فروغ هدايت در سيره امام حسن عسکرى (عليه السلام)
امامان هدايت
«انقلاب نبوى» آغازى بر زندگى اجتماعى بر پايه بنيانهاى الهى بود و «سلسله امامت» پاسدار آن نظام جاودانى است. از اين روى نقش امامت، پاسدارى مداوم از ارکان دين محمّدى (صلّى الله عليه وآله وسلم) است. و وظيفه امّت در نبود پيامبر، تمسّک به اين زنجيره هدايت مىباشد. سلمان فارسى مىگفت: رسول اکرم (صلّى الله عليه وآله وسلم) در خطبهاى فرمود:
«معاشر الناس انّى راحل عنکم عن قريب و منطلق الى المغيب، أوصيکم فى عترتى خيرا، ايّاکم و البدع، فانّ کلّ بدعة ضلالة و کلّ ضلالة و أهلها فى النّار؛
اي مردم! من به زودى از ميان شما مىروم و به سراي ديگر راهى مىشوم. شما را سفارش مىکنم که با عترتم به نيکى رفتار کنيد و از بدعت بپرهيزيد؛ زيرا هر بدعتى، گمراهى است و هر گمراهى و اهل آن، در آتش دوزخ خواهند بود.»
سپس فرمود:
«معاشر النّاس من افتقد الشّمس فليتمسّک بالقمر و من افتقد القمر فليتمسّک بالفرقدين و من افتقد الفرقدين فليتمسّک بالنّجوم الزّاهرة بعدي. اقول قولى و استغفر اللّه لى و لکم؛
اي مردم! کسى که خورشيد را از دست داد، به ماه متمسک شود و آن که ماه را گم کرد، به فَرْقَدَيْن (دو ستاره پر نور) بايد تمسّک جويد و آن که فرقدين را از دست داد، بايد به ستارگان نورانى تمسّک بجويد. حرفم را زدم و براى خود و شما طلب غفران مىکنم.»
وقتي سلمان در اين باره از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلم) سؤال کرد، حضرت چنين توضيح داد:
«خورشيد، من هستم و قمر، على است. وقتى مرا از دست داديد، به علي تمسّک جوييد. اما فرقدان، حسن و حسين اند. وقتى ماه را از دست داديد، به آن دو تمسّک جوييد. اما ستارگان درخشان، ائمّه نه گانه از صلب حسيناند که نهمين آنها مهدى شان است.»1
امامان، دين را از خطر استحاله و دينداران را از خطر گمراهى و قرائتهاى بيمارگونه نجات مىدهند.
امام حسن عسکرى (عليه السلام) نيز خود را به عنوان «نجمى از نجوم زاهره» هدايتگر امّت در مسير دين محمّدي مىديد و در کوران حوادث و نا آرامىهاي سياسى عصر عباسى، غوغاى مذاهب ساختگى و عصر بدعت و نوآورىهاى آلوده، با شيوههاى کارآمد «پرچم دين» را همواره در اهتزاز نگاه داشت. امام عسکرى (عليه السلام) نقش هدايتگرانه پيامبر و اهل بيت و عترت را چنين يادآور شد:
«اِنّ للّه تعالى بجوده و رأفته قد مَنّ على عباده بنبيّه محمّد (صلّى الله عليه وآله وسلم) بشيرا و نذيرا و وفّقکم لقبول دينه و اکرمکم بهدايته...؛ خداى متعال با بخشش و مهرباني خود، به وجود مقدّس پيامبرش بر بندگان منّت نهاد و او را براى «بشارت و بيم دادن» برانگيخت و شما را براى پذيرش آيين خود توفيق داد و با هدايتش گرامى داشت. در دل گذشتگان شما، که خدا رحمتشان کند ـ و آيندگانتان ـ که خدا حامىشان باشد و عمرشان را در اطاعت خدا طولانى کند، بذر محبّت و علاقه «عترت هدايتگر» را کاشته است. هر يک از آنان که در مسير صحيح و راه راست گام برداشتند، در جايگاه رستگاران وارد شدند و پاداش کارهاي قبلى خويش را يافتند و آنچه را پيش فرستاده بودند، به دست آوردند.»2
هدايت و اصلاحگرى
تلاشهاي امام حسن عسکرى (عليه السلام) در زمينه هدايت را مىتوان به دو بخش «هدايت خودىها» و «اصلاح غير خودىها» تقسيم کرد و ضمن آن، گوشههايى از فعاليت امام را به تماشا نشست.
الف ـ هدايت در حوزه خودىها
اصلىترين بخش از تلاشهاى امام حسن عسکرى (عليه السلام) مربوط به حوزه درون شيعى بود و امام مىکوشيد با ايفاى نقش هدايتگرانه استحکام جامعه اسلامى را از لحاظ بنيانهاى ديني حفظ کند. نمونههايى از اين تلاشها را مىخوانيم:
1. ترويج فرهنگ تولّى و تبرّى
«تولّي و تبرّى» و «حبّ و بغض» ابزار اساسى روحى و عاطفي براى مؤمنان است که به وسيله آن، دلهايشان همواره مالامال از حبّ و دوستى صالحان و نيکىهاست و سرشار از کينه و دشمنى فاسقان و آلودگىها. بنابر اين، از اين دو اصل بايد به عنوان بازوهاى اجرايى امر به معروف و نهي از منکر و نيز ضامن بقاى دين ياد کرد. امام عسکري (عليه السلام) همواره شيعيان را به اين دو اصل توجّه مىداد. از جمله، وقتى «عاصم بن کوفى» نزد حضرت آمد و گفت: با وجود ارادت به خاندان نبوّت، از يارى شما(به دليل نابينايي) ناتوانم و به غير ولايت شما و بيزارى از دشمنانتان در خلوت، سرمايهاى ندارم. حضرت به او فرمود: پدرم از جدّم رسول خدا نقل فرمود:
«مَن ضَعفَ على نُصرتِنا اهل البيت و لعن فى خلواته اعداءنا بلغ اللّه صوتَه الى جميع الملائکة فاذا بلغ صوته الى الملائکة اِستَغفروا لَه و أثنوا عليه: الّلهمّ صلّ على روح عبدک هذا الذى بَذل فى نُصرَةِ أوليائه جُهْدَه و لو قَدَر علي اکثر من ذلک لَفَعَل...؛ هر کس از يارى ما اهل بيت ناتوان باشد و در خلوت، دشمنان ما را لعن کند، صدايش به همه ملائکه مىرسد. وقتى صدايش به فرشتگان رسيد، برايش طلب آمرزش مىکنند و او را چنين مىستايند: «خدايا! بر روح اين بندهات درود فرست که در يارى اوليايش تلاشش را کرد و اگر توان بيش از آن داشت، انجام مىداد.» در اين حال، از سوى خداوند ندا مىشود که: «اى فرشتگان! دعاىتان را در حقّ اين بنده پذيرفتم و به روح او درود فرستادم و در رديف ارواح ابرار و از بهترين بندگان برگزيدهام قرار دادم.»3
علاّمه مجلسى نيز از «احمد بن مطهّر» روايت کرده است که: يکى از ياران ما از اهالى جبل (قهستان) نامهاى به حضرت نوشت و پرسيد: کسانى را که در مورد امامت موسى بن جعفر توقّف کرده، دوست دارى يا از آنها بيزاري مىجويي؟ امام در نامهاش تبرّى از منحرفان را گوشزد و به او توصيه کرد: «آيا براى عمويت رحمت مىخواهي! خدا به او رحم نکند. از او بيزارى بجوى، من در پيشگاه خدا از آنها بيزارى مىجويم. با آنها سر دوستى نداشته باش. از بيمارانشان عيادت نکن، در تشييع جنازههاى مردگانشان حاضر مشو و هرگز بر جنازههاي امواتشان نماز نخوان؛ خواه امامى را از ناحيه خداوند انکار کرده، يا پيشوايى را که امامتش از سوى خدا نيست، بر امامان افزوده و يا قائل به تثليث باشند. کسى که امامت آخرين ما را انکار کند، گويى امامت نخستين ما را انکار کرده است. و کسى که بر تعداد ما بيفزايد، مانند کسى است که از تعداد ما کاسته باشد و امامت ما را انکار نمايد.»4
شخص سؤال کننده نمىدانست عمويش در زمره آنهاست و امام، او را آگاه کرد تا نسبت به آنان شيوه «تبرّى» را پيش بگيرد. همچنين «وقتى ابراهيم بن عقبه» از حال آنان سؤال کرد، امام فرمود:
«در نمازت آنان را لعن کن.»5
2. بيدار سازى و تقبيح گناهان
بيدارسازي مؤمنان از منکر و اهل آن، از شيوههاى رايج در سيره امام عسکرى (عليه السلام) است. لذا درباره حُرمت شراب، از طريق پدرانش تا رسول اکرم نقل مىکند:
«ميگسار همچون بت پرست است.»6 و اين چنين قباحت آن را براى مؤمنان روشن مىسازد.
يکي از جلوههاى بيدارسازى مؤمنان و تقبيح گناهان را بايد در نفرينهاى امام جست و جو کرد. امام با اين شيوه، شدّت خشم خود از انحرافات را به شيواترين و صريحترين صورت ممکن ابراز مىکرد. از جمله درباره نخّاس دهقان ـ که از وکلاى حضرت بود؛ وى بعدا گمراه شد، اموال بيت المال را به آتش کشيد و به امام دروغ بست ـ امام از او بيزارى جست و شب تا صبح او را نفرين کرد. و به دعاى حضرت نابود شد.7
3. قرآن؛ نقطه آغاز
از جمله مشکلات امر به معروف و نهى از منکر در عرصه عمل، يافتن نقطه مشترک براى ورود مناسب و ارتباط کار آمد است. امام عسکرى (عليه السلام) از قرآن کريم براى تقويت ارتباط و پذيرش «هدايت» استفاده مىکرد. از اين روى در استنادها و استدلالهايش همواره توجّهى به قرآن داشت و همين امر، موجب خضوع قلبى مخاطبان مىشد. امام حسن عسکرى (عليه السلام) در نامهاى به اسحاق بن اسماعيل نيشابورى مىنويسد:
«بعضي از شما در دوران امام قبلى تا زمانى که به درود حيات گفت و در اين مدّت از دوران امامت من، کارهايى کرديد که از نظر من پسنديده و قرين استوارى نبود.
اي اسحاق! به يقين بدان؛ هر کسى از اين دنيا کور بيرون برود، در آخرت نيز کور خواهد بود و سخت گمراه. اى اسحاق! مقصودم کورى چشم نيست، بلکه نابينايى دلهاي درون سينه هاست. و اين، معناى گفته خدا در کتاب استوارش است که از قول ستمگران مىفرمايد: «ربّ لم حشرتنى اعمى و قد کنتُ بصيرا»؛ «پروردگارا! با اين که در دنيا بينا بودم، چرا کور محشورم کردي؟» خداوند نيز مىفرمايد:«کذلک أتتک آياتنا فنسيتها و کذلک اليوم تنسى»8؛ «اين چنين آيات ما به تو رسيد و فراموششان کردى، امروز هم تو فراموش شدهاي.»
سپس امام عسکرى (عليه السلام) مطالبى را به صحابىاش و ديگر شيعيان گوشزد مىکند.9
4. اعلام موضع
در عصرى که نا آرامىهاى سياسى به اوج مىرسد، ارکان قدرت براى بقاى خود، به هر ابزارى از جمله «تنوّع مذهبى» دامن مىزند و هر روزه نهضت و جنبشى مذهبى با رنگ و بوى الحادى، به وجود مىآيد. منطقىترين راه هدايت امّت، اعلام موضع در برابر منکرات مذهبى، سياسي و اجتماعى است. لذا امام عسکرى (عليه السلام) با همين روش، گروههاى زيادى از شيعيان را از افتادن در ورطه جهل و فساد احزاب و گروهها نجات داد. در اهميّت مبارزه با اين جريانات منحرف، همين بس که بدانيم آن امام مىفرمود:
«هيچ يک از پدرانم مانند من گرفتار شکّ و تزلزل شيعيان در امر امامت نشدهاند.»10
آن حضرت در برابر قيام «صاحب الزّنج» که خسارت فراوانى به جا گذاشت و طى چهارده سال و چهار ماه و شش روز، هزاران قربانى گرفت و سرانجام در سال 270 ق. توسّط موفّق عبّاسى کشته شد، امام در قالب پاسخ به نامه، اعلام موضع کرد و فرمود: «صاحب الزّنج از ما اهل بيت نيست.»11
به برخى از اعلام مواضع آن حضرت درباره انحرافات اعتقادى اشاره مىکنيم.
الف) صوفيّه: امام به «ابوهاشم جعفرى» فرمود:
«اي ابوهاشم! زمانى مىرسد که چهره مردم خندان و دلهايشان تاريک است. از ديدگاه آنان سنّت، بدعت و بدعت، سنّت است. مؤمن را به ديده حقارت مىنگرند و فاسق را ارج مىنهند، ... به خدا سوگند! آنها از عقيده خود بر گشته و از راه حق منحرف شدهاند. در علاقه به مخالفان ما زياده روى کرده و شيعيان و دوست داران ما را به گمراهى مىکشانند...»12
ب) واقفيّه: امام در بيزارى از اين گروه نامه هايى نوشته است؛ از جمله آنچه که قبلاً به نقل از علاّمه مجلسى، از «احمد بن مطهّر» بيان کرديم.
ج) ثَنَويّه: شيخ حرّ عاملى مىنويسد: يکي از ياران «ابوسهل بلخى» نامهاى به امام نوشت و خواست در حقّ پدرش (که ثنوى و دوگانه پرست بود) و مادرش (که مؤمن بود) دعا کند. امام مرقوم فرمود:
«رحم اللّه والدتک...؛ خداوند، مادرت را بيامرزد...»13
همين طور «محمد بن ربيع شأنى» با يکى از ثنوىها در اهواز مناظره کرد و تمايلى به آنها يافت. وى در سامرّا در خانه احمد بن خصيب نشسته بود که امام او را به طور عبورى ديد و با انگشت سبّابه اشاره فرمود: «احد، احد؛ خدا، يکى است.» وى با شنيدن اين سخن، نقش بر زمين شد و از هوش رفت...14
د) مفوّضه : اين گروه معتقد بودند خداوند حضرت محمّد را آفريد و آفرينش دنيا را به او سپرد و هر چه را در دنياست، او آفريده است. به هر حال، اين عدّه از ديدگاه شيعه بدتر از يهود و نصارا و کليه بدعتگذاران دانسته شدهاند.15
5.احياي سنّتها
امام عسکرى (عليه السلام) مىکوشيد به هر بهانهاى غبار از چهره سنّتهاى فراموش شده بزدايد. حتّى وقتي عدّهاى براى تبريک ولادت صاحب الزّمان (عليه السلام) نزدش آمدند، ضمن سخنانى فرمود:
«... برخى از شما مىخواهند درباره اختلاف شما و دشمنان خدا و ما که اهل قبله و مسلماناند، بپرسند... خداى عزّوجلّ به رسولش فرمود:
تو و على و فرزندان او که حجّتهاى من مىباشند و پيروانشان را به ده ويژگى اختصاص دادم:
1. پنجاه و يک رکعت نماز.
2. انگشترى به دست راست کردن.
3. تعقيب بعد از نماز.
4. اذان و اقامه را دو تا دو تا گفتن.
5. گفتن حيّ على خير العمل.
6. بلند گفتن بسم اللّه الرّحمن الرّحيم.
7. قنوت در نماز.
8. خواندن نماز عصر هنگام آفتاب روشن و صاف (ميانه روز).
9. خواندن نماز صبح هنگام دميدن سپيده که هوا هنوز تاريک است.
10. موى سر و صورت را خضاب کردن.
آن مرد (عمر) که حقّ ما را غصب کرد، با دار و دستهاش در نماز با ما مخالفت کرد و عوض پنجاه و يک رکعت، «نماز تراويح» را در شبهاى ماه رمضان قرار دادند و به جاى تعقيب بعد از نماز، دست بر سينه گذاشتن را تشريع نمودند. و عوض انگشترى به دست راست کردن، آن را به دست چپ کردند. در اذان و اقامه عوض دوبار گفتن فقرات اقامه، فقط اقامه فُرادا را انتخاب کرده و به جاى حيّ على خير العمل، «الصّلاة خيرٌ من النّوم» گفتند. عوض بلند گفتن بسم اللّه آن را آهسته گفتند، و قنوت نماز را حذف کردند، نماز عصر را بر خلاف زمانى که هوا آفتابى و صاف است، هنگام زردى آفتاب خواندند و نماز صبح را به جاى سپيده صبح و تاريکى هوا، هنگام ناپديد شدن ستارگان خواندند.و موهاى سر و صورت را هم به جاى خضاب کردن رها ساختند.»16
6. هدايت چهره به چهره
امام عسکرى (عليه السلام) با اينکه اکثرا در زندان بود، ولي بين شيعيان حاضر مىشد و رو در رو نيز با آنان صحبت مىکرد و با پاسخگويى علمى، فقهى، اعتقادي و... منحرفان را اصلاح و افراد سالم را در مسير خود، ثابت قدم مىکرد. و در اين راه نيز گاه به طريق اعجاز از زندان، خود را به ياران مىرساند. حضرت هرگاه مصلحت مىديد، به شيعيان دستور مىداد بعد از نماز عشا در منزل يکي از شيعيان گرد هم آيند تا با آنان ديدار کند.
سيّد مرتضى مىگويد: ابوالتحف مصرى روايتى را مرفوعا از ابو يعقوب اسحاق بن ابان برايم نقل کرد و گفت:
ابومحمد (عليه السلام) شخصى را نزد شيعيان خود مىفرستاد و در پيامى به آنان دستور مىداد: «در شب معيّن به خانهاى معيّن برويد که مرا در آنجا خواهيد يافت.» اين، در حالى بود که نگهبانان شب و روز از زندان حضرت مراقبت مىکردند و هر پنج روز آنها را عوض و به نگهبانان جديد توصيه مىکردند مراقب او باشند و محلّ مأموريت را ترک نکنند. ياران امام به محلّ تعيين شده مىرفتند و حضرت را مىديدند که زودتر از همه آنجاست. آنان مسائل و نيازهاي خود را عرضه مىکردند و امام نيازهايشان را بر طرف مىکرد. در حالى که دشمنان، امام را در زندان مىديدند.17
7.نامه نگارى عمومى و خصوصى
امام حسن عسکرى (عليه السلام) به دليل اوضاع امنيتي شديدى که گرفتارش بود، از روش «نامهنگارى» به طور گسترده استفاده مىکرد و از اين طريق، نواقص ارتباطات با مردم را جبران مىکرد و اين، در حالى بود که آن حضرت شبکه وسيع نمايندگان براى هدايت امت، شاگردان زبده وفادار و... را نيز در اختيار داشت.
ياران و شيعيان نيز با پى بردن به اين تاکتيک امام، سؤالات و مسائل خود را مىنوشتند و آن حضرت به عنوان رهبرى پرتوان و پاسخگو، در همه عرصهها ياران و شيعيان را يارى مىرساند. «سهل بن زياد» مىگويد:
در سال 255 ق. به امام نوشتم: ياران و دوستان ما در مسئله «توحيد» اختلاف دارند؛ برخى، خدا را جسم و عدّهاى صورت مىدانند...
امام چنين نوشت:
«درباره توحيد سؤال کردهاى، در حالى که از آن دور مانده و بي خبريد. خداوند، يکى است و شريک ندارد، نزاده و از کسى به وجود نيامده و هيچ کس همتاى او نيست.
آفريدگارى است که خود آفريده کسى نيست. خداي تبارک و تعالى هر جسم و يا چيز ديگرى را که بخواهد، مىآفريند و آنچه را بخواهد، چهرهپردازى مىکند؛ در حالى که خود، چهرهپردازى نشده است. ثنا و نامهايش والا و مقدّس باد که او را همتايى باشد. اوست نه غير او. هيچ مانندش نيست و او شنونده و بيناست.»18
از اين باب، مىتوان به انبوه نامههاى حضرت به نمايندگان و يارانش نيز استناد کرد.
8. اقدام عملى
امام عسکرى (عليه السلام) گاهى در نامههايش ياران را از منکرات، نهى و به معروفها امر مىکرد. در نامهاى به «ابن بابويه» مىفرمايد: «اى بزرگمرد مورد اعتماد و فقيه من، ابوالحسن على بن حسين قمي! خداوند، تو را براى انجام امور مورد رضاى خويش موفّق بدارد و به لطف خود از نسل تو فرزندانى صالح و شايسته به وجود آورد. تو را به تقواي الهى و به پاداشتن نماز و اداى زکات سفارش مىکنم؛ زيرا آنان که زکات نمىدهند، نمازشان پذيرفته نيست. تو را به گذشت از لغزش ديگران، فرو خوردن خشم، صله رحم، دلجويى از برادران دينى، تلاش در رفع حوائج آنان به هنگام سختى و گشايش، شکيبايى در برابر نادانى، تفقّه در دين، پايدارى در امور، هم پيمانى با قرآن، خوشخويى، امر به معروف و نهى از منکر توصيه مىکنم. خداى عزّوجلّ فرمود: «در بسيارى از راز گويىهاى ايشان خيرى نيست مگر کسى که به صدقه يا کار پسنديده يا سازشى ميان مردم فرمان دهد.»
تو را به پرهيز و اجتناب از تمام کارهاى زشت سفارش مىکنم .بر تو باد به نماز شب که پيامبر سه بار به على فرمود: «بر تو باد به نماز شب. هر کس نماز شب را سبک بشمارد، از ما نيست.» به سفارش من عمل نما و به شيعيانم امر کن تا نماز شب به جا آورند.»19
9. شناساندن ابزارهاى هدايت
امام عسکرى (عليه السلام) براى اينکه شيعيان راههاى وصول به معروفها و نيکى را ياد بگيرند، به بازشناساندن آنها مىپرداخت. از جمله به ارزش عقل و پند در هدايت شدن چنين اشاره مىفرمود:
«للقلوب خواطر من الهوى و العقول تزجر و نزاد فى التّجارب علم مستأنف و الاعتبار يفيد الرّشاد ...؛ دلها را خاطره هايى از هوا و هوس است، ولى عقلها مانع مىشوند و در کوران تجربهها، دانش تازهاى به دست مىآيد. پند و عبرت گرفتن، مايه هدايت است.»20
آن حضرت درباره بيم و اميد هم به عنوان ابزار باز دارندگى از گناه، مىفرمود:
«ما ادرى ما خوف امرئى و رجاؤه مالم يمنعاه من رکوب شهوةٍ اِنْ عرضت له و لم يصبر على مصيبة ان نزلت به؛ بيم و اميدى که صاحبش را از ارتکاب عمل زشتى که براى او فراهم شده، باز ندارد و بر مصيبتى که بر او وارد شده است، شکيبايى ندهد، چه سودى دارد؟»21
و درباره سبک شمردن گناه مىفرمايد: «من الذّنوب التى لاتغفر ليتنى لا اُوخذ الاّ بهذا؛ از گناهانى که بخشيده نمىشود، اين است که (گنهکار بگويد:) کاش به غير همين گناه عقوبت نمىشدم.»22
در کنار موارد مذکور، اساسا آن حضرت اقشار مختلف مردم را به ياران و پيروانش مىشناساند و توضيح مىداد که براي هدايت چه گروهى بايد هزينه و وقت اختصاص دهند و در واقع «مخاطبشناسى» در روند هدايتگرى را، به آنان گوشزد مىکرد. «قاسم هروى» مىگويد:
دستخطّي از ابومحمّد (عليه السلام) به يکى از بنى اسباط صادر شد. او مىگويد: به آن حضرت نامه نوشتم تا او را در جريان اختلاف ميان دوستانش قرار دهم و رهنمود بگيرم. امام نوشت:
«وانّما خاطب اللّه عزّوجلّ العاقل...؛ همانا خداى عزّوجلّ اهل خرد را مورد خطاب قرار داده است و هيچ کس بيش از خاتم و سرور پيامبران دليل و برهان بر پيامبرى خود اقامه نکرد. با اين همه، گفتند: او جادوگر، کاهن و دروغگوست. خداوند هر کس را که پذيراى هدايت بود، ارشاد کرد؛ چرا که بسيارى از مردم دليل و برهان را مىپذيرند. بدين ترتيب، هرگاه خدا دوست نداشته باشد حقّى را پديدار سازد، هرگز پديد نخواهد آمد. او پيامبران را بر انگيخت تا مردم را بيم و اميد دهند و در حالت ضعف و قدرت، آشکارا مردم را به حق دعوت کنند و همواره با آنان سخن گويند تا خدا امر خويش را حاکم و فرمان خود را اجرا سازد.
مردم طبقات گوناگونى دارند؛ آنان که اهل بصيرتاند، راه نجات را شناخته، به حق تمسک جسته و به شاخه و فرعى استوار و پابرجا ارتباط يافتهاند و هيچ شکّ و ترديدى به خود راه نداده و به غير پناه نبردهاند.
طبقه ديگر، کسانىاند که حق را از اهل آن نگرفتهاند؛ مانند کسانىاند که در دريا سفر مىکنند، با تلاطم دريا آشفته مىشوند و با آرامش آن آرام مىگيرند.
دسته ديگر، اسير شيطان شده و سخن پيروان حق را رد نموده و با حسادت خويش حق را مغلوبِ باطل مىکنند. بنابراين، کساني را که به اين سو آن سو مىزنند، به خود واگذار. چرا که اگر چوپان بخواهد گوسفندانش را گرد آورد، با کمترين زحمتى قادر به آن خواهد بود...»23
ب) اصلاحگرى در حوزه غير خودىها
1. عملگرايى در هدايتگرى
زيباترين نمونه از تحوّل انسانهاى خطاکار را مىتوان در اين داستانها يافت:
وقتي امام در زندان بود، عبّاسيان نزد صالح بن وصيف آمدند و از وي خواستند بر امام سخت بگيرد. گفت: چگونه چنين کارى بکنم؟! دو نفر از بدترين انسانها را گماردهام که او را آزار دهند ولى حالا هر دو اهل عبادت و روزه شدهاند!
به دستور صالح، آن دو را حاضر کردند و صالح از دليل مهربانىشان با امام سؤال کرد، گفتند: درباره مردى که روزها به روزه و تمام شب به عبادت مىپردازد و هر لحظه به او مىنگريم، لرزه به انداممان مىافتد، چه مىگويي؟!
عباسيان با شنيدن اين سخن، نا اميد و پراکنده شدند.24
وقتي هم که حضرت در زندان على بن نارمش بود، وى که از دشمنان کينهتوز بود، چنان متحوّل شده که از شدّت احترام، به چهره امام نگاه نمىکرد و در حالى از نزد امام رفت که بيناترين فرد به عظمت و فضائل آن حضرت بود.25
2. هدايت متخصّصان
اگر امر به معروف و نهى از منکر تودههاى عادى، شرايط و سازوکارهاي مهمّى دارد، بىگمان «اصلاح نخبگان»، حسّاسيتها و برنامههاى دقيقترى مىخواهد.
امام حسن عسکري (عليه السلام) براى هر گروه، ابزار مناسب با همان گروه را به کار مىبرد؛ گاه موعظه، هشدار، نامهنگارى، ... و گاهى هم با آموزش افراد متخصّص و فرستادن آنها به مراکز علمى و نجات منحرفان نخبه.
ابن شهرآشوب مىنويسد: اسحاق کِنْدى، از فلاسفه اسلام و عرب به شمار مىرفت و ساکن عراق بود. کتابى به نام «تناقضهاى قرآن!» نوشت؛ او مدتها گوشهنشينى اختيار، و وقتش را صرف نگارش آن کتاب کرده بود. روزى يکى از شاگردان او به محضر امام عسکري (عليه السلام) شرفياب شد. وقتى چشم امام به او افتاد، فرمود: آيا ميان شما مرد رشيدى نيست که گفتههاي استادتان کندى را پاسخ گويد؟ او گفت: ما همه شاگرديم و نمىتوانيم اعتراض کنيم! امام عسکرى (عليه السلام) مطالبى به وى آموخت.
شاگرد، نزد استاد رفت و همين طور عمل کرد. استاد هم بعد از پذيرش حقّ، او را قسم داد که بگويد اين مطلب را از کجا شنيده است و سرانجام، شاگرد پاسخ داد که امام عسکرى (عليه السلام) چنين شيوه و گفتارى را ياد داده است. کِنْدى هم گفت:
الآن درست گفتي! اين چنين سخنى غير از آن خاندان صادر نمىشود.
سپس آتش خواست و آنچه را نوشته بود، سوزاند.26
نقش معجزه در هدايت و اصلاحگرى
امام حسن عسکرى (عليه السلام) همانند ديگر ائمّه، در هنگام لزوم، از ابزار «معجزه و کرامت» براى هدايت استفاده مىکرد و اين ظرفيت والا را در خدمت اصلاح انديشهها و افکار امّت اسلامي قرار مىداد. اما ويژگى امام عسکرى استفاده گسترده از اين ظرفيت است. قطب راوندى 40 مورد و سيّد بحراني 134 مورد، شيخ حرّ عاملى 136 مورد، علاّمه مجلسى 81 مورد از معجزات وى را نقل کردهاند.27
علت اين امر نيز مىتواند اختناق و فشارهاى سياسي و امنيتى باشد که دامنگير شيعيان و حضرت بوده، البته امام براى تداوم نقش هدايتگرى خود، از ابزار معجزه و کرامت که آن شرايط اختناق را خنثى مىکرد، استفاده مىنمود. براى آگاهى از معجزات امام عسکرى (عليه السلام) منابع گوناگونى در دسترس است که با مطالعه آنها مىتوان نور «هدايت و اصلاح» را در قلبهاى مستعد تاباند.
---------------------------------------------
پىنوشتها:
1. کفاية الاثر، ص 293؛ بحار الانوار، ج 36، ص 289؛ اثبات الهداة، ج 1، ص 576، ح 487.
2. معادن الحکمة، ج 2، ص 264، به نقل از حياة الامام العسکرى، ص 255.
3. بحار الانوار، ج 50، ص 316 و 317.
4. همان، ص 274؛ کشف الغمّه، ج 3، ص 219.
5. همان، ص 267.
6. تذکرة الخواص، ص 324.
7. حياة الامام العسکرى، ص 310.
8. طه / 126.
9. تحف العقول، ص 484؛ رجال کشّى، ص 481.
10. تحف العقول، ص 487.
11. مناقب آل ابيطالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 428.
12. حديقة الشيعة، ص 592.
13. اثباة الهداة، ج 3، ص 427.
14. کافى، ج 1، ص 511.
15. شرح باب حادى عشر، ص 99.
16. عيون المعجزات، ص 137.
17. همان؛ مدينة المعاجز، ص 571.
18. توحيد صدوق، ص 1.1، ح 14.
19. کشف الغمّه، ج 2 ص 416؛ بحار الانوار، ج 50، ص 296؛ معادن الحکمة، ج 2 ص 264، به نقل از حياة الامام عسکرى، ص 254.
20. نزهة الناظر، ص 72، به نقل از حياة الامام العسکرى، ص 153
21. همان، ص 73.
22. تحف العقول، ص 517.
23. کشف الغمّه، ج 2 ص 416؛ بحارالانوار، ج 50، ص 296.
24. بحارالانوار، ج 50، ص 308؛ ارشاد، مفيد، ص 344.
25. کافى، ج 1، ص 508.
26. مناقب آلابيطالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 424.