عبادت، ستايش و عشق به معبود همواره در فطرت همه انسانها وجود دارد و آنان در کوران حوادث و در هنگام بروز پيشامدهاى سخت و مشکلات طاقت فرساى زندگى، از اين موهبت فطرى خويش بهره مى گيرند; به اين جهت در همه اديان و مذاهب براى عبادت جايگاه ويژه و آداب و رسوم خاصى منظور شده است . اما از آنجايى که برخى از انسانها راه و روش عبادت صحيح را نمى دانند و گاهى در اين وادى راه خطا مى پويند، خداوند متعال انبيا و اولياى خويش را مامور نموده است که راه صحيح عبادت، لوازم و آثار و موانع آن را به آحاد بشر بياموزند و راه و روش عشق ورزيدن به معبود حقيقى را به آنان نشان دهند .
در بخش نخست اين نوشتار که به مناسبت شهادت امام حسن عسکرى عليه السلام در ماه ربيع الاول ارائه گرديد، با گوشه هايى از سيره و سخن آن حضرت در زمينه عبادت و عرفان آشنا شديم، در اينجا نيز به نقل و توضيح فرازهايى ديگر از رهنمودها و رفتارهاى عبادى آن حجت الهى مى پردازيم:
مناجاتهاى دلنواز
سالکان حقيقت طلب و نيايشگران عاشق، صفاى باطن و راحتى روح بلند خود را در مناجاتهاى شبانه و خلوتهاى عارفانه با حضرت دوست مى دانند . آنان آرام جان غمناک و شفاى دل دردناک خويش را در راز و نياز با پروردگار عالميان مى يابند و چاره حل همه مشکلاتشان را به دست او مى بينند . اين عارفان بلند همت هرگز راحتى خود را جز در رضاى حضرت حق نمى طلبند و پيوسته در زير لب زمزمه مى کنند:خاک درت بهشت من / مهر رخت سرشت من
عشق تو سرنوشت من / راحت من رضاى تو
امام عسکرى عليه السلام در يک سخن عارفانه اى فرمود: «من انس بالله استوحش من الناس; (1) هر کس با خداوند متعال انس بگيرد، از مردم وحشت مى کند .»
همچنان که مولاى عارفان على عليه السلام چنين بود; هنگامى که معاويه از ضرار بن ضمره ليثى [يکى از ياران باوفا و از عاشقان على عليه السلام] در مورد حالات اميرمؤمنان سؤال نمود، او در فرازى از پاسخ خود حالات امام را چنين توصيف کرد: «يستوحش من الدنيا وزهرتها ويستانس باليل ووحشته; (2) على عليه السلام از [دلبستگي] به دنيا و مظاهر آن وحشت مى نمود و با شب و وحشت آن کاملا مانوس بود .»
ناگفته پيداست که منظور از انس با خدا و دورى از مظاهر غيرخدايى، گوشه گيرى، انزواطلبى و رهبانيت نيست، بلکه منظور خلوت با پروردگار عالميان مى باشد که سرچشمه تمام نيکيها، زيباييها و قدرتهاست . اساسا هر عمل اجتماعى، سياسى، اقتصادى و فرهنگى در ارتباط با مردم که در راستاى رضايت حضرت حق انجام مى گيرد، نوعى انس با خداوند و امرى پسنديده و موجب خشنودى خداوند متعال خواهد بود .
امام حسن عسکرى عليه السلام در فرازهايى از مناجات دلنشين خود با آفريدگار جهان هستى، چنين راز و نياز مى کند: «يا من مواعيده صادقة، يا من اياديه فاضلة، يا من رحمته واسعة، يا غياث المستغيثين، يا مجيب دعوة المضطرين، يا من هو بالمنظر الاعلى، وخلقه بالمنزل الادنى . . . فصل على محمد وآله واهدنى من عندک وافض على من فضلک وانشر على من رحمتک وانزل على من برکاتک انک انت الرب الجليل وانا العبد الضعيف وشتان ما بيننا يا حنان يا منان، يا ذالجلال والاکرام; (3) اى خدايى که در وعده هايش راستگوست! اى آفريدگارى که نعمتهايش افزون است! اى کسى که سايه رحتمش گسترده است! اى دادرس دادخواهان! اى اجابت کننده دعاى بيچارگان! اى کسى که در بالاترين مرتبه قرار دارى و آفريده هايت در پايين ترين منزل جاى دارند! . . . بر محمد و آل او درود فرست و مرا خودت هدايت کن و فضل خودت را بر من افاضه کن و رحمت خود را بر من فراگير ساز و برکات خودت را بر من نازل گردان، همانا که تو پروردگار بزرگ هستى و من بنده ضعيف و ناتوان; و چقدر تفاوت است بين من و تو، اى خداى مهربان و بخشاينده و اى صاحب جلالت و بزرگوارى .»
دستورالعمل هاى عرفانى
حضرت عسکرى عليه السلام در رهنمودها و دستورالعمل هاى مختلفى مردم را به رفتارهاى انسانى و سلوک معنوى دعوت مى نمود . آن بزرگوار گاهى در نامه هاى خصوصى و عمومى مطالب خويش را به مشتاقان حقيقت عرضه مى داشت . يکى از دستورالعمل هاى امام عسکرى عليه السلام که براى جويندگان سعادت بويژه شيعيان راهگشا و قابل تامل است، رهنمود آن حضرت در ضمن نامه اى به اسحاق بن اسماعيل نيشابورى (4) از اصحاب مورد اعتماد آن وجود گرامى است; پيشواى يازدهم در فرازى از آن رهنمود چنين مى نگارد: «فاعلم يقينا يا اسحاق! انه من خرج من هذه الدنيا اعمى فهو فى الآخرة اعمى واضل سبيلا، يابن اسماعيل! ليس تعمى الابصار ولکن تعمى القلوب التى فى الصدور، وذلک قول الله فى محکم کتابه (5) حکاية عن الظالم اذ يقول «رب لم حشرتنى اعمى وقد کنت بصيرا قال کذلک اتتک آياتنا فنسيتها وکذلک اليوم تنسى » (6) ; اى اسحاق! يقينا بدان هر کس از اين دنيا نابينا [و گمراه] رود او در آخرت نيز نابينا و گمراه خواهد بود . اى پسر اسماعيل! مقصود از نابينايى، کورى چشم نيست، بلکه قلبهايى که در اندرون سينه ها قرار دارد کور مى شوند و اين همان سخن پروردگار متعال است که در کتاب محکم خويش از زبان ستمگرى حکايت مى کند که وى [هنگامى که روز قيامت نابينا محشور مى شود با اعتراض به خداوند] مى گويد: «خداوندا! چرا مرا نابينا محشور کردى، در حالى که در دنيا بينا بودم . خداوند مى فرمايد: همچنان که در دنيا آيات ما به تو رسيد و آنها را به فراموشى سپردى، همينطور امروز تو از فراموش شدگانى » .دستاورد عبادت
سلوک عرفانى و عبادت، انسان را به سوى کمال مطلق سوق مى دهد و به همين جهت مى تواند دستاوردها و آثار مثبت فراوانى را در زندگى انسان در پى داشته باشد . عظمت روحى، تعالى روانى و فکرى، آثار جسمى، رفتارى و اجتماعى، مهار هوا و هوس، قويت باورهاى توحيدى، ترقى نيروى ادراکى و معرفتى، توسعه افق فکر و انديشه انسان، بخشى از آثار عبادت راستين در پيشگاه آفريدگار هستى است .مردان بزرگى در عالم، راز موفقيتهاى بى شمار خود را در پرتو همين رفتار معنوى جستجو مى کردند . يکى از مهم ترين شخصيتها که از افتخارات دنياى اسلام به شمار مى آيد، دانشمند پر آوازه ايرانى، شيخ الرئيس ابوعلى سينا است .
او داراى نبوغ فوق العاده و صاحب انديشه هاى ارزشمندى بود و آن چنان در کسب علم و دانش پيشرفت نمود که در دوران نوجوانى سرآمد دانشوران عصر، در تمام علوم رايج زمان خود گرديد و از اساتيد معاصر بى نياز شد . بو على سينا با همه موفقيتها و موقعيتهايى که در زندگى نصيبش شده بود، راز حل مشکلاتش را در عبادت و عبادتگاهها مى جست .
او در خاطرات خود آورده است: «شب و روز جز به تحصيل علم به چيز ديگرى نمى انديشيدم و به غير از فهميدن به چيز ديگرى توجه نداشتم، و به همين طريق پيش مى رفتم، تا اينکه حقيقت هر مسئله اى براى من مسلم مى شد و هرگاه در مسئله اى حيران بودم و يا نمى توانستم قضيه را بفهمم، به مسجد پناه مى بردم، نماز مى گزاردم و خالق هستى را ستايش مى کردم، در اين حال معماى من حل و مشکل برطرف مى شد . (7) »
در اينجا به يکى از مهم ترين آثار عبادت در زندگى حضرت عسکرى عليه السلام مى پردازيم:
پيوند با ابديت
انسانهاى وارسته با دست يابى به مقام اطاعت و عبادت، از قيد و بند اسارتها و بردگيهاى درونى و برونى رهايى يافته، به قله هاى رفيع عظمت روحى و آزادى حقيقى مى رسند . بندگان راستين حق که پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله و ائمه هدى عليه السلام در راس آنها قرار دارند، با ساييدن پيشانى خضوع در برابر قدرت لايزال حضرت بارى تعالى به درجاتى از عظمت و شکوه دست مى يابند که هرگز در مقابل الهه شرک و کفر و مظاهر مادى و رهبران زر و زور و تزوير، ذره اى احساس شکست و تحقير و ترس نمى کنند و به غير از خداوند عالميان فرمانروايى را نمى شناسند و فقط خداوند در منظر آنان بزرگ و غير خدا کوچک مى نمايد و اينجاست که به ابديت پيوسته و مشمول خطاب خداوندى مى شوند که: «عبدى اطعنى اجعلک مثلى، انا حى لا اموت اجعلک حيا لا تموت، انا غنى لا افتقر اجعلک غنيا لا تفتقر، انا مهما اشاء يکون اجعلک مهما تشاء يکون; (8)بنده من! مرا اطاعت کن تا تو را جلوه اى از خودم قرار دهم، من زنده و ابدى هستم تو را نيز زنده و ابدى گردانم، من غنى بى نياز هستم تو را نيز غنى گردانم، که نيازمند نباشى، من هر چه بخواهم انجام مى شود تو را نيز چنين قرار دهم که هر چه بخواهى انجام شود .»
حضرت عسکرى عليه السلام نمونه بارزى از چنين بندگان شايسته و ممتاز الهى بود که خداوند نيز همه چيز را در اختيار او نهاده و مطيعش گردانيده بود . به چند گزارش در اين زمينه توجه کنيد:
1 . هنگامى که آن وجود گرامى را به يک زندانبان خشن و قسى القلب به نام نحرير سپردند، آن مرد ستم پيشه طبق دستور سرکردگان خود بر آن حضرت سخت گرفت و از آزار و اذيتش ذره اى فرو گذارى نکرد . همسر نحرير وى را از اين عمل باز داشته و با يادآورى مراتب عبادت ، اطاعت و پرهيزگارى امام، شوهرش را از عاقبت شوم اذيت و شکنجه حضرت عسکرى عليه السلام ترسانيده، پيوسته سعى مى کرد که از فشارهاى نحرير بر امام عليه السلام بکاهد; اما سخنان وى نه تنها در آن زندانبان زشت سيرت هيچ گونه تاثيرى نداشت، بلکه وى تصميم گرفت حضرت امام حسن عليه السلام را به قتل برساند . او بعد از اجازه از اربابان ستمگر خود، امام را در «برکة السباع » و در ميان حيوانات درنده و وحشى رها ساخت و هيچ گونه ترديدى نداشت که آن حضرت به ست حيوانات وحشى کشته خواهد شد; اما بعد از لحظاتى به همراه همکارانش مشاهده کرد که امام عسکرى عليه السلام در گوشه اى به نماز ايستاده و حيوانات وحشى گرداگرد حضرت با کمال خضوع و احترام سر به زير انداخته اند . در اينجا بود که امام را فورا از آن محل بيرون آوردند و به منزلش بردند . (9)
در زيارت آن حضرت بااشاره به اين واقعه مهم چنين مى خوانيم: «وبالامام الثقة الحسن بن على عليه السلام الذى طرح للسباع فخلصته من مرابضها; (10)
[خدايا تو را] به حق امام مورد اعتمادت، حضرت حسن بن على عسکرى عليه السلام که در ميان درندگان افکنده شد و تو او را از ميان حيوانات وحشى نجات دادى .»
2 . محمد بن اسماعيل علوى مى گويد: «امام عسکرى عليه السلام را زمانى در نزد على بن اوتامش (11) که يکى از دشمنان سرسخت آل محمدصلى الله عليه وآله بود، زندانى کردند . او مردى زشت خو و بدسيرت [بود] و با خاندان على عليه السلام عداوتى ديرينه داشت . از طرف خليفه به او دستور داده بودند که هر چه مى تواند امام عليه السلام را اذيت کند و بر او سختگيرى نمايد . اما ابهت، هيبت و جلالت امام عليه السلام و حالات عرفانى و معنوى آن حضرت چنان آن مرد شقاوت پيشه را متحول کرد - بااينکه حضرت عسکرى عليه السلام بيش از يک روز در زندان او نبود - که صورت خود را به احترام حضرتش بر خاک مى نهاد و سر خود را بالا نمى گرفت، و همراهى يک روزه اين مرد با پيشواى يازدهم، رفتار و گفتارش را عوض نمود و حضرت عسکرى عليه السلام را در منظر او نيک ترين مردم قرار داد . (12) »
3 . احمد بن خاقان در مورد عظمت روحى و جاذبه وصف ناپذير حضرت عسکرى عليه السلام مى گويد: «در شهر «سر من راى » هيچ کس از علويان راهمچون حسن بن على بن محمد بن الرضا، نه ديدم و نه شناختم .
در وقار، سکوت، عفاف، بزرگوارى و کرامت در ميان خاندانش و نيز در نزد سلطان و تمام بنى هاشم همتايى نداشت . از هيچ يک از بنى هاشم، سران سپاه، نويسندگان، قاضيان، فقيهان، دبيران، وزيران، فرماندهان و ديگر افراد، درباره حسن بن على سؤالى نکردم، مگر آنکه او را نزد آنان در نهايت بزرگى و ارجمندى يافتم . مقام بلند، سخنان نيک، اطاعت و عبادت و معنويت، احترام در ميان فاميل و ساير بزرگان، از جمله ويژگيهايى بود که من از زبان آنان در ستايش حسن بن على شنيدم . بعد از اين، ارزش و مقام وى در نظرم بزرگ آمد و فهميدم که دوست و دشمن او را به ديده احترام مى نگرند و مى ستايند . (13) »
و اين همه تکريم و عزت نفس بخاطر عبادت و اطاعت و خضوع آن حضرت در برابر حق بود . همچنان که خودش فرمود: «ما ترک الحق عزيز الا ذل ولااخذ به ذليل الا عز; (14)
هيچ عزيز [و صاحب شوکتي] از حق فاصله نگرفت، مگر اينکه خوار شد و هيچ خوار [و کوچکي] به حق نپيوست، مگر اينکه عزيز [وگرامي] شد .»
عبادت و تفکر
عبادت کننده اى که در طول زندگى از قوه تفکر و نيروى عقلانى خود بهره نگيرد، از اعمال معنوى و عبادتهاى خويش سود چندانى نخواهد برد; چرا که ارزش و مراتب عالى اعمال، بستگى به معرفت هر شخص نسبت به معبود خود دارد و معرفت نيز حاصل نمى شود، مگر اينکه انسان با ديده عقل و انديشه و دلى بيدار در قدرت و شکوه لايزال آفريدگار هستى بنگرد و در زواياى حيرت انگيز و شگفت آور اين جهان باعظمت و آفريده هاى متنوعى که در گستره اين عالم پهناور، طبق نظم خاص خود حرکت مى نمايند و به دنبال اهداف خاصى سير مى کنند، بينديشد .عبادتى که توام بامعرفت باشد، هيچ گاه غرور آور نخواهد بود; بلکه هر چقدر شناخت و معرفت به معبود بالاتر رود، خضوع و تواضع در عبادت مضاعف گرديده، احساس لذت انس بيشتر خواهد شد و اينجاست که عبادت کنندگان با معرفت به همراه سرور و زينت عبادتگران، حضرت زين العابدين عليه السلام اين زمزمه را سر خواهند داد که: «سبحانک ماعبدناک حق عبادتک; (15)
معبودا! تو پاک و منزهى، ما حق عبادت تو را بجاى نياورديم .»
با توجه به اين نکات، گفتار خردمندانه حضرت عسکرى عليه السلام را بايد به دقت به گوش جان سپرد که فرمود: «ليست العبادة کثرة الصيام و الصلوة وانما العبادة کثرة التفکر فى امر الله; (16)
عبادت [کامل] به بسيارى روزه و نماز نيست، همانا عبادت تفکر بسيار در امر خداوند است .»
--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1) عدة الداعى، ص 194; شمس الضحى، ص 594 .
2) عده الداعى، ص 195 .
3) مصباح المتهجد، ص 227; مهج الدعوات، ص 277 .
4) اسحاق بن اسماعيل نيشابورى از بزرگان شيعه و از محدثين مورد اطمينان در نزد ائمه اهل بيت عليهم السلام بود . امام عسکرى عليه السلام در تجليل از مقام وى فرمود: «فاتم الله يا اسحاق على من کان مثلک - ممن قد رحمه الله وبصره بصيرتک - نعمته، وقدر تمام نعمته دخول الجنة; اى اسحاق! خداوند نعمت خود را براى هر کسى که مثل توست - که خدا به او مهر ورزيده و همچون تو او را بينايش گردانيده - کامل گرداند و تمام نعمت خود را با بهشت رفتن مقدر فرمايد .» (مهج الدعوات، ص 63 - 67)
5) طه/125 و 126 .
6) تحف العقول، ص 484; معجم رجال الحديث ج ج، ص 222 .
7) زندگى ابوعلى سينا، ص 29 .
8) الجواهر السنيه، ص 361 .
9) الارشاد، ج 2، ص 334; شمس الضحى، ص 595 .
10) مفتاح الفلاح، ص 176; بحارالانوار، ج 83، ص 354 .
11) در کافى نام اين مرد على بن نارمش ثبت شده است .
12) کشف الغمه، ج 3، ص 286; اصول کافى، باب مولد ابى محمد الحسن بن على عليه السلام، حديث 8 .
13) الارشاد، ج 2، ص 321; اصول کافى، باب زندگانى امام عسکرى عليه السلام حديث اول .
14) تحف العقول، ص 489 .
15) صحيفه سجاديه، ص 35 .
16) تحف العقول، ص 488 .