کسی که در میدان و مسجد با خدا بود
  • عنوان مقاله: کسی که در میدان و مسجد با خدا بود
  • نویسنده: استاد سيد محمد جواد مهرى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 19:45:44 1-10-1403

 

مقدمه

آن شب ستاره‏های غمگين، با آه و ناله گرد هم آمده بودند در کوفه میگريستند. زمين می‏گريست.
آسمان نالان بود. ديوارهای کوفه از ترس حدوث «واقعه‏» به هم نزديک می‏شدند، شايد جلوگير آن باشند. پرنده‏های نگهبان در چارسوی مسجد کوفه، نگهبانی می‏دادند. شب پرده‏های مهاجم ضمن اين که به يکديگر نويد می‏دادند، ترس و رعب سراسر وجودشان را فرا گرفته بود. آخر حمله به يک فرد نبود، حمله به تمام انبيا و اولياء و صالحان و صديقان بود.
می‏خواستند عرش خدا را به لرزه در آورند و می‏خواستند عروة الوثقای دين را نابود سازند. ابن ملجم، نماينده خفاشان شب با وحشت، برای رسيدن به آرزوی ديرينه‏اش، به مسجد آمده و کمين کرده بود. ولی چگونه اقدام به آن کار کرد؟! بايد شقاوت و بدبختی، وجود يک به ظاهر انسانی را فراگيرد تا دستش به شمشير بلند شود و بر فرق قهرمانی فرود آيد که برق ذوالفقارش دل يلان عرب را می‏لرزاند و زهره قهرمانان را می‏شکافت، راد مردی که در برابر اشک يتيمان آيد مهربان‏تر از پدر و مادر بود و با لطف و مهربانی اشک‏های غم ديدگان را پاک می‏کرد و دست محبت‏بر سرشان و می‏کشيد و با آنان چون فرزندان خويش رفتار می‏نمود.
چگونه می‏توانست آن اشقی الاشقيا شمشير زهراگينش را بر سر آن نامتناهی فرود بزند، او که محور مرکزی تمام فضايل بود. آن انسان کاملی که مجسمه تمام نمای رسول خدا و نفس او و برادر او و جانشين به حق او بود. او که نمی‏توان با کلمات حقش را ادا کرد و توصيفش نمود، زيرا جز خدا و رسولش کسی نتوانست و نخواهد توانست تا روز رستاخيز او را بشناسد و قدرش را بداند و عظمتش را درک کند، نه آن‏ها که پرستيدنش و نه آن‏ها که پيرويش کردند، همه در شناخت مقامش حيران و سرگردانند.
شاعران و سرايندگان در برابر کوه عظمت، چه می‏توانند بسرايند و سخنوران و نويسندگان چه سخنی بر زبان و قلم برانند! دانشمندان و حکيمان در اين اقيانوس مواج حکمت غرق می‏شوند، جز آن که او خود به دادشان برسد و آن‏ها را به کرانه نجات برساند. نه تنها زمينيان که افلاکيان نيز اين عظمت‏خدايی که متجلی در يک فرد شده است، انگشت‏حيرت به دهان گرفته‏اند. اين چگونه مخلوقی است که تمام صفات متضاد را در خود جمع کرده است.
هنگامی که گرد و خاک جنگ، فضا را تيره و تار می‏کند و قلب پهلوانان به لرزه می‏آيد، او بر افروخته و لبانش متبسم و قلبش محکم، آن چنان بر ميمنه و ميسره می‏تازد و با شمشير برانش بر فرق دشمنان فرود می‏آورد و با ضربت ‏های سهمگينش در لحظه لحظه ‏های کارزار، يلان بی‏شمار را در خاک و خون می‏غلطاند که جز او کسی مانند او نيست، و همو شب هنگام در محراب عبادت از خوف خدا می‏گريد و برای اين که بنده‏ای سپاسگزار باشد در خانه و در ميدان، با نماز و نيايش و گريه و زاری، شب را به صبح می‏رساند «الم اکن عبدا شکورا». هرگز فجری بر روزگار علی نتابيده که ديده ‏اش در خواب باشد و هرگز دمی از عمرش نگذشته که در غفلت‏ باشد. پيوسته به ياد خدا و دايم در ذکر او است، او را از خدايش هيچ امری جدا نمی‏سازد، چه در جنگ باشد و چه در دکه القضاء، چه در خانه باشد و چه بيرون از خانه، چه در بازار باشد و چه در مسجد، برای او فرق نمی‏کند، همواره در حال عبادت و شکرگزاری است.
او تنها اطاعت‏ خدا را مد نظر دارد و تنها به تکليف شرعی‏اش عمل می‏کند چه در مسند خلافت ‏باشد و چه در خانه، زندانی! چه در مصاف دشمن باشد و چه همراه با يتيمان! چه در نبرد قاسطين و مارقين و ناکثين باشد و چه در کنج عزلت از خلق! و خلاصه چه در حال زائيده شدن از مادر در کعبه باشد و چه در حال جان دادن در مسجد کوفه. آن جا لب به شهادتين می‏گشايد و اينجا لب با ذکر شهادتين فرو می‏بندد.
لحظه زاييده شدن خدا را بر زبان جاری می‏سازد و لحظه جان دادن «فزت و رب الکعبه‏» می‏گويد، به پروردگار کعبه همان جايی که در آن زاييده شدم رستگار گشتم، که رستگاری از نخستين لحظه ولادت تا آخرين روز و زندگی با علی همراه است، چون هميشه حق با علی است.علی نقطه مرکزی و تمام فضايل و منش‏های والا و اخلاق انسانی و کمالات معنوی گرداگرد وجودش می‏چرخد، پس علی هميشه رستگار است و اگر کسی خواهان رستگاری و رسيدن به خوشبختی و سعادت باشد، بايد فقط دنبال ه‏رو او و پيرو او باشد. و جز اين راهی برای رسيدن به سعادت چه در دنيا و چه در آخرت نيست.
بايد تنها در راه علی گام برداشت و در تمام رخدادها، فقط علی را الگو قرار داد. علی طريق وسطی است «اليمين و اليسار مضله و الطريق الوسطی هی الجاده‏» و علی صراط مستقيم است، همان صراطی است که هر صبح و شام، در هر نماز واجب از خدا می‏خواهيم که ما را به آن هدايت کند و راهنما باشد «اهدنا الصراط المستقيم‏». و علی «نعيم‏» است، همان نعمت ‏بزرگی که خداوند در روز رستاخيز بی‏گمان از ما سؤال می‏کند که آيا شکر اين نعمت را به جای آورديم يا نه «ثم لتسالن يومئذ عن النعيم‏» که شکرانه اين نعمت ‏بزرگ، فقط در پيروی کردن و تبعيت از علی و اولاد علی محقق می‏شود و لاغير. و اگر کسی از او پيروی نکند، اعمالش پذيرفته نيست، هر چند روزهای زندگيش را روزه بدارد و شب‏ها را تا صبح در کنار خانه خدا در مسجد الحرام به عبادت سپری کند! اصلا تا گذرنامه علی در دست کسی نباشد، نمی‏تواند از صراط بگذرد «لا يجوز الصراط الا من بيده صک من علی‏» کسی از صراط نمی‏گذرد جز آن که گذرنامه عبور از علی در دست داشته باشد.
و علی نفس محمد و جان او و روح و روان اوست. و نه تنها پيامبر او را نفس خود می‏داند که خداوند او را نفس محمد می‏داند «و انفسنا و انفسکم‏». و اين بالاترين مقام است که رسول الله او را نفس خود بداند و خداوند بر اين امر صحه بگذارد و تمام مفسران سنی و شيعه اتفاق نظر در اين امر دارند که مقصود از «انفسنا» در آيه مباهله، علی است و بس.

 


و علی «هادی‏» و راهنمای مردم است.

علی مردم را به سوی خدا دعوت می‏کند و علی همگام با محمد، رسالت او را ادامه می‏دهد و تکميل می‏کند. خود آن حضرت در تفسير آيه «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» می‏فرمايد : «رسول الله المنذر و انا الهادی، رسول خدا هشدار دهنده است و من هدايتگرم.» (مستدرک الصحيحين، ج 3، ص 129)
فخر رازی در تفسير اين آيه ادامه می‏دهد : رسول خدا (صلی الله علیه وآله) دستش را بر سينه‏اش گذاشت و فرمود : من منذرم و سپس اشاره به کتف علی کرد و فرمود «انت الهادی، بک يهتدی المهتدون من بعدی ، تو هادی هستی که پس از من هدايت‏ خواهان به وسيله تو هدايت می‏شوند.» و همين يک سخن کافی است‏بر خلافت‏ بلافصل علی پس از رسول الله، ولی چه بايد کرد که برخی از دانشمندان حق را آشکار می‏بينند و باز هم از آن روی بر می‏گردانند! و علی «شاهد» است و بر بينه پيامبر، گواه است «افمن کان علی بينة من ربه و يتلوه شاهد منه‏» آيا کسی که دليلی روشن (قرآن) دارد و پس از آن گواهی صادق و راستين (علی).. که بر تمام شئون وجودی دليل بر صدق ادعای رسول الله است.
سيوطی در تفسير «در المنثور» ش در ذيل اين آيه شريفه نقل می‏کند که امير المؤمنين علی (عليه السلام) خود فرمود : «رسول الله علی بينه من ربه و انا شاهد منه‏» و در موردی ديگر از خود رسول الله روايت می‏کند که فرمود : «افمن کان علی بينه من ربه انا و شاهد منه علی‏».
و علی «صالح المؤمنين‏» است جايی که ولايت‏به خدا نسبت داده می‏شود چه کسی پس از «الله‏» ولايت‏بر مؤمنين را دار است؟ همه تفسير اين آيه را می‏دانيد و تمام مفسران بزرگ آن را مخصوص علی نقل کرده‏اند که مقصود از «الذين آمنوا» که در آيه ولايت آمده، علی است، زيرا تنها او بود که در حال نماز، به سائلی صدقه داد و خداوند آيه ولايت را درباره‏اش نازل کرد ولی در جای ديگر نيز خداوند می‏فرمايد : «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ» پس خداوند و جبرئيل و آن راد مرد شايسته از مؤمنان، ولی است. در اين جا نيز پيش از مفسران شيعه، مفسران اهل سنت، غرض از صالح المؤمنين را در اين آيه «علی‏» دانسته ‏اند و از رسول الله نقل می‏کنند که فرمود : «و صالح المؤمنين، علی بن ابی‏طالب‏» و نه تنها سيوطی در «در المنثور» ش، که صاحب «کنزل العمال‏» در صفحه 237 از جلد اول کتابش همين مطلب را نقل کرده‏اند. و ابن حجر در «صواعق‏» ش و هيثمی در «مجمع الزوايد» ش نيز به تفصيل و با بيان بيش‏تری نقل کرده‏اند.

 


و علی «انفاق کننده است در پنهانی و آشکار».

ابن عباس در ذيل آيه شريفه «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلانِيَةً» نقل کرده که اين آيه درباره علی نازل شده، زيرا علی چهار درهم داشت، يک درهم را شبانه و درهمی را روزانه و يک درهم را آشکارا و درهمی را مخفيانه، در راه خدا انفاق کرد. (اسد الغابة ابن اثير ج 4 ص 25)
زمخشری در «کشاف‏»، سيوطی در «الدر المنثور»، هيثمی در «مجمع الزوايد» و ابن حجر در «صواعق المحرقه‏» و ده‏ها مفسر و دانشمند همين را ذکر کرده‏اند. و علی «خير البريه‏» است. او بهترين مخلوقات و برترين آفريدگان آفريدگار متعال است. او والاتر و شريف‏تر و افضل همه انسان‏های روی زمين است. و پس از علی بهترين مردم، پيروانش هستند. من اين را نمی‏گويم که مفسران اهل سنت می‏گويند، پس چرا خود جز، پيروان علی نمی‏شوند و چرا خود شيعه «خير البريه‏» نمی‏شوند و چرا از او فاصله می‏گيرند.
ابن جرير طبری در جلد 30 صفحه 171 از تفسير معروفش «طبری‏» نقل می‏کند که پيامبر در ذيل آيه «اولئک هم خير البريه‏» فرمود : «انت‏يا علی و شيعتک‏». تو ای علی و شيعيانت‏ بهترين مردم هستيد. چه گواهی و چه شاهدی بالاتر از خدا و رسول سراغ داريد؟ پس چرا «اذن واعيه‏» نيست و چرا گوش شنوا وجود ندارد؟ سيوطی در تفسير الدر المنثور به تفصيل بيشتر نقل کرده که جابر بن عبد الله گويد : ما نزد پيامبر نشسته بوديم که ناگهان علی وارد شد. حضرت فرمود : «و الذين نفسی بيده ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة، به همان خدايی که جان من در قبضه او است‏سوگند که اين مرد و شيعيانش رستگارانند در روز رستاخيز». سپس اين آيه نازل شد : «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ».
و علی «اهل ذکر» است. پس هرچه را نفهميديم بايد از پيشگاه علی و آل علی سؤال کنيم و بايد از علوم آنان بهره ببريم تا پاسخ سؤال‏هايمان را دريابيم. جابر جعفی نقل می‏کند که وقتی آيه «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِن کنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» نازل شد، علی (عليه السلام) فرمود : نحن اهل الذکر، ما اهل ذکريم‏». (تفسير طبری، ج 17، ص 5) و علی «رحمت‏ خدا» است. و چه شيرين ست‏سخن حق که می‏فرمايد : «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ، بگو به فضل خدا و به رحمتش اميداور باشند و اين سان خرسند شوند که اين بهتر است از آنچه جمع می‏کنند.» ابن عباس می‏گويد : مقصود از فضل الله، رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم و مقصود از «رحمته‏» علی (عليه السلام) است. (تاريخ بغدادی، ج 5، ص 15)
و علی «صديق‏» است. هر جا سخن از رسول خدا است، پس از او به نحوی به علی اشاره شده است. در سوره زمر می‏فرمايد :
«وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»؛ «و آن کسی که صدق و راستی را آورد و کسی که او را تصديق نمود، آنان تقوا پيشگانند.» و در اينجا رسول خدا است که دليل راستين از سوی پروردگارش آورده و پيام خدايش را به مردم ابلاغ کرده و کسی که از ساعت نخست، او را تصديق کرد و به او ايمان آورد و در تمام مراحل دعوت همراه او و پشتيبان او بود، علی بود. آنچه در اينجا فهرست ‏وار يادآور می‏شويم، کمتر از يکهزارم فضايل آن حضرت است که تنها در برخی از کتابهای اهل سنت ديده شده و اگر کسی بخواهد همه فضايل حضرت را از زبان حضرت رسول صلی الله عليه و آله و سلم، به تنهايی يادآور شود، مثنوی هفتاد من می‏شود.
بی‏گمان آن همه فضائل و مناقب علی از زبان رسول گرامی اسلام در گاه و بی‏گاه، در سفر و حضر، در صبح و شام، به مناسبت و بدون مناسبت، نقل شده، تصادفی نيست که سخن او سخن حق است «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى» پس آنچه پيامبر درباره علی گفته است، تکرار سخن پروردگار است. ولی چه رازی در اين امر نهفته است؟ و چرا پيامبر پيوسته از علی سخن می‏گويد و نه تنها در جمع که اگر يک نفر هم در محضر مبارکش نشسته بود به مناسبتی يا بدون هيچ مناسبت، بلکه ابتدا به ساکن، در مدح و وصف علی، سخن می‏راند؟
شايد راز آن همه تاکيدهای پی در پی رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم در اين باشد که خود می‏ديد اين مردم پس از رحلت‏حضرتش با علی چه می‏کنند! او سقيفه را و سقيفه سازان را می‏ديد که چگونه پيش از خشک شدن آب غسل جسد مبارکش، گرد هم می‏آيند و تمام سخنان او را ناديده می‏گيرند و با يک توطئه از پيش ترسيم شده، علی را از حق خويش جدا می‏سازند و خلافت را که امری است الهی به ديگری می‏سپارند و به يکديگر پاس می‏دهند و علی را خانه نشين می‏کنند و به اين هم بسنده نکرده که خانه‏اش را آتش می‏زنند و همسرش را که تنها يادگار رسول خدا است‏به شهادت می‏رسانند و آن روز هم که با فرياد عمومی مردم، خلافت‏به او منتقل می‏شود، از همان روز اول، جنگ و کارزار را با او آغاز می‏کنند و تا روز رسيدن به لقای محبوب، از جنگيدن و قتال او فروگذار نمی‏کنند.
پيامبر تمام اين رخدادهای تلخ را می‏ديد و لذا بيشتر تاکيد بر ياری رساندن به علی و تاييد مطلق او می‏کرد. شايد افرادی از مهاجرين و انصار متاثر شوند و به احقيت علی معتقد گردند و در روزی که او غريب و تنها می‏ماند، از او دفاع کنند و دست از اهل بيت رسول الله برندارند. و چقدر اينان کم بودند! همواره ياوران حق در تاريخ کم بوده‏اند. خود حضرتش می‏فرمايد : «لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ»؛ «در راه حق از کمی يارانش نهراسيد». سرانجام علی که صبرش کوه را به لرزه در می‏آورد در برابر آن همه بی‏وفايی‏ها، نامرديها، نفاقها و دشمنان و يا نااهلان سست عنصر، فرياد بر می‏آورد : «قاتلکم الله لقد ملاتم قلبی قيحا و شحنتم صدری غيظا ... و ها انا ذاقد ذرفت علی الستين، و لکن لا رای لمن لا يطاع؛ خدا شما را بکشد. قلبم را پر از جراحت و سينه‏ام را مالامال از اندوه و غم کرديد ... هان اينک عمر را از شصت‏سال می‏گذرد (ولی به سخنم گوش نمی‏دهيد و اطاعتم نمی‏کنيد) و کسی که اطاعت نشود رايش پذيرفته نيست.» و اين چنين درد دلهای علی بسيار است که نه تنها از دشمنان بلکه از ياران بی‏وفايش ناله می‏کند و آن چه نگفته است‏بسيار زيادتر از گفتنی‏هااست.
به خدا هرگاه ناله‏ های علی را می‏خوانم، بيش از حادثه شهادتش دلتنگ و گريان می‏شوم؛ گو اينکه شهادت علی مايه آسايش و آرامش او بود که از دست اين نااهلان راحت‏شود و به وست‏بپيوندد. چه او آن قدر به مرگ علاقه‏مند است که از کودک بر پستان مادر افزونتر. اين سان علی جهان را با قلبی پر از خون وداع می‏کند و در شب قدر، رستگارانه به خدای کعبه می‏پوندد.

شهادت مظلومانه امام تقوا پيشگان را به اهمه شيعيان و محبانش تسليت عرض می‏کنيم. سلام و درود بر علی و آل علی باد.