بهترین بندگان در کلام امام رضا (علیه السلام)
  • عنوان مقاله: بهترین بندگان در کلام امام رضا (علیه السلام)
  • نویسنده: ياسر جهانى پور
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 9:39:22 2-10-1403

 

مقدمه

امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) در روز جمعه یازدهم ذى القعده سال 153 هجرى و بقولى در سال 148 هجرى قمرى در مدینه منوّره به دنیا آمد.
مادرش نجمه خاتون مى گوید: هنگامى که به فرزندم على حامله بودم، هرگز سنگینى باردارى را احساس نکردم و همواره در وقت خواب، از درونم صداى تسبیح و تهلیل و تمجید خدا مى شنیدم، پس گاهى وحشت مى کردم و بر مى خاستم ولى پس از بیدار شدن چیزى را نمى شنیدم. و وقتى فرزندم متولد شد، دستش را بر زمین گذاشت و سر به آسمان بلند کرد و دیدم لبهایش حرکت مى کنند گویى چیزى مى گوید، پس پدرش موسى بن جعفر (علیه السلام) بر من وارد شد و فرمود: این کرامت پروردگار بر تو مبارک باد اى نجمه! سپس على را در پارچه سفید پیچیده به او سپردم. حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس او را به من رد کرد و فرمود: او را بگیر که او بقیة اللّه در زمین است.
امام رضا (علیه السلام) در بیان و شرح حال بهترین بندگان خداوند 5 خصلت را از ایشان نام مى برد و مى فرماید: «اَلَّذینَ اِذا اَحسَنُوا أَستَبشَروُا وَ اِذا اَسائُوا اِستَغفَروُا وَ اِذا اُعطوُا شَکَروُا وَ اِذَا ابتَلَوا صَبَرُوا وَ اِذا غَضِبُوا عَفَوا؛ (1) بهترین بندگان کسانى هستند که هنگام انجام کار نیک خرسند، و هنگام ارتکاب عمل زشت از خداوند طلب بخشش کنند، و آنگاه که چیزى به آنان داده شود سپاسگزار بوده و زمانى که به مصیبتى دچار شوند صبر کنند، و در هنگام خشم عفو نمایند
این کلام نورانى بر گرفته از آیات کلام اللّه مجید است که براى بیدارى بندگان خدا توسط حضرت بیان شده امید است چراغ هدایت همه ما قرار گیرد.

 

 

خوشحالى از انجام کار نیک

خداوند مى فرماید: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ؛ (2) بگو به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند که از آنچه گردآورى کرده اند بهتر است
اولین خصلت بندگان خوب در کلام امام رضا آن است که اگر کار نیکى انجام مى دهند، از انجام دادن آن کار خوشحال مى شوند. براى خوشحالى انسان در انجام دادن کار خوب سه حالت وجود دارد: یا اینکه آن را خالص براى خدا و پنهانى انجام مى دهد ولى اگر عملش لو رفت و دیگران فهمیدند، ممکن است خوشحال شود و یا اینکه هیچکس عمل او را نمى بیند، اما او از عمل خود شادمان است و دلیلش هم آن است که در جهت کسب رضاى حق تلاش کرده و موفق به این کار شده است.
حالت اول به طور قطع منظور حدیث نیست زیرا عمل ریایى کاملاً باطل و از اساس شرک آلود است. اما حالت دوم بنا به قول روایات هیچ عیب و مفسده اى ندارد. در روایت است که مردى به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: من عملم را پنهان مى دارم و دوست ندارم که کسى از آن مطلع شود و اتفاقاً بر آن مطلع مى گردند و من از این اطلاع خوشحال مى شوم. فرمود: براى تو دو اجر است اجر پنهان داشتن و اجر آشکار شدن و از امام محمد باقر (علیه السلام) سؤال شد که مردى عمل خیرى مى کند و چون کسى مى بیند او خوشحال و شکفته خاطر مى شود، فرمود:باکى نیست، هیچکس نیست مگر اینکه دوست دارد که خداوند کار خوب او را در میان مردم آشکار کند، حتى وقتى که آن را براى این مقصود انجام نداده باشد. (3) از این دو خبر فهمیده مى شود، خوشحالى براى مقاصد مذکور مانعى ندارد، هر چند هدف وى در آغاز این بود که عملش را پنهان دارد، اما در موردى که شادى و خوشحالى او براى منزلت یافتن در دل مردم باشد تا او را مدح و تعظیم کنند و حاجتش را برآورند این امر باعث بطلان عمل اوست.
در حالت سوم، با اینکه کسى عمل او را نمى بیند، اما خوشحالى او به سبب رضایت خداوند است. پس این خوشحالى نه ریاست و نه عجب و نه هیچ چیز دیگر، بلکه حالتى روحانى و معنوى است که پس از انجام عمل خیرخواهانه به انسان دست مى دهد.

 

 

استغفار به هنگام انجام گناه

خداوند مى فرماید: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولَئِكَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَكِیمًا؛ (4) توبه تنها براى کسانى است که کار بدى را از روى جهالت انجام مى دهند و سپس بزودى توبه مى کنند، خداوند توبه چنین اشخاصى را مى پذیرد و خدا دانا و حکیم است
همچنین مى فرماید: «وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ؛ (5) و کسانیکه چون مرتکب عمل زشتى شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا مى افتند و براى گناهان خود طلب آمرزش مى کنند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد و اصرار به گناه نمى کنند با اینکه میدانند
در آیه فوق اشاره به یکى دیگر از صفات پرهیزکاران شده و آن اینکه اگر مرتکب گناهى شوند بزودى بیاد خدا مى افتند و توبه مى کنند و هیچگاه اصرار به گناه نمى ورزند. در تفسیر نمونه مى خوانیم:
از تعبیرى که در این آیه شده چنین استفاده مى شود که انسان تا بیاد خدا است، مرتکب گناه نمى شود، آن گاه مرتکب گناه مى شود که به کلى خدا را فراموش کند و غفلت تمام وجود او را فرا گیرد، اما این فراموشکارى و غفلت در افراد پرهیزگار دیرى نمى پاید، بزودى بیاد خدا مى افتند و گذشته را جبران مى کنند، آنها احساس مى کنند که هیچ پناهگاهى جز خدا ندارند و تنها باید آمرزش گناهان خویش را از او بخواهند.
در پایان آیه براى تأکید مى گوید: و لم یصرّوا على ما فعلوا و هم یعلمون؛ آنها هرگز با علم و آگاهى بر گناه خویش اصرار نمى ورزند و تکرار گناه نمى کنند.
در ذیل این آیه از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«اَلْإِصْرَارُ هُوَ أَنْ یُذْنِبَ اَلذَّنْبَ فَلاَ یَسْتَغْفِرَ اَللَّهَ وَ لاَ یُحَدِّثَ نَفْسَهُ بِتَوْبَةٍ فَذَلِكَ اَلْإِصْرَارُ؛ اصرار بر گناه این است که انسان گناهى کند و دنبال آن استغفار ننماید و در فکر توبه نباشد، این است اصرار بر گناه
در کتاب امالى صدوق، از امام صادق (علیه السلام) حدیثى پر معنى نقل شده که خلاصه آن چنین است: هنگامى که آیه فوق نازل شد و گناهکاران توبه کار را به آمرزش الهى نوید داد، ابلیس سخت ناراحت شد، و تمام یاران خود را با صداى بلند به تشکیل انجمنى دعوت کرد، آنها از وى علت این دعوت را پرسیدند، او از نزول این آیه اظهار نگرانى کرد، یکى از یاران او گفت: من با دعوت انسانها به این گناه و آن گناه تأثیر این آیه را خنثى مى کنم، ابلیس پیشنهاد اورا نپذیرفت، دیگرى نیز پیشنهادى شبیه آن کرد که آنهم پذیرفته نشد، در این میان شیطانى کهنه کار بنام وسواس خناس گفت: من مشکل را حل مى کنم، ابلیس پرسید: از چه راه؟ گفت: فرزندان آدم را با وعده ها و آرزوها آلوده به گناه مى کنم، و هنگامى که مرتکب گناهى شدند یاد خدا و بازگشت به سوى او را از خاطر آنها مى برم، ابلیس گفت: راه همین است، و این مأموریت را تا پایان دنیا بر عهده او گذاشت.
روشن است که فراموشکارى نتیجه سهل انگارى و وسوسه هاى شیطانى است، و تنها کسانى گرفتار آن مى شوند که خود را در برابر او تسلیم کنند، و به اصطلاح با وسواس خناس همکارى نزدیک نمایند. ولى مردان بیدار و با ایمان کاملاً مراقبند که هرگاه خطایى از آنها سرزد در نخستین فرصت آثار آن را با آب توبه و استغفار از دل و جان خود بشویند و دریچه هاى قلب خود را به روى شیطان و لشکر او ببندند که آنها از درهاى بسته قلب وارد نمى شوند. (6)

 

 

شکرگزارى به هنگام عطاى نعمت

«اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُکراً وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکورُ؛ (7) ما به آنان گفتیم: اى آل داود (در مقابل این همه نعمت) سپاسگزار باشید، و حال آنکه قلیلى از بندگان من شکرگزارند
با توجه به آیه فوق، عدّه کمى از بندگان، شاکر حقیقى هستند، بهمین دلیل امام رضا در این حدیث، شکر گزار بودن را از صفات بندگان خوب خدا شمرده است.
بندگان شاکر حقیقى، کسانى هستند که علاوه بر اینکه زبانشان به شکر خالق و مخلوق مشغول است، با اعتقاد قلبى محکم نیز ایمان داشته باشند که هرآنچه در عالم از نعمتهاى بسیار مى بینند، از جانب خداى متعال و به لطف و رحمت او بر بندگان عطا شده است، پس اگر از کسى نعمتى هم به آنان مى رسد، باز آن را از خدا دانسته و علاوه بر مخلوق از او نیز سپاسگزارند. و چون به این مهم اعتقاد پیدا نمودند، از هیچ عملى در راه رضاى محبوب فروگذارى نکرده و با تمام نیرو در جهت کسب خشنودى خداوند، مى کوشند. مرحوم ملا احمد نراقى (ره) مى فرماید:شکر عبارت است از شناختن نعمت از منعم و آن را از او دانستن و به آن شاد و خرّم بودن و به مقتضاى آن شادى عمل کردن، به این معنى که خیر منعم را در دل گرفتن و حمد او را کردن و نعمت را به مصرفى که او راضى باشد، رساندن.
پس شکر منعم حقیقى که حضرت آفریدگار است، آن است که همه نعمتها را از او دانى و او را منعم و ولیّ خودشناسى و اگر کسى دیگر با تو نیکى کند، چنین دانى که خداى تعالى دل او را مسخر فرموده که به آن نیکى اقدام نماید و کسى که این را فهمید، یک رکن شکر را به جا آورده، بلکه بسا باشد که همین را شکر گویند و این شکر قلبى است. و رکن دیگر شکر خدا آن است که: به نعمت هاى الهى که به او عطا کرده شاد و خرم باشد، اما نه از این راه که باعث لذّت و کامرانى او در دنیاست، بلکه از این راه که به واسطه آنها مى تواند تحصیل رضاى منعم را کند و خود را به قرب و جوار لقاى او برساند.
و علامتش این است که از نعمتهاى دنیویه شاد نشود، مگر به چیزى که اعانت بر تحصیل آخرت نماید. چون این صفت را تحصیل کرد، رکن دوم شکر را به جا آورده و رکن سوم، آن است که در دل و زبان حمد و ثناى او را به جا آورد و حمد دل آن است که خیرخواه کافه مخلوقات الهى بوده، نیکویى ایشان را جوید و حمد زبان آن است که اظهار شکرگزارى او را کند. و رکن چهارم آن است که نعمتهاى الهیه را صرف رضا و مقصود او نماید، مثلاً اعضاء و جوارح که از نعمتهاى الهى است، در طاعات و عبادات او به کار برد و از استعمال آنها در عصیان او احتراز کند. حتى اینکه از جمله شکر چشمها آن است که هر عیبى از مسلمى ببیند ندیده پندارد و از جمله شکر گوشها آنکه هر نقصى از مسلمى بشنود نشنیده انگارد و امثال آنها. (8)

 

 

صبر هنگام نزول بلا

«وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ * أُولَئِكَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ؛ (9) قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، زیان مالى و جانى، و کمبود میوه ها آزمایش مى کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان، آنها که هرگاه مصیبتى به آنها رسد مى گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم، اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هستند هدایت یافتگان
بى شک این آیه بهترین شناخت بر کلام امام رضاست. کسانى که به وقت نزول بلا صبر پیشه کرده و بر خدا توکّل مى کنند، خدا نیز در عوض بهترین پاداش را براى بهترین بندگان خود در نظر مى گیرد که همان، لطف و رحمت و هدایت الهى است، رحمتى که بهشت با آن همه عظمتش، گوشه اى از فضل و رحمت اوست.

آزمایش هاست ما را در وقوع   از شما بر چیزها از خوف و جوع
هم دگر از نقص اموال و نفوس   که خورد هر کس ز نقصانش فسوس
ده بشارت صابران را از وداد   که صبور اندر سلوکند و جهاد
صابرند اندر غم و آفات خود   در ولاى ما ز مألوفات خود
آن کسان کز عشق، نز بیم و امید   در مصیبت ها که ایشان را رسید
از خداوندیم ما گفتند، چون   لاجرم انا الیه راجعون
هر تصرف کو کند بر ما رواست   ملک ملک اوست، کرد آن را که خواست
هست ایشان را بهر لیل و نهار   بس درود و رحمت از پروردگار
هم هدایت هاست ایشان را ز ما   هر دمى یابند نوعى اهتدا (10)

 امام رضا در حدیثى فرمود: حقیقت ایمان در مؤمن تحقق نمى پذیرد، جز آنکه سه فرصت در او باشد، روشى از خداوند، و روشى از پیامبرش و روشى از امامش، روشى که از خدایش باید در او باشد، رازدارى و روش پیامبرش، برخورد نیکو با مردم و روشى که از امامش باید در او باشد، صبر و شکیبایى در غمها و اندوه هاست. (11) همچنین در حدیثى دیگر فرمود: حقیقت ایمان بنده کامل نمى گردد، تا اینکه سه صفت را دارا باشد: بصیرت در دین، میانه روى در زندگى، و صبر در مصیبته (12) یک چیز در دو حدیث فوق مشترک است و آن اینکه ایمان مؤمن کامل نمى گردد مگر با صبر بر بلا.

 

 

 

بخشش هنگام غضب

«وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ (13) و بشتابید بسوى آمرزشى از پروردگارتان و بسوى بهشتى که پهناى آن به اندازه جمیع آسمانها و زمین است (که این بهشت) مهیّا شده براى کسانى که تقوى داشته باشند، آنهایى که از مال خود به فقرا در حال وسعت و تنگدستى انفاق کنند و خشم و غضب فرو نشانند و از بدى مردم در گذرند (چنین مردمى نیکوکارند) و خدا دوستدار نیکوکاران است
این آیه شریفه چهار صفت از صفات متقین را بیان مى فرماید که هر یک از آنها از صفات بارزه و اخلاق حمیده و ملکات حسنه است.
1. صفت انفاق که از شئون سخاوت است و آیات و اخبار در مدح و آثار و نتایج آن و در مذمّت ضدّ آن که بخل باشد و عقوبات و آثار وخیمه که بر او مترتب مى شود، بسیار است چنانکه در روایت از پیامبر اسلام آمده که فرمود: «الْجَنَّةُ دَارُ الأَسْخِیَاءِ؛ (14) بهشت منزلگاه سخاوتمندان است
2. کظم غیظ و الکاظمین الغیظ فرو بردن غیظ و خشم بخصوص بر کسى که قدرت بر تلافى داشته باشد، در سفینه از حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: «مَا مِنْ عَبْدٍ كَظَمَ غَیْظاً إِلاَّ زَادَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عِزّاً فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ ؛ (15) هیچ بنده اى نیست که خشم خود را فرو نشاند، جز اینکه خداوند بر عزّتش، در دنیا و آخرت مى افزاید
کظم غیظ بزرگتر از انفاق است، زیرا انفاق مقام عمل است و کظم صفت نفسانى است و بسا انسان در ناملایمات طاقت تحمّل ندارد، ولى در انفاقات مضایقه نمى کند.
3. «وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ؛ و مقام عفو بالاتر از کظلم غیظ است» زیرا کظم غیظ تحمّل اذیت است و حواله او بخدا است که در دنیا و آخرت انتقام بگیرد اما عفو، گذشت از اشتباه دیگرى است به گونه اى که عقوبت و کیفر براى او نخواهد و عفو از صفات ربوبى است و انسانى که داراى این صفت باشد، متخلق به اخلاق الهى مى شود.
از نبى اکرم (صلی الله علیه و آله) منقول است که فرمود:
«إِنَّهُ یُنَادِی مُنَادٍ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ مَنْ كَانَ لَهُ عَلَى اَللَّهِ أَجْرٌ فَلْیَقُمْ فَلاَ یَقُومُ إِلاَّ اَلْعَافُونَ. ألَم تَسمَعوا قَولَهُ تَعالی: (فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ)» (16) روز قیامت منادى ندا مى دهد هر که اجر او بر خداست برخیزد، پس کسى بلند نمى شود مگر عفو کنندگان. آیا نشنیده اى که خداوند مى فرماید: هر که عفو کند پس اجر او بر خداست.
4 «و اللّه یحبّ المحسنین» و مقام احسان بالاتر از مقام عفو است، زیرا عفو مجرد گذشت است و احسان تلافى بضدّ است. چنانچه از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مرویست: «حاکیا عن ربه یأمره بهذه الخصال: صِلْ مَنْ قَطَعَكَ وَ اُعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ أَعْطِ مَنْ حَرَمَكَ وَ أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَیْكَ» (17) از قول پیامبر است که خداوند او را به این خصال امر فرمود: با کسى که از تو بریده است پیوند برقرار کن، از کسى که بر تو ستم روا داشته گذشت کن، به کسى که محرومت کرده عطا کن، و به کسى که به تو بدى کرده نیکى کن.
مؤمن و بنده واقعى، حاکم بر نفس خود، و تحت حکم عقل و شرع مقدّس است. به همین خاطر امام رضا در حدیثى فرمود: مؤمن آنگاه که خشمگین مى شود، خشمش او را از راه حق خارج نمى سازد، و هنگامى که خرسند مى گردد، خرسندى او را در باطل وارد نمى کند و آن هنگام که قادر و توانا شود از حق خود بیشتر طلب نمى نماید. (18)


پى نوشت ها :
1. فقه الرضا، شیخ صدوق، ص 354.
2. سوره یونس، آیه 58.
3. علم اخلاق اسلامى، ترجمه جامع السعادات، سید جلال الدین مجتبوى، ج 3، ص 507.
4. سوره نساء، آیه 17.
5. سوره آل عمران، آیه 135.
6. تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازى، ج 3، ص 100.
7. سوره سبأ، آیه 13.
8. معراج السعاده، ملا احمد نراقى، ص 746.
9. سوره بقره، آیه 155 157.
10. تفسیر صفى، حاج میرزا حسن اصفهانى (صفى علیشاه)، ج 1، ص 56.
11. صحیفه الرضا، جواد قیومى، ص 381.
12. همان.
13. سوره آل عمران، آیه 133 و 134.
14. المحجة البیضاء، ملا محسن فیض کاشانى، ج 7، ص 62.
15. الاخلاق، سید عبداللّه شبر، ص 174.
16. سوره شورى، آیه 40؛ المحجة البیضاء ج 6، ص 320.
17. جامع السعادات، ملا مهدى نراقى، ج 3، ص 297.
18. صحیفه الرضا، ص 381.