امام جواد (علیه السلام) به روایت اهل سنّت
  • عنوان مقاله: امام جواد (علیه السلام) به روایت اهل سنّت
  • نویسنده: محمد محسن طبسى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 9:54:50 2-10-1403

 

سرآغاز

عمر کوتاه، اما پربرکت و البته پرحادثه امام جواد (علیه السلام) و وقایعى که در مدت کوتاه امامت ایشان رخ داده - که تمامى آنها دلالت بر عظمت بى نهایت امام جواد (علیه السلام) دارد - از دیدگاه اهل سنّت، جالب و شنیدنى است. آنچه پیش روى دارید، گوشه اى از فضائل حضرت و اعترافات بزرگان اهل سنّت نسبت به امام جواد (علیه السلام) مى باشد.

 

 

 

دودمان

خطیب بغدادى در تاریخ خود، دودمان امام را چنین مى نگارد: محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب. (1)

 

 

 

کنیه و القاب

کنیه ایشان ابوجعفر (2) و طبق نقلى ابومحمد مى باشد. (3) ایشان به ابوجعفر ثانى معروف مى باشد؛ چرا که هم نام و هم کنیه جدّ خویش امام محمد باقر (علیه السلام) مى باشد. (4)
القاب ایشان تقى (5)، مرتضى، قانع (6)، جواد (7)، منتجب (8)، هاشمى و حسینى (9) مى باشد که معروف ترین آنها جواد است. (10) ذهبى درباره لقب امام چنین مى گوید: و کان احد الموصوفین بالسّخاء و لذلک لقب بالجواد. (11)

 

 

 

والدین امام (علیه السلام)

پدر بزرگوار ایشان، امام على بن موسى الرضا (علیه السلام)؛ ولى در نام مادرشان اختلاف است. برخى، ایشان را سکینه مریسیه (12) یا خیزران یا سبیکه یا سکینه یا ریحانه (13) نامیده اند.

 

 

 

ولادت و شهادت

در تاریخ ولادت و شهادت امام، سخنان گوناگونى گفته شده که به آنها اشاره مى شود:
ایشان در سال 195 ق. به دنیا آمده (14). برخى شب جمعه 19 ماه مبارک رمضان (15)، گروهى دیگر روز سه شنبه پنجم ماه مبارک رمضان (16) و برخى دیگر دهم ماه رجب (17) را تاریخ ولادت امام ثبت کرده اند.
در مورد وفات ایشان، خطیب بغدادى در تاریخ خود مى نویسد: ایشان در روز سه شنبه، اواخر ماه ذى حجّه سال 220 ق. در سنّ 25 سالگى و سه ماه و دوازده روز، در بغداد رحلت کرده و در کنار جدّش موسى بن جعفر به خاک سپرده شد. (18) اکثر اهل سنّت نیز سال وفات امام را 220 ق. و در سنّ 25 سالگى دانسته اند. (19) اما برخى دیگر، 5 ذى حجه (20)، و برخى دیگر، سه شنبه آخر ذیقعده (21) را تاریخ وفات امام شمرده اند. در مقابل، برخى دیگر سال رحلت امام را آخر ذى حجّه (22) یا آخر ذى قعده (23) سال 219 ق. در سنّ 25 سالگى ثبت کرده اند.
لازم به ذکر است که کسانى همچون: شمس الدین ذهبى، ابن عماد حنبلى، ابن بطوطه و سبط بن جوزى ضمن تجلیل از امام در مورد مزار ایشان و امام موسى بن جعفر چنین گفته اند: و مشهدهما ینتابه العامة بالزّیارة. (24)

 

 

 

شهادت یا رحلت؟

در مورد شهادت امام، سخنان گوناگونى گفته شده؛ برخى از اهل سنّت در این رابطه سکوت کرده و برخى دیگر با اشاره به شهادت امام قضیه را با تردید (25) ثبت و گزارش کرده اند. با این حال، مسعودى رحلت امام را این گونه بیان مى کند:
ایشان بعد از این که به دعوت معتصم خلیفه عباسى، با همسر خود ام فضل (دختر مأمون) به بغداد آمد؛ چندى بعد، به وسیله ام فضل مسموم شد. (26)
ظاهر کلام مسعودى این است که ام فضل به تحریک معتصم این کار را انجام داده (27) اما برخى دیگر معتقدند: ام فضل وصیت پدرش مأمون را انجام داده است. (28)

 

 

 

اولاد امام (علیه السلام)

ایشان، دو پسر و دو دختر به نام های: على (امام هادى علیه السلام)، موسى، فاطمه و امامه به یادگار گذاشتند. (29) که مشهورترین آنها، به تعبیر سبط بن جوزى على، امام ابوالحسن عسکرى مى باشد (30) که جانشین بعد از ایشان مى باشد. (31)

 

 

 

جایگاه حدیثى امام (علیه السلام)

پیرامون جایگاه حدیثى امام در میان اهل سنّت صریحاً اشاره نشده و تنها مطلبى که در این باره بیان شده، این است که ایشان به صورت مسند از پدرانش از پیامبر حدیث نقل مى کند. (32) و بعضاً سعى در کنار زدن و تحقیر امام دارند. و علت این کار را، خردسالى امام عنوان مى کنند! (33) در حالى که با مراجعه به کتب اهل سنّت در مى یابیم بزرگان و دانشمندان بنام اهل سنّت با وجود خردسالى امام، از ایشان به بزرگى یاد کرده و حدّاقل به خاطر اینکه از سلاله رسول الله مى باشند، احترام فراوانى نسبت به امام ابراز مى کنند.

 

 

 

امام (علیه السلام) به روایت اهل سنّت

1. مأمون، خلیفه عباسى (متوفّاى 218 ق.)؛ وى امام جواد را با اینکه کودکى نه ساله بود، صاحب فضل و علم و کمالِ عقل مى دانست. و بدین خاطر، قصد ازدواج دخترش ام فضل را براى امام داشت (البته این، قصد ظاهرى مأمون بوده و گرنه قصد اصلى وى کنترل امام بوده است) که با وجود مخالفت بنى عباس و اثبات فضیلت امام، جلسه مناظره امام با یحیى بن اکثم را ترتیب داده و در آنجا ثابت نمود که امام با وجود کودکى از نظر فضل و معرفت و حلم، سرآمد دیگران است. و ترتیب ازدواج امام با ام فضل را مهیا نمود و چنین گفت: «الحمدللّه على ما منّ به علیّ من السداد فى الامر والتوفیق فى الرأی. و أقبل على أبى جعفر و قال: إنّى مزوّجک ابنتى أم الفضل و ان رغم أنوف قوم...» (34)

2. قاضى یحیى بن اکثم (متوفّاى 242 ق.)؛ وى که یکى از دشمنان خاندان نبوت و امامت است - که در مقاطع مختلف و در حضور خلیفه عباسى و سایر بزرگان بنى عباس، مغلوب امام جواد نه ساله شده است (35)- اعتراف مى کند:
روزى نزدیک تربت پیامبر، امام جواد (علیه السلام) را دیدم، با او در مسائل مختلفى به مناظره پرداختم و همه را پاسخ داد. گفتم: به خدا سوگند! مى خواهم چیزى از شما بپرسم ولى شرم دارم. امام فرمود: من پاسخ را بدون آنکه پرسشت را به زبان بیاورى، به تو مى گویم؛ تو مى خواهى بپرسى امام کیست؟ گفتم: آرى، به خدا سوگند! پرسشم همین است. فرمود: امام، منم. گفتم: نشانه اى بر این ادّعا دارید. در این هنگام، عصایى که در دست امام بود، به سخن آمد و گفت: او، مولاى من و حجّت خداست. (36)

3. احمد بن على خطیب بغدادى (متوفّاى 463 ق.)؛ وى نام امام را به مناسبت ورود ایشان به بغداد، در تاریخ خود ثبت و ضبط کرده و درباره ایشان مى گوید: «محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب، ابوجعفر بن الرضا، قدم من مدینة رسول الله الى بغداد... فتوفّى فى بغداد و دفن فى مقابر قریش عند جدّه موسى بن جعفر... و قد أسند محمد بن على عن أبیه(37)
و در ادامه، احادیثى در فضیلت امام على و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) به نقل از امام جواد (علیه السلام) ذکر مى کند.

4. عزالدین ابن اثیر جزرى شیبانى (متوفّاى 630 ق.):
«محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على (علیه السلام)... و هو احدالائمّة عند الامامیة(38)

5. شیخ محیى الدین ابوبکر محمد بن على طائى حاتمى اندلسى (متوفّاى 638 ق.):
«على باب الله المفتوح و کتاب الله المشروح، ماهیة الماهیات، مطلق المقیدات و سرّ السّریات الوجود، ظلّ الله المدود، المنبع فى مرآة العرفان و المنقطع من نیله حبل الوجدان، غواص بحر القدم، محیط الفضل والکرم، حامل سرّ الرسول، مهندس الارواح والعقول، ادیب معلمة الاسماء والشؤون، فهرس الکاف والنون، غایةالظهور والایجاد محمد بن علیّ الجواد(علیه السلام).» (39)

6. محمد بن طلحه شافعى (متوفّاى 652 ق.): «...و ان کان صغیرالسّنّ فهو کبیرالقدر، رفیع الذکر، و مناقبه رضى الله عنه کثیرة... اما مناقبه فما اتسعت حلبات مجالها و لا امتدت اوقات آجالها بل قضت علیه الاقدار الاهیة بقلّة بقائه فى الدنیا بحکمها و استجالها فقلّ فى الدنیا مقامه و عجّل القدوم علیه لزیارة حمامه فلم تطل بها مدّته و لا امتدت فیها ایامه غیر انّ اللّه عزّوجّل خصّه بمنقبة متالقة فى مطالع العظیم بارقة انوارها مرتفعة فى معارج التفضیل قیمة اقدارها بادیة لعقول اهل المعرفة آیة اثرها و هى و ان کانت صغیرة فدلالتها کبیرة(40)

7. سبط بن جوزى (654 ق): «محمد الجواد... و کان على منهاج ابیه فى العلم والتقى والزهد والجود...» (41)

8. محمد بن یوسف گنجى شافعى (658 ق.)؛ وى نهمین پیشوا بعد از امام رضا(علیه السلام) را امام جواد(علیه السلام) دانسته و مى گوید: «الامام بعد الرضا، الجواد محمد المرتضی...» (42)

9. عمر بن شجاع الدین موصلى شافعى (660 ق.): «و هو الامام التاسع الناطق بالسداد والمتّصف بالرشاد و العلم المستفاد، والفضل المنتشر بین العباد، المکین الامین، وارث النبیّین، و خلاصة ربّ العالمین، الکبیر العلم والحلم، ذوالمنطق البلیغ والتبیان، و الفصاحة والبیان، والجواد العامر، والعقل الباهر، الذى له من الروایات اعلاها، و من المناقب اجلّها و اسماها...» (43)

10. شمس الدین احمد بن خلّکان (681 ق.): «ابوجعفر محمد بن علیّ الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر... المعروف بالجواد، احد الائمّة الاثنى عشر... و کان یروى مسندا عن آبائه الى على بن ابى طالب رضى الله عنه... و له حکایات و أخبار کثیره... و دفن عند جدّه موسى بن جعفر رضى اللّه عنهم اجمعین فى مقابر قریش(44)

11. عماد الدین اسماعیل ابوالفداء دمشقى (732 ق.): «محمد الجواد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب و هو احد الائمّة الاثنى عشر عند الامامیة... و هو تاسع الائمة الاثنى عشر(45)

12. شمس الدین ذهبى (748 ق.): «ابوجعفر الهاشمى الحسینی... کان من سروات آل بیت النبی... و کان احد الموصوفین بالسخاء و لذلک لقب الجواد... و هو احد الائمّة الاثنى عشر الذین تدعى الشیعه فیهم العصمه...» (46)
و نیز مى گوید: «الشریف ابوجعفر محمد الجواد بن على الرضا بن موسى الکاظم الحسینى، احد الاثنى عشر اماما الذین یدعى الرافضة فیهم العصمة... و دفن عند جدّه موسى و مشهدهما ینتابه العامة بالزیارة(47)
اما در جاى دیگر مى گوید: «محمد الجواد من سادة قومه لم یبلغ رتبة آبائه فى العلم والفقه(48)

13. زین الدین بن الوردى (749 ق.): «محمد الجواد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على رضى الله عنه، احد الائمّة الاثنى عشر على مذهب الامامیة... و محمد تاسع الاثنى عشر...» (49)

14. ابن تیمیه حرّانى دمشقى (758 ق.): «محمد بن على الجواد کان من اعیان بنى هاشم و هو معروف بالسخاء و السؤدد و لهذا سمّى الجواد...» (50)

15. عبدالله بن اسعد یافعى یمنى (768 ق.): «الشریف ابوجعفر محمد الجواد بن على الرضى بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر، احد الاثنى عشر اماما الذین یدعى الرافضه فیهم العصمة... و کان الجواد یروى مسندا عن آبائه الى على بن ابى طالب رضوان الله تعالى علیهم اجمعین... و لمّا توفّى دفن عند جدّه موسى بن جعفر فى مقابر قریش(51)

16. محمد بن عبدالله، معروف به ابن بطوطه (779 ق.)؛ وى در سفرنامه خود از ضلع غربى بغداد چنین مى گوید: «وفى هذا الجانب الغربى من المشاهد و هو فى محلّة باب البصرة... و فى هذا الجانب قبر موسى الکاظم بن جعفر الصادق، والد على بن موسى الرضا... و الى جانبه قبر الجواد، و القبران داخل الروضة علیهما و کانّه ملبسة بالخشب علیه الواح الفضّة(52)
17. جمال الدین یوسف بن تغرى اتابکى (874 ق.): «محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب، ابوجعفر و قیل ابومحمد، و کان یلّقب بالجواد و بالمرتضى و بالقانع... و کان خصیصاً عند المأمون...» (53)
18. فضل الله بن روزبهان خنجى اصفهانى (927 ق.): «اللهم وصلّ و سلّم على الامام التاسع، الاوّاب السجّاد، الفائق فى الجود على الاجواد، مانح العطایا و الاوفاد، لعامّة العباد، ماحى الفوایة و العناد، قامع ارباب البغى والفساد، صاحب معالم الهدایة و الارشاد، الى سبل الرشاد، المقتبس من نور علومه الافراد، من الابدال و الاوتاد، ابى جعفر محمد التقى الجواد بن على الرضا ساکن روضة الجنّة بأنعم العیش، المقبور عند جدّه بمقابر قریش. اللهم صلّ على سیّدنا محمد و آل سیّدنا سیّما الامام السّجّاد محمد التقى الجواد(54)
19. غیاث الدین بن همام الدین شافعى، معروف به خواندمیر (942 ق.)؛ وى در احوالات امام چنین مى گوید: در اوایل ایام صبى و مبادى آوان نشو و نما، شمایم امامت و سرورى از صادرات افعال آن غنچه گلبن نبوّت در دمیدن بود، و نسایم کرامت و دین پرورى از واردات احوال آن نهال گلشن فتوّت در وزیدن. رخسار فایز الانوارش سپهر علم و دانش را آفتابى بود از افق دودمان مصطفوى طالع گردیده، و قامت موفور الاستقامتش گلزار مجد و معالى را شجره بود بر جویبار خاندان مرتضوى بالا کشیده، دلایل امامتش به موجب نصّ آباء نامدارش در غایت ظهور، و امارات جلالتش در کتب متقدمین و متأخرین بأقلام اهتمام مستور.

 

امام تقى، نقى جواد   فطانت نهاد، کرامت نزاد
ز صلب شریف على الرضا   ز اولاد دین پرور مرتضى
گل سورى بوستان رسول   نهال ثمر بخش باغ بتول
بفضل کرم آنچنان شهره گشت   که صیتش ز اوج فلک در گذشت
ز حد بود بیرون کرامات او   ز حصر است افزون مقامات او (55)

20. شمس الدین محمد بن طولون دمشقى (953 ق.): «و تاسعهم ابنه محمد و هو ابوجعفر محمد الجواد بن على الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زین العبادین بن الحسین بن على بن ابى طالب رضى الله عنهم، المعروف بالجواد... و له حکایات و اخبار کثیرة و کان یروى مسندا عن آبائه الى على بن ابى طالب(56)

21. حسین بن محمد دیار بکرى (966 ق.)؛ وى درباره امام مى گوید: «الشریف محمد الجواد ولد على بن موسى الرضا...» (57)

22. ابن حجر هیثمى مالکى (973 ق.)؛ وى درباره اولاد امام رضا چنین مى گوید: «اجلّهم محمد الجواد، لکنّه لم تطل حیاته...» (58)

23. ابن عماد حنبلى دمشقى (1089 ق.): «الشریف، ابوجعفر محمد بن على الرضا بن موسى الحسینى، احد الاثنى عشر اماما الذین تدعى فیهم الرافضة العصمة... و دفن عند جدّه موسى و مشهدهما یتنابه العامة بالزیارة(59)

24. مولوى عبدالفتاح بن محمد بن نعمان حنفى هندى (1096 ق.):« کان الامام محمد بن على الرضا... و کان (علیه السلام) صاحب الخوارق والکرامة من طفولیته و یقال انّه أخبر انّ موته یکون ثلاثین شهراً بعد موت المأمون، فکان کما أخبر(60)

25. عبدالله بن محمد بن عامر شبراوى شافعى (1172 ق)؛ وى درباره فرزندان امام رضا(علیه السلام) مى گوید: «وله من الاولاد خمسه ذکور و بنت، اجلّهم و اشرفهم التاسع من الائمة محمد الجواد و هو ابوجعفر محمد الجواد بن على الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زین العابدین بن الحسین السبط بن على بن ابى طالب، و کراماته رضى الله عنه کثیرة و مناقبه شهیرة...» (61)

26. مؤمن بن حسن شبلنجى شافعى (1298 ق.)؛ وى با تکرار کلام محمد بن طلحه شافعى، از امام تجلیل و به بزرگى یاد کرده و مى گوید: «وان کان صغیر السّنّ فهو کبیر القدر، رفیع الذکر، و مناقبه رضى الله عنها کثیرة...» (62)

27. یوسف بن اسماعیل نبهانى شافعى (1350 ق.): «محمد الجواد بن على الرضا احد اکابر الائمة و مصابیح الامّة من  ساداتنا اهل البیت... رضى الله عنه و عن آبائه الطیبین و اعقابهم اجمعین و نفعنا ببرکاتهم، آمین(63)

28. على حسینى فکرى قاهری: «لقد احسن المأمون الیه و قربه و بالغ فى اکرامه و لم یزل مشغوفا به لمّا ظهر له من فضله علمه و کمال عقله و ظهور برهانه مع صغر سنّه، و عزم على تزویجه بابنته ام الفضل و صمّم على ذلک فمنعه العبّاسیّون من ذلک خوفاً من أن یعهد الیه کما عهد ابیه من قبل...» (64)

29. هادى حمو: «هو ابوجعفر محمد الجواد بن على الرضا مات فخلفه فى الامامة و هو ابن سبع او تسع سنین و قد شغف به المأمون لمّا رأى من فضله مع صغر سنّه و نبوغه فى العلم والحکمة و الادب و کمال العقل ما لم یساوه احد فى ذلک من اهل زمانه، فزوّجه ابنته ام الفضل کما زوّج ابه من قبل من اخته ام حبیب...» (65)

30. دکتر عبدالسّلام ترمانینی: «هو محمد بن على الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زین العابدین بن الحسین السبط بن على بن ابى طالب، ابوجعفر الملّقب بالجواد، ثامن الائمة الاثنى عشر عند الامامیة، کان ذکیّاً، طلق اللسان، حاضر البدیهة...» (66)

31. خیرالدین زرکلی: «محمد بن على الرضا بن موسى الکاظم الطالبى الهاشمى القرشى ابوجعفر الملّقب بالجواد تاسع الائمه الاثنى عشر عند الامامیة کان رفیع القدر کأسلافه، ذکیّاً، طلق اللسان، قوى البدیهة...» (67)

 

 

نصوص وارده بر امامت امام (علیه السلام)

در بعضى از متون اهل سنّت روایاتى که بر امامت امام جواد(علیه السلام) از جانب امام رضا(علیه السلام) دلالت دارد، نقل شده که به بعضى از آنها اشاره مى شود:
1. صفوان بن یحیى مى گوید: روزى به امام رضا (علیه السلام) گفتم: «قد کنّا نسئلک قبل أن یهب الله لک أباجعفر من القائم بعدک؟ فتقول: یهب الله لى غلاماً و قد وهبک الله و أقرّ عیوننا به، فإن کان کون و لا أردنا الله لک یوما فالى من؟ فأشار بیده الى أبى جعفر و هو قائم بین یدیه و عمره اذ ذاک ثلاث سنین. فقلت: و هو ابن ثلاث؟! قال: و ما یضرّ ذلک فقد قام عیسى بالحجّة و هو ابن أقلّ من ثلاث سنین(68)
2. معمّر بن خلاّد مى گوید: «سمعت الرضا یقول و ذکر شیئا فقال: ما حاجتکم الى ذلک هذا أبوجعفر قد أجلسته مجلسى و صیّرته مکانی. و قال: إنّا اهل بیت یتوارث اصاغرنا عن أکابرنا القذة بالقذة(69)
3. جیرانى به نقل از پدرش مى گوید: «کنتُ واقفاً بین یدى أبى الحسن الرضا بخراسان فقال قائل: یا سیّدى ان کان کون الى من؟ فقال: الى ابنى أبى جعفر. فکأنّ السائل استصغر من أبى جعفر فقال الرضا: إنّ اللّه بعث عیسى بن مریم نبیّاً صاحب شریعة مبتدئة فى اصغر من السّنّ الذى فیه أبوجعفر(70)
4. روایت شده: روزى امام جواد (علیه السلام) بر عموى پدر خود، على بن جعفر، وارد شد. على بن جعفر به احترام امام جواد (علیه السلام) از جا برخاسته و امام را مورد احترام و بزرگداشت قرار داد. اطرافیان به على بن جعفر گفتند: تو در حالى که عموى پدرش هستى، این گونه وى را احترام مى کنی؟ على بن جعفر در حالى که دست بر ریش خود گذاشته بود، گفت: «اذا لم یراللّه هذه الشیبة للامامة أراها أهلا للنّار اذا لم أقرّ بإمامته(71)

پى نوشت ها :

1. تاریخ بغداد، خطیب بغدادى، ج 3، ص 54.
2. همان؛ نورالابصار فى مناقب آل بیت النبیّ المختار، مؤمن بن حسن شبلنجى، ص 160.
3. النجوم الزاهره، ابن تغرى اتابکرى، ج 2، ص 231.
4. مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول، محمد بن طلحه شافعى، ص 303؛ احسن القصص، على فکرى، ج 4، ص 284؛ مفتاح المعارف، عبدالفتاح بن نعمان حنفى، ص 82.
5. تاریخ احمدى، احمد حسین بهادرخان حنفى بریانوى هندى، ص 349؛ النعیم المقیم لعترة النبأ العظیم، عمر بن شجاع الدین شافعى، ص 411.
6. تذکرة الخواص، سبط بن جوزى، ص 321؛ مطالب السؤول، ص 303.
7. نورالابصار، ص 160؛ احسن القصص، ج 4، ص 284؛ تاریخ حبیب السیر، خواند میر، ج 2، ص 91؛ تاریخ احمدى، ص 349؛ تاریخ الاسلام، شمس الدین ذهبى، ص 385؛ النعیم المقیم، ص 411.
8. تاریخ حبیب السیر، ج 2، ص 91.
9. تاریخ الاسلام، ص 385؛ العبر، شمس الدین ذهبى، ج 1، ص 300.
10. تاریخ احمدى، ص 349؛ نورالابصار، ص 160؛ احسن القصص، ج 4، ص 284.
11. تاریخ الاسلام، ص 385.
12. تذکرة الخواص، ص 321؛ نورالابصار، ص 160؛ احسن القصص، ج 4، ص 294.
13. النعیم المقیم، ص 414.
14. تاریخ بغداد، ج 3، ص 55؛ النجوم الزاهره، ج 2، ص 231؛ الفصول المهمّه، ابن صباغ مالکى، ص 248؛ کفایة الطالب، محمد بن یوسف گنجى شافعى، ص 458؛ تذکرةالخواص، ص 321.
15. مطالب السؤول، ص 305؛ الفصول المهمّه، ص 248؛ احسن القصص، ج 4، ص 284.
16. نزهة الجلیس، عباس بن على مکّى، ج 2، ص 69.
17. مطالب السؤول، ص 305.
18. تاریخ بغداد، ج 3، ص 55.
19. المختصر فى اخبار البشر، زین الدین ابوالفداء دمشقى، ج 2، ص 33؛ تتمة المختصر فى اخبار البشر، ابن وردى، ج 1، ص 332؛ تاریخ الاسلام، ص 385؛ شذرات الذهب، ابن عماد حنبلى، ج 3، ص 97؛ المنتظم، ابن جوزى، ج 6، ص 304.
20. تذکرة الخواص، ص 321.
21. کفایةالطالب، ص 310؛ الفصول المهمّه، ص 257؛ نورالابصار، ص 245؛ نزهةالجلیس، ج 2، ص 69؛ الصواعق المحرقه، ابن حجر هیثمى، ص 123؛ احسن القصص، ج 4، ص 294؛ جامع کرامات الاولیاء، یوسف بن اسماعیل نبهانى، ج 1، ص 169.
22. مروج الذهب،على بن حسین مسعودى،ج 3،ص 464.
23. النجوم الزاهره، ج 4، ص 294.
24. العبر،ج 1،ص 300؛ شذرات الذهب، ج 3، ص 97؛ رحله، ابن بطوطه، ص 237؛ تذکرةالخواص،ص 321.
25. الفصول المهمّه،ص 257؛نزهةالجلیس،ج 2،ص 69.
26و27. مروج الذهب، ج 3، ص 464.
28. نورالابصار،ص 160؛احسن القصص،ج 4،ص 296.
29. الفصول المهمّه، ص 248؛ نورالابصار، ص 160.
30 تذکرة الخواص، ص 321.
31. کفایةالطالب، ص 458.
32. مرآةالجنان، ج 2، ص 61؛ الائمة الاثنى عشر، ابن طولون دمشقى، ص 103.
33. سیر اعلام النبلاء، ذهبى، ج 13، ص 121.
34. نورالابصار، ص 245.
35. همان؛ الفصول المهمّه، ص 269.
36. اصول کافى،ج 1،ص 353؛بحارالانوار،ج 50،ص 68.
37. تاریخ بغداد، ج 3، ص 54.
38. الکامل فى التاریخ، ج 4، ص 242.
39. المناقب المطبوع فى آخر وسیلة الخادم الى المخدوم، فضل الله بن روز بهان اصفهانى، ص 296.
40. مطالب السؤول، ص 303.
41. تذکرة الخواص، ص 321.
42. کفایة الطالب، ص 458.
43. النعیم المقیم لعترة النبأ العظیم، ص 411 و 412.
44. وفیات الاعیان، ابن خلّکان، ج 4، ص 175.
45. المختصر فى اخبار البشر، ج 2، ص 33.
46. تاریخ الاسلام،ذهبى،حوادث سال 220-211)،ص 385.
47. العبر، ج 1، ص 300.
48. سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 121.
49. تتمة المختصر فى اخبار البشر، ج 1، ص 332.
50. منهاج السنه، ابن تیمیه، ص 127.
51. مرآةالجنان، ج 2، ص 60 و 61.
52. رحله، ص 237.
53. النجوم الزاهره، ج 2، ص 282.
54. وسیلة الخادم الى المخدوم، ص 235.
55. تاریخ حبیب السیر، ج 2، ص 92.
56. الائمة الاثنا عشر، ص 103.
57. تاریخ الخمیس، دیار بکرى، ج 2، ص 336.
58. الصواعق المحرقه، ج 2، ص 596.
59. شذرات الذهب، ج 3، ص 97.
60. مفتاح المعارف، ص 82.
61. الاتحاف بحبّ الاشراف، عبدالله بن محمد شبراوى، ص 347 و 348.
62. نورالابصار، ص 245.
63. جامع کرامات الاولیاء، ج 1، ص 168 و 169.
64. احسن القصص، ج 4، ص 295.
65. اضواء على الشیعه، هادى حمو، ص 136.
66. احداث التاریخ الاسلامى، عبدالسّلام ترمانینى، ج 2، ص 1259.
67. الاعلام، خیرالدین زرکلى، ج 6، ص 271.
68 - 70. الفصول المهمّه، ص 265.
71. فصل الخطاب، خواجه پارساى بخارى، ص 58.