اثر جهانى شدن بر خانواده
  • عنوان مقاله: اثر جهانى شدن بر خانواده
  • نویسنده: زينب کثيرى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 9:26:28 2-10-1403



دکتر سيد سعيد رضا عاملى، دکتراى ارتباطات و رئيس مؤسسه مطالعات امريکاى شمالى و اروپا و رئيس دانشکده مطالعات جهان است. از ايشان مقالات و کتب مختلفى به زبان هاى فارسى و انگليسى به چاپ رسيده است.

اثرات جهانى شدن يا جهانى سازى بر خانواده و زندگى زنان اجتناب ناپذيراست، پس طبيعى است که گام اول بحث، با کندوکاو در مفهوم و ماهيت جهانى شدن يا جهانى سازى آغاز شود. لذا بفرماييد برداشت جنابعالى از مقوله جهانى سازى چيست؟

- در بحث هاى متدلوژيک، موضوعات متنوعى وجود دارد و گاهى پيش فرض ها مانع فهم مى شوند و زمانى که در فهم برخى مسائل، دانش هاى پيشينى دخالت مى کنند ممکن است فهم مسئله با مشکل مواجه شود. جهانى شدن افکتى دارد که موجب شده به عنوان جهانى سازى مطرح شود. من با واژه جهانى سازى در همه زمينه ها موافق نيستم زيرا جهانى سازى توليد مارکسيسم است. توليد جريان چپ دنيا و تظاهراتى است که در دنيا برعليه جهانى سازى و عليه سلطه اقتصادى غرب رخ مى دهد و بيشتر بر عليه سلطه اقتصادى برخى شرکت ها مثلwto –world bank ,nafta, است که از آن به عنوان GLOBAL BoDY GOVERNMENT تعبير مى شود (بدنه حکومت جهاني). اين جريان مرده چپ در حال بازسازى کردن خود است و متأسفانه مذهبى ها هم همان جريان چپ و همان ادبيات را ادامه مى دهند، با اين تفاوت که اين حرف ها از زبان يک فرد مذهبى گفته مى شود. جهانى شدن امر جديدى نيست، بدين معنا که با بازگشت به تاريخ، درمى يابيد که عواملى وجود داشته اند که روى همه جهان اثر گذاشته اند؛ مثل اديان بزرگ که نگاهى جهانى داشته اند مثلاً در انجيل انگليسى در بسيارى موارد به واژه (اى مردم جهان) برخورد مى کنيم. در قرآن هم 80 بار کلمه ناس تکرار شده است. (يا ايها الناس) هم کلمه ناس عام است و هم ال آن، ناس همه مردم جهان ر شامل مى شود و محدود به جغرافيا نيست. حتى دين و نژاد و قوم هم ندارد و همه مردم دنيا را مورد خطاب قرار مى دهد. همين نگاه عام باعث گسترش اسلام و مسيحيت شده است، اسلام در 100 سال اول به افريقا و اسپانيا و ايران رفت. منبع اين جهانى شدن اوليه، دين و امپراتورى هاى روم و ايران بود که قلمرو اداره آن ها خارج از جايگاه و حکومتشان بود، يعنى جهانى بودند. جهانى شدن سنتى بدين معناست که کار فيزيکى انجام مى شود؛ اما اثر آن خارج از بدن است. اين جهانى شدن با صنعت چاپ شروع شد. بعد از آن صنعت ريسندگى در انگلستان به وجود آمد و اين صنعت باعث شد که تکرار اتفاق بيفتد. اساساً جهانى شدن به يک معنا، تکرار يک ارزش و استاندارد خاص است. وقتى از جهانى شدن دين صحبت به ميان مى آيد، بدين معناست که ايده اى در همه جا گسترش مى يابد و اعتقاد مشترکى را ايجاد مى کند. ماشين ريسندگى و ماشين چاپ چنين کارى را کرد. ماشين ريسندگى يک نقشه را در صدها هزار متر تکرار مى کرد ولى اين صنعت صرفاً امکان تکثير را به صورت گسترده فراهم نکرد؛ بلکه سنت هاى مدنى و اجتماعى را نيز به همراه آورد. به نظر من بخشى از مدرنيته، صنعت است و بخش ديگر، اخلاق و ارزش هاى مدنى است که به وجود آورده، نظام مدنى در قالب نظام دموکراسى، نظام مدرسه اى، قوانين و مقررات شهرى يا پارلمان بود که در همه جهان تکرار شد. کلمه استاندارد، توليد کلمه مدرنيته است. استاندارد نسخه اى است که در همه دنيا بايد تکرار شود. رياضيات استانداردى دارد که در همه جا بايد تکرار شود. شيمى هم به همين ترتيب و... استاندارد به کمک اين عنصر آمد. لذا ما مفهومى داريم به نام جهانى شدن مدرن که مرز اين دوره تا زمانى است که صنعت ارتباطات همزمان به وجود آمد. در سال 1889 مورس انگليسى علايمى را ايجاد کرد که به وسيله آن با دادن علامت هايى، ارتباط با آن سو برقرار شد و پيام ها و علايم ارسال شد. براى اولين بار بود که ارتباط همزمان با شخص غايب، اتفاق افتاد. قبل از اين، ارتباطات به صورت فيزيکى يا نامه بود.
چيزى که درست درک نمى شود، بحث صنعت همزمان ارتباطات است. اگر جهانى سازى ايدئولوژيک شود و ما در مقابل آن بايستيم، ممکن است بتوانيم چند صباحى در مقابل آن مقاومت کنيد؛ اما از بسيارى از مزاياى اين صنعت محروم خواهيم شد؛ مثلاً از امکانى که مى شود به همه مردم شهر خدمت رساند يا از آن جهت که مى توان بقيه دنيا را هم به لحاظ ايدئولوژيک تحت پوشش قرار داد.
تفاوت صنعت همزمان ارتباطات با جهانى شدن و مدرنيته، سرعت است. مفهومBY PERMEDEACY (فوري)، از اصطلاحاتى است که در دنياى مجازى استفاده مى شود. يعنى پنجره هاى قابل دسترسى فوري. اين پنجره ها براى همه باز هستند. تفاوت آن هم در بسيارى جاها مشخص مى شود؛ مثلاً تفاوت جهانى شدن جديد اين است که زيرساختى به نام DIGITALIZATION دارد. تفاوت صنعت ديجيتال با صنعت آنالوگ اين است که صنعت آنالوگ در درجه اول فرايندى خطى و فيزيکى است. صداى آنالوگ با صداى ديجيتال تفاوت دارد، در صداى آنالوگ، طراحى تعداد دکمه ها در دستگاه پخش صوت، در تغيير کيفيت صدا تأثير دارد؛ زيرا براى تغيير صدا از دکمه استفاده مى شود، اما صداى ديجيتال، صداى رياضى است و داراى ترکيب عددى است يعنى دقيقاً چهار عمل اصلى پشت صفحه ديجيتال وجود دارد، ما تصاوير را مى بينيم؛ اما پشت اين تصاوير، جهان اعداد است و به راحتى مى توان تصاوير را قطع کرد، کما اينکه در رياضى راحت مى توان تقسيم کرد يا تصوير را ضرب هندسى کرد. به راحتى مى توان بخشى از تصوير را منها کرد، يعنى بخشى را به جاى ديگر منتقل کرد. منطق رياضى بر تمام منطق ديجيتال حاکم است. اين منطق يک تغيير بنيادين در مسير تاريخ است. تفاوتى که در جهانى شدن موسوم که از آن به جهانى شدن ارتباطات تعبير مى شود، با جهانى شدن مدرن و دوره سنتى، اين است که سرعت در دنياى ارتباطات، نقش اساسى دارد و يکى از ويژگى هاى مهم آن وصل شدن به شبکه هاى مختلف جهانى است. ويژگى ديگر آن، شبکه اى شدن تعاملات در سطح جهانى است. اين جهان، جهانى مجازى است. بر خلاف جهان واقعى که مثلاً فردى در خانه نشسته است و در آن حال تنها با خانه و خانواده است ؛ اما جهان مدرن، جهان کليک است، با زدن لينک هاى مختلف مى توان وارد دنياى جديدى شد.
کاستلز مى گويد: تغييراتى که ظرف 200 سال، دوره مدرنيته اتفاق افتاد، در دوره جهانى شدن ظرف 20 سال اتفاق مى افتد. به نظر من سرعت خيلى بيشتر از اين است.
امروز از فضاى مجازى به واقعيت مجازى تعبير مى کنند؛ مثلاً بر خلاف سينما که فضايى آرمانى توليد مى کند و انسان را به جهان خيال مى برد، فضاى مجازى چنين ويژگى اى ندارد.

- آيا براى شما سرعت ارتباطات در جهانى سازى، مؤلفه اصلى است و به يک معنا شما جهانى شدن را يک سير طبيعى مى دانيد؟

- نه، به نظر من جهانى شدن، سخت افزارى و نرم افزارى دارد. دو نوع سخت افزار دارد که در واقع بايد گفت دو نوع جهانى شدن وجود دارد: يکى مربوط به صنعت حمل و نقل است که در 100 سال اخير بسيار سريع پيشرفت کرده است. منشأ اين نوع جهانى شدن، حمل و نقل است. نوع ديگر آن مربوط به صنعت همزمان اطلاعات است؛ مثل تلفن و تلگراف و .... اما اطلاعات نرم افزارى هم در جريان است که اين نرم افزار ممکن است نوعى ايدئولوژى، به عنوان مثال امريکايى شدن باشد و ايدئولوژى هم واقعيت دارد. مثلاً در اسلامى که توليد غرب است، يک ايدئولوژى وجود دارد و هدف آن توليد ايران و اسلام وحشت در جهان است.
اکبر احمد يک فيلم با عنوان «اسلام در جهان» براى bbcساخته است. اين فيلم از جهت هنر رسانه اى قابل ديدن است. براى معرفى اسلام در ايران، کردستان را به نمايش مى گذارد، کردهايى که سيخ در چشمشان يا کارد به بدنشان فرو مى کنند و نماى مسجد را نشان مى دهد و اين حرکات با عنوان «اسلام در ايران» به مخاطب معرفى مى کند. در پاکستان، ديگ بزرگى را نشان مى دهد که به وسيله نردبان و سطل بايد از آن غذا برداشت و به اين شکل اسلام را در ميان مسلمانان پاکستان معرفى مى کند يا آفريقايى هاى فقيرى را نشان مى دهد که اسلام آورده اند و پس از اسلام آوردن با يک تيغ خشک موهاى سرشان را مى تراشند، موهاى آلوده به اطراف بدن مى ريزد و به اين شکل مسلمانان آفريقايى را نشان مى دهد و مى گويد: اسلام در افريقا اين گونه توسعه يافته است که کدخداى ده را مسلمان مى کنند و بعد به دنبال او مردم هم مثل گله گوسفند مسلمان مى شوند. قطعاً در پشت چنين صحنه هايى ايدئولوژى قرار دارد.
در مقابل جهانى شدن ايدئولوژيک، جهانى شدن طبيعى وجود دارد، مثلاً فرآيندى طبيعى است که شما به وسيله تلفن به دوست خود زنگ مى زنيد. به اين وسيله از صنعت جهانى شدن استفاده مى کنيد.
يک نوع جهانى شدن، جهانى شدن از بالاست. يک جهانى شدن ديگر هم اتفاق مى افتد که اتفاقاً از پايين رخ مى دهد.

- منتقدان مى گويند ما نه با موبايل مشکل داريم نه با تلويزيون، ما با جهانى شدن ايدئولوژيک يعنى جهانى شدنى که سعى مى کند الزامات خود را در قالب کنوانسيون هاى جهانى يا توليدات فرهنگى بر کشورهاى ديگر تحميل کند، مشکل داريم.

- بله، برخى از منتقدان چنين تعبيرى دارند. آن ها جهانى شدن را خيلى متافيزيک مى کنند و به آن بدن مى دهند و در مرحله بعد به آن ارباب مى دهند و زمانى مى گويند جهانى شدن در يک موضوع تأثير مى گذارد، فرض آنها حکومت تک قدرتى است که بوش ايجاد کرده است. من با اين ترادف مخالفم زيرا جهانى شدن با تک قدرتى مرادف نيست. در امريکا مثنوى مولوى در يک سال پرفروش ترين کتاب سال شده است و اين نمونه و نمونه هاى بسيار زياد ديگرى که وجود دارد، اين فرض را خدشه دار مى کند.
خود انقلاب اسلامى ايران، يک منبع جهانى شدن است؛ زيرا مفاهيم ناب و ارزش هاى ما به بسيارى از نقاط دنيا وارد شده است. منشى پاپ که با يکى از دوستان من در انگلستان همسفر بود، مى گفت: آيا شما مى دانيد انقلاب شما تا چه حد بر مراجعه به پاپ تأثير داشته است؟ دين گرايى در جهان تقويت شده. انقلاب اسلامى در شرايطى ظهور کرد که همه جامعه شناسان معتقد بودند که جهان بايد به سمت سکولار شدن حرکت کند.

- آيا مى توان گفت اين تحولات مقاومت هايى در برابر جهانى شدن است!

- من نام تحولات را «جهانى شدن معکوس» مى نامم. نمى توان نام آن را مقاومت گذاشت، فرهنگ امام مقاومت نبود، مقاومت امرى پسينى و انفعالى است، در حالى که آنکه عملى را انجام مى دهد، فعال است.
- منظور من انقلاب اسلامى نيست، دکتر شايگان کتابى دارد با عنوان «هويت چهل تکه». ايشان در اين کتاب، مواردى را ذکر مى کند که مثلاً مى توان رقص سماء صوفيان يا رقص هوى متال و.. را در يک خيابان امريکا شاهد بود بدين معنا که مى توان هويت هاى طولى و عرضى را با هم در يک جا ديد. آيِا اين بدان معناست که جهانى شدن در حال وقوع است يا اينکه افراد با بعد نرم افزارى جهانى شدن مقاومت مى کنند؟
- به نظر من جهانى شدن در خود تهران نيز فعال است. اگر جهانى شدن به مفهوم سنتى مد نظر باشد من با اين صحبت ها موافقم، اگر جهانى شدن حتى در معناى مدرن هم در نظر گرفته شود، من موافقم؛ اما اين ذهنيت که ما بگوييم اين آستانه اداره جديد جهان است و همه ادبيات جهان هم در مورد آن نوشته شده و اين ادبيات متعلق به آن حوزه است به نظر من درست نيست. منظور من از جهانى شدن فرا محلى شدن است، صنعتى است که امکان ارتباط با غايب را نه در سطح محل؛ بلکه در سطح دنيا فراهم کرده است.

- يعنى شما اين وضعيت را ذاتاً خنثى مى بينيد؟

- بله، اين صنعت خنثى است اگر اين صنعت معنا داشته باشد حرف مارکس است که از دهان مسلمانان بيرون مى آيد. حرف مارکس اين بود که تکنولوژى، عامل تغيير اجتماعى است؛ بنابراين جامعه سرواژى به جامعه فئوداليته و جامعه فئوداليته به جامعه بورژوازى و جامعه بورژوازى به جامعه سوسياليست، تبديل مى شود بدين معنى که ابزار توليد آن عوض شده است. هگل هم قبل از همه، چنين حرفى را زده بود. هراکليوس نيز قايل به چنين تفکرى بود. تکنولوژى در مقطعى فرهنگ دارد ولى به مرور زمان فرهنگ خود را از دست مى دهد. قبلاً اگر کسى تلفن دست مى گرفت، احساس بريتانيايى بودن مى کرد؛ چون آن دوره تلفن در انحصار انگلستان بود و جغرافياى خاص خود را داشت، اما بعدها وقتى جزيى از زندگى طبيعى مردم شد، فرهنگ خود را از دست داد.
امام، مانند يک جامعه شناس، مفاهيم را مى فهميد، يکى از آن مفاهيم اين بود که مى گفت ما با تلويزيون مخالف نيستيم، تلويزيون فرهنگ ندارد که ما با آن مخالف باشيم.
عامل ديگرى که به تکنولوژى فرهنگ داد، مطالعات مکتب فرانکفورت بود. مکتب فرانکفورت در دوران نازيسم ظهور کرد(1920) که بعد از آن هم پنج نفر در مکتب فرانکفورت ظهور يافتند و زمانى وارد ميدان شدند که با تبليغات نازيسم روبه رو شدند و تفکر نازيسم باعث مهاجرت آنها به امريکا و انگلستان شد. در سال1922، راديو عمومى شده بود. در سال1950 تلويزيون به وجود آمد و اين افراد در اين دوران از اين صنعت استفاده کردند. زمانى که پيچ راديو باز مى شد، جمعيتى جمع مى شدند و گوش مى دادند. بدين ترتيب ادبيات مکتب فرانکفورت نفوذ پيدا مى کند مبنى بر اينکه راديو و تلويزيون صنعتى است که جامعه توده وار را مثل بره توليد مى کند. اين مربوط به چه دوره اى است؟
گاهى جامعه اى تک انتخابى است؛ اما برخى مواقع قدرت انتخاب، توسعه پيدا مى کند، جامعه تک انتخابى همان تعابير جامعه شناسى قديم است. به نظر من بايد فاتحه دورکهيم را خواند. يکى از حرف هايى که دورکهيم مى زد اين بود که فرد چيزى جز جامعه نيست، زيرا معتقد بود هنجار جمع، فرد را نيز در خود محو مى کند. نگاه هنجارى دورکهيم در مکتب فرانکفورت هم وجود داشت.
برخى از افراد در دانشکده علوم اجتماعى تحت تأثير مکتب فرانکفورت قرار دارند و دليل آن هم اين است که نگاه آنان به صنعت جديد، دقيق نيست. اگر کسى صنعت دقيق را خوب درک کرده باشد، اين سخنان را مطرح نمى کند.
در جامعه تک انتخابى، ناخودآگاه انسان قوى است؛ زيرا کسى که يک انتخاب بيشتر ندارد به چه چيز فکر مى کند؟ گيدنز، جامعه شناس آمريکايى، قبلاً به نوعى کارکرد گرا بود؛ اما خود را تغيير داد. ويرايش چهار گيدنز با ويرايش يک او تفاوت دارد. نکته کليدى که او دريافت، اين بود که «فرديت» به معناى قوى شدن انديشيدن، در مردم بيشتر شده است. در ادبيات مهدويت هم ما معتقديم که حضرت سخن مى گويند و مردم مى شنوند و اين شنيدن غير از استماع کردن است. اين شنيدن به معناى پذيرش است؛ زيرا امام کلام حق مى گويد و چون ناخودآگاه مردم تقويت شده، کلام امام را مى پذيرند. تاکنون سابقه نداشته که مذهبى مثل مسيحيت به حمايت از مذهب ديگرى بپاخيزد. هميشه در ميان مذاهب عصبيت هايى وجود داشته که مذاهب از يکديگر دفاع نمى کردند، در بين مسلمانان هم چنين عصبيتى وجود داشته است. در ايتاليا، مردم 20 کيلومتر به حمايت از مردم عراق راه رفتند. تظاهرات مختلف، توسط مذاهب مختلف، بر عليه امريکا و در حمايت از مردم عراق، استثنايى بود. امروز برخى معتقدند 40 درصد فرهنگ غرب فرهنگ مخالفت است. اين فرهنگ مخالفت از تقويت حوزه خودآگاه، ناشى شده است؛ زيرا حوزه ناخودآگاه مخالفتى ندارد. چنين جامعه منفعلى پذيراى هر خوراکى است و هيچ اعتراضى هم ندارد.

- آيا شما اين سير را خطى مى دانيد و معتقديد که بشريت به سمت تفاهم پيش مى رود و آينده آن هم بهتر از گذشته است؟

- براى جهان بايد 2 سطح قايل شد:
1- سطح جهان قدرت
2- سطح جهان مردم
منظور من توده مردم است. جهان قدرت به سمت فلاکت حرکت مى کند، جهان قدرت جهان ظالمى است، مبارزه امام هم که با ادبيات مهدويت شروع شد، مبارزه با نظام قدرت بود. امام با مردم مبارزه نمى کرد. جهان مردم به سمت خودآگاه شدن، حرکت مى کند. به نظر من جامعه ايران هم از اين قاعده مستثنى نيست. حرکت مردم، به سمت حوزه خودآگاه است به شرط آنکه ما آن را خراب نکنيم. بهترين چيزها در دنيا وقتى در فضاى زور داده مى شود، پس زده مى شود.

- به نظر شما در فضاى جهانى شدن، روند سرعت ارتباطات و صنعت تکنولوژى ارتباطات در مجموع به سمت تقويت مؤلفه هاى نظام هاى گذشته مثل خانواده حرکت مى کند يا خير؟ آيا جهانى شدن تأثير مثبت دارد يا منفي؟ آيا اعتقاد داريد که به انتخاب خودآگاهانه برمى گردد؟

- با نگاهى که ما به خانواده داريم، مثلاً به گونه اى باشد که در خانواده گناه کم شود و توجه اصلى فرد به نهاد خانواده معطوف شود، روابط سالم باشد، خيانت وجود نداشته باشد، ارزش هاى اخلاقى حکمفرما باشد و ... جهانى شدن مى تواند کارآيى قايل بود.

- آيا منظورتان اين است که جهانى شدن مى تواند آثار مخربى بر خانواده بر جاى بگذارد؛ اما اين وضعيت تغيير پيدا مى کند و پايان مى يابد؟

- اجازه بدهيد اين مطلب در چارچوب بزرگترى مطرح شود. ما در جهان کوچکى زندگى مى کرديم که فيزيکال بود؛ اما به موازات آن جهان، جهان ديگرى به وجود آمده که قصد خالى کردن زير پاى جهان واقعى را دارد. الآن داد و ستد اقتصادى جهان مجازى، با دهه نود، قابل مقايسه نيست، شديداً بالا رفته، فقط در بازار بزرگ نيويورک به اندازه يک قرن، داد و ستد مالى صورت مى گيرد. ولى در جاهايى هم اثر مثبت دارد؛ مثلاً 14 ميليون سفر بين شهرى در تهران صورت مى گيرد که اگر اين سفرها به 7 يا 8 ميليون کاهش يابد، آلودگى محيط زيست صورت نمى گيرد و مردم آرامش بيشترى دارند. ولى آثار منفى هم دارد. خانواده هسته اى زن و شوهر و فرزندان به لحاظ تغييراتى که ايجاد شده، به پايان خود رسيده است. وقتى خانواده فيزيکال توصيف شود، به شکل هسته اى است؛ يعنى زن و شوهر و فرزندان؛ آيا الآن در خانه فقط اين ها زندگى مى کنند؟ وقتى تلويزيون و راديو وارد زندگى شدند، اعضاى خانواده هم گسترش پيدا کردند؛ اما چون انديشه ما فيزيکال است، خانواده را به شکل هسته اى تعريف مى کنيم در صورتى که خانواده، هسته اى نيست و اين امکان وجود دارد که برگردد. در فضاى تنوع، اولين اتفاق، به روز شدن هويت است. هويت در درجه اول محصول تمايز در درجه دوم محصول استمرار و در درجه سوم نتيجه شفافيت است. اين سه عنصر را براى هويت مهم مى دانم. يک ايرانى وقتى به امريکا مى رود، تازه مى فهمد ايرانى است، سنتى ترين رفتار ايرانى در آن فضا ديده مى شود. بنابراين فضاى متنوع مى تواند موجب تقويت هويت هاى سالم شود؛ اما يک شرط بزرگ دارد و آن قدرتمند بودن هويت خودى است که اگر هويت خودى قدرتمند نباشد، همه آن ها را پرواز مى دهد و مهاجرت مجازى صورت مى گيرد. قبل از مهاجرت مجازى، مهاجرت، واقعى بود. دافعه هاى مبدأ و جاذبه هاى مقصد، انسان را به مهاجرت ترغيب مى کرد؛ ولى با خلق فضاى مجازى، انسان ها در عين اينکه در خانواده خود زندگى مى کنند؛ اما مهاجرت کرده اند. تغييرات ظاهرى بعضى از جوانان ما ناشى از چيست؟ جواب اين سؤال تهاجم فرهنگى نيست. پاسخ اين سؤال را نبايد در بيرون از خانواده جستجو کرد؛ زيرا اگر خانواده، خانواده درستى باشد، هنوز کارآمد است.

- برخى معتقدند، در اين عصر، خانواده هسته اى از بين رفته يا در معرض از بين رفتن است. آيا به نظر شما خانواده هسته اى از بين رفته است؟

- من در بيان دو فضايى شدن جهان معتقدم که خانواده هم دو فضايى شده، ما خانواده را در يک فضا نمى توانيم تحليل کنيم (فضاى پدر و مادر و فرزندان) البته اگر بخواهيم در فضاى واقعى خانواده را تحليل کنيم با خانواده هسته اى مواجه هستيم؛ اما اگر بخواهيم اين دو فضا را در محيط خانواده بنگريم، خانواده واقعاً هسته اى نيست؛ بلکه عناصر متکثر زيادى دارد که از طريق فضاى مجازى به بوجود آمده اند.
اين عناصر به قدرى زياد شده اند که عوام هم به اين تحليل ها رسيده اند که مثلاً مى گويند فلانى با ماهواره و.. خوش است.
تأثراتى که وجود دارد ما را به يک جهان متکثر وصل مى کند. اگر ما آمادگى مواجهه با آن را نداشته باشيم و مبانى محکم و روشنى نداشته باشيم و به لحاظ تمدنى، کار قابل عرضه اى ارائه نکنيم، شکست خواهيم خورد و اين گريز ناپذير است. پايين آوردن سرعت اينترنت مشکلى را حل نمى کند، سرعت اينترنت بايد بالا باشد.
ايرانى به لحاظ تاريخى دو خصلت بنيادين دارد که اگر اين خصلت ها مورد توجه قرار نگيرد، سياست هايى اتخاذ کنيم که باعث لطمه زدن مى شود. آن دو خصلت، يکى گرايش به سنت و ديگرى گرايش به پيشرفت است و اين منحصر در خانواده هاى طبقه پايين، بالا يا متوسط به لحاظ مالى هم نيست. همان طور که گرايش به سنت در خانواده هاى ما وجود دارد، گرايش به پيشرفت هم در جامعه بسيار قوى است. اين مسئله يک حسن و يک خطر بزرگ دارد. حسن آن اين است که او را به حرکت وا مى دارد و خطر آن اين است که اگر به آن نرسد، دايماً احساس فقر خواهد داشت و دچار عقده مى شود. اين مقوله ها در جامعه، در حال پررنگ شدن هستند. هم در مهاجرت و هم در فقر اين مسئله را مى توان ديد.
فقر، تنها نداشتن و نخوردن است؛ اما احساس فقر ممکن است در ثروتمندترين افراد هم وجود داشته باشد. مقاله اى را در اسپانيا منتشر کردم تحت عنوان «فضاى بومي- جهانى، قدرت و بى قدرتى فرهنگ ها»، در اين مقاله بحث شده که در فضاى بومي- جهانى جديد چه فرهنگى قدرتمند و چه فرهنگى بى قدرت است. مارکسيسم اين طراحى را کرد که اگر دو عشق در يک فرهنگ وجود داشته باشد، آن فرهنگ اصلاً لطمه نمى خورد، عشق به نظام سياسى و عشق به تمدن. اگر فرد اين دو عشق را داشته باشد، لزومى ندارد که تحت تأثير فرهنگ هاى ديگر قرار بگيرد و برعکس اگر دو نفرت وجود داشته باشد، نفرت از فضاى سياسى و نفرت از تمدن ايرانى، قطعاً شخص مهاجرت مى کند. البته مصاديقى هم وجود دارد که مثلاً عشق به تمدن هست؛ اما عشق به دولت نيست يا برعکس. منظورم از فعال و منفعل هم همان است. اگر مى خواهيم فرهنگ فعال قدرتمندى داشته باشيم، قطعاً بايد به عنصر پيشرفت توجه کنيم. خانواده، مؤلفه اى جدا از خانواده و نظام سياسى و صدا و سيما نيست. ما در شرايط بومى، بايد خانواده قدرتمند را در آن فضاى کوچک ايجاد کنيم. اگر خانواده قدرتمند باشد، فرزند هرجا که مى رود نهايتاً خانواده را انتخاب مى کند؛ اما وقتى واحد خانواده ضعيف است، فرد از خانه گريزان است، من شديداً به تقويت سنت معتقدم. ما در جهان فيزيکى، بايد هويت خود را تقويت کنيم.

- شما در بحث خانواده گفتيد عصر خانواده هسته اى تمام شده است. آيا اين به خاطر جهانى شدن است، يا به خاطر عدم باز تعريف هويت هايى است که به خانواده استمرار مى دهد؟

- هردو.

- پس شما آثار منفى جهانى شدن روى خانواده را مى پذيريد؟

- نه، لزوماً آثار مثبت يا منفى نيستند. اگر معناى جهانى شدن دسترسى خانواده به شبکه هاى ماهواره اى فارسى زبان است، بله قطعاً خانواده را ويران مى کند؛ اما اگر به معناى برقرارى ارتباط پيشرفت گرايانه باشد، يعنى بسترى باشد براى فراهم ساختن راحت تر رفاه براى شهر و دسترسى به علم و دانش، خوب است.

- بر اين اساس آيا جهانى شدن مى تواند در خدمت تحکيم خانواده باشد؟

- بله، جهانى شدن دسترسى ها را سريع کرده است. هم دسترسى به خير و هم دسترسى به شر. مثلاً سايت تبيان امکان دسترسى به خير را فراهم مى کند؛ اما کسى هم ممکن است از کامپيوتر استفاده بد بکند. ارزش هاى متصل به زمينه خانواده هسته اى، بايد تقويت شود تا شر در فضاى مجازى، جهان فيزيکى را از بين نبرد. مثلاً يکى از ارزش هاى چسبيده به زمين، تقويت معمارى است. شهر ايرانى، بايد بوى ايران را بدهد. ايران شش دوره کليدى داشته است. از دوره پارتى ها شروع شده تا دوره اصفهانى ها؛ اما اين روند منقطع شده است، با اين وضع 100 سال بعد ديگر تاريخى وجود نخواهد داشت.

ممکن است در مورد ديدگاه هاى شما نظر مخالفى هم بيان شود. مثلاً يکى از ويژگى هاى انسان مدرن، اضطراب و مخالفت است، براى همين وقتى ايرانى به امريکا مى رود، شروع مى کند به زيارت عاشورا خواندن و وقتى مى آيد ايران پارتى راه مى اندازد. اين تمايز نيست که مخالفت ايجاد مى کند؛ بلکه ويژگى انسان مدرن، مخالفت کردن است. آيا در فضاى سيطره فرهنگ جهانى شدن جايى براى بازسازى هويت هست يا نه؟

البته شايد اين پاسخ خيلى کلى باشد؛ ولى ما دين را هم مدرن کرده ايم و اين يکى از خطاهايى است که اتفاق افتاده است. متن دين امرى تغيير پذير نيست و ما چنين قدرتى نداريم که در وحى تصرف کنيم. شواهد ادبيات مهدويت نشان مى دهد که ما اين تصرف را انجام داده ايم. ما بعد از انقلاب فقط به دنبال پاسخ گفتن بوده ايم و براى اين پاسخ گويى به دنبال هرمنوتيک و معرفت شناسى و فلسفه و هزار و يک مقوله ديگر رفته ايم، براى اينکه بگوييم که ما هستيم و... اين همان چرخش اسلامى است که صورت گرفته. پاسخ روشن است. سنت الهى وجود دارد و خانواده مى بايست اين سنت الهى را در خود پياده کند و ما مى توانيم در اين زمينه کمک کنيم.

- ما در بحث زنان صحبتمان اين است «للرجال نصيب مما اکتسبوا و للنساء نصيب مما اکتسبن» شما چگونه مى توانيد در عصر جهانى شدن اين را باز تعريف کنيد؟ چگونه در عصر جهانى شدن، مى توان از آيات الهى در باب ارث، حجاب يا تفاوت هاى حقوقى زن و مرد دفاع کرد و آن را بازتعريف کرد؟

- اساساً حظ دين به اختيارى بودن آن است. اگر دين اجبارى شود، نه عمل مثبت آن ثواب دارد و نه عمل منفى آن عقاب. اين عمل مختار است که ثواب و عقاب بر آن مترتب مى شود. بنابراين روى اصل وجود خدا مى تواند هر سؤالى بپرسد؛ ولى اگر خدا را پذيرفت، توجيه کردن احکام درست نيست.

- يعنى بر اساس صحبت هاى شما، باز تعريف خانواده ايرانى بازتعريف تمام آن چيزى است که اسلام درباره خانواده مى گويد و تلاشى است براى ارايه الگويى زمان مند از اين هويت، در درون جهانى شدن؟

- بله، اشکالى ندارد.
- آيا معتقديد که اين گونه بازتعريف خانواده ايرانى، هيچ چالشى را با جهانى شدن ايجاد نمى کند؟
- شما جهانى شدن را فرد واحد مى گيريد، مگر اين امکان وجود دارد که ما در داخل جهان و جهانى شدن نباشيم؟
- من از فرمايشات شما اينگونه استنباط مى کنم که جهانى شدن لزوماً تأثير منفى يا مثبتى بر خانواده ندارد. در واقع آنچه که خانواده هسته اى را به پايان رسانده، فاصله گرفتن از سنت است.
- شما خانواده هسته اى را با خانواده سنتى مساوى مى گيريد. من منظورم نه خانواه هسته اى و نه خانواده گسترده و نه هر شکل ديگر خانواده بود.

- ما در سئوالاتى که براى شما ارسال کرديم يکى از سؤالاتمان اين بود که آيا مى توان شکلى از خانواده را به دين نسبت داد يا خير؟

- قطعاً مى توان. دين براى خانواده يک الگو دارد. من قبلاً تفکيکى انجام دادم که اگر آن را لحاظ مى کرديم، اين بحث مطرح نمى شد. جهانى شدن اثر مثبت يا منفى دارد. من مى گويم مثبت يا منفى تابع عوامل زيادى است. زمانى شما از «هست» خانواده صحبت مى کنيد و زمانى از «بايد» آن. «هست» خانواده اين است که ما خانواده هسته اى را در شکل فيزيکال آن داريم؛ اما در فضاى مجازى چنين خانواده اى نداريم. خانواده امروز، خانواده واقعي- مجازى است؛ به همين دليل عناصر ديگرى وارد خانواده شده و کار مى کنند. انسان ها فکر مى کنند خانواده اى هسته اى دارند؛ اما ناخودآگاه بعد از ديدن برنامه هاى مختلف، رفتارها عوض مى شود. البته به لحاظ «بايد»، يعنى آن طور که خداوند خواسته، حوزه عمل ما نيست. ممکن است خيلى از افراد نظر بدهند که اين حرف ها مربوط به 1400 سال پيش است؛ اما امروز اين حکم، کاربرد ندارد. من به شخصه علاقه مند به دين هستم و نظرم اين است که يک اصول پيشينى وجو د دارد که اگر کسى آن را پذيرفت، بايد ملتزم به احکام و مبانى آن نيز باشد.

- من از صحبت هاى شما اين گونه استفاده مى کنم که شما معتقديد اگر بتوان مدل خانواده کاملاً سنتى را بازتعريف کرد، جهانى سازى لزوماً آن را تضعيف نخواهد کرد (سنتى هم به معناى ديني)

- بله، اصول و بايد هاى جهانى سازى، لزوماً بر خانواده تأثير مستقيم ندارد. آنچه که ما را دچار مشکل مى کند، اين است که وقتى عقبه درست نشده باشد، جهانى سازى نيز به عنوان يک مقتضى مى تواند روى خانواده اثر منفى بگذارد.
تلويزيون هم نوعى جهانى شدن است؛ زيرا افرادى که ايرانى هستند، در کشورهاى مختلف از اين شبکه استفاده مى کنند و آن هم مى تواند باعث وصل شدن خانواده دور افتاده از فضاى دينى و فرهنگى به فرهنگ دينى شود. آيا چادر، واقعاً حجاب تعريف شده اسلام است يا اينکه يک سنتى بوده و ما ايرانى ها هم آن را به شکلى باز تعريف کرده ايم و آن را الگوى حجاب زن مسلمان قرار داده ايم؟ اين ها، شکل هايى است که ما به اين مفهوم مى دهيم. نگاه اسلام اين است که اندام زن، غير از صورت و کفين پوشيده باشد. اگر اين را بتوان به نوع ديگرى اعمال کرد، باز اصرار مى کنيم که خانواده مذهبى مسلماً خانواده اى است که چادر را حجاب برتر بداند و بعد هزار نوع حجاب غير برتر پيدا مى شود. اين ها دين نيست. برخى امور دينى است و برخى فرهنگى است؛ مثلاً صدا و سيما الگوى خانواده است. براى مثال در فيلم هاى ماه رمضان، استثنايى ترين خانواده ها را به عنوان الگوى خانواده ايرانى مطرح مى کند در صورتى که متوسط خانواده در ايران چيزى نيست که در صدا و سيما نمايش داده مى شود. عناصر طبيعى زندگى مردم در صدا و سيما به تصوير کشيده نمى شود. ارزش هايى که نهادى مثل صدا و سيما مى تواند ايجاد کند (مثل برخورد صحيح با اعضاى خانواده، حرف مثبت زدن و ...) بسيار مى تواند در ميان خانواده ها نقش داشته باشد. اگر صدا و سيما استثنائات بسيار بد و بسيار خوب را نمايش دهد، از آن سو خانواده ها به سمت فضاى شاد خانواده هايى که در فيلم هاى هاليوود به نمايش درمى آيد، کشيده مى شوند. مشکل ما با تلخى سنت دينى نيست که مرد دو سهم دارد و زن يکي. ما در برابر احکام، بايد به اين باور برسيم که از جانب خداوند است. اگر فقط بر مبناى ديده ها خدا را بشناسيم، نسبت به او کافر مى شويم.

- يکى از موضوعات مهم در حوزه خانواده، بحث کارکرد هاى خانواده است آيا در عصر جهانى شدن به نظر شما برخى از کارکردهاى خانواده کاهش پيدا نمى کند؟ مثلاً در بعد تربيتى، اگر برخى از کارکردهاى خانواده وارد نظام سريع ارتباطات شود، روابط خانواده سست نمى شود؟ زيرا يکى از عواملى که خانواده را حفظ مى کند، نياز اعضاى خانواده به يکديگر و کارکردهاى آن است.

- بله، اين نگرانى وجود دارد؛ زيرا ارتباط با غايب، ارتباط را تضعيف مى کند؛ اما کوتاه مدت است. خداوند به بشر طبيعتى داده که آن طبيعت باعث تعادل مى شود و اضطراب ناشى از خارج شدن از نظام تعادل است. خود اين اضطراب ها که به خاطر خروج از طبيعيات فطرى انسان است، براى متعادل کردن افراد است. به نظر من در کوتاه مدت چنين اتفاقى مى افتد، اما افراد به هم نياز دارند و نمى توانند تنها باشند. اين عناصر گاهى انسان را خسته مى کند. من گاهى با دوستانم که بعضاً خارج هم هستند، صحبت مى کنم و مى بينم آن ها هم از اين عناصر خسته شده اند و فقط دوست دارند قدم بزنند و با همسر خود صحبت کنند.
نگرانى زندگى موجود، اين است که کاملاً ماشينى مى شود. ما از دوره صنعت بزرگ به سمت صنعت کوچک حرکت مى کنيم. وقتى فرآيندها با يک «کليک موس» انجام مى شود، اتفاقى که مى افتد آن است که ساعت کار از هشت ساعت به دو ساعت تقليل مى يابد. مگر اينکه کارهاى جديدى تعريف شود؛ لذا اگر دوره صنعتى، دوره صنعتى شدن شديد جهان است، دوره پسا صنعتى، دوره بازگشت به طبيعت است. در ادبيات مهدويت هم همين است. مقاله اى هم در اين رابطه نوشته ام و در سوئيس ارايه شده که در آنجا ادبيات عصر امام به اين گونه توصيف مى شود؛ يعنى دوره بازگشت به دوره پيغمبر(ص)، جامعه اى که توضيح داده مى شود، جامعه اى است که به خويشتن بازگشت داده مى شود. بنابراين ادبيات مهدويت بايد طبيعى تحليل شود.