تغييرات اجتماعی ازدواج
  • عنوان مقاله: تغييرات اجتماعی ازدواج
  • نویسنده: حسين محبوبی منش
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 7:31:38 24-7-1403


چکيده

ازدواج به مثابه يک پديده اجتماعي است که در بستر پيچيده ترين و حساس ترين روابط اجتماعي ميان دو جنس مخالف برقرار مي شود و به عنوان مقدمه و منشأخانواده محسوب مي گردد و يکي از مهمترين پديده هاي اجتماعي- زيستي و فرهنگي مربوط به جامعه و انسان است. ازدواج برحسب ماهيت، نوع و انگيزه مي تواند پيامدهاي مثبت و منفي داشته باشد. لذا بررسي تغييرات اجتماعي آن حائز اهميت مي باشد. بدين لحاظ در اين مجال ضمن ارائه نظريات جامعه شناسي خانواده و آثار سازنده ازدواج بر فرد، تغييرات کمّي و کيفي ازدواج در ايران بررسي شده است.

واژگان کليدي ازدواج، خانواده، زن، پيوند مقدس، زناشويي، زوجيت، همسرگزيني، مرد، تشکيل خانواده.

ازدواج پيوند طبيعت با همه سادگي و عينيت آن و فرهنگ با همه پيچيدگي و ذهنيتش مي باشد. ازدواج زن و مرد، منشاء تشکيل خانواده به عنوان کوچکترين واحد اجتماعي است و در واقع يکي از پيچيده ترين روابط اجتماعي ميان دو جنس مخالف در جهان طبيعت مي باشد که داراي ابعاد و پيامدهاي زيستي، رواني، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و حتي سياسي است و از منظر علوم مختلف نظير روان شناسي، جامعه شناسي، انسان شناسي، جمعيت شناسي و ... قابل مطالعه و بررسي مي باشد. ازدواج آثار مستقيم و غير مستقيمي را بر زندگي فردي و اجتماعي افراد بر جاي مي گذارد؛ هرچند که پديده ازدواج نيز متقابلاً بر جامعه و فرد تأثيرگذار است.
ازدواج از جنبه جامعه شناختي، داراي ساختار، ماهيت، کارکرد و پيامدهاي اجتماعي پيش بيني شده و پيش بيني نشدة مثبت يا منفي، آسيب زدا يا آسيب زا است که کنش و واکنش اجتماعي اعضاي جامعه و ساختارهاي اجتماعي را متأثر مي سازد، خصوصاً پيامدهاي نامطلوب ازدواج هاي غيراصولي، از يک سو ساختار، ماهيت و کارکردهاي خانواده را در طول زمان دچار تغيير و تحول مي سازد و از سوي ديگر ارزش هاي محوري جامعه به ويژه امنيت اجتماعي و اخلاقي را تحت الشعاع قرار مي دهد.
نگرش و ديدگاه نسبت به «ازدواج» به عنوان يک «واقعيت اجتماعي»، تحت تاثير فرهنگ و نقش و موقعيتي است که در آن به سر مي بريم. طبق بينش جامعه شناختي «واقعيت هرگز به ما نمي گويد که چيست، بلکه انسان ها بايد واقعيت را آن گونه که هست، تفسير کنند و آن تفسير با فرهنگي که ما براي راهنمايي خود به کار مي بريم آغاز مي گردد. هرچند فرهنگ نيز به نوبه خود از گروه هاي ما و از جامعه ما ناشي مي شود». (شارون، 1379 : ص139) بنابراين ديدگاه فرد نسبت به ازدواج تابع فرهنگي است که به آن تعلق دارد، همچنين ملهم از موضع و جايگاه فرد در جامعه است. به عبارت ديگر برخي باورهاي فرد، ناشي از تأثير فرهنگ و جامعه اي است که در آن زندگي مي کند، مانند نقش مرد يا زن بودن، مثلاً واقعيتي به نام زن بودن به مفهوم ياد گرفتن «انديشيدن مانند يک زن» است، يعني اعتقاد به اينکه عاطفه، حيا، صبر، بردباري، گذشت، خانه داري، بچه داري و مادري، کنش هاي ضروري براي يک زندگي خوب و رضايت بخش است و مرد بودن نيز به مفهوم ياد گرفتن «انديشيدن مانند يک مرد» است، يعني باور داشتن به اينکه نان آوري، سرپرستي خانواده، احساسي نبودن، تلاش براي کسب معاش، اعتبار اجتماعي، لازمة يک زندگي خوب و سعادتمندانه است.

تعريف مفاهيم کليدي

ازدواج در فرهنگ معين [1] «ازدواج رابطه اي حقوقي است که براي هميشه يا مدتي معين، به وسيله عقد مخصوص بين زن و مرد حاصل شده و به آنها حق مي دهد که از يکديگر تمتع جنسي ببرند». در تعريفي ديگر «ازدواج و زندگي زناشويي يک پديده طبيعي قراردادي است». (شهيد مطهري، 1357) همچنين برخي ازدواج را فرآيندي از کنش متقابل بين يک مرد و يک زن؛ برخوردي دراماتيک بين فرهنگ (قواعد اجتماعي) و طبيعت (کشش جنسي) و پيوندي دائمي ميان دو جنس مخالف مي دانند که در يک چارچوب رسمي و قانوني مجاز به برقراري مناسبات جنسي مي شوند. (رضوي و ديگران، 1381 : ص8)
در تعريف ديگر، ازدواج به عنوان يک نهاد و کانون اجتماعي ملهم از سه منبع قانون، عقايد اجتماعي و اعتقادات مذهبي بوده و مبتني بر شش نکته است :
1- ازدواج يک انتخاب شخصي آزاد است که بر پاية عشق استوار مي گردد؛
2- بلوغ و استقلال يک نياز مسلم براي اقدام به ازدواج است؛
3- ازدواج، ارتباطي بين دو جنس مخالف است؛
4- در يک زندگي مشترک، مرد سرپرست بوده، تأمين معاش و محافظت از خانواده را بر عهده دارد؛
5- وفاداري جنسي و تک همسري، انتظارات يک ازدواج مي باشند؛
6- ازدواج به طور طبيعي با تولد فرزندان همراه است. (ناک، 1382 : ص14)
ازدواج بر حسب فرهنگ و اقوام مختلف داراي انواع گوناگوني است از جمله : ازدواج خارجي، داخلي، تعدد زوجات، وحدت زوجه، تعدد شوهران، ازدواج رسمي، ازدواج خصوصي، ازدواج توليدي، ازدواج موقت، ازدواج دائم، ازدواج آزمايشي، ازدواج خانوادگي، ازدواج دوشيزه اي، ازدواج شبيه، ازدواج تصرفي، ازدواج تطبيقي، ازدواج استبدال، ازدواج شغار (رضوي و ديگران، 1381 : ص9)، ازدواج ميراثي، ازدواج تشريفاتي و تصنعي، ازدواج سه ربعي، ازدواج روزانه، ازدواج قبرستاني، ازدواج تطليقي (مصلحتي، 1379 : ص42) هر کدام از انواع ازدواج هاي مذکور داراي تعريف خاص خود است. [2] در اين مطالعه، ازدواج دائمي و رسمي که به تشکيل خانواده زن و شوهري منجر مي گردد، مد نظر مي باشد.

خانواده خانواده يک گروه خويشاوندي است که مسئوليت اصلي در اجتماعي کردن فرزندان و برآوردن برخي از نيازهاي بنيادي ديگر جامعه را به عهده دارد. خانواده شامل گروهي از افراد است که از راه خوني، زناشويي يا فرزندپذيري با يکديگر ارتباط مي يابند و طي يک دورة زماني نامشخص، با هم زندگي مي کنند.(کوئن،1372 : ص127)
خانواده بر حسب فرهنگ و تاريخ، شرايط اقتصادي و اجتماعي اقوام و جوامع مختلف، به شکل تک همسري، چند همسري، پدرتبار، مادرتبار، دوسوتبار، پدرسالار، مادرسالار، مادرمکان، پدرمکان، نومکان و ... بوده است، اما به طور کلي در طول تاريخ، خانواده برحسب رابطه خوني يا سببي، به دو شکل تکوين يافته است :
1- خانواده گسترده که مبتني بر رابطه خوني است و تعدادي از افراد شامل والدين، فرزندان، پدربزرگ ها، عمه ها، دايي ها، عموها، خاله ها، عموزاده ها، خاله زاده ها، عمه زاده ها و دايي زاده ها را دربرمي گيرد. اين نوع خانواده را «خانواده همخون» نيز مي نامند. (همان، ص128) البته علاوه بر پيوند خوني، نوعي اتحاد خانوادگي نيز در اين نوع خانواده وجود داشته که بيشتر در دوران ماقبل صنعتي بوده و وظايف اعضاي خانواده، از وظايف خانواده امروزي متفاوت بوده است که در ريشه يابي کلمه خانواده، اين نکته محرز مي باشد. [3]
2- خانواده هسته اي که بر حسب رابطه سببي و پيوند ازدواج و زناشويي حاصل مي شود و به يک واحد خانوادگي بنيادي مرکب از همسر، شوهر و فرزندانشان اطلاق مي گردد که گاه آن را «خانواده زن و شوهري» نيز مي نامند. (همان) خانواده هايي که بر حسب رابطه سببي تشکيل مي شوند، بر اساس شکل و نوع ازدواج داراي اشکال متعددي نظير تک همسري، چند همسري، چندزني و گروهي است. در اين مطالعه، خانواده تک همسري مورد نظر است که حاصل ازدواج يک زن و يک مرد مي باشد و شکل رايج و متعارف خانواده هسته اي است و بعد از انقلاب صنعتي و تا کنون فراوان ترين شکل زناشويي در جوامع بشري بوده است.

نظريات خانواده در دوران نوين

نهاد خانواده معطوف به ازدواج زن و مرد، يکي از نهادهاي اجتماعي است که سابقه اي ديرينه دارد و از همان ابتداي زندگي اجتماعي، نياز به جنس مخالف و امنيت مبناي تکوين آن به شمار مي رود، به طوري که پيدا شدن انسان بر روي زمين با تشکيل خانواده همزمان بوده و بي ترديد دفاع از حريم انسان در برابر جانوران درنده و حوادث طبيعي، زندگي جمعي را براي انسان اجاد کرده است. (حيات اجتماعي زن در تاريخ ايران، 1369، ص21)
بنابراين علاوه بر نياز جنسي، نياز به داشتن حس نظم و احساس امنيت، در واقع از عوامل مؤثر بر تکوين و استمرار اجتماع محسوب مي گردد که خانواده به عنوان هسته بنيادين اجتماع، از همان آغاز نقش اساسي در ايجاب و تقويت احساس نظم و امنيت هستي شناختي در زندگي اجتماعي افراد داشته است.
در جامعه شناسي دو ديدگاه در مورد خانواده مطرح است. ديدگاه اول بر مطلوبيت خانواده تأکيد کرده و آن را به صورت گروهي خاص و ويژه در نظر مي گيرد. مطابق اين ديدگاه، خانواده، برتر از جامعه يا در برابر جامعه قرار مي گيرد و بدون توجه به مشکلات واقعي موجود در خانواده، به صورت ايده آل توصيف مي شود. [4] ديدگاه دوم بر ارتباط متقابل جامعه و خانواده تأکيد کرده و بازتاب شرايط تعارضي جامعه در خانواده را حائز اهميت مي داند، زيرا خانواده به صورت «طبيعي» وجود ندارد، بلکه در هر زمان، بازتابي از شرايط اجتماعي است، لذا خانواده را بايد با توجه به قشري که در آن قرار دارد، مورد بررسي قرار داد.
رنه کونيگ معتقد است که بر طبق تقسيم بندي جامعه شناسي کلان و جامعه شناسي خرد، دو نوع بررسي از پديده خانواده ضروري است. اول نگرش به خانواده در ارتباط با کل جامعه، با در نظر گرفتن مناسبات کلي جامعه و همچنين بررسي رابطه نظام خانواده با پاره نظام هاي ديگر و دوم نگرش به خانواده به عنوان نظامي خاص، يعني گروه کوچک با ساختار و کارکرد خاص خود. مطابق اين ديدگاه، خانواده به عنوان يک گروه اجتماعي با ويژگي هاي متفاوت از ساير گروهها مورد بررسي قرار مي گيرد. (اعزازي، 1382 : ص72)
بررسي هاي جامعه شناسانه در مورد خانواده، در قرن نوزدهم توسط دو متفکر اجتماعي به نام فردريک لوپلي [5] فرانسوي و ويلهلم هانريش ريل [6] آلماني شروع شد که بعدها به عنوان «پدران جامعه شناسي خانواده» محسوب شدند. آنان در آن زمان، در اوج انقلاب صنعتي اروپا و در دوران گذار، شاهد فروپاشي خانواده گسترده و تبديل آن به خانواده هسته اي بودند و هر دو در نظريه هاي خود، خانواده گسترده را مطلوب دانسته و از دولت ها تقاضا مي کردند که با ايجاد محدوديت هايي در «حقوق فردي»، افراد را به زندگي در خانواده گسترده وادار کنند. نظرات آنها تا مدتي طولاني در اروپا حاکم بود تا اينکه در اوايل قرن بيستم با نفوذ افکار جامعه شناسانة دورکيم، بررسي هاي جامعه شناختي خانواده و تغيير و دگرگوني آن بدون تأکيد بر مطلوبيت شکل خاصي از زندگي خانوادگي آغاز شد. در اين زمان خانواده هسته اي، يعني خانواده اي که شامل زن، شوهر و فرزندان است، عموميت يافته و به عنوان واقعيتي اجتماعي تلقي مي شد.
بعدها پارسونز جامعه شناس آمريکايي به تفکيک نقش هاي خويشاوندي و شغلي تأکيد مي کند و خانواده را واحد زن و شوهري مي داند. (پارسونز، 1363 : صص 719-718)
پارسونز خانواده را به دو نوع تقسيم مي کند : خانواده جهت ياب [7] (خلفي يا سلفي) يعني خانواده اي که فرد در آن رشد مي کند و خانواده فرزندياب [8] که منظور همان خانواده هسته اي است و فرد خود تشکيل مي دهد و شامل همسر و فرزندان اوست، نومکان است، يعني دور از خانه والدين زن يا شوهر زندگي مي کند و از لحاظ اقتصادي مستقل از خانواده جهت ياب است و پايگاه اجتماعي خانواده نيز تنها از طريق «شغل شوهر» که مستقل از روابط خويشاوندي است، به دست مي آيد. اين نوع خانواده به عنوان يک واحد مشترک المنافع تلقي مي شود که دوام آن مستلزم برآورده ساختن انتظارات و توقعات متقابل زن و شوهر است که مهمترين آن «عشق ورزيدن» به يکديگر و نيز مستلزم داشتن حق انتخاب ازدواج و همسرگزيني است. (اعزازي، 1382 : صص 71-65) بنابراين در خانواده هسته اي پارسونز، عشق هم مبنا و هم پيامد است؛ مبنا است از اين جهت که فرد براي انتخاب همسر خود آزاد است و زن و مرد بر اساس عشق و علاقه با يکديگر ازدواج مي کنند، از سوي ديگر به نوعي پيامد است، از اين جهت که زن و شوهر در خانواده متعهد و موظف هستند که عاشقانه همديگر را دوست بدارند، زيرا بدون عشق، خانواده شان از هم مي گسلد. مهم ترين پيامد اجتماعي مطلوب اين ازدواج عاشقانه، اجتماعي کردن کودکان و جامعه پذيري آنان براي ايفاي نقش سازنده در آينده و جلوگيري از آسيب هاي اجتماعي و بزهکاري کودکان، نوجوانان و جوانان است.
ويليام جي گود، نظريه همگرايي [9] را در مورد خانواده مطرح مي کند که بر اساس آن، دگرگوني هاي نظام خويشاوندي، نتيجة اجتناب ناپذير دگرگوني هاي ساختاري و همچنين دگرگوني هاي ايدئولوژيکي است. بدين ترتيب که با دگرگوني هاي ساختاري در سطح کلان مانند صنعتي شدن، شهرنشيني، پرولتاريزه شدن و نظاير آن، دگرگوني هاي ايدئولوژيکي نيز در سطح کلان رخ مي دهد و در نتيجه، سازمان هاي سطوح خرد (نظير خانواده) اجباراً خود را با دگرگوني هاي سطح کلان انطباق داده و در جوامع صنعتي نظام خانوادگي به شکل خانوادة زن و شوهري (يا هسته اي) خواهد بود. (همان، ص 17)
رنه کونيگ نيز مسأله کاهش کارکردهاي خانواده را مورد بررسي قرار مي دهد. وي ويژگي خانواده را به عنوان يک گروه اين گونه تعريف مي کند : «صميميت مشخصه اساسي و غير قابل تفکيک خانواده است و همين صفت آن را از ساير گروه هاي اجتماعي متمايز مي سازد» (همان، ص 72) چرا که همين «صميميت» است که مي تواند شخصيت کودکان را شکل دهد. به زعم کونيگ در اثر صنعتي شدن، کارکردهاي عمده خانواده مانند کارکرد اقتصادي، آموزشي، بهداشتي، نگهداري از سالخوردگان و حتي گذران اوقات فراغت به سازمان هاي دولتي واگذار شده است و خانواده در دوران نوين قادر گشته است که به کارکرد اصلي و اولية خود يعني رشد شخصيت اجتماعي- فرهنگي کودکان بپردازد. (همان، ص17)
هلموت شلسکي، جامعه شناس آلماني نيز که نظريه خود را بعد از جنگ جهاني دوم و در دوران بي ثباتي اجتماعي ناشي از جنگ مطرح کرد، خانواده را به عنوان يک نهاد اجتماعي و به منزلة «تنها باقيماندة ثبات اجتماعي» [10] تلقي مي کند. وي برخلاف ديگران که معتقدند خانواده الزاماً بايد خود را با دگرگوني هاي اقتصادي و سياسي جامعه وفق دهد و در صورت عدم انطباق، به معناي «تأخر فرهنگي» اين نهاد است؛ نکته جديد و قابل ملاحظه اي را مطرح مي کند. شلسکي مطرح مي کند که آيا اين دگرگوني هاي موجود جامعه الزاماً پيشرفت هستند؟ يا اينکه بايد ادعا کرد که پيشرفت در اقتصاد مدرن، همزمان نوعي پيشرفت در جهت فروپاشي است. شلسکي با قبول فرض فوق، انطباق خانواده با نظام مدرن در حال فروپاشي را به معناي حرکت خانواده در جهت زوال و اضمحلال مي داند، لذا خانواده را تنها باقيمانده ثبات اجتماعي تلقي مي کند و معتقد است که شرايط مادي- اقتصادي جامعه بايد خود را با خانواده انطباق دهد، زيرا در جوامع مدرن امروزي که انسان به صورت موجودي منفعل در برابر ساختارهاي جامعه قرار گرفته است، تنها راه رهايي او، تحکيم مناسبات خانوادگي است. (همان، ص18)
شلسکي ساختار و روابط موجود در خانواده را ساختاري طبيعي دانسته و رياست مرد بر زن و فرزندان را ضامن کارکردهاي سنتي خانواده مي داند. وي با اشتغال زنان در بيرون از خانه مخالف است، چرا که به زعم او در اثر اشتغال زنان، امنيت و موجوديت خانواده به خطر افتاده و سبب نابساماني هايي در روابط اجتماعي درون خانواده مي گردد و از اين طريق «کارايي منحصر به فرد خانواده را که تربيت فرزندان در محيطي سرشار از اعتماد و مراقبت است، در معرض مخاطره قرار مي دهد». (روزن بام، 1363 : ص 33)

برخي آثار سازنده ازدواج بر فرد

ازدواج را مي توان همانند يک سرمايه اجتماعي تلقي نمود که زن و مرد بر پايه يک سلسله باورها، ارزش ها و روابط اجتماعي به طور مشترک سرمايه گذاري مي کنند، هرچقدر که قدرت ريسک و خطرپذيري اين سرمايه گذاري کمتر باشد، پيامدهاي آن قابل پيش بيني و احتمالاً مطلوب است و برعکس هرچه قدرت خطرپذيري آن افزايش يابد، پيامدهاي آن در زندگي فردي و اجتماعي زنان و مردان، غير قابل پيش بيني و احتمالاً نامطلوب است. ازدواجي که در بستر و شرايط مناسب اجتماعي، بر پاية عشق، ايمان، اعتماد و تعهدات متقابل استوار گشته و مبتني بر سيستم پيچيده اي از وابستگي هاي دو جانبه است، پيامدهاي اجتماعي آن نيز قابل پيش بيني و مطلوب خواهد بود، لذا خطرپذيري آن نيز کاهش مي يابد.
ازدواج، اولين گام يک فرد، براي ايجاد و تکوين زندگي مشترک با فردي از جنس مخالف است. چنانچه اين گام در زمان مناسب و به شکل صحيح و سنجيده برداشته شود، کارکردهاي مناسب آن در طول زندگي مشترک هويدا خواهد شد. هر چه کارکردهاي مناسب ازدواج در زندگي زنان و مردان بيشتر باشد، خانواده هاي معطوف به اين گونه ازدواج ها، سالم تر و مستحکم تر بوده و در نتيجه جامعه مشتمل بر اين گونه خانواده ها نيز داراي انسجام و همبستگي زياد و نظم اجتماعي مطلوب خواهد بود.
مرحوم علامه محمد تقي جعفري (ره) در جواب فيلسوف شهير اروپايي، برتراند راسل که سؤال کرده بود چرا اسلام اين قدر به ازدواج بها داده و برايش قانون وضع کرده است، مي نويسد : «اسلام با ازدواج مي خواهد انسان به وجود آيد، مسأله انسان مطرح است». در فرهنگ اسلامي، ازدواج، پيوندي مقدس و ميثاقي محکم [11]، بنايي محبوب نزد خداوند [12]، عاملي مؤثر در حفظ دين [13]، پذيرش عبادت انسان [14] و تکوين مودّت و رحمت [15] است. ازدواج همچنين شيوة پاسداري از حريم عفّت [16] و پاکدامني، تضمين رزق و روزي [17] و تعظيم سنت نبوي [18] است. ازدواج آرامش بخش روح هاي سرگشته و سرگردان، حيات بخش دل هاي افسرده و نگران و هدايتگر افکار گسسته و پريشان است. در مکتب متعالي اسلام، ازدواج وسيله اي براي رشد و کمال، تأمين سلامت جامعه و بقاي نسل است. از اين رو پيامبر گرامي اسلام (ص) پيروان خود را به تسريع در ازدواج و ترک عزوبت [19] دعوت مي کند. در فرهنگ اسلام، خانواده حاصل ازدواج مشروع زن و مرد، وسيله اي براي اقناع و ارضاي مشروع سائقه هاي جنسي، توليد و تربيت نسل، ايجاد صميميت و تفاهم، تعاون و تعاضد، تکميل و تکامل و آرامش روحي و رواني انسان است (آزرمي سه سارمي، 1379، صص 8-7) که در ادامه برخي از اين پيامدهاي مثبت تأملي کوتاه مي شود.

تکميل هيچ انساني به تنهايي کامل نيست و پيوسته در جهت جبران کمبود خويش تلاش مي کند. جوان در پي رسيدن به استقلال فکري است؛ براي جبران نواقص و تأمين نيازهاي بي شمار خود به سوي ازدواج سوق داده مي شود و با گزينش همسري مناسب و شايسته، موجبات رشد و تکامل خويش را فراهم مي کند و با احساس مسئوليت اجتماعي، تمام هوش، ابتکار و استعدادهاي خويش را بکار گرفته و بسياري از شايستگي ها و توانمندي هاي نهفته در درونش را شکوفا مي سازد. بنابراين مي توان رشد و کمال انسان را از پيامدهاي مطلوب عمده ازدواج موفق و اصولي دانست، زيرا زن و مرد از نظر روحي و جسمي به هم وابسته اند و با قرار گرفتن در کنار هم، يکديگر را تکميل مي کنند.

تسکين مهم ترين نيازي که بر اثر ازدواج تأمين مي شود، نياز به آرامش و احساس امنيت و آسودگي است. اين نياز که در سرشت آدمي ريشه دارد، چنان مهم است که خداوند در بيان فلسفه ازدواج مي فرمايد : «از آيات و نشانه هاي خداوند اين است که براي شما از جنس خودتان، همسراني قرار داديم، تا در کنار آنان آرامش يابيد.» بنابراين، همسر موجب آرامش و امنيت خاطر و محيط خانه، وسيله آرامش روحي زن و مرد قرار داده شده است. در اوايل جواني احساس تنهايي، بيهودگي و نداشتن پناهگاه، انسان را فرا مي گيرد و ازدواج با همسري شايسته، اين احساس را از بين مي برد و فرد را به آرامش روحي مي رساند. اتکاي زوجين به يکديگر در مقابل فشار امواج و گرفتاري هاي ناشي از عوارض حيات اجتماعي، موجب سکون و آرامش آنها مي شود. آنها در جهت برطرف کردن موانع سر راه پيشبرد زندگي و رسيدن به اهداف مشترک خود، با ياري و همفکري يکديگر مي توانند در مقابل مسائل و مشکلات ايستادگي کنند. همچنين به واسطه ازدواج، غريزه جنسي در چارچوب پسنديده و مشروع ارضا مي شود و فرد در سايه آن به آرامش مي رسد و به جهت ارتباط تأمين اين نياز با ساير جنبه هاي وجودي انسان، موجبات رشد و شکوفايي فرد فراهم مي شود.

توليد نسل از ثمرات اصلي ازدواج، وجود فرزندان و بقاي نسل آدمي است که مطابق با هدف آفرينش است و زوج ها از طريق فرزندان خود رشته پيوند ميان اعضاي يک نسل را به وجود مي آورند و با تربيت و اجتماعي کردن کودکان، زيربناي يک جامعه سالم و امن را پي ريزي مي کنند.

احساس شادکامي به نظر مي رسد ازدواج و تشکيل خانواده اثر مثبتي روي شادکامي داشته باشد. تعدادي از مطالعات، گزارش مي دهند افرادي که ازدواج کرده اند، نسبت به افراد مجرد شادکامي بالاتري نشان مي دهند. تحقيقات اخير نشان مي دهند که وقايع خوشايند زندگي خانوادگي، مستقيماً به شادکامي فرد منجر مي شود.

کاهش ارتکاب جرم بر حسب بسياري از مطالعات، کاهش بزهکاري و ارتکاب جرم از جمله پيامدهاي اجتماعي ازدواج است. تازه ترين تحقيق صورت گرفته از سوي يک محقق انگليسي، حاکي از آن است که عشق به همسر و زندگي خانوادگي از جمله مواردي است که موجب کاهش جدي ارتکاب جرايم توسط مردان مي شود. اين تحقيق که توسط پروفسور «جان لاب» يک کارشناس جرم شناسي در انگليس صورت گرفت، نشان مي دهد اشخاصي که در مراحل جواني ازدواج کرده و تشکيل خانواده مي دهند، کمتر ممکن است به انجام امور مجرمانه و خلاف قانون روي بياورند. بر اساس اين پژوهش، ايجاد تغيير در شرايط اجتماعي از قبيل ازدواج، تشکيل خانواده و يافتن يک جايگاه مناسب اجتماعي نيز قادر است تا حد زيادي شرايط و سرنوشت بسياري از بزهکاران را تغيير داده و آنها را در مسير سالمي قرار دهد. نتايج تحقيق اين جرم شناس انگليسي تا حد زيادي با آموزه هاي پيشين جرم شناسي در مورد اولويت تأثير رفتار و شرايط دوران کودکي و پس زمينه هاي خانوادگي در بروز رفتارهاي خلاف قانون در سنين جواني و ميانسالي ناسازگار است. پروفسور جان لاب تحقيق خود را بر روي 500 نمونه از جوانان بزهکاري که در دهه هاي 1920 و 1930 به مرکز بزهکاران جوان فرستاده شدند، انجام داده است. وي به اين نتيجه رسيد که از اين افراد، کساني که بعد از آزادي از مرکز بزهکاري، ازدواج کرده و داراي همسر و خانواده شدند، به شدت کمتر از افرادي که مجرد باقي ماندند، مجدداً به بزهکاري روي آورده اند. تحقيق پروفسور لاب نشان مي دهد 80 درصد از بزهکاران جواني که در سنين رشد، اعمال خلاف را کنار گذاشتند، کساني بودند که پس از طي دوران بزهکاري داراي همسر و فرزند شده و به اين جهت از گذشته خود روگردان شدند. لاب، اعلام کرد که بيشتر مردان بزهکار پس از ازدواج مجبور به داشتن يک زندگي آرام، منظم و با برنامه براي کسب درآمد شده و معمولاً به دليل سختگيري هاي همسرشان مجبور مي شوند تا دايره ارتباطات خود را محدود و کنترل کرده و دست از ماجراجويي بردارند.

تقويت جنس و جنسيت عبور از مرحله کودکي به بزرگسالي، نيازمند دستيابي به هويت جنسي و نقش جنسيتي، به دست آوردن مفهوم روشني از «خود» و رشد و استحکام آن و ارزش گذاشتن به «خود» (يا برخورداري از عزت نفس) است. مرد بودن يا زن بودن (نرينگي [20] و مادينگي [21]) به کيفيت هايي از شخصيت ارتباط دارد که ويژگي هاي يک مرد يا يک زن را تشکيل مي دهند. وقتي به کسي «مرد» خطاب مي شود، اين مفهوم نوعي از قضاوت هاي ارزشي را منعکس مي کند که مبتني بر ارزيابي خطاب کننده از ويژگي هاي شخصيتي و رفتاري يک مرد است. همين طور، قضاوت يک زن دربارة خود، متأثر از معيارهايي است که در فرهنگ و جامعه براي «زن» وجود دارد. بنابراين «رشد مفهوم مرد بودن يا زن بودن در اين معنا از مقولة يادگيري و فرهنگ است» (لطف آبادي،1379 : ص189) همچنين ايجاد هويت و دستيابي به يک تعريف منسجم از خود، مهم ترين جنبه رشد رواني- اجتماعي دوران نوجواني و جواني است. انتخاب ارزش ها، باورها و اهداف زندگي، شاخصه هاي اصلي هويت را تشکيل مي دهند. اينکه فرد بداند کيست، چه چيزهايي براي او ارزش به حساب مي آيد و چه راه هايي را برگزيده است تا در زندگي دنبال کند. جزئي از تلاش فرد براي کسب هويت است. اين جستجو براي کشف خود، نيروي محرکة بسياري از دل مشغولي ها و رفتارهاي فرد در جهت گيري جنسي، در انتخاب شغل، در ارتباطات اجتماعي، در آرمان هاي اجتماعي، اخلاقي، مذهبي و فرهنگي اوست. (همان، ص212)
دختر و پسر با ازدواج، به شناخت از خود عمق داده و زنانگي و مردانگي خويش را ابراز مي کنند و به بسياري از دل مشغولي هاي خود پايان داده و باورها و ارزش هاي محوري جامعه را درون خود تثبيت کرده و نسبت به آنها متعهد مي شوند و در نتيجه خود را از پراکندگي و اغتشاش هويت رهانيده و داراي احساس امنيت هستي شناسي مي شوند.
نهايت آنکه ازدواج به عنوان يک کانون اجتماعي که داراي انتظارات، قوانين، اعتقادات و رسوم است، در پردازش و ابراز روابط زناشويي شرکت دارد، ازدواج در واقع ساختار يا مدلي است که پيوسته زنان و شوهران را تحت تأثير قرار داده و به رفتار آنها شکل مي دهد، از همه مهم تر آن که ازدواج باعث تقويت احساس تأنيث در زن و احساس تذکير در مرد مي شود. (ناک، 1382 : ص78)

تقويت و تثبيت مردانگي ازدواج اصولي مردان، باعث ابقا و تقويت مردانگي آنها مي گردد. مردانگي در واقع بيش از آن است که مردان به صورت خودکار توسط خواص آناتوميک، سن يا بلوغ خود به دست مي آورند. بر اين اساس مردانگي چيزي است که بايد فعالانه آن را کسب نمود. يافته هاي علمي حاکي از آن است که مردانگي از طريق ازدواج تثبيت و تکميل مي گردد، به عبارت ديگر مردانگي به وسيله سه نقش اجتماعي تعريف و تثبيت مي گردد، چرا که در تمامي دنيا براي آن که مردان عضو کاملي از جامعه خود باشند انتظار مي رود که حداقل داراي 3 نقش اساسي باشند :

1) نقش پدري براي فرزندان همسر خود در تمام دنيا مردانگي با پدر بودن ارتباط تنگاتنگي دارد. در هيچ کجا نيروي شهواني و قدرت جنسي به تنهايي براي تأييد ادعاي مردانگي کافي نيست و مردان مي بايست توانايي باروري و توليد مثل نيز داشته باشند که البته اين شوهران هستند که مورد انتظار براي انجام فعاليت مزبور مي باشند، زيرا وقتي يک زوج بدون فرزند باشند، در اکثريت فرهنگ ها، شوهر را مقصر اصلي تلقي مي کنند. از سوي ديگر، صاحب فرزند شدن خارج از روابط زناشويي در هيچ جامعه اي پذيرفته نيست. بنابراين از تلفيق اين دو قاعده که مردان مي بايست از نظر جنسي در توليد فرزند موفق باشند و فرزندان بايد محصول ازدواج رسمي باشند؛ مي توان نتيجه گرفت که در همه دنيا انتظار اين است که مردان پدرهايي متأهل باشند.

2) مسئوليت تأمين معاش خانواده در تمام دنيا، پدران مسئول تأمين معاش زن و فرزندان خود مي باشند، مردي که به دليل بيماري يا معلوليت قادر به چنين امري نباشد، مورد ترحم و دلسوزي ديگران قرار مي گيرد، در حالي که اگر مردي عمداً به آن تن در ندهد، مورد استهزاء و بدگويي ديگران قرار خواهد گرفت. زيرا در واقع وي همانند يک عضو بالغ جامعه رفتار نکرده و مسئوليت خويش را نپذيرفته است. انتظار مي رود مردان حتي در مواردي که تمايل ندارند، مشغول به کار باشند و هزينه ي افراد وابسته ي خود را به خوبي تأمين نمايند، همچنين غالباً اين انتظار وجود دارد که تا حد امکان براي بازماندگان خود مقاديري به عنوان ميراث فراهم نمايند.

3) حمايت از زن و فرزند از يک مرد انتظار مي رود که به هنگام ضرورت براي حمايت از خانوادة خود ايستادگي نمايد تا وفاداري و شجاعت خود را به ايشان نشان دهد. همچنين اين توقع وجود دارد که از غرور، شرافت و نام و ناموس خود دفاع نمايد. در مورد جنبه هاي رسمي تر، مثلاً براي شرکت در عمليات ارتش، مردان مسئول هستند و حتي زماني که زنان نيز در جنگ شرکت مي نمايند، هيچ جامعه اي بر روي سرباز شدن زنان تکيه نمي کند. (همان، صص 92-91)
ازدواج اصولي همچنين بر نقش جنسي و جنسيتي زنان اثرگذار است. نقش مادري به عنوان بخشي از نقش زنان در سايه ازدواج حاصل خواهد شد و سختي ها و رنج هاي دوران مختلف تولد يک کودک و نيز دميده شدن روح يک موجود زنده در وجود زن، او را به درجه معنوي خاصي مي رساند که در خودسازي روحي و اخلاقي وي تأثيرگذار خواهد بود. مادري همچنين مي تواند صبر، حوصله، آستانه تحمل مشکلات و بسياري از فضايل اخلاقي را در بين زناني که مادر شده اند و تلاش مي کنند اين نقش را به خوبي ايفا نمايند، افزايش دهد.

کسب موفقيت جامعه شناسان (از جمله پارسونز) معتقد بودند که در خانواده شوهران و پدران، نقش هاي ابزاري و زنان و مادران، نقش هاي معنوي را ايفا مي کنند. اين نقش براي مردان به معني درگيري ايشان در دنيايي از کار و امور اجتماعي و مدني است. شوهران از گذشته تاکنون درگير کسب درآمد و تأمين معاش خانواده هستند تا با استانداردهاي بلوغ مردانگي در جامعه مطابقت نمايند. با يک پيش بيني ساده انتظار مي رود که مردان متأهل به موفقيت هاي بيشتري دست يابند. تأمين معاش خانواده به حدي با ازدواج اصولي و مردانگي توأم است که مردان متأهل علاوه بر آنکه الزاماً مي بايست داراي چنين خاصيتي باشند، به دليل خواص و سابقه زندگي متأهلي خود مي بايست نسبت به مردان مجرد، موفقيت هاي بالاتر ديگري نيز بدست آورند. مردان در واقع پس از ازدواج، مشاغل و امور خود را بهتر انجام مي دهند و کار و درآمد بيشتري فراهم مي آورند. (همان، ص 111)

مشارکت اجتماعي مردان متأهل قاعدتاً به ميزان بالاتري در اجتماعات و تشکلات اجتماعي فعاليت داشته و نيز احتمال شرکت آنان در بعضي امور اجتماعي بيشتر است. در واقع مشارکت اجتماعي براي مردان، قسمتي از ايفاي جنسيت (ابراز خويشتن) محسوب مي گردد. ازدواج به ويژه موجب تقويت آن دسته از مشارکت هاي اجتماعي مي گردد که به وسيله قوانين عضويت، به طور واضح تعريف شده باشند و ارتباط با ديگران به گونه اي سازمان يافته باشد که در آن، عضويت ها داراي نقش مشخصي باشند. از سوي ديگر ازدواج قطعاً موجب کاهش ميزان ارتباطات غيررسمي و شخصي مانند روابط دوستانه و بي اهميت مي شود. (همان، ص 112)

سخاوت و نوع دوستي سخاوت نتيجة مستقيم نقش هاي تأمين معاش و حمايت موجود در ازدواج مي باشد. يک فرد نوع دوست به ديگران کمک مي کند، نيازهاي آنان را برآورده مي سازد و آنان را در مقابل درماندگي حمايت مي نمايد و در واقع به تهيه و تدارکي مي پردازد که مورد توجه ديگران قرار مي گيرد. ازدواج باعث مي شود که مردان ابراز سخاوت و نوع دوستي خود را (که در روابط غير رسمي و دوستانه وجود داشته) به روابطي انتقال دهند که داراي ساختاري واضح بوده، تعهدات و انتظارات در آنها مشخص مي باشند.
دختران نيز به واسطه ازدواج احساس مي کنند که مسئوليت مراقبت و سلامتي همسر و فرزندان را برعهده دارند و پرستار خانواده باشند، همين موضوع مي تواند روحيه مهرباني و شفقت را در آن ها تقويت کند.

ازدواج و خانواده در دوران نوين

در دوران نوين و در جوامع صنعتي، ماهيت و اشکال ازدواج و پيامدهاي اجتماعي آن در خانواده و جامعه، اشکال، ساختار و ارزش هاي خانواده و به طور کلي الگوهاي همسرگزيني و نظام خانواده تحت تأثير صنعتي شدن دچار تغيير و تحول شده و در جوامع رو به توسعه با آهنگي آرام در حال تغيير است از جمله :
امروزه، شبکه خويشاوندي مبتني بر تبار [22] و طايفه در اکثر جوامع تأثير خود را از دست داده است؛
ترويج ازدواج هاي غيرخويشاوندي [23] به جاي ازدواج هاي مبتني بر خويشاوندي، [24] به ويژه در نقاط شهري، روابط اجتماعي، روابط بين گروهي، رشد شخصيتي و بهبود نسل را دستخوش تغيير نمود.
با تغيير الگوي خانواده از گسترده به هسته اي، نحوه انتخاب همسر نيز در بسياري جوامع تغيير يافته است، زيرا در خانواده گسترده، ازدواج مبتني بر تصميمات و نظريات افراد و اعضاي خانواده بود، ولي با هسته اي شدن خانواده ها، حق انتخاب آزاد همسر در جامعه هنجار شده است؛
آزادي عمل زنان در ازدواج، تصميم گيري در خانواده، عادي شدن طلاق و موارد مشابه، از جمله تغييرات ازدواج و خانواده محسوب مي شود؛
به دنبال تغيير در نظام هنجاري جامعه، تغيير در ارزش ها و گسترش شهرنشيني، رفع محدوديت در روابط بين دو جنس مخالف کاهش يافته که به نوبة خود بسياري از الگوهاي رفتاري، ارزش هاي مربوط به خانواده و هنجارهاي موجود در جامعه را تحت تأثير قرار داده است. (شيخي، 1382 : صص54-53)
امروزه همسرگزيني آزاد از ويژگي هاي خانواده (هسته اي) در دوران نوين است و عشق و علاقه در تکوين ازدواج، نقش اصلي دارد، مع الوصف اين آزادي انتخاب همسر بر حسب نوع جامعه و ويژگي هاي فرهنگي- اجتماعي، اقتصادي و زيستي از جمله مذهب، نژاد، قوميت و طبقه، مشروط و مقيد مي گردد، به عبارت ديگر ازدواج بر حسب تجانس انجام مي شود و هر فردي به طور متعارف با کسي از طبقه، مذهب، نژاد و قوميت خود ازدواج مي کند که اين نوع ازدواج را ازدواج متجانس مي گويند. نتايج تحقيقات همسرگزيني حاکي از آن است که اکثر ازدواج ها، متجانس و درون گروهي هستند؛ تشابهات قشري، مذهبي، خانوادگي در ميان زوج هايي که با يکديگر ازدواج کرده اند، به حدي زياد است که نمي توان آن را تصادف دانست، بلکه نشان دهنده اين نکته است که روندهاي اجتماعي با قرار دادن گروه هاي مشابه در کنار يکديگر، همسرگزيني آنها را نيز تعيين مي کنند. البته در برخي موارد ازدواج ميان دو طبقه متفاوت نيز مشاهده مي شود. ازدواج افراد با طبقات بالاتر از خود صرفاً بر اساس يک ويژگي منحصر به فرد رخ داده است، امروزه ازدواج ها بر اساس تجانس سنّي نيز بسيار ديده مي شود و اين تفاوت سني معمولاً حدود 2 تا 3 سال است.
ازدواج ميان همسايگان که معمولاً از لحاظ شغل، درآمد و ساير ويژگي هاي قشري مشابه هم هستند، بسيار متداول است، البته هر خانواده اي، در جامعه از طريق روابط اجتماعي که براي فرزندان خود ايجاد مي کند، امکان ازدواج نامتجانس را کم و امکان ازدواج متجانس را زياد مي کند. (اعزازي، 1382 : صص98-96)
امروزه در جوامع اروپايي، ميزان رشد جمعيت، روندي کاهشي دارد و صرف نظر از تنظيم خانواده، ازدواج در سنين بالا صورت مي گيرد. واحد خانواده به طور متوسط داراي فرزند کمتري است.
در جوامع غربي، شکل جديدي از خانواده تحت عنوان همزيستي مشترک [25]، خارج از قالب ازدواج رسمي و قانوني، متداول و روندي افزايشي به خود گرفته است و نسبت ولادت هاي خارج از ازدواج هاي مشروع تا حد زيادي در جامعه غربي افزايش يافته که خود موجب ايجاد نوعي بحران در اين جوامع شده است. (شيخي، 1382 : صص 59 و 35)

ازدواج در ايران (دوران گذشته و معاصر)

1) دوران گذشته درباره ويژگي هاي ازدواج و پيامدهاي اجتماعي آن در ايران دوران گذشته، اطلاعات چنداني وجود ندارد و منابع موجود در اين زمينه در حد خاطرات، زندگينامه و نوشته هاي بزرگان و افراد خانواده هاي سرشناس درباري و کتاب ها و سفرنامه هاي جهانگردان خارجي است و منابع ديگري در دست نيست. بر مبناي همين منابع، برخي از مهمترين ويژگي هاي ازدواج در آن دوران عبارتند از :
- ازدواج و انتخاب همسر معمولاً تحت سلطه کامل خانواده انجام مي شد؛
- چند زني، داشتن صيغه و کنيزهاي فراوان در خانواده هاي اشراف مرسوم بود؛
- زنان خانواده، در انتخاب همسر براي دختران و پسران دخالت مي کردند که احتمالاً به دليل جدايي ميان مردان و زنان، در اين زمينه، ابتکار عمل را در دست داشتند؛
- ازدواج هاي فاميلي خصوصاً ازدواج دختر عمو- پسر عمو مرسوم بود؛
- قابليت فرزندآوري، ويژگي مطلوب يک زن تلقي مي گرديد و مورد انتظار همگان بود؛
- فاصلة سني ميان زن و مرد براي ازدواج زياد بود [26]؛
- دختر و پسر طبقه اشراف در سنين پايين ازدواج مي کردند. در طبقه پايين نيز به دليل فقر، سن ازدواج عموماً در سنين پايين بود، لذا برخلاف اروپا، سن ازدواج در ميان توده مردم، بالا نبود.
- رابطه زن و شوهر نيز بر اساس احترام زن نسبت به شوهر و حفظ فاصله همراه با ترس بود، همچنين با توجه به وجود پديدة ازدواج مجدد و اجازه مرد براي تجديد فراش، زنان همواره در دلهرة دائمي به سر مي بردند؛
- عشق و علاقه در ازدواج و پس از آن کمتر وجود داشت؛
- زنان پس از ازدواج نيز از منزلت پاييني در خانواده و اجتماع برخوردار بودند؛
- روابط والدين- فرزندان نيز مانند اروپا، بر اساس فاصله اجتماعي و دوري مکاني بود؛ در طبقات بالا، کودکان از همان ابتدا به دايه و سپس به معلم سرخانه سپرده مي شدند و مادر صرفاً بر تربيت کودکان نظارت کلي داشت. [27] در طبقات پايين نيز در صورتي که کودک از مخاطرات و بيماري هايي که در معرض آن بود به سلامتي مي گذشت، از همان سنين کودکي، در فعاليت هاي شغلي والدين، کمک مي کرد. دختران در سنين پايين ازدواج مي کردند، پسران نيز براي يادگيري حرفه اي به شاگردي سپرده مي شدند، يا به عنوان «غلام بچه» به منازل بزرگان فرستاده مي شدند.
- روابط ميان خواهران و برادران نيز به دليل فاصله سني زياد ناشي از ازدواج مجدد والدين- که به دليل مرگ همسر قبلي صورت مي گرفت- و نيز چند زني مردان، روابطي سرد، غيرصميمي و آميخته به حسادت بود. [28]

2) دوران معاصر و تغييرات ازدواج
1-2) تغييرات کمّي متوسط سن ازدواج
آمار نشان مي دهد که متوسط سن ازدواج از سال 1345 به بعد روندي افزايشي داشته است؛ به طوري که متوسط سن ازدواج دختران، خصوصاً روستائيان در طول زمان، همواره سير صعودي داشته و از 4/18 سال در سرشماري 1345 به 4/22 سال در سرشماري 1375 رسيده است و متوسط سن ازدواج پسران، پس از کاهش محسوس در اوايل انقلاب اسلامي، از سال 1365 به بعد روندي افزايشي داشته است، مع الوصف در مجموع افزايش سن ازدواج در دختران بيش از پسران بوده است. همچنين متوسط سن ازدواج دختران و پسران در نقاط روستايي همواره کمتر از نقاط شهري بوده است، اما در سال 1375 شاهد افزايش قابل ملاحظه متوسط سن ازدواج خصوصاً در بين دختران روستايي هستيم.

اختلاف ميانگين سن در اولين ازدواج اختلاف ميانگين سن در اولين ازدواج در فاصلة دهه 55-45 به شدت کاهش يافته و از 6/6 در سال 1345 به 4/4 سال در 1355 رسيده و پس از آن به گونه اي بطئي و کند به سير نزولي خود ادامه داده و به تدريج به 8/3 در سال 1365 و 7/3 در سال 1370 و به رقم 3 در سال 1375 رسيده است. اما در مجموع، شدّت آن در مناطق روستايي بيشتر مي باشد. بنابراين حتي در ميان روستائيان نيز شاهد افزايش سن ازدواج خصوصاً در بين دختران روستايي هستيم. (رضوي و ديگران، 1381 : ص22)
مطابق آمار سرشماري سال 1375 ميانگين سن ازدواج در ايران براي پسران تقريباً26 سال و براي دختران تقريباً 23 سال بوده است. در واقع بين بلوغ و سن ازدواج در دختران و پسران حداقل 10 سال فاصله است و پيش رسي ازدواج يعني ازدواج زير 20 سال طي 40 سال گذشته براي دختران از 41 درصد به 18 درصد رسيده است. تغييرات فوق، نشان دهنده سير پيشرونده تأخير در ازدواج و افزايش فاصله بلوغ و ازدواج است. (گلدوست عارفي، 1382، ص12)

جدول شماره (1) : ميانگين سن در اولين ازدواج برحسب جنس در نقاط شهري و روستايي

منبع : سالنامه آماري سال 1375، صص 65 و 48

درصد ازدواج نسبت به جمعيت جوان آمارها نشان مي دهد که تعداد و درصد ازدواج نسبت به جمعيت جوان [29] در چند سالة اخير، يعني در فاصلة سال هاي 1380-1375 روندي رو به افزايش داشته است، به طوري که از 8/2 درصد به 02/3 درصد رسيده است.

جدول شماره (2) متوسط نرخ رشد ازدواج در سال هاي 1380-1355

منبع : دفتر آمار و اطلاعات جمعيتي «ثبت احوال کشور»

نرخ رشد ساليانه ازدواج نرخ رشد ساليانه ازدواج [30] طي سال هاي 75 تا 80 نيز با نوسانات زيادي همراه بوده است، به طوري که رقم 54/3 درصد در سال 75 به 71/6 درصد در سال 76 رسيده، سپس به 99/3 در سال 77 کاهش يافته، مجدداً در سال 78 به ميزان 06/15 افزايش پيدا کرده است و در سال 1379 دوباره به 72/5 درصد کاهش يافته و بالاخره در سال 1380 به 35/0 درصد نزول کرده است.

جدول شماره (3) نرخ رشد ازدواج در سال هاي 1380-1375

منبع : دفتر آمار و اطلاعات جمعيتي «ثبت احوال کشور»

متوسط نرخ رشد ازدواج متوسط نرخ رشد ازدواج [31] در سال هاي 1380-1375 نيز در کل کشور رقم 02/6 است که در مناطق شهري 8/6 و در روستا برابر 7/3 مي باشد. اما بر خلاف افزايش متوسط نرخ رشد ازدواج، شمار متأهلين در سنين جواني (29-15 سال) در هر دو گروه دختران و پسران طي سال هاي 1375 تا 1380 کاهش يافته است. به طوري که بيشترين ميزان تأهل پسران جوان در فاصله سني 25 تا 34 سالگي و بيشترين ميزان تأهل دختران در فاصله سني 20 تا 29 سال روي داده و شمار متأهلين در سنين 15 تا 19 سالگي اندک بوده و خصوصاً در سال هاي اخير روندي کاهشي داشته است.
بررسي متوسط نرخ رشد ازدواج در برش زماني وسيع تر يعني طي 20 سالة اخير حاکي از آن است که اين ميزان همواره تابع آهنگي ثابت نبوده و نمودار آن V شکل است. متوسط نرخ رشد ازدواج در فاصله سال هاي 75-65 نسبت به دهه قبل آن، روند نزولي داشته است، به طوري که در دهه 65-55 نرخ رشد ازدواج 33/7 درصد و در دهه 75-65 با نرخ 5/3 درصد بوده است. در مناطق روستايي کاهش نرخ رشد ازدواج 47/5 درصد و در مناطق شهري31/3 درصد بوده است (که احتمالاً به دليل مهاجرت مردان روستايي مي باشد) پس از آن تا سال 1380 نرخ رشد ازدواج روند صعودي (افزايش 52/2 درصد در کل کشور) به خصوص در مناطق روستايي داشته است. (همان، صص 28-25)

2-2) تغييرات کيفي با توجه به تغييرات اجتماعي بعد از انقلاب صنعتي، فرآيند جواني، طولاني شده است. فرآيندي که به تعبير روانشناسان، وظيفه اصلي آن، جستجوي هويت مستقل و استقلال يابي است. دوران جواني، درواقع دوراني است که با شروع بلوغ جسماني آغاز مي شود و معمولاً با تثبيت پايگاه اجتماعي فرد، توليد مثل و شغل اصلي خاتمه مي يابد. در جوامع صنعتي و نيمه صنعتي عصر حاضر، به دو علت از مفهوم «جواني طولاني شده» ياد مي شود، اول به سبب جلو افتادن تحولات بلوغ و دوم به سبب بالا رفتن سن ازدواج و استقلال شغلي است. بنابراين در دوران معاصر، «جواني» به دوران کمابيش طولاني شده اي اطلاق مي شود که در حد فاصل «بلوغ جسماني» و «بلوغ اجتماعي» قرار دارد. (محبوبي منش، 1381 : ص70) جوانان امروز از يک سو با انواع وسايل ارتباط جمعي، نظير ماهواره و اينترنت سروکار دارند که غرايز جنسي آنان را تحريک مي کند و از سوي ديگر امکان ازدواج برايشان فراهم نيست، لذا احتمال اينکه فاصله ميان بلوغ جسماني و بلوغ اجتماعي آن ها را فساد و هرزگي پر نمايد بسيار است. زيرا نياز جنسي، نيازي انکارناپذير است، نيازي است که در سنين جواني بايد به آن پاسخ مناسب داد، نيازي است که نمي توان انکار، تحريم يا تعطيل نمود. دختر و پسر، هنگامي که به سن بلوغ مي رسند، هرچقدر فاصله بلوغ جنسي تا زمان ازدواج آنها بيشتر باشد، جامعه بايد در انتظار تبعات اين تأخير باشد که چيزي جز فساد اخلاقي نيست. تجردگرايي، حرکتي برخلاف نياز طبيعي انسان است و اثرات و تبعات سوئي را به دنبال دارد که از لحاظ فردي و اجتماعي زيانبار است. در ادامه برخي ديگر از تحولات کيفي ازدواج در موضوعات ذيل بررسي مي شود :

انگيزه ازدواج و الگوهاي همسرگزيني

تصور محدود شدن پس از ازدواج در بين نسل قبلي (زن و مرد) از جوانان ازدواج نکرده فعلي کمتر بوده است. (محسني، 1382 : ص99 و ص101)
دغدغه انجام ازدواج در بين نسل قبل بيش از نسل کنوني بوده، در حالي که ازدواج در شرايط کنوني به دغدغه بعدي جوانان تبديل شده است.
امروزه اکثر جوانان انتظار دارند که تمام توقعات، نيازها و انتظارات آنها با ازدواج تأمين شود، در حالي که در نسل قبلي هدف ازدواج بيشتر معطوف به بعد روحي انسان ها بود.
الگوي ازدواج به عنوان خاستگاه اصلي تشکيل خانواده دستخوش تغييرات مهمي از جمله در الگوي همسرگزيني شده است. امروزه ميان ارزش هاي والدين و فرزندان براي انتخاب همسر تفاوت و گاه تضادهاي آشتي ناپذيري بروز کرده است. به طوري که جوانان کمتر از قبل تن به ازدواج هاي فاميلي مي دهند و از درون همسري يا ازدواج با خويشان و عشيره مشترک سر باز مي زنند. متغير سن نيز اشکال متفاوتي به خود گرفته است. از طرفي جوانان در سنين جواني به ازدواج روي نمي آورند و متوسط سن ازدواج به حدود 27 سال رسيده است و از طرف ديگر با فردي ازدواج مي کنند که کمترين فاصله سني را با آن ها دارد. همسرگزيني به اقتداي هويت خانوادگي افراد صورت نمي گيرد. عواملي نظير تحصيل، شغل، ثروت و دارايي، زيبايي و قابليت هاي فردي نسبت به عواملي چون آبروي خانوادگي، اسم و رسم، تبار و منزلت اجتماعي، تدين و اخلاق ديني و سنتي از اهميت بيشتري برخوردار گرديده است. امروزه در شهرهاي بزرگ، موضوع تعيين مهريه بالا و چگونگي احقاق حقوق زن در صورت جدايي از شوهر، از مهمترين موضوعات همسرگزيني به شمار مي رود. به طوري که امروزه تعيين مهريه زياد به عنوان مشکل از سوي جوانان پسر و خانواده هاي آنها براي ازدواج ذکر مي شود. (مهدوي، 1377 : ص89) و مشکل تهيه جهيزيه به نظر برخي از دختران به عنوان عاملي جهت انصراف خواستگار از ازدواج مطرح مي گردد. (همان، ص90)
واقعيت اين است که در جامعه ما انتخاب آزاد همسر صورت نمي پذيرد و پدر و مادر تا حدودي در شکل گيري و ساماندهي ازدواج فرزندان نقش دارند، ولي شدت و ضعف نقش هاي آنان در گروه هاي مختلف اجتماعي متفاوت بوده و بين دو الگوي سلطه و برابري در نوسان است. (محسني، 1382 : ص52)
هنوز هم در خانواده هاي سنتي تر (گسترده با جمعيت بيشتر) گرايش به جلب رضايت والدين براي ازدواج جوانان بيشتر از خانواده هاي جديد (ابعاد کوچک و نسبتاً مدرن) است. (همان، ص57)
زنان بيشتر از همتايان مرد خود از رضايت والدين در امر ازدواج حمايت مي کنند. (همان، ص62) هر چند نسل جديد جوانان ازدواج نکرده که از خانواده هايي با بعد کوچکتر داراي تحصيلات عالي، سطح اطلاعات عمومي بالاتر و استفاده بيشتر از رسانه ها هستند، موافقت کمتري براي جلب موافقت والدين براي ازدواج دارند. (همان، ص63)
قبلاً ازدواج فرزندان کوچکتر بيشتر منوط به ازدواج فرزندان بزرگتر بود، اما اخيراً اين رويه کمتر رعايت مي شود. (مهدوي، 1377 : ص57)
عدم رعايت ترتيب نوبت ازدواج در گذشته در بين فرزندان خانواده ها در مورد زنان با تقبيح بيشتري نسبت به مردان همراه بود. (همان، ص103)
اضطراب انتخاب همسر و تشکيل خانواده براي نسل کنوني بيش از نسل هاي گذشته است. در گذشته خانواده ها و جامعه، جوانان را حمايت مي کردند، ولي در حال حاضر کسي جوان ها را حمايت نمي کند و آنها بايد خودشان زندگي را اداره کنند و در برابر مشکلات ايستادگي نمايند. (همان، ص105)
در نسل قبلي توافق بيشتري در مورد زندگي زوج جوان با والدين يکي از طرفين (زن يا شوهر) وجود داشته است و اين توافق در بين زنان بيشتر مشاهده مي شد. (همان، ص102) اما امروزه تشکيل يک زندگي بايد در يک محل جديد باشد.
تا چندي قبل زندگي بسياري از زوج هاي جوان در کنار پدر و مادر پسر آغاز مي گرديد، اما امروزه تشکيل يک زندگي (خانواده هسته اي) بايد در محل جديدي باشد که همين موضوع توقع دختران را براي داشتن توانايي و قدرت اقتصادي پسران افزايش مي دهد و تأمين مالي، اشتغال و نوع شغل پسران را حائز اهميت مي کند.
بر اساس اصل همساني در ازدواج معمولاً انتظار بر اين است که سطح تحصيلات طرفين همسان باشد و تا حدي تحصيلات پسران بيشتر هم باشد، امروزه اين ملاک تاحدي با داشتن شغل پردرآمد و ظاهر مناسب براي پسران جايگزين شده است. البته هنوز هم اکثر دختران تمايل کمتري به ازدواج با پسراني دارند که تحصيلات کمتري دارند و نسبت به پايين بودن ميزان تحصيلات پسران به عنوان همسر آينده خود حساسيت زيادي داشته و اغلب رضايت کمتري به ازدواج با فردي با تحصيلات پايين تر دارند. فقط 21 درصد دختران حاضر به ازدواج با پسراني هستند که تحصيلات آنها پايين است. (مهدوي، 1377 : ص107) زيرا هر چقدر تحصيلات پسران بيشتر باشد، به همان ميزان موافقت آنها با اشتغال همسرشان افزايش مي يابد. (همان، ص124) البته پسران با افزايش تحصيلات خود، تمايل کمتري دارند که با افراد کم سواد ازدواج کنند. (همان) از سوي ديگر پسران با تحصيلات کمتر نيز اغلب تمايلي ندارند که با دختري با تحصيلات بالاتر ازدواج نمايند.

الزامات ازدواج

در ايران هنوز هم خواستگاري و جشن نامزدي از عناصر اصلي منظومه ازدواج و مهمترين مراسم در اين خصوص به شمار مي روند. خواستگاري به شکل مرسوم و رايج خود نمادي از ازدواج ترتيب داده شده يا ازدواج مقرر به شمار مي رود که في نفسه رابطه عمودي بين نسل ها را در خانواده ها منعکس مي کند. خواستگاري «مبادله خانوادگي» را در امر همسرگزيني و همسريابي در اولويت قرار مي دهد و از اين جهت اولين گام رسمي براي شکل گيري يک ازدواج محسوب مي شود. هرچند خواستگاري هم در فرآيند زمان و تحولات اجتماعي در ايران تغييرات چشمگيري يافته است. (محسني، 1382 : ص282) البته هنوز هم گرايش مسلط در ارتباط با خواستگاري گرايش موافق با انجام آن است. (همان، ص289)
در فرآيند طولاني ازدواج، نامزدي گام دوم محسوب مي شود. نامزدي مرحله اي براي رسمي تر شدن روابط زوج هاي جوان و علني تر شدن آن است که هويت خانواده جديد و نوظهور را به همگان اعلام مي کند. (همان، ص292) امروزه هنوز هم گرايش مسلط، موافقت با برگزاري جشن نامزدي است. (همان، ص300)
در مورد مهريه گرايش مسلط جامعه موافقت با تعيين مهريه است، اما اغلب خانواده هاي دختران مهريه بالا را پيشنهاد مي کنند که قبلاً اين رويه معمول نبود.
در مورد مراسم ازدواج هم، جامعه به دو گروه که عده اي مراسم ازدواج را باشکوه برگزار مي کنند و عده اي در ساده ترين شکل ممکن ازدواج مي کنند، تقسيم شده است.

سخن پاياني

امروزه به دليل آنکه ازدواج و همسرگزيني به شدت در حال تغيير و تحول است، اين موضوع براي بسياري از متفکرين به صورت مسأله درآمده است. در جريان تغييرات اجتماعي، ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي تغيير مي کند، بنابراين شيوه هاي همسرگزيني، همچنين انتظارات زن و شوهر و مناسبات آنها هم دگرگون خواهد شد.
البته در جوامعي نظير ايران که هنجارهاي خانوادگي بيشتر از ساير جوامع پابرجا هستند، خانواده به لحاظ شرايط ساختاري در امر ازدواج جوانان بي تأثير نيست. در واقع از يکسو وضعيت خانواده هاي دختر و پسر، در مسائل مربوط به ازدواج جوانان مؤثر است و از سوي ديگر خانواده هاي نسل قبلي با انتقال جوهره و معناي اصلي خانواده به نسل جديد، عملاً به ايجاد يک سلول اجتماعي ديگر کمک مي کنند.
امروزه مقولاتي نظير، تحصيلات عمومي و عالي، دورة سربازي، جستجوي کار و ... در جامعة جديد موجب پيدايش دوره اي شده است که پسران براي کسب صلاحيت هاي لازم در فرآيند ازدواج ناگزير بايد آن را سپري کنند و دختران به عنوان دوره انتظار، بايد آن را پشت سر بگذرانند. همچنين پيدايش مرحله اي به عنوان نامزدي و نيز فعالانه شدن نقش دختران و پسران در مراحل گوناگون ازدواج موجب شده است تا دوران آشنايي، پديدار گردد که دختران و پسران جوان در اين دوره جهت انتخاب آزادانه و آگاهانه تحت نظارت خانواده ها با يکديگر مذاکره مي کنند، در صورتي که در گذشته صرفاً خانواده، اقوام و آشنايان، مذاکره کننده و تصميم گيرنده اصلي بودند و جوانان در بسياري از مراحل ازدواج نقشي منفعلانه داشتند و تمامي امور در مراحل تصميم گيري و اجرا بر عهدة خانواده و سايرين بود، اما امروزه زوج جوان محور تصميم گيري ها در مراحل گوناگون ازدواج اعم از انتخاب همسر، چگونگي برگزاري مراسم و... مي باشد و معمولاً خانواده ها به نظارت کلي اکتفا مي کنند. که اين نظارت در راستاي همان شرايط اجتماعي و سازوکارهاي فرهنگي است، به طوري که خانواده ها تجانس اجتماعي زوج جوان را از لحاظ طبقاتي، خانوادگي و اجتماعي در نظر مي گيرند و سپس با توجه به ميل و علاقه باطني دختر و پسر نسبت به يکديگر، مقدمات ازدواج را فراهم مي کنند. البته اين امکان هم وجود دارد که دختر و پسري، شخصاً همديگر را انتخاب کرده و سپس رضايت خانواده هاي خود را جلب کنند. در جامعة سنتي، پسران پس از ازدواج، زندگي مشترک خود را در خانة پدري آغاز مي کردند، اما در حال حاضر، زوج هاي جوان تمايل دارند در مسکن مستقل و جدا از خانة پدري بسر برند، به همين دليل آنان امروزه براي آغاز زندگي مشترک با مشکل تهيه مسکن روبرو مي شوند. همچنين زندگي در شرايط جديد جامعه سبب شده است تا ميان فرآيند ازدواج دختران و پسران تفاوت هايي بروز نمايد. (رضوي و ديگران،1381 : ص129)
به نظر مي رسد ويژگي خاص ازدواج دختران و پسران ايراني، ازدواج هاي فاميلي باشد که هنوز هم ديده مي شود و تأييدي بر ازدواج هاي قشري است، زيرا در اغلب موارد اعضاي فاميل از لحاظ اقتصادي، در سطح مشابهي قرار دارند. در ايران به دليل يکساني مذهب و نژاد و اندک بودن اقليت ها، ازدواج ميان دو نژاد يا دو مذهب متفاوت بندرت ديده مي شود.
امروزه مشکلات متعددي موجب گرديده است که سن ازدواج افزايش يافته و به جهت وجود شرايطي که ارضاي غريزه جنسي دختر و پسر را از راه نامشروع ميسر مي سازد، تمايل به ازدواج مشروع در بين جوانان کاهش يابد. بدين منظور با توجه به تغييراتي که در جنبه کمي و کيفي ازدواج در ايران رخ داده است و اين نوشتار به اجمال به بخش کوچکي از آن اشاره نمود، ضروري است که تمام دستگاههاي فرهنگي و اقتصادي کشور منابع و امکانات خود را در جهت فراهم نمودن زمينه مساعد ساماندهي امر ازدواج بسيج نمايند و دستگاههاي فرهنگي با برنامه هاي مناسب و از طريق رسانه هاي جمعي، از گسترش دامنه تغييرات بازدارنده ازدواج ممانعت به عمل آورند.

فهرست منابع

آزرمي سه سارمي، سعيد : «ميثاق مقدس»، نشر سازمان ملي جوانان، 1379.
اتحاديه، منصوره : «خاطرات تاج السلطنه»، نشر تاريخ ايران، 1362.
اعزاري، شهلا : «جامعه شناسي خانواده»، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 1382.
بام، روزن : «خانواده به منزله ساختاري در مقابل جامعه»، ترجمه محمد صادق مهدي، نشر دانشگاهي، 1363.
پارسونز، تالکوت : «ساختار اجتماعي خانواده»، در مباني و رشد جامعه شناسي، اثر : جي، اچ، آبراهام، ترجمة حسن پويان، انتشارات، چاپخش، 1363.
رضوي، نجما و ديگران : «بررسي وضعيت ازدواج جوانان»، گزارش ملي جوانان، نشر سازمان ملي جوانان، 1381.
شارون، جوئل : «ده پرسش از ديدگاه جامعه شناسي»، ترجمة منوچهر صبوري، 1379.
شيخي، محمد تقي : «جامعه شناسي زنان و خانواده»، انتشارات شرکت سهامي، 1382.
کوئن، بروس : «درآمدي بر جامعه شناسي»، ترجمه محسن ثلاثي، نشر فرهنگ معاصر، 1372.
گلدوست عارفي، عباس : «تنهايي، زنگ خطر تباهي»، روزنامه جام جم، 22/7/1382.
لطف آبادي، حسين : «روان شناسي رشد کاربردي نوجواني و جواني»، جلد اول، نشر سازمان ملي جوانان، 1379.
محبوبي منش، حسين : «بررسي وضعيت اعتياد به مواد مخدر جوانان»، گزارش ملي جوانان، نشر سازمان ملي جوانان، 1381.
محسني، منوچهر : «ازدواج و خانواده در ايران»، انتشارات آرون، 1382.
مصلحتي، حسين : «ازدواج و ازدواج درماني»، نشر البرز، 1379.
مطهري، مرتضي : «نظام حقوق زن در اسلام»، انتشارات صدرا، 1357.
مقال، محمود : «روستاي ما»، ترجمه توفيق. ه‍ . سبحاني، انتشارات سروش، 1368.
مهدوي، محمدصادق : «بررسي تطبيقي تغييرات ازدواج»، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي، 1377.
ناک، استيون : «ازدواج در زندگي مردان»، ترجمة سعيد غفاري، انتشارات گوهر کمال، 1382.
: «حيات اجتماعي زن در تاريخ، دفتر اول : قبل از اسلام»، دفتر پژوهش هاي فرهنگي وابسته به مراکز فرهنگي- سينمايي، تهران، انتشارات اميرکبير، 1369.
? Cavan, R.S/ “Marrage and family in the modern world”, Edition 30, by Thomas y. Crowell company, Inc, NewYork, 1998

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
* - کارشناس ارشد جامعه شناسي و پژوهشگر دانشگاه علوم انتظامي.
[1] - جلد اول.
[2] - جهت اطلاعات بيشتر به منابع مذکور مراجعه شود.
[3] - کلمه «فاميلي» Family از لغت يوناني «فاميليا»Famili ، «فامولوس» Fumulus به معني مستخدم و برده گرفته شده است. از لحاظ تاريخي واژه فاميلي Family به نوعي «اتحاد خانوادگي»، شامل افراد آزاد و افراد برده بود و حتي در برخي فرهنگ ها، مفهوم فوق «اموال خانه» را هم شامل مي گرديد. لذا اين اتحاد خانوادگي حاکي از تعداد افراد دخيل در امر توليد بوده و خانواده گسترده در واقع يک واحد اقتصادي توليدي- مصرفي خودکفا بوده و از ارباب تا برده و مستخدم، جزيي از اين واحد اقتصادي محسوب مي شدند که هدف اصلي آن اقتصاد يعني توليد براي مصرف بود و تعجب آور نيست که در زبان هايي که ريشه لاتين دارند «خانه داري» دقيقاً به معناي اکونومي Economy يعني اقتصاد است و در زبان فارسي نيز از خانه داري به معناي اقتصاد خانه- تدبير منزل نام برده اند. از ويژگي هاي عمده خانواده گسترده، اقتدار پدر به دليل مالکيت اموال، خصوصاً اموال غيرمنقول (زمين) و همچنين تقويت نيروي کار از طريق ازدواج و فرزندآوري به عنوان مهمترين منبع توليد نيروي کار بود. (اعزازي، 1382 : صص 11-10 و ص26)
[4] - براي اطلاع بيشتر رجوع شود به : روزن بام، خانواده به منزله ساختاري در مقابل جامعه، ترجمه محمد صادق مهدوي، نشر دانشگاهي، 1363.
[5] - Frederic le play
[6] - Wilhelm Heinrich Riehl
[7] - Family of orientation
[8] - Family of proeretion
[9] - Convergence Theory
[10] - Stabilizations Reste
[11] - «و اخذن منکم ميثاقاً غليظاً»، (نساء، 21).
[12] - «ما بني بناءٌ في الاسلام احبّ الي الله تعالي من التزويج»، (حديث نبوي، وسايل الشيعه، ج14، ص 3).
[13] - «من تزوّج احرز نصف دينه»، (حديث نبوي، من لا يحضره الفقيه، ج3، ص383).
[14] - امام صادق(ع) فرموده اند : «دو رکعت نماز شخص متأهل از هفتاد رکعت نماز مجرّد، افضل است» (وسايل الشيعه، ج14، ص7).
[15] - «... و جعل بينکم مودّة و رحمة»، (روم، 21).
[16] - رسول اکرم(ص) فرموده اند : «من احب ان يلقي الله مطهراً فليتعفّف بزوجه»، (مستدرک الوسايل، ج14، ص150).
[17] - «اتّخذوا الاهل فانّه ارزق لکم»، (حديث نبوي، من لا يحضره الفقيه، ج3، ص383).
[18] - «النکاح سنّتي فمن رغب عن سنّتي فليس منّي»، (حديث نبوي، بحارالانوار، ج103، ص220).
[19] - «خيار المتأهّلون و شرار امّتي العزّاب»، (حديث نبوي، جامع الاخبار، ص 219).
[20] - Masculinity
[21] - Femininty
[22] - Clan.
[23] - Exogamy.
[24] - Endogamy.
[25] - Cohabitation
در يکي دو دهه اخير، عواملي نظير افزايش سن در ازدواج و آزادي بيش از حد روابط جنسي بر افزايش نرخ طلاق در آمريکا، تأثير بسزايي داشته است. جوانان آمريکايي اکنون شکل جديدي از زندگي مشترک تحت عنوان (Pssiq) که زندگي مشترک يک دختر نابالغ با يک پسر نابالغ است را بدون قرارداد ازدواج در پيش گرفته اند و طبيعتاً جدايي نيز بدون قوانين طلاق خواهد بود. يک بررسي حاکي از آنست که تعداد اين واحدهاي مشترک در حال افزايش است. به طوري که در سال 1970 ميلادي، تعداد آن ها 000/523 واحد بوده است که در سال 1983 به 000/900/1 رسيده است. (Cavan, 1998, P89)
[26] - مثلاً اميرکبير که مردي ميانسال بود، با خواهر ناصرالدين شاه که تنها 12 سال داشت، ازدواج کرد و «تاج السلطنه» دختر ناصرالدين شاه را نيز در سن هشت سالگي به عقد همسري درآوردند.
[27] - براي اطلاع بيشتر رجوع کنيد به : خاطرات تاج السلطنه، 1363.
[28] - براي اطلاع بيشتر رجوع کنيد به اعزازي، 1382 و مقال، 1368.
[29] - 100 I تعداد واقعه ازدواج در سال مورد نظر = درصد ازدواج نسبت به جمعيت جوان (15 تا 29 سال)
جمعيت (15-29) سال
[30] - نرخ رشد ازدواج = تعداد واقعه ازدواج در سال قبل- تعداد واقعه ازدواج در سال مورد نظر I 100
تعداد واقعه ازدواج در سال قبل
[31] - تعداد واقعه ازدواج در سال 80 = تعداد واقعه ازدواج در سال 75 I 5(نرخ رشد ازدواج + 1)