روابط و ضوابط در سيره و سخن علي عليه السلام
  • عنوان مقاله: روابط و ضوابط در سيره و سخن علي عليه السلام
  • نویسنده: محمد جواد طبسی
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 4:41:33 2-10-1403



آغاز پس از گذشت دو دهه مقابله و اعمال فشار از طرف افراد نالايق و قدرت طلب براي منزوي کردن عبد صالح خدا و جانشين پيامبرش، سرانجام ارکان اين مقابله فرو ريخت و آن حصار آهنيني که اطراف علي عليه السلام را کاملا گرفته بود، درهم شکست و بار ديگر اميرمؤمنان عليه السلام در صحنه سياست و رهبري مردم تجلي يافت اما چون ماهيت بسياري از مردم عوض شده بود و ديگر از آن صفاي دل و ساده زيستي و اخلاق اسلامي خبري نبود، حضرت را برآن داشت تا با پيش گرفتن روش فراموش شده پيامبر صلي الله عليه و آله و با اعلام موضع جديد خود در اداره حکومت و مملکت اسلامي، نخست از بستگان و خويشاوندان خود آغاز کند تا ديگران حساب کار خود را در حکومت علي عليه السلام داشته باشند. بدين جهت آن حضرت برخلاف حکومت هاي قبل که پست هاي مهم و کليدي و يا تقسيم اموال مسلمانان را به بستگان و خويشان خود اختصاص داده بودند، حضرت علي عليه السلام دست همه آن ها را، جز افراد لايق و با کفايت، از اين گونه مناصب کوتاه کرد و در تقسيم بيت المال فرقي بين خويشان و غير خويشان نگذارد و همه را برابر يکديگر دانست.
حضرت علي عليه السلام تا آخرين لحظات زندگي بر اين سياست پافشاري مي کرد، هرچند بسياري از نزديکانش از اين رفتار رضايت نداشتند.
اينک به بهانه سال علي بن ابي طالب عليه السلام که از طرف مقام معظم رهبري اعلام شد، مروري کوتاه و گذرا بر سيره و روش علي عليه السلام نسبت به نزديکان خود در ايام حکومت چند ساله اش، خواهيم داشت.

برابري در تقسيم بيت المال حکومت هاي گذشته، به ويژه حکومت عثمان بيت المال مسلمانان را حيف و ميل کردند و با واگذاري اموال کلان به خويشان و فاميل هاي وابسته به بني اميه، خشم بسياري از مسلمانان را برانگيختند. عثمان 100 هزار درهم به ابوسفيان، 300 هزار درهم به عبدالله بن اسيدبن ابي العيص، 300 هزار درهم به عبدالله بن خالد بن اسيد اموي، 100 هزار درهم به سعيد بن العاص، خمس غنائم آفريقا را به مروان بن حکم و 300 هزار (1) درهم به حارث بن الحکم، بخشيد. همچنين به عبدالرحمن بن عوف، داماد خويش آن قدر از بيت المال بخشش کرد که پس از مرگ وي، طلاي به جا مانده را براي تقسيم با تبر مي شکستند.
عثمان در برابر عکس العمل عماربن ياسر و برخي ديگر، سخت موضع گرفت و اظهار داشت : ما نيازهاي خود را از بيت المال برطرف مي کنيم، گرچه بر خلاف ميل بعضي باشد. (2)
گويا عثمان و بني اميه مالک بيت المال مسلمانان بودند، به گونه اي که احدي حق دخالت و تصرف و اعمال نظر در آن نداشت.
حضرت علي عليه السلام از همان ابتدا با تعيين يک سياست کلي در اموال مسلمانان، دقيقا حساب خود را از حکومت عثمان جدا ساخت و روي تمام آن نابرابري ها و بي عدالتي هاي گذشته خط بطلان کشيد. در سياست مالي علي بن ابي طالب عليه السلام بين فرزندان و خويشان، همچنين بين خويشان علي عليه السلام و ساير مسلمانان از نظر سهم بيت المال هيچ گونه فرقي وجود نداشت. همه با هم برابر بودند و به يک اندازه سهم مي بردند.

اعلام سياست کلي از طرف اميرمؤمنان عليه السلام امام صادق عليه السلام فرمود : هنگامي که حضرت علي عليه السلام زمام امور را به دست گرفت، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناي الهي، فرمود : «به خدا سوگند! تا زماني که درختي در يثرب (مدينه) دارم، حتي يک درهم ازاموال شما مسلمانان را استفاده نخواهم کرد... . آنچه را که مي گويم، باور کنيد.... آيا مي پنداريد خودم را از اين اموال منع کنم و از شما در تقسيم آن فرمان برم...؟» عقيل - که از اين سياست سخت نگران شده بود. - از جاي برخاست و گفت : «... (ياعلي!) مي خواهي مرا با يکي از سياهان مدينه يک سان بداني؟» حضرت فرمود : «بنشين! خدا تو را رحمت کند! آيا غير از تو کسي ديگر نيست که سخن بگويد... تو چه برتري برآن سياه داري، مگر به يک سابقه يا تقواي در دين؟» (3)

پاسخ به اعتراض طلحه و زبير ابن شهرآشوب، از ابوالهيثم بن تيهان و عبدالله بن رافع نقل کرده است : طلحه و زبير نزد اميرمؤمنان عليه السلام آمدند و عرضه داشتند : هرگز عمر نسبت به تقسيم بيت المال با ما چنين رفتار نمي کرد. حضرت فرمود : پيامبر صلي الله عليه و آله چه مقدار به شما مي داد؟ آن دو ساکت شدند و چيزي نگفتند. حضرت فرمود : آيا پيامبر صلي الله عليه و آله به طور مساوي بين مسلمانان قسمت نمي کرد؟ گفتند : آري. امام علي عليه السلام فرمود : آيا به نظر شما پيروي کردن از سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله برتر است يا از سنت عمر؟
گفتند : از سنت رسول خدا، سپس گفتند : اي اميرمؤمنان! سابقه ما از ديگران بيش تر است، رابطه خويشاوندي هم داريم. حضرت فرمود : سابقه شما بيش تر است يا سابقه من؟ پاسخ دادند : سابقه شما. حضرت فرمود : رابطه خويشاوندي شما نزديک تر است يا خويشاوندي من؟ گفتند : رابطه خويشاوندي شما. حضرت فرمود : آيا تحمل مشکلات شما بيش تر و عظيم تر است يا من؟ گفتند : شما. حضرت فرمود : به خدا سوگند که من و اين اجيرم هردو برابر هستيم. (4)

با خويشان دور و نزديک حضرت علي عليه السلام علاوه بر برخورد قاطع باخويشان و فاميل هاي وابسته و دور; بادختر، پسر، خواهر، برادر، داماد و همسر خود نيز چنين رفتار مي کرد که نمونه هاي زير بيانگر اين خط و مشي مي باشد :

1- برخورد باخواهر خود، ام هاني روزي ام هاني، خواهر علي عليه السلام نزد حضرت علي عليه السلام آمد و آن حضرت مبلغ 20 درهم از بيت المال به او داد. ام هاني از کنيز غير عرب خود پرسيد : اميرمؤمنان با تو چگونه رفتار کرده و چه قدر به تو داده است؟ کنيز پاسخ داد : 20 درهم. ام هاني که از برخورد علي عليه السلام به خشم آمده بود، برخاست و بيرون رفت. حضرت به او فرمود : برو! خدا تو را رحمت کند! ما در کتاب خدا برتري براي فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق نديديم. (5)

2- برخورد با داماد خود، عبدالله بن جعفر روزي عبدالله بن جعفر طيار، برادر زاده و داماد آن حضرت براثر مشکلات اقتصادي و تنگدستي به اميرمؤمنان روي آورد و عرضه داشت : «يااميرمؤمنين! لوامرت لي بمعونة او نفقة فوالله مالي نفقة الا ان ابيع دابتي، فقال عليه السلام له : لا والله ما اجد لک شيئا الا ان تامر عمک ان يسرق فيعطيک » ; يا اميرمؤمنان! اگر صلاح مي دانيد، دستور دهيد تا مقداري از بيت المال به من کمک شود. به خدا سوگند که نفقه زندگي ام را ندارم، مگر اين که مرکب سواري خود را بفروشم.
حضرت در پاسخ فرمود : نه، به خدا سوگند! چيزي ندارم که به تو بدهم، جز اين که دستور دهي تا عمويت دست به سرقت و دزدي بزند و به تو بدهد! (6)

3- با ام عثمان، همسر خود ام عثمان، همسر حضرت علي عليه السلام روزي در رحبه نزد آن حضرت آمده، در حالي که پيش روي او مقداري قرنفل (گل ميخک) بود. ام عثمان به آن حضرت عرض کرد : شاخه اي از اين گل به دخترم هديه کن، تا گردنبندي براي او بشود. حضرت يک درهم به او داد و فرمود : اين که مي بيني، سهم تمام مسلمانان است. صبرکن تا سهم ما از اين قرنفل به دستمان برسد تا آن را به دخترت هبه کنيم. (7)

4- با دختر خود، ام کلثوم يحيي بن مسلمه مي گويد : عمرو بن مسلمه - که از طرف علي عليه السلام زمامداري ولايت اصفهان را برعهده داشت. - روزي در حالي که با خود اموال زياد و مشک هاي پر از عسل و روغن به همراه آورده بود، نزد آن حضرت آمد. ام کلثوم، دختر حضرت علي عليه السلام که از عسل و روغن با خبر شد، مقداري از آن ها را از عمرو درخواست کرد که براي او بفرستد. عمرو ظرفي از عسل و ظرفي از روغن را براي ام کلثوم فرستاد. روز ديگر علي عليه السلام آن اموال را جهت تقسيم بين مسلمانان حاضر کرد، اما با شمردن مشک هاي عسل و روغن ملاحظه کرد که دو ظرف از آن ها کم است. علتش را از عمرو پرسيد. وي ضمن اين که واقعيت را کتمان کرد، اظهار داشت ما آن دو را براي شما حاضر مي سازيم. حضرت از او درخواست کرد تا واقعيت را بگويد. او ماجرا را براي علي عليه السلام بازگو کرد. اميرمؤمنان عليه السلام به دنبال دخترش، ام کلثوم فرستاد تا ظرف عسل و روغن را برگرداند. وقتي که آن دو ظرف را برگرداند، آن حضرت متوجه شد که مقداري از آن ها کم شده است. فورا دستور داد تا آن مقداري که کم شده بود را اهل خبره قيمت گذاري کنند. آن ها مبلغ سه درهم را تعيين کردند. اميرمؤمنان عليه السلام کسي را فرستاد تا سه درهم را از ام کلثوم بگيرد. او نيز سه درهم را خدمت پدر فرستاد. حضرت آن سه درهم را روي پول ها اضافه کرد و سپس همه را بين مسلمانان قسمت کرد. (8)

چرا گوهر را به دخترش نداد؟ گوهري از بصره براي حضرت علي عليه السلام آوردند که از دريا به دست آمده و قيمت آن معلوم نبود.... ام کلثوم از پدرش درخواست کرد که اين گوهر را به او بدهد تا زينت خود کند و به گردن بياويزد. حضرت به ابورافع، خازن بيت المال فرمود : اين گوهر را به بيت المال اضافه کن. سپس به دخترش فرمود : هرگز به چنين چيزي نخواهي رسيد، مگر آن که هيچ زني از زنان مسلمان نباشند که شبيه آنچه را که مي خواهي، داشته باشند. (9)

هواي نفس تو را از حق دورنگرداند علي بن رافع، خزانه دار بيت المال مي گويد : يکي از دختران علي عليه السلام گردنبند مرواريدي را از من به صورت عاريه مضمونه گرفت تا در ايام عيد قربان استفاده کند و پس از سه روز آن را برگرداند. علي عليه السلام آن گردنبند را که دخترش به گردن آويخته بود، شناخت (با نگاه تندي که به او کرد.) به من فرمود : به مسلمانان خيانت مي کني؟ ماجرا را به حضرت علي عليه السلام بازگو کردم و گفتم : اين را خودم ضمانت کردم (که اگر تلف شود، عوضش را از اموال خودم بپردازم) . حضرت فرمود : همين امروز آن را پس بگير و به جاي خود بازگردان و از اين پس سعي کن که ديگر اين گونه کارها از تو تکرار نشود، که سخت مورد مؤاخذه و عقوبت من قرار خواهي گرفت.
سپس فرمود : اگر دخترم اين گردنبند را به غير از عاريه مضمونه گرفته بود، هرآينه اولين زن هاشمي بود که دستش به خاطر سرقت از بيت المال بريده مي شد. هنگامي که دختر علي عليه السلام گفتار پدر را شنيد، سخن ناخوشايندي گفت. حضرت علي عليه السلام فرمود : اي دختر علي! هواي نفس تو را از حق دور نگرداند! آيا به نظر تو تمام زنان مهاجرين در چنين روزي همانند آن چه که تو به گردن آويختي، زينت مي کنند؟ ! (10)

به گمانم ظرف عسل باز شده است! ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه مي نويسد : روزي ميهماني نزد حسين بن علي عليه السلام آمد. آن حضرت يک درهم قرض گرفت و ناني خريد. چون نياز به خورش پيدا کرد، از قنبر خواست تا مشکي از مشک هاي عسلي که از يمن آورده بودند، را باز کند. آن حضرت مقدار يک رطل (48 مثقال) از آن را براي ميهمان خود برداشت. روز ديگر که حضرت علي عليه السلام خواست آن عسل را قسمت کند، به قنبر فرمود : به گمانم اين ظرف عسل دست خورده است! قنبر ماجرا را بازگو کرد. علي عليه السلام از کم شدن عسل به خشم آمد و فرمود : حسين را خبر کنيد تا بيايد. حضرت علي عليه السلام به پسرش فرمود : چرا پيش از قسمت کردن، مقداري از عسل را برداشتي؟ امام حسين عليه السلام اظهار داشت : ماهم در آن حقي داريم و به موقع گرفتن حق خود از بيت المال، همين مقدار را باز مي گردانيم. علي عليه السلام فرمود : درست است که تو هم حقي داري اما چنين حقي نداشتي که پيش از آن که ديگران از حق خودشان استفاده کنند، تو از حق خودت استفاده کني. سپس به قنبر يک درهم - که در گوشه اي از پيراهنش بسته شده بود. - سپرد و به او فرمود : با اين يک درهم بهترين عسل را خريداري کن و بياور. (11)

انتظارات عقيل از رهبر مسلمانان روزي عقيل نزد برادرش حضرت علي عليه السلام آمد. حضرت به فرزند خود، حسن عليه السلام فرمود : عمويت را بپوشان. امام حسن عليه السلام به دستور پدر عمل کرد و پيراهني از پيراهن هاي اميرمؤمنان عليه السلام و جامه اي از جامه هايش را به او پوشاند. به هنگام فرا رسيدن شام، عقيل ديد که چيزي جز نان ونمک بر سر سفره علي عليه السلام يافت نمي شود. علي عليه السلام را مخاطب قرار داد و گفت : غير از آن چه که مي بينم، چيزي ديگري نمي باشد؟
حضرت فرمود : آيا اين ها از نعمت هاي خداوند نمي باشد؟
عقيل گفت : قدري از اين اموال به من بده، تا قرضم را اداء کنم و زودتر مرا روانه کن تا از نزد تو بروم.
حضرت فرمود : مگر قرض تو چه مقدار است، اي ابايزيد؟ !
عقيل گفت : 100 هزار درهم. حضرت فرمود : به خدا سوگند! نه اين مقداري که تو مي خواهي نزد من است و نه مالک اين مقدار هستم، ولي صبر کن تا سهم من از بيت المال به دستم آيد که بخشي از آن را در اختيار تو خواهم گذاشت و اگر نبود که اهل و عيال هم سهمي داشتند، من همه اش را در اختيار تو مي گذاشتم.
عقيل گفت : بيت المال در دست توست و تو مرا به اميد پرداختن سهم خودت معطل مي گذاري، مگر سهم تو از بيت المال چه اندازه است و چه دردي را مي تواند از من دواکند؟
حضرت فرمود : من و تو در اين مال همانند فردي از مسلمانان مي باشيم. (اين گفت و گو وقتي بود که هردو بالاي قصرالاماره بودند و مشرف بر صندوق هاي اموال تجارتي بازاريان کوفه.) سپس به عقيل فرمود : اگر غير از اين که به تو گفتم، مي خواهي پس به طرف برخي از اين صندوق ها برو و قفل آن را بشکن و آن چه که در او هست، بردار.
عقيل گفت : در اين صندوق ها چه چيز است؟ حضرت فرمود : اموال تاجران و بازرگانان. عقيل گفت : آيا به من دستور مي دهي که صندوق هاي مردمي که اموالشان را در آن گذارده اند و به خداسپرده اند، را بشکنم؟ ! حضرت فرمود : پس تو به من دستور مي دهي که بيت المال مسلمانان راباز نمايم و اموالشان را که به خدا سپرده اند و بر آن قفل زده اند، بشکنم و به تو بدهم؟ ! !
آن گاه حضرت فرمود : مي خواهي شمشير خود را به دست بگيريم و به طرف حيره (12) برويم و ثروت تاجران ثروتمند آن جا را غارت کنيم؟
عقيل گفت : آيا من براي دزدي به اين جا آمده ام؟ !
حضرت فرمود : اين که از يکي از مسلمانان اموالش را بگيري، بسيار آسان تر است براي تو که از تمام مسلمانان دزدي کني. (13)

برخورد شديد اميرمؤمنان عليه السلام با برادر خود اميرمؤمنان عليه السلام با آگاهي تمام از حال برادرش، عقيل و فرزندان او، هيچ گاه به جهت رابطه و خويشاوندي، وي را در بيت المال برديگران مقدم نداشت و با داغ کردن ميله آهني و ترساندن وي، او را از درخواست پول بيش تر از بيت المال منصرف ساخت.
آن حضرت در خطبه 215 نهج البلاغه چنين مي فرمايد : سوگند به خدا! عقيل را در فقر شديد و پريشان ديدم که يک من گندم - از بيت المال - شما را از من درخواست نمود، و کودکانش را از پريشاني ديدم که با موهاي غبار آلوده و رنگ هاي تيره، مانند اين بود که رخسارشان بانيل سياه شده بود. عقيل براي درخواست خود اصرار کرد و سخني را تکرار کرد. من گفتارش را گوش دادم. او گمان کرد که دين خود را به او فروختم و از روش خويش دست برداشتم. به دنبال او مي روم و هرچه گويد، انجام مي دهم. پس آهن پاره اي سرخ کردم و نزديک او بردم تاعبرت بگيرد. از درد آن ناله و شيون کرد مانند ناله بيمار و نزديک بود از اثر گرماي آن بسوزد. به او گفتم : اي عقيل! مادران در سوگ تو بگريند! آيا از آهن پاره اي که آدمي آن را براي بازي خود سرخ مي کند، ناله مي کني و مرا به سوي آتشي که خداوند قهار آن را براي خشم مي افروزد، مي کشاني؟ آيا تو از اين رنج اندک مي نالي و من از آتش دوزخ ننالم؟ (14)

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1- علي و مناوئوه، ص 97- 100.
2- همان، ص 98.
3- کافي، ج 8، ص 182 و اختصاص مفيد، ص 150.
4- مناقب آل ابي طالب، ج 1، ص 315.
5- اختصاص، ص 150.
6- شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 215.
7- مناقب آل ابي طالب، ج 2، ص 109.
8- علي و مناوئوه، ص 189.
9- بحارالانوار، ج 40، ص 106.
10- مناقب آل ابي طالب، ج 2، ص 108.
11- همان، ج 3، ص 81.
12- از شهرهاي قديم عراق است که در نزديکي کوفه مي باشد. (مجمع البحرين، ج 3، ص 281.
13- مناقب آل ابي طالب، ج 2، ص 109.
14- نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، خطبه 215.