مقدمه
اهل بيت پيامبر عليهم السلام ، دانايان امت و پايه هاى فکرى اسلام هستند. ايشان جانشينان واقعى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هستند، اما بسيارى از مردم چنان معرفتى به ايشان نداشته اند. در اينجا گوشه اى از يک مجلس علمى که با محوريت امام جواد عليه السلام برگزار شده است را مى آوريم و کمى درباره سخنان آن حضرت مى انديشيم.
زيباترين ادب در مناظره
يحيى بن أکثم که از علماى شناخته شده آن دوران بود در مجلسى با حضور مأمون و گروه زيادى از حضار، شروع به پرسيدن سوال از امام جواد عليه السلام نمود:
يحيى بن أکثم: اى زاده رسول خدا، نظر شما درباره اين خبر چيست: «روزى جبرئيل بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرود آمده و گفت: اى محمّد، خداوند عزّ و جلّ به تو سلام رسانده و میفرمايد از أبو بكر بپرس آيا از من راضى است زيرا من از او خشنودم»؟
حضرت فرمود: من منكر فضل أبوبكر نيستم، ولى بر راوى اين خبر واجب است كه حديثش را با حديث ديگرى كه از آن حضرت صلّى اللَّه عليه و آله نقل شده مقابله كند كه در آخرين سفر حجّ فرمود:
«دروغ بر من بسيار شده، و پس از من نيز زياد خواهد شد؛ پس هر كه از روى عمد بر من دروغى ببندد بايد جايگاه خود را در آتش قرار دهد. بنابراين هرگاه گفته اى از من به شما رسيد آن را بر كتاب خدا و سنّت من عرضه كنيد، هر چه موافق قرآن و سنّت من بود را برگيريد و مخالف آن دو را نگيريد»
و اين خبرى كه نقل كردى با قرآن نمیخواند. خداوند متعال فرموده: «و همانا ما انسان را آفريدهايم و آنچه را نفس او وسوسه میكند میدانيم و ما به او از رگ گردن نزديكتريم – سوره ق، آيه 16»
اما بنا بر آن حديث، راضى بودن يا نبودن أبوبكر بر خدا مخفى بوده و خواسته است که آن را از ابوبکر بپرسد. اين مطلب به لحاظ عقلى محال است.
يحيى بن أکثم: و در خبر است كه: «مثل أبوبكر و عمر در زمين مثل جبرئيل و ميكائيل است در آسمان».
امام جواد عليه السلام در لابلاى سخنان مخاطب خود وارد نمى شوند. اين خُلق پسنديده پيامبر و اهل بيت عليهم السلام است که حتى در جنجالى ترين مباحثه ها و مناظره ها هم کنترل خويش را از دست نمى دهند. ابتدا صبر مى کنند و همه حرفهاى مخاطب را با آرامش مى شنوند، بعد با شيواترين و کوتاه ترين وجه پاسخى به او مى دهند که در سکوت فرو مى ماند
امام جواد عليه السلام: و اين مطلب نيز قابل تأمّل است؛ زيرا جبرئيل و ميكائيل دو فرشته مقرّبى هستند كه هرگز معصيت پروردگار را نكرده و حتّى براى لحظهاى از طاعت خداوند دور نشدهاند، ولى أبوبكر و عمر مدّتى از عمر خود را در حال شرک به سر مى بردند و درست است که بعد، اسلام آوردند اما بيشتر عمرشان را مشرك بودهاند؛ پس تشبيه آن دو به آن دو محال است.
يحيى بن أکثم: و حديث است كه آن دو سيّد و سرور ميانسالان اهل بهشتند. نظر شما درباره اين حديث چيست؟
امام جواد عليه السّلام: اين حديث نيز محال است؛ زيرا اهل بهشت همگى جوانند، و شخص ميانسالى در ميانشان نيست، و اين خبر از جعليات بنى اميّه در ضدّيت با حديثى است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله درباره حسن و حسين عليهما السّلام فرمودند که آن دو سرور جوانان اهل بهشت هستند ...
اين سؤال و جوابها ادامه داشت و يحيى بن أکثم همچنان به خواندن احاديث گوناگون پيامبر درباره تحسين ابوبکر و عمر ادامه مى داد ولى امام جواد عليه السلام از راه عقل و گفته هاى پيامبر اثبات مى نمايد که آن احاديث باطل و جعلى هستند. (احتجاج طبرسى، ج2، ص 446)
هشت نکته قابل توجه
اول:
پاسخهاى امام جواد عليه السلام نشان مى دهد که کاملا دانا و آگاه هستند و در همان سنين کم داراى مقام امامت هستند، همانگونه که عيسى و يحيى عليهماالسلام در سنين کم، پيامبر و حجت الهى بر مردم عصر خويش بودند.
دوم:
امام جواد عليه السلام کاملا به پاسخ اين سؤالها آگاه بودند. ما نيز تنها در صورتى خود را بايد در معرض سؤالهاى ديگران قرار دهيم که دانا و آگاه باشيم و اهل بيت عليهم السلام به ما آموخته اند که درباره مسائلى که به آنها آگاهى نداريم بگوييم: «نمى دانم».
سوم:
جالب آن است که حتى امروز هم اينگونه احاديث به نام پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله براى مردم بازگو مى شود. مى آموزيم که نبايد فريب مشهور بودن يک حديث را بخوريم؛ زيرا ممکن است يک حديث ساختگى بر اثر تکرار کردن مشهور شده باشد و در کتابهاى مختلف آمده باشد اما مخالف با قرآن يا سنت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله باشد.
چهارم:
براى شناسايى احاديث جعلى، لازم است آن را بر قرآن و سنت قطعى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله عرضه کنيم. بنابراين روز به روز بايد آگاهى خود را از قرآن و گفته ها و رفتارهاى قطعى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بالا ببريم. براى شناخت قرآن بجز تلاش علمى به طهارت باطنى هم نياز داريم تا در کشف معانى قرآن به اشتباه نيفتيم. نکته ديگر آنکه درباره جعلى دانستن احاديث هم نبايد شتابزده عمل کنيم.
جبرئيل و ميكائيل دو فرشته مقرّبى هستند كه هرگز معصيت پروردگار را نكرده و حتّى براى لحظهاى از طاعت خداوند دور نشدهاند، ولى أبوبكر و عمر مدّتى از عمر خود را در حال شرک به سر مى بردند و درست است که بعد، اسلام آوردند اما بيشتر عمرشان را مشرك بودهاند؛ پس تشبيه آن دو به آن دو محال است.
پنجم:
با اينکه امام جواد عليه السلام احاديث مشهور درباره ابوبکر و عمر را ساخته دست دشمنان پيامبر و اهل بيت عليهم السلام مى داند؛ هرگز درباره ابوبکر و عمر کلمه زشتى به زبان نمى آوردند، زيرا آن دو نفر در نزد بسيارى از مردم، محترم و گرانقدر محسوب مى شوند. ايشان به روشى پسنديده حقيقتها را بيان مى کنند تا هر کس جوياى حق باشد از آن بهره ببرد ولى از فحش گفتن خوددارى مى کنند زيرا جنجال کردن مشکلى را حل نمى کند.
ششم:
به کمک آيه 22 سوره نور مى فهميم که کلمه فضل لزوما به معنى فضيلت علمى و اخلاقى نيست؛ بنابراين در عبارت «من منكر فضل أبوبكر نيستم»، فضل ابوبکر به معناى مسنّ بودن يا امکانات مالى و يا هر ويژگى ديگرى مانند آن است و هيچ دلالت روشنى بر فضيلت اخلاقى او ندارد.
هفتم:
امام جواد عليه السلام در لابلاى سخنان مخاطب خود وارد نمى شوند. اين خُلق پسنديده پيامبر و اهل بيت عليهم السلام است که حتى در جنجالى ترين مباحثه ها و مناظره ها هم کنترل خويش را از دست نمى دهند. ابتدا صبر مى کنند و همه حرفهاى مخاطب را با آرامش مى شنوند، بعد با شيواترين و کوتاه ترين وجه پاسخى به او مى دهند که در سکوت فرو مى ماند. ما نيز بايد چنين باشيم.
هشتم:
اگر در جامعه اى احاديث دروغ فراوان و شايع باشد، حتما افراد هدايتگرى مثل امام جواد عليه السلام هم در آن دوران حضور دارند. بنابراين هر کس در شبهه هاى فکرى گرفتار باشد اگر مخلصانه از خدا راهنمايى بخواهد و در اين راه استقامت داشته باشد، حتما مشمول هدايت خدا خواهد شد زيرا يکى از صفات خدا، هادى است.