مقدمه
امام على بن الحسين «عليه السلام» چهارمين امام شيعيان سال 37 يا 38 هجرى در مدينه منوره به دنيا آمد. از جانکاه ترين حادثه زندگى امام، حادثه عاشورا بود که با تمام وجود خود آن را لمس کرد؛ هر چند که بيمارى توان يارى رساندن به پدر را از او گرفته بود و خدا مى خواست تا زمين از حجّتش خالى نماند. امام سجاد «عليه السلام» در سخنرانى هاى خود پس از واقعه عاشورا با استناد به آيات قرآن بر عليه ظلم و ستم بنى اميه سخن مى گفت و با سلاح دعا و مناجات با پروردگار، مجموعه اى از معارف قرآنى را با نام «صحيفه سجاديه» براى تهذيب نفس و اخلاق و بيدارى مسلمين به يادگار گذاشت. امام سجاد «عليه السلام» از دو راه عملى با امت اسلام مواجه شد:يکى راه برانگيختن وجدان انقلابى افراد مسلمان و بر انگيختن احساسشان نسبت به گناه و ضرورت جبران آن گناه بود. امام کوشيد تا شخصيت اسلامى و کرامت انسانى را در مقابل حاکمان منحرف از تنزل و فرومايگى نگاه دارد.
دوم از راه تمهيد برنامه فکرى و آگاهى عقيدتى و روانى امت بود. خانه و مدرسه او محل تجمع شاگردان گرديد و بعدها همين شاگردان سازندگان تمدن اسلامى و مردان تفکر و قانون گذارى و ادب اسلامى گرديدند.
حساس ترين سخنان امام سجاد «عليه السلام» که تحولى عظيم در بينش مردم نسبت به امويان ايجاد کرد و معادلات يزيد را بر هم زد و خط مشى او را نسبت به اهل بيت «عليهم السلام» کاملاً تغيير داد خطبه اى است که آن حضرت در جمع مردم و رجال سياسى و دينى شام ايراد کرد. اين خطبه که در مسجد شام ايراد گرديده اوج موفقيت امام سجاد «عليه السلام» در ابلاغ رسالت و تبليغ عاشورا و تداوم خط شهيدان کربلاست.
يزيد در اين مجلس به يکى از خطيبان درگاهش دستور داد تا به مذمت على «عليه السلام» و اولادش و به توجيه و تمجيد فجايع عاشورا اقدام نمايد. وقتى سخنان خطيب پايان يافت، امويان خود را فاتح ديده و مسائل را حل شده پنداشتند؛ مسائلى که در کاخ يزيد و در طول راه توسط حضرت زينب (س) و امام سجاد «عليه السلام» بر ملا شده بود. امام سجاد «عليه السلام» تنها مرد جوان و اسير قافله از جاى برخاست و به يزيد گفت: آيا اجازه مى دهى من هم با مردم سخن بگويم؟ يزيد رضايت نمى داد، اما با اصرار فراوان اطرافيانش پذيرفت؛ زيرا وضع و حال امام را به گونه اى نمى ديدند که سخنانش همپاى سخنان خطيب دربار باشد. امام سجاد «عليه السلام» براى مردمى که اسلام را تنها از امويان ديده و شنيده بودند و پيامبر و اصحابش را نمى شناختند معرفى فرمود، سپس به بيان جايگاه و شخصيت خود و ساير اسيران اهل بيت «عليهم السلام» پرداخت. به طور خلاصه، سخنان امام حاوى مطالب زير بود:
1. حمد و سپاس خداوند: امام زين العابدين «عليه السلام» نخست سپاس خداى را گفت و خطبه را آغاز کرد.
2. معرفى شخصيت پيامبر «صلى الله عليه و آله» و اهل بيت «عليهم السلام» امام فرمود: اى مردم شش نعمت به ما عطا گرديده و هفت فضيلت از سوى خدا به ما داده شده است. ما از علم و حلم، بزرگوارى و بخشش، فصاحت و شجاعت و محبوبيت اجتماعى در ميان مؤمنان برخورداريم. فضيلت ها و شرافت هاى ما عبارتند از اين که پيامبر خاتم محمد «صلى الله عليه و آله» از خاندان ماست و على بن ابى طالب «عليه السلام» صادق ترين يار پبامبر، حمزه شير خدا، جعفر طيار و حسن و حسين دو سبطِ اين امت نيز از خاندان ما هستند.
3. آگاهى داشتن از دورى مردم شام از تربيت اصيل اسلامى و نا آشنايى با سيره پيامبر «صلى الله عليه و آله»
براى آگاهى از کار بزرگى که امام سجاد «عليه السلام» در شام و نيز کوفه انجام داد به بررسى اوضاع سياسى، فرهنگى و اجتماعى شام در دوران معاويه و يزيد مى پردازيم.
با ناکامى دستگاه خلافت يزيد در سرکوبى اهل بيت «عليهم السلام» در کوفه، آن ها را به شام فرا خواند. اما موقعيت سياسى و فرهنگى شام با کوفه تفاوت بسيار داشت. در کوفه همگان اهل بيت را مى شناختند و هنوز عدالت على «عليه السلام» در ذهن کوفيان نقش بسته بود. کوفيان با عظمت و شأن و مقام اهل بيت «عليهم السلام» آگاهى داشتند و تنها از ترس جان و براى کسب مقام و پول و منصب با امام حسين «عليه السلام» جنگيدند. شام بر خلاف کوفه بود. اين منطقه مرکز خلافت امويان بود. حکومت در مورد چگونگى رفتار با اهل بيت «عليهم السلام» سرمايه گذارى فراوان کرده بود و مى خواست تا با اقرار گرفتن و اعتراف و التماس از ايشان، قدرت و شوکت خود را به مردم نشان دهد؛ مخصوصا وجهه خود را در ميان نمايندگان سياسى ديگر حکومت ها بالاتر برد.
شاميان که پيامبر را نديده بودند و از سيره و سنت او چيزى نمى دانستند پيامبر را در چهره يزيد مى ديدند و منش و روش پيامبر را مثل يزيد مى دانستند. استاد سيّد جعفر شهيدى در اين مورد مى نويسد:
«مردم اين سرزمين، نه صحبت پيامبر را شنيده بودند و نه روش اصحاب او را مى دانستند. تنى چند از صحابه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» هم که به آن سرزمين رفتند مردمانى بودند پراکنده که در عامه نفوذى نداشتند. در نتيجه مردم شام کردار معاويه و اطرافيانش را سنت مسلمانى مى پنداشتند و چون صدها سال امپراتورى روم بر آنان حکومت کرده در نتيجه سيرت حکومتهاى اسلامى را عادلانه تر از حکومتهاى پيشين مى ديدند بر کارهاى آنان صحّه مى گذاشتند.»
مسعودى در مورد جهالت و حماقت اهل شام مى نويسد: معاويه نماز جمعه را روز چهارشنبه با شاميان به جا آورد و آن ها اطاعت کردند و هيچ کس اعتراض نکرد.
4. استفاده از قرآن براى آگاهى دادن به مردم
هنگام آمدن اسيران به دمشق، پيرمردى به امام سجاد «عليه السلام» نزديک شد و گفت: سپاس خداى را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده کرد و امير المؤمنين را بر شما پيروز گردانيد. امام سجاد «عليه السلام» خاموش ماند تا پيرمرد هر چه در دل داشت ابراز کرد. سپس فرمود: اى پير، آيا قرآن خوانده اي؟ گفت: آرى، فرمود: آيا اين آيه را خوانده اي: «قل لا اسألکم عليه اجرا الاّ المودّةِ فى القربي» خويشاوند پيامبر ما هستيم، آيا خوانده اى «و آتِ ذى القربى حقّه» در سوره بنى اسرائيل، ماييم آن کسانى که خداوند به پيامبرش امر کرده که حق آنان را بدهد. آيا اين آيه را خوانده اى «و اعلمو انّما غَنَمتُم من شيٍ فان للّه خُمسُه و لذى القربي» گفت: آرى خوانده ام، فرمود: خويشاوندان رسول خدا «صلى الله عليه و آله» ما هستيم. آيا آيه «انما يُريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» را خوانده اى، گفت: آرى خوانده ام، فرمود: اى پيرمرد! ما اهل بيت هستيم که خداوند آيه طهارت را به ما منحصر فرموده است. پيرمرد شامى با شنيدن اين سخنان از گفته اش پشيمان شد و گفت: خدايا! من از آنچه به آن ها گفته ام به تو پناه مى برم، خدايا! من از دشمنان پيامبر «صلى الله عليه و آله» و خاندانش بيزارى مى جويم.
اين خبر به يزيد رسيد و او براى اين که فرصت افشاگرى را از آن مرد بگيرد تا نتواند آنچه را فهميده ميان شاميان پخش کند، دستور داد پيرمرد را به قتل برسانند.
مى بينيم که اوضاع فرهنگى سياسى شام چنان بود که وقتى يک پيرمرد دنيا ديده و قرآن خوان نسبت به يزيد در مقابل اهل بيت «عليهم السلام» چنين موضعگيرى داشته است، تکليف بقيه شاميان ناآگاه روشن است.
اقدامات تبليغى اسرا و حوادثى که در شام روى داد به تدريج سيماى جنايتکارانه و ضد اسلامى يزيد و عاملانش را در مقابل حقانيت و مظلوميت امام حسين «عليه السلام» و خاندانش را آشکارتر مى کرد. خطبه امام سجاد «عليه السلام» در جهت اين هدف، بيش ترين تأثير را گذاشت.
5. بيان جايگاه و شخصيت خود تا همگان او را بشناسند که نه خارجى است و نه غير مسلمان. هنگام ورود اسراى اهل بيت «عليهم السلام» به کوفه و شام براى جلوگيرى از همدردى مردم با اهل بيت «عليهم السلام» و شورش عليه امويان، دستگاه تبليغاتى امويان اعلام کردند که کاروان اسراى خارجى و غير مسلمان که در جنگ اسير شده اند، وارد شهر شده است. امام براى نشان دادن سابقه طولانى خود و پدرانش در اسلام چنين مى فرمايد:
«من فرزند زمزم و صفايم، آنان که مرا مى شناسند از توضيح بى نيازند ولى آنان که مرا نمى شناسند گوش فرا دهند تا خويش را به ايشان بشناسانم. اى مردم! من فرزند مکه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم. من فرزند آنم که حامل رکن است. من فرزند بهترين انسانى هستم که بر کره خاک جامه وجود پوشيده است. من فرزند برترين موحدى هستم که بر گرد کعبه طواف کرده و گام در مسير صفا و مروه نهاده و حج به جا آورده و خداى را لبيک گفته است.
من فرزند آن پيامبرم که بر مرکب آسمانى براق سوار گشت و جبرئيل او را به بلند جايگاه هستى سدرة المنتهى رسانيد. به قرب خدا رسيد، آنجا که فاصله اش قاب قوسين و يا کمتر بود. من فرزند آنم که فرشتگان آسمان با او نماز گزاردند و به او اقتدا کردند. من فرزند دريافت کننده وحى ام. فرزند محمد مصطفايم. من فرزند على مرتضايم... من فرزند کسى هستم که پيشاپيش رسول خدا «صلى الله عليه و آله» با دو شمشير و دو نيزه مى جنگيد. دو هجرت کرد، دو بار با پيامبر بيعت نمود، در بدر و حنين رزمنده بود و حتى يک چشم بر هم زدن به خدا کفر نورزيد. من فرزند صالح ترين مؤمنان، وارث پيامبران، نابودگر ملحدان، پيشواى مسلمانان... سرآمد گريه کنندگان از خوف خدا و مشتاقان به لقاى حق، شکيباترين شکيبايان، برترين قيام کنندگان خاندان پيامبرم «صلى الله عليه و آله». من فرزند کسى هستم که از سوى جبرئيل و ميکائيل مورد تأييد و يارى بود...
على «عليه السلام» پر افتخارترين مرد از تمامى قريش، اولين کسى که به خدا و پيامبر «صلى الله عليه و آله» پاسخ مثبت گفت و ايمان آورد... آرى او جدم على بن ابى طالب «عليه السلام» است. من فرزند سرور زنان عالمم، من فرزند فاطمه زهرايم...»
6. متأثر کردن مردم. امام سجاد «عليه السلام» چنان به معرفى خود و خاندان خويش پرداخت که از مظلوميت اين خاندان صداى گريه مردم بلند شد. هراس شديدى در دل يزيد افتاد. ترسيد که مردم عليه او شورش کنند. از اين رو براى قطع سخنان امام، دستور داد مؤذن اذان بگويد.
7. خنثى سازى نيرنگ يزيد. دستور اذان به مؤذن توسط يزيد به چند دليل بود: 1. قطع سخنان امام؛ 2. بازداشتن مردم از انديشه درباره سخنانى که آن حضرت بيان داشته بود؛ 3. کسب فرصتى براى تصميم گيرى مناسب؛ 4. يزيد که به سبب سخنان امام به شدت خود را در نظر مردم ضد دين و ضد ارزش هاى دينى مى ديد، با نداى اذان مى خواست در اين باور مردم ترديد ايجاد کند.
اما مؤذن هر کلمه اى که مى گفت امام از آن براى نشان دادن خارجى نبودن و مسلمان بود خود و اهل بيت «عليهم السلام» استفاده مى کرد. ابتدا گواهى به وجود خداوند و شهادت به رسالت حضرت رسول «صلى الله عليه و آله» داد و اين که حضرت رسول «صلى الله عليه و آله» جد امام سجاد «عليه السلام» است نه جد يزيد و بر اين امر نيز از يزيد گواه گرفت. امام فرمود: اى يزيد! محمد «صلى الله عليه و آله» که مؤذن از او ياد کرد جد توست يا جد من؟ اگر بگويى جدّ توست دروغ گفته و کافر شده اي! و اگر بگويى جد من است پس چرا خاندان او را کشتي؟...
سخنان امام «عليه السلام» همهمه عجيبى در مجلس ايجاد کرده بود، امام براى آگاه ساختن مردم فرياد زد: «به خدا سوگند غير از من کسى در اين جا نيست که رسول خدا «صلى الله عليه و آله» جدش باشد؛ پس چرا اين مرد ما را ظالمانه کشت و اهل ما را چون روميان به اسارت گرفت». بعد خطاب به يزيد گفت: «اين کارهاى زشت را انجام مى دهى و باز هم مى گويي: محمد «صلى الله عليه و آله» رسول خداست و رو به قبله مى ايستي». يزيد به مؤذن دستور داد اذان را تمام کند و بعد به نماز ايستاد. مردم هم در حالت ترديد در مورد او، برخى اقتدا کردند و بعضى اقتدا نکرده، رفتند.
خطبه امام سجاد «عليه السلام» ضربه محکمى بر حکومت اموى وارد کرد. آنچه تا آن روز يزيد و پدرش معاويه عليه اهل بيت «عليهم السلام» تبليغ کرده بودند، با بيانات روشنگرانه امام «عليه السلام» خنثى شد. گروه زيادى از شاميان فهميدند که اسرا، خويشاوندان رسول خدا «صلى الله عليه و آله» اهل قبله، متعهد به اسلام و برترين مسلمانانند و هيچ دليل قانع کننده اى براى کشتن آن ها وجود نداشته است، از اين رو افکار عمومى شهر به سود امام تغيير کرد.
مردمى که در ابتداى ورود اهل بيت «عليهم السلام» به تماشاى آنان آمده و با آنان معامله اسيران ترک و ديلم کرده و با مشاهده آن ها به شادى و پاى کوبى و چراغانى معابر و منازل پرداخته بودند، اکنون در کنار خرابه تجمع کرده و به اهل بيت «عليهم السلام» تسليت گفته و برخى در عزادارى آن ها شرکت مى جسته اند. با برپايى مجالس عزادارى گروه زيادى از زنان بر اهل بيت امام حسين «عليه السلام» وارد مى شدند و گريه مى کردند. با ادامه چنين اعمالى ترس از شورش و انقلاب در دل يزيد شعله ور گرديد.
از اين رو يزيد براى مقابله با اين حرکت، به اقداماتى دست زد، از جمله:
1. طراحى ترور امام سجاد «عليه السلام» که موفق نگرديد؛
2. براى جلوگيرى از شرکت مردم در عزادارى اهل بيت و کنترل ايشان، بازماندگان کربلا را به زندان انتقال داد و به آن ها سختى و گرسنگى و تشنگى داد تا کمتر با مردم تماس برقرار کنند؛
3. در فاجعه کشته شدن امام حسين «عليه السلام»، عبيدالله بن زياد را مقصر و گناهکار معرفى کرد. شيخ مفيد مى نويسد:
«يزيد با على بن الحسين «عليه السلام» خلوت کرده به او گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را! بدان که به خدا سوگند اگر من با پدرت برخورد مى کردم، هر چيزى که از من مى خواست به او مى دادم و با همه توانم مى کوشيدم تا از مرگ او پيشگيرى کنم، ولى خدا چنين مقدر کرده بود که ديدي».
البته اين تغيير رويه و اظهار بيزارى يزيد از پسر زياد، براى عوام فريبى و مقابله با فشار افکار عمومى بود وگرنه وى پيش از اين لعن و نفرين ها، ابن زياد را به شام فرا خواند و اموال و هداياى فراوانى به او داد، او را در زمره خاصان و نزديکان خود قرار داده و در مجالس عيش و عشرت خود شرکت داد.
يزيد براى جلوگيرى از شورش و قيام مردم شام عليه خود، و دور نمودن اهل بيت «عليهم السلام» و عدم آگاه سازى هر چه بيشتر شاميان، تصميم گرفت اهل بيت را به مدينه برگرداند.
عملکرد امام سجاد «عليه السلام» باعث شد که چهره امويان، که به نام اسلام حکومت مى کردند، براى امت اسلامى نمايان شود و آنها را به قيام و جنبش وا دارد. چنان که قيام زيد بن على که نيم قرن بعد از حادثه کربلا صورت گرفت و نزديک بود طومار حکومت اموى را در هم پيچد، از آثار و برکات اين اقدامات بود. البته اين برکات به قرون اوليه اسلامى منحصرا نيست بلکه اصولاً واقعه جانگداز کربلا و تبلور مظلوميت امام حسين «عليه السلام» و يارانش در طول تاريخ، اسوه و نمونه اى درس آموز براى هر انسان آزاده اى بوده است که در مقابل ظلم حاکمان بايستند؛ چنان که انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى «ره» از درس هاى عاشورا نشأت گرفته است.
والسلام
--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. «آگاهى عقيدتى امت»، روزنامه انتخاب، شماره 78 / 8 / 20، ص 1.
2. «تکرار عاشورا در پايتخت يزيد، خطبه امام سجاد»، سياست روز، شماره 82 / 2/ 2، ص 1.
3. نقش امام سجاد «عليه السلام» در رهبرى شيعه، محسن رنجبر، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى «ره»، 1380، ص 131.
4. همان، ص 131.
5. سوره شورى (42) آيه 23.
6. سوره اسرا (17) آيه 26.
7. سوره انفال (8) آيه 41.
8. سوره احزاب (33) آيه 33.
9. طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 306 - 307.
10. نقش امام سجاد «عليه السلام» در رهبرى شيعه، پيشين، ص 133.
11. تکرار عاشورا در پايتخت يزيد، پيشين، ص 1.
12. پيشين، ص 1.
13. خوارزمى، مقتل الحسين، ج 2، ص 76 - 78؛ شيخ عباس قمى، نَفَس المهموم، ص 449 - 451.
14. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 126.
15. نقش امام سجاد «عليه السلام» در رهبرى شيعه، پيشين، ص 136.
16. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص 173، به نقل از نقش امام سجاد «عليه السلام» در رهبرى شيعه، پيشين، ص 136.
17. شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 122.