امام حسن عسکری (علیه السلام) و منحرفان فکری
  • عنوان مقاله: امام حسن عسکری (علیه السلام) و منحرفان فکری
  • نویسنده: سید محمد جواد طبسی
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 21:52:55 1-10-1403

 

مقدمه

يكی از اهداف و برنامه ‏های كلی پيامبر و معصومان عليهمالسلام حراست و مرزبانی از انديشه ‏های اسلامی بود كه با آغاز بعثت و دعوت پيامبر شروع شده و هريك از امامان بزرگوار به تناسب شرايط زمانی خود به اين وظيفه مهم و خطير پرداخته‏اند. چنان كه ملاحظه می‏كنيم، حضرت محمد صلی ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله ‏و سلم با بسياری از گروه‏ها همانند: دهرد‏ها، زنادقه، براهمه و غير آنان و همچنين امامان عليهم‏السلام با افراد و گروه‏های بسياری كه به ظاهر مسلمان بوده، اما افكار خارج از انديشه‏های دينی و اسلامی داشتند، به بحث و گفت و گو و مقابله جدی می‏پرداختند.
بدين شكل كه اگر فرد يا افرادی دچار اشتباهات يا تناقضاتی می‏شدند، نخست به هدايت و روشنگری و به دور از هر گونه موضع‏گيری كار خود را آغاز می‏كردند؛ اما همين كه احساس می‏شد، اين فكر انحرافی به دنبال جريانی پنهان يا آشكار، خود را نشان داده است فوراً دست به افشاگری عليه آنان می‏زدند.
و گاهی نيز همين انديشه ‏ها كه هر روز در لباس نويی خود را در جامعه اسلامی آشكار می‏كرد، خلفای بنی عباس را هم به دام انداخته و گاه می‏شد همان افكار غلط، سياست نظام را ترسيم می‏نمود.
مثلاً در زمان امام هادی عليه‏السلام مسأله «خلق قرآن» در جامعه اسلامی بالا گرفته و طرفداران زيادی پيدا كرده بود و چند خليفه عباسی به تبعيت از يك دسته، گروه مخالف را در زير بدترين فشارها و شكنجه ‏ها وادار به پيروی از عقيده خود می‏كردند. از جمله كسانی كه در سال 220 ق. بر سر همين عقيده، شلاق زيادی خورده و شكنجه فراوانی ديد و مدتی در زندان به سر برد، احمد بن حنبل (1) بود كه از او می‏خواستند تا دست از عقيده خود برداشته و با خليفه عباسی هم نظر شود.
بی ‏شك يكی از علل و انگيزه‏های جدا ساختن امامان عليهم‏السلام از امت اسلامی، همين جهت بود كه عده‏ای از خدا بی‏خبر می‏خواستند با استفاده از قدرت خلافت اسلامی، جامعه را به سمت و سويی كه خود می‏خواهند، بكشانند و جوانان را نسبت به باورهای دينی سست كنند و آنها را در دامان همان انديشه‏ های باطلی كه از پيش طراحی كرده و رواج داده بودند، بيندازند تا كسی نتواند آزادانه در برابر اين تهاجم ايستادگی نمايد.
اين نوشتار، به بخش بسيار كوچكی از اين تلاش‏های جدی پرداخته است.

 


امام و نگهبانی از انديشه اسلامی

دوران امام يازدهم، يكی از دوران‏های سخت و دشواری بود كه افكار گوناگون از هر سو «جامعه اسلامی» را تهديد می‏كرد. و با اين كه امام در نهايت فشار به سر می‏برد، اما وی همانند پدران خود، لحظه‏ای از اين مسأله غفلت نورزيده و در برابر گروه‏ها و مكتب‏های التقاطی و انديشه ‏های وارداتی و ضد اسلامی از جمله: صوفيان، غُلات، مُفَوّضه، واقفيه، دوگانه پرستان و ساير دگرانديشان، سخت موضع گرفته و با شيوه‏های خاص خود، كارهای آنها را خنثی نموده و نقش بر آب می‏كرد.

 


آگاه ساختن فيلسوف عراق

مورخان نوشته‏اند: در زمان امام حسن عسكری عليه‏السلام فيلسوفی در عراق می‏زيست به نام «اسحاق كِندی». وی به خيال اين كه در قرآن تناقض وجود دارد، در خانه نشست و مشغول تدوين و تأليف كتابی در تناقض قرآن شد. ابن شهرآشوب می‏نويسد:
روزی يكی از شاگردان اسحاق كِندی به محضر امام حسن عسكری عليه‏السلام وارد شد. امام به وی فرمود: آيا در بين شما فرد توانايی پيدا نمی‏شود كه استادتان كِندی را در آنچه كه آغاز كرده، رد كند و او را از اين كار باز دارد؟!
او گفت: ما همه از شاگردان او هستيم و چگونه می‏توانيم در اين خصوص يا در ديگر مسائل بر استاد خود اعتراض كنيم؟!
حضرت فرمود: آيا آنچه را كه به تو بياموزم، به او می‏رسانی؟
عرض كرد: آری.
امام فرمود: به نزد او برو و نخست با وی معاشرت نيكی داشته باش و به هر چه نياز دارد، كمكش كن. هنگامی كه با او انس گرفتی، به او بگو: سؤالی به ذهنم رسيده است كه دوست دارم آن را از تو بپرسم. او خواهد گفت: سؤال كن. پس به او بگو: اگر گوينده (آورنده) اين قرآن نزد تو بيايد و از تو بپرسد: آيا احتمال وجود دارد كه مقصود خداوند از اين گفتار، غير از آن باشد كه شما پنداشته‏ای و در پی آن هستی؟ او به تو خواهد گفت: آری، اين احتمال وجود دارد. زيرا انسان هنگام شنيدن، بهتر متوجه معانی می‏شود و آنها را درك می‏كند. چون چنين گفت، به او بگو: شما چه می‏دانی شايد منظور گوينده كلمات قرآن غير از چيزی باشد كه شما تصور كرده‏ای و او الفاظ قرآن را در غير معانی خود استعمال كرده باشد.
آن مرد از حضور امام حسن عسكری عليه‏السلام مرخص شده و به سوی استاد خود، فيلسوف عراقی، رهسپار گرديد و مدتی به دستور آن حضرت با او به نيكی رفتار كرد و سرانجام در فرصت مناسب، سؤال پيشنهادی امام را از او پرسيد.
كِندی گفت: يك مرتبه ديگر اين سخن را برايم بيان كن.
وی بار ديگر سخن امام را بيان نمود. كِندی درنگی كرده و مقداری فكر كرد و دريافت كه هم از نظر لغت و هم از نظر علمی اين امر كاملاً محتمل است و در نظرش اين سخن كاملاً صحيح آمد. از اين روی به شاگردش گفت: تو را سوگند می‏دهم كه بگويی اين سخن را از كجا آموختی و چه كسی آن را به تو گفته است؟
راوی می‏گويد: گفتم: اين، چيزی بود كه بر قلبم گذشت؛ لذا از شما پرسيدم.
گفت: هرگز! فردی همانند تو محال است بر چنين چيزی دست پيدا كند و به اين مرتبه از اين سخن برسد! حال به من بگو كه اين سخن را از كجا آوردی؟
گفتم: اين، دستوری بود كه ابومحمّد ـ عسكری عليه‏السلام ـ به من ياد داده است.
گفت: درست گفتی، چرا كه چنين سخنانی تنها از همان خاندان صادر می‏شود.
سپس آتشی درخواست كرده و هر آنچه را كه نوشته بود، در آتش سوزاند.(2)

 


برخورد با غلات و مُفَوِّضه

از ديگر برخوردهايی كه امام حسن عسكری عليه‏السلام با منحرفان فكری داشت، همانا موضع‏گيری در برابر غلات و مفوّضه بود؛ يعنی همان‏هايی كه عقيده داشتند: خداوند در ابتدای آفرينش با خلقت كردن پيامبر، همه چيز را به او واگذار كرده، سپس اين پيامبر است كه دنيا و هر آنچه كه در او هست را آفريده است. و برخی گفته‏اند: خداوند اين اختيار را به علی بن ابيطالب عليه‏السلام داده است.(3)
و چون اين انديشه انحرافی لطمه شديدی بر عقايد مسلمانان می‏زد، و پيامدهای ناگواری در پی ‏داشت، بدين جهت از آغاز پيدايش اين تفكر غلط، مورد نكوهش معصومان عليهم‏السلام قرار گرفت و اين طايفه را بدتر از يهود و كفار قلمداد كردند. زيرا چيزی مدعی شده بودند كه حتی يهود و نصارا هم نگفته بودند. چرا كه يكی از آثار اين تفكّر غلط، غُلوّ درباره پيامبر و معصومان عليهم‏السلام بود. از اين ‏رو، امام عسكری عليه‏السلام مسلمانان را از پيروی چنين افرادی با چنين افكاری بر حذر می‏داشت و گاهی با برخی از ساده‏انديشان و فريب خوردگان بسيار بزرگوارانه برخورد می‏كرد، به اميد آن كه از باور خود دست بردارند.

 


امام عسكری عليه‏السلام و ادريس بن زياد

علامه مجلسی از «ادريس بن زياد كَفَر توثايی» نقل كرده كه وی می‏گفت: من از جمله افرادی بودم كه درباره آنها غُلوّ می‏كردم. روزی برای ديدار با ابومحمد عسكری عليه‏السلام روانه سامرا شدم؛ وقتی كه وارد شهر شدم، از فرط خستگی خود را بر پلكان حمامی انداخته و كمی به استراحت پرداختم. در اين بين خواب چشمان مرا ربود؛ پس بيدار نشدم مگر با صدای كوبيدن آرامی كه به وسيله چوب‏دستی كه در دست امام عسكری عليه‏السلام بود. پس با همان اشاره از خواب بيدار شده و او را شناختم. فوراً از جای برخاسته و در حالی كه آن حضرت سوار بر اسب بودند، پا و زانوی مباركش را بوسه زدم، اولين سخنی كه امام در اين ملاقات كوتاه به من فرمود، اين بود:
«يا ادريس! بل عباد مكرمون، لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون»؛(4) «ای ادريس! بلكه آنان بندگان مقرب خدايند و در گفتار بر او سبقت نمی‏گيرند و به فرمان وی عمل می‏كنند.»
در اين ‏جا حضرت با عنوان كردن اين آيه خواستند به او بفهمانند كه انديشه غُلوّ درباره ما باطل است و ما از خود هيچ اختياری جز آن كه خداوند اراده كند، نداريم؛ چرا كه ما به دنبال امر و اراده خدا بوده و فرمان او را انجام می‏دهيم.
ادريس كه از جواب كوتاه امام عسكری عليه‏السلام كاملاً آگاه شده بود، در پاسخ امام گفت: ای مولای من! مرا همين كلام بس است؛ زيرا آمده بودم تا اين مسأله را از شما بپرسم.(5)
امام عسكری عليه‏السلام و كامل بن ابراهيم
در ملاقاتی كه «كامل بن ابراهيم» به نمايندگی گروهی از مفوّضه با امام داشت، وی پاسخ سؤالات خود را از امام عصر عليه‏السلام چنين دريافت كرد:
مفوّضه دروغ گفته‏اند، بلكه دل‌های ما ظرف‌های مشيت الهی است. پس اگر او بخواهد، ما می‏خواهيم.
امام عسكری عليه‏السلام در جهت تأييد گفتار فرزندش امام عصر عليه‏السلام و ردّ گفته مفوّضه، به كامل بن ابراهيم فرمود:
«پاسخ خود را دريافت كردی، ديگر برای چه اينجا نشسته‏ای، از جای برخيز...» (6)

 


موضع‏گيری در برابر واقفيّه

يكی ديگر از گروه‏های انحرافی كه پس از شهادت امام موسی بن جعفر عليه‏السلام پديد آمد، آنهايی بودند كه ادّعا داشتند: موسی بن جعفر عليه‏السلام هنوز از دنيا نرفته است.
بنيانگذاران اين طايفه، زياد بن مروان قندی، علی بن أبی‏حمزه و عثمان بن عيسی می‏باشند و علت انكار آنان در آغاز كار، اين بود كه نزد اين سه نفر، اموالی از حضرت موسی بن جعفر عليه‏السلام وجود داشت، چون نمی‏خواستند اموال امام كاظم عليه‏السلام را به فرزندش امام رضا عليه‏السلام تحويل دهند، شهادت امام كاظم عليه‏السلام را منكر شدند.
در پاسخ نامه امام رضا عليه‏السلام ـ كه به آنها نوشته بود تا اموال را بازگردانند، زيرا او قائم مقام پدرش موسی بن جعفر عليه‏السلام است ـ زياد قندی و ابن ابی‏حمزه، منكر چنين پولی در نزد خود شدند و اما عثمان بن عيسی به حضرت نوشت: پدرت هنوز زنده است و هر كه چنين ادعايی كند، سخن باطلی گفته و تو هم اينك به گونه‏ای عمل كن كه خود می‏گويی از دنيا رفته است. ولی او به من دستور نداده چيزی به تو بدهم... .(7)
آری، اين گروه با توقف در امامت موسی بن جعفر عليه‏السلام از همان ابتدا مورد لعن، نفرين و برائت امامان عليهم‏السلام بوده و به گروه «مَمْطوره» نيز اشتهار يافتند.(8)
علامه مجلسی از «احمد بن مطهّر» روايت كرده: برخی از ياران ما به امام حسن عسكری عليه‏السلام نامه نوشته و از وی درباره كسی كه بر حضرت موسی بن جعفر عليه‏السلام توقف كرده ـ و فراتر نرفته است ـ سؤال كرده بود كه: آيا آنها را دوست داشته باشم يا از آنان بيزاری جويم؟
حضرت در پاسخ فرمود:
«آيا برای عمويت آمرزش می‏خواهی؟ خداوند عمويت را نيامرزد، از او بيزاری بجوی و من در پيشگاه خداوند از آنها بيزاری می‏جويم. پس با آنان دوستی نداشته باش، از بيماران‏شان عيادت مكن و در تشييع جنازه‏ مردگان‏شان حاضر مشو و بر امواتشان نماز نخوان، خواه امامی را از سوی پروردگار منكر شوند، و يا امامی را كه از سوی خداوند نمی‏باشد، بر آنها اضافه كند و يا قائل به تثليث باشند.
بدان، كسی كه تعداد ما را اضافه بداند، مانند كسی است كه از تعدادمان كاسته باشد و امامت ما را انكار كند.»
تا قبل از اين مكاتبه و جريان، شخص سؤال كننده نمی‏دانست كه عمويش هم در رديف «واقفيان» است و حضرت او را از اين موضوع آگاه ساخت.(9)

 


پي نوشت :
1. تاريخ يعقوبی، ج 2، ص 472/ تاريخ طبری، ج 7، ص 195/ الامام الصّادق و المذاهب الاربعه، ج 4، ص 456.
2. مناقب آل ابی‏طالب عليه السلام، ج 4، ص 424/ با خورشيد سامرا، ص 267.
3. شرح باب حادی عشر، ص 99.
4. انبياء / 26 و 27.
5. بحارالانوار، ج 50، ص 283.
6. الغيبة، شيخ طوسی، ص 148.
7. همان، ص 43.
8. بحارالانوار، ج 5، ص 267.
9. كشف الغمّه، ج 3، ص 219.


منبع: مجله كوثر،شماره 60