، 7 / 46 و 13 / 106.
21. نهج البلاغه، خطبه 93.
22. همان، خطبه 175.
23. همان، حکمت 147.
24. همان، خطبه 175.
25. همان، نامه 45.
26. همان.
27. همان، خطبه 126.
28. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، 10 / 212 - 222.
29. نهج البلاغه، خطبه 200.
30. شرح نهج البلاغه، 10 / 228 - 232.
31. نهج البلاغه، خطبه 192.
32. همان، خطبه 34.
33. همان، نامه 10.
34. تاريخ يعقوبى، 2 / 213.
35. همان.
36. فروغ ولايت، استاد جعفر سبحانى، مؤسسه امام صادق (ع) /785.