فريب در ازدواج از نگاه روانشناسی اجتماعی
  • عنوان مقاله: فريب در ازدواج از نگاه روانشناسی اجتماعی
  • نویسنده: سيد حسين شرف الدين
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 0:5:46 3-10-1403


چکيده

در اين نوشتار، تدليس، فريب، خدعه، دروغ و عناوين مشابه آن، به شگردها و اعمال غيرمتعارف، نابهنجار و گاه مجرمانه اي ناظر است که با هدف مخفي ساختن عيوب و نقايص موجود يا ابراز دروغين اوصاف و کمالات مفقود توسط يکي از متقاضيان ازدواج عليه طرف مقابل در اوان شکل گيري خانواده صورت مي گيرد. اين نوشتار بر آن است تا از منظري آسيب شناسانه و با رويکردي روان شناختي- اجتماعي برخي از مهم ترين پيش زمينه هاي رواني، فرهنگي، اجتماعي و آثار و پيامدهاي مشهود فردي و اجتماعي و نيز راههاي کاهش و مقابله با اين آسيب اجتماعي را بررسي و تبيين کند.

معناي لغوي و اصطلاحي تدليس

تدليس، باب تفعيل و از ماده «دَلَسْ» و «دَلْسْ» به معناي ظلمت و تاريکي، نيرنگ و عيب پوشي است و مُدَلّس کسي است که با اقداماتي، واقع را از نظرها مي پوشاند، آن چنانکه تاريکي، چشم را از ديدن مانع مي شود. (دهخدا،1373 : ج4؛ الطريحي، 1362 : ص71، ج4 ؛ جعفري لنگرودي، 1378 : صص179-177، ج2) معناي اصطلاحي آن نيز تمايز آشکاري با معناي لغوي ندارد. مطابق ماده 438 ق.م تدليس عملياتي است که موجب فريب طرف قرارداد شود. تدليس در نکاح [1] که موضوع اين نوشتار است به معني توسل به اعمال و شيوه هاي متقلبانه و فريب کارانه براي پوشاندن يا کتمان نقص و عيب موجود در يکي از زوجين يا انتساب اوصاف کمالي و ويژگي هاي مرجّح به يکي از آن دو که في الواقع فاقد آن است. اين پنهان کاري و خلاف واقع نمايي، اعم از اينکه از سوي يکي از طرفين يا هر دو، از ناحية شخص آنها يا افراد واسط واقع شده باشد، بايد به گونه اي خلاف انتظار، غيرمتعارف و مسامحه ناپذير و در جهت گيري ارادي فرد به ازدواج تأثيرگذار باشد. به عبارت ديگر، فضاي کنش را آن چنان غبار آلود و مشتبه سازد که عادتاً امکان تشخيص واقع از غير آن ميسور نباشد. تدليس از نظر برخي فقها مطلق فريب کاري نيست، بلکه همان تخلف از شرط صفت مصطلح در فقه و حقوق است؛ يعني تدليس در مورد اوصافي صادق است که بنا و رويه عرف، اقتضاي عادي قرارداد مورد انعقاد، خواست و تمايل طبيعي و متعارف طرفين بر ملاحظه وجود يا عدم آن استقرار يافته باشد. از اين رو، مطلق پنهان کاري يا خلاف گويي از هر طريق، با هر انگيزه، در هر سطح و به هر شکل تدليس محرّم شمرده نمي شود.

شرايط تدليس

از تحليل آراء فقها و حقوقدانان چنين برمي آيد که تدليس و ترتب آثار فقهي و حقوقي آن تنها در فرض شرايط ذيل محقق مي شود :

1. عنصر مادي

يعني در انجام عملياتي که به پوشاندن عيب يا اظهار کمالي غير واقعي منتهي مي شود. براي مثال، کاربرد موارد خاص در آرايش يا پيرايش مواضع مورد رؤيت طرف قرارداد، اظهار کلام، ارائه نوشته، ابراز حالت يا ايجاد وضعيتي که عادتاً مانع شناخت واقعيت شده يا ذهن را به تصوري خلاف واقع هدايت کند. ترديدي نيست که عرف و عادت جاري جامعه به تناسب زمان و مکان در اين خصوص مرجع خواهد بود.
«تشخيص عملياتي که تدليس به شمار مي رود، با عرف است. اخلاق هر دروغ و تصنعي را نکوهش مي کند، ولي در حقوق پاره اي از دروغ ها به حکم عرف مجاز است و مستند فسخ نکاح قرار نمي گيرد. براي مثال، توصيف نجابت و خانه داري يا زيبايي زن در بيشتر وصلت ها مبالغه آميز است، ولي عرف اين گونه گزافه گويي را تدليس نمي داند و به همين دليل، مرد حق ندارد دروغ کسان همسرش را مستند فسخ نکاح کند؛ يا هر پسري براي همسر آينده اش در باب شجاعت و لياقت خود داد سخن مي دهد و گزاف مي گويد، اما اين گونه سخنان را نمي توان تدليس دانست. تغيير عادات و رسوم نيز در چگونگي اين عمليات مؤثر است، چنانکه به کار بردن کلاه گيس يا سرخ کردن صورت، که در گذشته تدليس به حساب مي آمد، امروز از آرايش هاي متعارف زنان است و در نظر عرف، نيرنگ و فريب به شمار نمي رود.» (کاتوزيان، 1371 : ص288)

2. عنصر معنوي

تدليس معمولاً در جايي صادق است که فرد تدليس کننده متعمداً و به انگيزه اغوا و فريب طرف مقابل که علي الفرض قصد ازدواج با او را دارد و اعمال منويات خويش به اين اقدامات متوسل شده و عمليات اجرايي نيز عادتاً توان تأمين چنين هدفي را داشته باشد. از اين رو، در جايي که طرف مقابل از روي سهل انگاري، بي دقتي، عدم برخورداري از اطلاعات متقن، عدم ابراز حساسيت درخور، اعتماد بيش از حد و تکيه بر پنداشت هاي موهوم؛ زمينه درغلطيدن به اشتباه و تمکين مقاصد هرچند فريب کارانه ديگري را فراهم مي سازد، تدليس صدق نمي کند. همچنين در جايي که فرد به شوخي صفت کمالي را به خود نسبت دهد، ولي علم به اين صفت تاثير زايدي بر اراده قطعي فرد به ازدواج نداشته باشد، تدليس واقع نشده است و نيز در جايي که فرد خود يا ديگري را در غيرشرايط محتمل ازدواج، به صورتي غيرواقعي توصيف کرده و آگاهانه و ناآگاهانه نگرش مثبتي را در طرف مقابل نسبت به فرد موصوف ايجاد کند، هرچند اين ذهنيت مثبت بعدها مبنا و اساس ازدواج ايشان گردد، مصداق تدليس نخواهد بود.

3. تصنعي و گذرا بودن متعلق تدليس

آثار ناشي از عمليات فريب کارانه بايد زودگذر و زوال پذير باشد و در اندک زماني وضعيت عادي و طبيعي نمايان گردد. از اين رو، عملياتي همچون کاشت موفقيت آميز مو، جراحي برخي اعضاي ناموزون بدن، با هدف افزايش تناسب اندام و زيبايي بيشتر، درمان قطعي برخي بيماري ها که آثاري نسبتاً زوال ناپذير و مشهود بر فرد بر جاي مي گذارد، از اين قاعده مستثني است و عدم اطلاع رساني مقدماتي در خصوص آن فريب شمرده نمي شود.چنين عملياتي هرچند در مقايسه با خلقت اوليه فرد به معناي افزودن صفت کمال يا زوال نقص است، اما به دليل ماندگاري نسبي، مصداق تدليس ممنوع محسوب نمي شود.

4. منفعت بودن ويژگي مستور

تدليس در جايي صدق مي کند که صفت يا ويژگي وجوداً يا عدماً عيب و نقص انگاشته شود و اطلاع دقيق فرد از وضعيت طرف مقابل در تصميم او به ازدواج نقش تعيين کننده داشته باشد. از اين رو، در صورتي که فرد از اظهار نظر درخصوص اوصاف کمالي خويش طفره رفته يا عدم استغسار ضرورتي به ذکر آن احساس نکند و طرف مقابل، عقد را بر فرض عدم يا سطح نازل تر آن کمال منعقد کرده باشد، هرچند نوعي خلاف واقع نمايي است، اما تدليس محرّم شمرده نمي شود.

5. غيرمتعارف بودن عيب مذکور

تدليس در جايي صادق است که عيب يا عيوب مخفي شده غيرمتعارف بوده و اطلاع يابي از آن در تصميم فرد به ازدواج يا انصراف از آن نقش تعيين کننده داشته باشد. از اين رو، پنهان کاري و عدم اطلاع رساني در خصوص برخي کاستي هاي اخلاقي و تربيتي همچون ابتلا به حسد، ريا، بخل، شلختگي، درون گرايي و انزوا، ضعف وجدان کاري و اموري از اين سنخ که معمولاً اکثر افراد، به درجاتي از آن خالي نيستند، تدليس شمرده نمي شود.

6. علم فرد به وضعيت خويش

تدليس در جايي است که فرد مورد نظر از وضعيت خويش علم و آگاهي کافي داشته و به دلايلي متعمداً واقعيت امر را از ديگري مخفي سازد. از اين رو، در جايي که فرد از ابتلاي خويش به فلان بيماري مثلاً ويروس ايدز جاهل باشد و پس از ازدواج معلوم شود که مدتها قبل به چنين ويروسي آلوده بوده، تدليس واقع نشده است، هرچند ممکن است به دليل بيماري و فقدان سلامت طرف مقابل، او از امکان حقوقي حق فسخ برخوردار باشد.

7. توجيه ناپذيري و حساسيت برانگيزي منقصت مستور

تدليس در جايي صادق است که عيب مخفي شده در صورت اظهار به دليل فقدان توجيه کافي، عادتاً به برانگيختن حساسيت ها و واکنش هاي منفي منجر شود. از اين رو، عدم اظهار نظر درخصوص بکارت دختر در صورتي که به واسطه وقوع برخي صدمات در دوران طفوليت ازاله شده باشد و شواهد عيني کافي نيز چنين وضعيتي را تأييد کند، تدليس نخواهد بود. اما بدون شک، در صورتي که اين ازاله از بي عفتي وي ناشي شده باشد، سکوت او تدليس شمرده مي شود.

8. تدليس کننده طرف قرارداد باشد

تدليس کننده بايد طرف قرارداد يا وابسته و مرتبط با او در جريان ازدواج باشد. از اين رو، در صورتي که فرد در فرآيند تحقيق خويش از طريق دوستان، همسايگان، آموزگاران و همکاران فرد متقاضي ازدواج البته بدون قصد توطئه و تباني اوصاف و کمالات ويژه اي از او وقوف يافته و بر مبناي آنها به ازدواج اقدام کند و بعد معلوم شود که افراد مذکور درخصوص وي اشتباه کرده يا مبالغه نموده اند، تدليس واقع نشده است و بالطبع آثار تدليس بر چنين عملي مترتب نمي شود. همچنين در جايي که اين افراد، فرد مذکور را از داشتن عيب خاصي تبرئه کرده و بعدها اتصاف او به اين عيب مسلم گردد، مشمول تدليس نخواهد بود.

صور اظهار تدليس

تدليس به سه صورت اثباتي، سلبي و ترديد و ابهام امکان وقوع دارد :

الف) صورت اثباتي

اين شکل از تدليس در جايي است که طرفين قرارداد شخصاً يا از طريق وسايط با بهره گيري از اقداماتي، عيوب و منفعت هاي موجود را پنهان کرده يا اوصاف و کمالات غيرواقعي او را واقعي نمايانده يا در کمّ و کيف آن زياده گويي و نقصان گويي کنند و با افکندن حجاب بر بصيرت شخص، رغبت، اشتياق او را به ازدواج برانگيخته و رضايت او را تأمين کنند. از اين رو، توصيف کتبي يا اظهاري زن يا مرد معيوب (اعم از عيوب مجوز فسخ نکاح يا غير آن، عيوب علاج پذير يا غيرقابل علاج) به عنوان فردي سالم و عاري از هر عيب و نقص، يا جزئي و خفيف نماياندن عيوب موجود او با انتساب و ادعاي برخورداري از کمالات، ويژگي ها و امتيازات قابل توجه به رغم وجود آن يا تنک مايگي آن در مقايسه با سطح توصيفي، توسل به ابزارها و نشانه هاي مشهود فريبنده همچون استفاده از کلاه گيس، دندان هاي عاريه اي، آرايش هاي تصنعي با هدف مخفي سازي يا ترميم نقايص و کاستي ها، ارائه مدارک مجعول مبني بر برخورداري فرد از مدارج، امتيازات و امکانات اجتماعي اقتصادي يا تبرئه او از سوءظن هاي محتمل و به طور کلي، همه اعمال و شگردهاي مزورانه اي که واقعيت امر را به نوعي وارونه جلوه داده و با غبار آلود ساختن فضا، قدرت تشخيص افراد را به طور کلي يا في الجمله مختل سازد؛ مصداق اين شق از تدليس خواهد بود.
ملاک تدليس بودن اين سنخ عمليات و نقش اغواگر آن اين است که عادتاً فرد مقابل را از دستيابي به واقعيت منع مي کنند، به عبارت ديگر، تلقي ما اين است که طرف قرارداد در صورتي که در فضايي عاري از اين آرايه هاي مصنوعي قرار مي گرفت، تصميم واقع بينانه تري اتخاذ مي کرد.

ب) صورت سلبي

اين شکل از تدليس در جايي است که طرفين قرارداد شخصاً يا به واسطه آنها، از اظهارنظر در خصوص عيوبي همچون مصنوعي بودن دست يا پا، اعتياد و... متقاضي که عادتاً اطلاع از آن، در تصميم فرد به ازدواج تعيين کننده است، سکوت کرده يا بالاتر از آن در مقام مشاوره و استيضاح انکار کند و طرف مقابل با اعتماد به سکوت و انکار او، وضعيت وي را طبيعي و عادي تلقي کرده و به ازدواج با او ترغيب شود. شق ديگر اينکه فرد به گونه اي بنماياند که طرف مقابل از درک وضعيت عيني او باز ماند، براي مثال، در صورتي که فرد با باندپيچي پاي خود و استفاده از عصا به بهانه تصادف و کوفتگي سطحي و موقت، ذهن طرف را از کنجکاوي و درک واقعيت امر يعني نقصان معمول و انحناي طبيعي پاي خود منصرف سازد، مرتکب تدليس شده است. همچنين در جايي که در گفت و گوي طرفين، از وصف خاصي نام برده نمي شود، اما عادت و رسم بر فرض وجود آن در ازدواج مستقر است، تدليس صورت گرفته است. براي مثال، افراد معمولاً از پرس وجو در خصوص دوشيزه بودن دختر و عقيم نبودن مرد کراهت دارند، اما بي شک عقد را بر فرض تحقق آن بنا مي نهند؛ حال اگر بعد از ازدواج معلوم شود که دختر مذکور قبلاً ازدواج کرده و با لطائفي خود را در زمره دوشيز گان معرفي کرده است يا مرد عليرغم اطلاع کافي از وضعيت خويش در اين خصوص سخني به ميان نياورده، مرتکب تدليس انجام شده است.

ج) صورت ترديد و ابهام

شق سوم تدليس، جايي است که فرد با اظهارات چند پهلو و تفسيرپذير، طرف مقابل را به اشتباه انداخته است در عين حال، ميان برداشت طرف با آنچه خود اراده کرده است، تفاوت ماهوي وجود دارد. براي مثال، کسي ممکن است خود را استاد دانشگاه معرفي کند، در حالي که في الواقع يک معلم عادي و حق التدريسي در دانشگاه است؛ يا يک دندان پزشک تجربي فاقد تحصيلات دانشگاهي خود را دکتر معرفي مي کند، بي شک، طرف مقابل را به اشتباه مي اندازد؛ همچنين دختري که خود را واجد مدرک تحصيلي ديپلم معرفي مي کند، در حالي که داراي ديپلم خياطي يا آرايشگري از فلان آموزشگاه است، مرتکب تدليس شده است. از اين رو، متقاضيان ازدواج بايد در طرح سؤالات و انجام تحقيقات مقدماتي خويش، دقت بيشتري مبذول دارند و از افراد به تناسب نوع دعاوي، شواهد و مدارک معتبر مطالبه کنند. (امامي، 1374 : صص 470-460، ج4 ؛ صفايي، 1370 : صص 251-246)

انواع تدليس

تدليس بر حسب آنچه بعضاً در منابع حقوقي و عمدتاً در نشريات مربوط به امور خانواده از آن سخن رفته، انواع متعددي دارد. در ذيل به ذکر عناوين کلي همراه با برخي از شايع ترين مصاديق آن مي پردازيم :

تدليس در شخص طرف قرارداد

در جايي که مثلاً طرف مقصود در ازدواج با برادر يا خواهر دو قلوي او که به جهاتي با او شباهت دارد، جايگزين شده باشد.

تدليس در ويژگي هاي فيزيکي

اظهار يا کتمان نابجا در خصوص ويژگي هاي جسمي همچون تصويرسازي مصنوعي و نمايش هاي غيرواقعي از چهره ظاهري فرد، مخفي سازي يا ترميم عيب ها و کاستي هاي مشهود، وضعيت سلامت و بيماري (همچون استفاده از موي مصنوعي يا رنگ مو، دندان مصنوعي، سمعک، عينک، جراحي پلاستيک يا ابتلاي به ديابت، ايدز، بيماري هاي ريوي، کليوي، پوستي و...)، دوشيزگي، عادت ها و شرطي شدن هاي غير معمول (مثل اعتياد به دخانيات، مواد مخدر و مشروبات الکلي).

تدليس در ويژگي روحي رواني

اظهار يا کتمان نابجا در خصوص وضعيت روحي رواني فرد، استعدادها و توانمندي ها (همچون هوشمندي يا بلاهت و کودني) بيماري ها و ابتلائات دماغي و عصبي (همچون صرع، ميگرن، روان پريشي، جنون).

تدليس در ويژگي هاي تربيتي و اخلاقي

اظهار يا کتمان نابجا در خصوص اوصاف و ويژگي هاي تربيتي مثبت و منفي (سوء ظن/ حسن ظن، خوش بيني/ بدبيني، سخاوت/ بخل، صدق/ کذب، درون گرا/ برون گرا، خشن/ نرمخو، شجاع/ ترسو، مؤدب/ گستاخ، منظم/ بي نظم).

تدليس در هويت تاريخي

اظهار يا کتمان نابجا در خصوص سن، سوابق و وضعيت هاي پيشين زندگي فرد.

تدليس در وضعيت فرهنگي

اظهار يا کتمان نابجا در خصوص مذهب (و احياناً دين)، سطح تحصيلات، رشته تحصيلي، بينش ها و عقايد، ارزش ها و آرمان ها، نمادها و علايم ظاهري (الگوي آرايش، پوشش و...)، آثار و فعاليت هاي فرهنگي.

تدليس در وضعيت اجتماعي

اظهار يا کتمان نابجا در خصوص قوميت (به ويژه در جايي که طرف مقابل در خصوص آن حساسيت داشته باشد)، محل تولد و زندگي، موقعيت و وضعيت خانوادگي و شبکه خويشان و بستگان، ازدواج پيشين يا فرزندان ناشي از ازدواج پيشين، وضعيت نقش ها و فعاليت هاي اجتماعي.

تدليس در وضعيت اقتصادي

اظهار يا کتمان نابجا در خصوص طبقه و جايگاه اقتصادي، نوع شغل، رتبه سازماني، سابقه اشتغال، سطح درآمد، ميزان ثروت و دارايي، محل سکونت و...

تدليس در وضعيت سياسي

اظهار يا کتمان نابجا در تعلق حزبي، وابستگي گروهي، پيشينه و سوابق سياسي، فعاليت هاي سياسي، روابط با ارباب قدرت.

علل و زمينه هاي فردي و اجتماعي تدليس

در ادامه اين بخش به ذکر تفصيلي برخي از علل و زمينه هاي فردي و اجتماعي مؤثر در سوق دهي افراد به تدليس يا تأثيرپذيري از اقدامات فريب کارانه و اغواگرايانه ديگران و نيز توصيه ها و پيشنهادات چند براي رويارويي با اين پديده و مهار آن در سطح کلان مي پردازيم. به اقتضاي سير منطقي بحث، ابتدا از دلايل و زمينه هاي فردي و رفتاري و سپس از زمينه هاي اجتماعي و ساختاري سخن رفته است.

ضعف جامعه پذيري مطلوب

جامعه پذيري و تعليم و تربيت اجتماعي از مهم ترين زيرساخت هايي است که همنوايي فرد با جمع و الزام به رعايت ارزش ها، هنجارها، الگوها و انتظارات پذيرفته شده را تسهيل کرده و انگيزه کجروي را به حداقل مي رساند. فرد در پرتو فرآيند تعطيل ناپذير جامعه پذيري و با الگوگيري کامل از مدل ارائه شده از سوي «ديگران مهم» (افراد و گروههاي مرجع شخص) و «ديگري تعميم يافته» (شخصيت و سلوک مقبول جامعه) رفته رفته «خود» و «شخصيت» خويش را متناسب با الگوها و معيارهاي فرهنگي جامعه شکوفا ساخته و با کسب آمادگي هاي لازم به عنوان يک عضو متعارف در عرصه هاي مختلف زندگي اجتماعي مشارکت مي جويد. ايفاي نقش هاي متناسب، پاسخ دهي در خور به انتظارات و توقعات اجتماعي و همسويي با مدل هاي پذيرفته شده محيطي؛ گوياترين نماد موفقيت در فرآيند جامعه پذيري و دروني سازي فرهنگ جامعه در ساختار شخصيت است. در هر جامعه عوامل و کارگزاران متعددي همچون خانواده، گروه دوستان، مراکز آموزشي و فرهنگي، کانون هاي مذهبي، رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي، مطبوعات، سازمان هاي شغلي و جامعه به معناي عام، در مراحل مختلف زندگي مسئوليت انجام اين مهم را بر عهده دارند.
در مقابل، عدم موفقيت فرد در طي اين مرحله سرنوشت ساز که عمدتاً از ضعف قابليت و استعدادهاي طبيعي، عدم ايفاي نقش ها و وظايف توسط عوامل فوق، ناهمسويي و تعارض و ضعف عملکرد عوامل جامعه پذير کننده، چندپارگي و تکثرگرايي فرهنگي، رواج الگوهاي ناهمگون، ارتباط فرد با گروهها و جريانات ناهمسو، ضعف سيستم هاي نظارتي و کنترلي، عدم بهره گيري فرد از امکانات محيطي، پارازيت ها و موانع بازدارنده و اخلال گر و... ناشي مي شود؛ مانع مهمي در مسير انتقال فرهنگ، شکل گيري شخصيت اجتماعي (من جمعي)، رشد و شکوفايي استعدادهاي طبيعي، برخورداري از توان لازم براي درک اقتضائات اجتماعي و پاسخ دهي به آن، هماهنگي و همنوايي با جمع، مشارکت در فعاليت هاي اجتماعي، ايفاي وظايف و مسئوليت هاي محوله، وفاداري به اصول و معيارهاي پذيرفته شده، بهره گيري مناسب از امکانات، مقدورات و فرصت هاي محيطي، برقراري روابط و تعاملات اجتماعي و...است.
از اين رو، افراد فاقد جامعه پذيري مطلوب، به دليل ظرفيت بالاي ناهمسوگرايي، در صورتي که به هر دليل، موفقيت در ازدواج مورد نظر خويش را به اتخاذ رويه هاي غيرمجاز و تخلف از وسايل و شيوه هاي نمادي شده و معيارها و ارزش هاي مورد احترام جمع مشروط بيابند، بي شک، آمادگي زيادي براي کجروي و دست يازيدن به اقدامات مخاطره آميز عليه ديگران را دارند. برخي از کارشناسان امور خانواده ضعف تجربه به ويژه تجربه شناخت و رويارويي با جنس مقابل و به عبارتي ناهماهنگي ميان بلوغ جنسي و بلوغ اجتماعي جوان را عامل اصلي در غلطيدن او به شيوه هاي غيرمجاز يا گرفتار آمدن در دام انحراف ديگران مي دانند. دختران و زنان از حيث کسب آمادگي لازم براي ازدواج، وضعيتي به مراتب بدتر از پسران و مردان دارند. احتمالاً مشروط شدن ازدواج دوشيزگان به اذن پدر يا جدپدري با هدف رفع اين نقيصه و امکان بهره گيري هرچه بيشتر از يک مأمن و تکيه گاه مطمئن و کسب آمادگي بيشتر براي ورود به عرصه پر مخاطرة ازدواج، طراحي شده است. ترديدي نيست که استفاده درست از اين امکان عقلايي، فريب خطاي دختر را در انتخاب همسر به کمترين سطح ممکن تنزل مي دهد.
نمونه اي از عدم آمادگي فوق الذکر در عبارات ذيل منعکس شده است : «اين حضور روان زنانه است که وقتي مرد يا زني براي نخستين بار همديگر را مي بينند، مي پندارند که وي همان شخص مطلوب در تخيلاتشان است و ناگهان دچار دلبستگي مي گردند. در اين وضع مرد و زن احساس مي کنند که در تمام عمر خود، از نزديک يکديگر را مي شناخته اند و مرد چنان جلب خصلت «پري» مانند که يکي از فرافکني هاي روان زنانه اش است مي گردد که انواع تخيلات اسطوره اي را درباره او در سر مي پروراند.» (محمدي، 30/6/80 : آفتاب يزد)

ضعف تعلقات ديني

براي همه ما کم و بيش به تجربه اثبات شده است که برخورداري از تعليم و تربيت ديني و پايبندي و تعهدآگاهانه به اصول و آموزه هاي اعتقادي و تعاليم و دستورات مذهبي، به ويژه در اديان الهي، نقش بسيار مهمي در مهار و کنترل بينش ها، نگرش ها، گرايش ها، احساسات و رفتارهاي مومنان دارد و آنها را از درغلطيدن به کجروي و متابعت از هواهاي شيطاني در عرصه هاي مختلف فردي و اجتماعي به ميزان زياد مصونيت مي بخشد. صراحت و وضوح اين سنخ تأثيرات در سطح خُرد و قلمرو زندگي فردي، ناباورترين افراد را به قبول متقاعد مي سازد. در سطح کلان نيز، جامعه شناسان غالباً بر نقش بي بديل نهاد دين در حمايت از اصول و معيارهاي اخلاقي و حقوقي جامعه انساني تا آنجا که با روح کلي تعاليم آن مسانخت دارد تأکيد و تصريح کرده اند.
ترديدي نيست که افراد به ميزان برخورداري از تعليم و تربيت ديني و درجه التزام و پاي بندي به وظايف عملي منبعث از عقايد خود، در زندگي اجتماعي نيز جهت گيري رفتاري و کنشي همسو با اقتضائات بينشي خود را دارند و به ميزان فرهيختگي از گرايش به انحرافات و آلودگي ها به ويژه انحرافات آشکار و توجيه ناپذير برکنارند يا دست کم ضريب لغزش آنها در مقايسه با ديگران بسيار پايين است.
ازدواج نيز به عنوان يکي از فرازهاي خطير و سرنوشت ساز زندگي، از آغازين مرحله تا انتها تحت تأثير بينش ها، نگرش ها، حساسيت ها، ارزش ها، انتظارات، آرمان ها و قواعد مذهبي مورد احترام طرفين و خانواده هاي آنها خواهد بود. علاوه اينکه بر طبق شواهد آشکار، برخي اديان همچون اسلام براي خانواده حساب ويژه اي باز کرده اند و به انحاء طرق، اين نهاد مقدس را مورد حمايت و پشتيباني قرار داده اند. برخي آسيب شناسان با ارجاع به تجارب عيني و با استناد به نقش باورهاي ديني در سلوک کلي مؤمنان، سوق يابي به انواع انحراف از جمله تدليس را در مراحل مقدماتي ازدواج بيش از هرچيز ناشي از ضعف يا فقدان تعلقات ديني افراد ناشي مي دانند.

عدم توجه به کارکرد ارزش ها

برطبق برخي نظريه ها، عدم توجه جدي به آثار فردي و اجتماعي مترتب بر التزام به ارزش هاي متعالي اخلاقي، عمده ترين دليل سرپيچي افراد از آنها و سوق يابي به گزينه هاي بي بديل است. به تجربه اثبات شده است که افراد شاخص، مورد اعتماد، موجه و محترم در هر جامعه، معمولاً کساني هستند که بيشترين درجه التزام و پاي بندي مسئولانه را به قواعد و معيارهاي اجتماعي پذيرفته شده و ارزش هاي اخلاقي از خود نشان مي دهند. اين همنوايي هنجارمند حتي با منطق حسابگرانه و دنيايي نيز توجيه معقول دارد، زيرا به ارتقاء موقعيت و کسب اعتبار اجتماعي بيشتر و نتايج متفرع بر آن منجر مي شود. به قرينه تقابل، دست يازيدن به کجروي و انحراف در هر سطح و نقض قواعد و معيارهاي مورد تأکيد جامعه بسته به درجه اهميت آن علاوه بر آثار سوء رواني- تربيتي آن، به ميزان زيادي پايگاه و موقعيت اجتماعي افراد را متزلزل ساخته و اعتبار ايشان را در ذهنيت عموم تنزل مي دهد و در مواردي نيز به طرد کامل و محروميت از عضويت و حضور در جامعه منتهي مي شود. بر پايه همين تحليل، تدليس در ازدواج نيز به عنوان يک انحراف اجتماعي، آثار و نتايج ناخوشايندي در سطح خرد و کلان برجاي مي گذارد که جبران آن چندان هم که در آغاز فکر مي شود، آسان نيست. بي اعتمادي، تيرگي روابط زوجين و در مواردي خويشان دو طرف، کاهش انگيزه همزيستي متقابل، عدم تمکين در خور، اعمال فشارهاي اخلاقي و حقوقي و در مواردي انحلال و فروپاشي خانواده از جمله نتايج قابل پيش بيني اين انحراف اخلاقي است.

شر و شور جواني

برخي آسيب شناسان عامل سن و اقتضائات مقاطع مختلف زندگي را در ارتکاب ناهنجاري ها، نوع، شکل و فراواني هريک مؤثر دانسته و هر طبقه سني را با «چهره جنايي» خاصي از ساير طبقات متمايز ساخته اند. (کي نيا، 1370 : ج1، ص 178) از ميان دو مقطع سني نوجواني و جواني به دليل وقوع تحولات مستمر جسمي، روحي و تجربه وضعيت هاي متنوع و پرشتاب محيطي از يک سو، و عدم برخورداري فرد از ظرفيت ها و توانمندي هاي بالفعل براي تجزيه و تحليل معادلات پيچيده محيطي، رويارويي و اتخاذ مواضع مناسب در شرايط منقضي همراه با ضعف جامعه پذيري در مواردي جامعه پذيري ناهمگون، هيجانات و بحران هاي روحي، تمايلات تنوع جويانه، ذهنيات آرمان گرايانه، روحيات پرخاش جويانه، تهور و گستاخي فوق العاده، اشتهاي زايدالوصف براي تحقق منويات و آرزوهاي لجام گسيخته به رغم مشکلات و محدوديت مجاري نهادي شده تمايل به پذيرش ارزش هاي حاشيه اي، مقاومت نسبي در برابر مطالبات هنجاري محيط، ضعف آينده نگري و مآل انديشي، ناتواني در به تأخير انداختن نيازها، تأثير پذيري شديد از محرک هاي محيطي، ضعف خويشتن داري، ... از سوي ديگر استعداد فوق العاده اي براي زير پا نهادن قواعد و معيارهاي پذيرفته شده يا سرپيچي از انتظارات و توقعات جمعي و آلوده شدن به انواع انحرافات و کجروي ها دارند.
توسل به تدليس نيز به دليل تقارن عادي اين مقطع سني با شکوفايي تمايلات جنسي و ميل به ازدواج و وجود بسترها و زمينه هاي مساعد براي زير پا نهادن استانداردهاي مورد قبول جامعه به ويژه در فرض ضعف جامعه پذيري و تربيت اجتماعي ممکن است به عنوان يکي از شگردهاي محتمل براي تحقق آرزوهاي وي در ازدواج و قائق آمدن بر موانع و محدوديت هاي اجتماعي مؤثر واقع شود.

خودگرايي و جامعه گريزي

خودگرايي، خودمحوري بيمارگونه، خودبيني متورم و محبوس ماندن در زندان خودخواهي از موانع رواني عمده در مسير درک واقعيات اجتماعي، تفسير معادلات محيطي، ايفاي درست وظايف، پاسخ دهي موزون به توقعات هنجاري، مشارکت اجتماعي فعال و برقراري ارتباطات متقابل، ابراز علاقه، صميميت، همدلي و احساس تعلق به ديگران؛ ارزيابي واقع بينانه از امکانات، توانمندي ها و محدوديت هاي خود و ديگران، شناخت حقوق و وظايف متقابل، الزام به رعايت تعهدات و مسئوليت هاي اجتماعي و... است. خود و نظام ترجيحات خويش را مبنا و اساس عمل اجتماعي قرار دادن، تفسير يک جانبه گرايانه از معيارها و قواعد پذيرفته شده اجتماعي، طرح توقعات ناصواب و يکسويه، عدم توجه به احساسات، نيازها و مطالبات به حق ديگران، غلبه روحيات استخدام گري و اشتهاي وافر به بهره کشي خود مدارانه و به طور کلي برخورداري از مجموعه خصوصيات و ويژگي هاي شخصيتي جامعه گريز يا جامعه ستيز که بالطبع سلوک جمعي فرد را تا شعاع وسيع به مخاطره مي اندازد؛ از جمله اوصاف تيپ هاي شخصيتي خودگراست.
اين افراد تحت تأثير خصيصه هاي روان نژندي و منش تک روانه خويش، در فرآيند ازدواج نيز در صورتي که صداقت ورزي و واقع نمايي را مانع دستيابي به تمنّيات فرد مدارانه خود بيابند، به راحتي با ارجاع به توجيهات اغواگرايانه براي رسيدن به هدف منظور، به هر اقدام ممکن دست مي يازند. اين منش ماکياوليستي مصمم است تا هر مانع و رادعي را در مسير نيل به اغراض خودپسندانه حذف کرده يا توجيه کند. چه او خود مرجع و معيار هر چيزي است. ارزش ها و اخلاقيات اجتماعي نيز در مواردي قرباني اين گزينش هواخواهانه مي شوند. از اين رو، تدليس در ازدواج نيز محصول نوعي انتخاب و منطبق با منفعت مداري فردگرايانه است.

آموزش و يادگيري

ترديدي نيست که کجروي نيز همچون راست روي تا حد زيادي محصول القائات محيط و تحت تأثير وضعيت فرهنگي- اجتماعي جامعه صورت مي پذيرد. نشو و نما يافتن در فضاي خانوادگي پرتنش و عاري از نظام تربيتي متوازن، زندگي در محله هاي پرآسيب، مشاهده مکرر معاشرت ها و رفتارهاي کجروانه، ارتباط با افراد و گروههاي نااهل، ضعف جامعه پذيري، جدا افتادن از الگوها و معيارهاي پذيرفته شده، ضعف توجه به گروههاي مرجع بهنجار، تأثيرپذيري مستمر از برنامه هاي آسيبي و خشونت زاي رسانه هاي جمعي، مطالعه آثار و اطلاعات متقن رفتارهاي انحرافي و نابهنجار، ضعف ارتباط با نهادها و مراکز آموزشي و تربيتي، آشفتگي فضاي فرهنگي، اختلالات و تعارضات هنجاري، القاء ارزش هاي ناهمگون توسط مراجع فرهنگي، احساس بي هنجاري يا تأخر هنجارها از اقتضائات محيطي، ضعف نظام کنترل اجتماعي و دهها عامل ديگر، استعداد کجروي و ميل به انحراف را تشديد مي کند.
بي شک فراواني معاشرت فرد از حيث مدت، دفعات، ارجحيت و شدت با کانون هاي انحراف و موقعيت او در اين ارتباط، از يکسو و متقابلاً موقعيت اجتماعي و نحوة ارتباط او با مراکز، گروهها و امکانات فرهنگي ناهمسو و بالطبع خنثي کننده و بازدارنده القائات آسيبي از سوي ديگر، در شکل گيري نهايي شخصيت وي تأثير تعيين کننده دارد.
از اين وضعيت حاد و بحراني که در شرايط عادي معمولاً تعداد اندکي در معرض آن واقع مي شوند که بگذريم در سطوح نازل نيز اين سنخ روابط، بسته به کمّ و کيف آن در يادگيري انحراف و الگوبرداري از منحرفان بي تأثير نيست.
در مسأله تدليس هرچند ممکن است به دليل فراواني نسبي اندک در مقايسه با ساير انحرافات، توجيه پذيري برخي از انواع آن و مسايلي از اين قبيل، مرتکبان آن از الصاق برچسب کجروي و انحراف معاف شوند، اما از جنبه آموزشي و تعليمي که منظور نظريه فوق است، با ساير انحرافات تفاوت چنداني ندارد.
يکي از روان شناسان اجتماعي در اين باره مي نويسد : «چنان که پژوهش کلک نشان داده است مهم ترين مربيان بدنامي، والدين بودند. والدين از راههاي فراواني (ما هرگز چنين چيزي در فاميل نداشتيم و از اين قبيل) شدت و نامطلوب بودن بدنامي صرع را به فرزندانشان انتقال مي دهند. تأثير تعليم و القاي بدنامي توسط والدين نسبتاً عميق بود، مانند مورد زن مصروعي که مي کوشيد تصميم بگيرد بيماري اش را براي مردي که قصد داشت با وي ازدواج کند آشکار سازد يا خير. من درباره آن با مامان صحبت کردم. او گفت : چيزي به او نگو، چون بعضي افراد درک نمي کنند. او هم ممکن است نفهمد. اين چيزي نيست که درباره اش حرف بزني. من از او پرسيدم : نبايد با او راجع به غش کردن صحبت کنم؟ او گفت : هرگز کلمه صرع را به زبان نياور، اين چيزي نيست که درباره آن صحبت کنيم».

توهم محمل هاي توجيهي

براساس يک تحليل روانشناختي، در مواضعي که فرد به هر دليل ممکن ولو به صورت پنداري، محمل هاي موجه و دستاويزهاي عرف پسندي براي توجيه عمل غيرمتعارف خويش در اختيار داشته باشد و بتواند با ارجاع هوشيارانه، هرچند توأم با آميزه هاي خودفريبانه و افسونگرايانه، دغدغه هاي شخصي، وجدان اخلاقي، حساسيت هاي تربيتي و واکنش هاي رواني خويش را فرونشانده و از تراکم فشار آنها برخود بکاهد و نيز با تکيه بر آنها پيشاپيش پاسخ هاي مناسبي براي متقاعد ساختن افکار عمومي در فرض اعتراض دست و پا کند، جرأت و جسارت بيشتري براي دست يازيدن به اين نوع اعمال و ارتکاب کجروي خواهد يافت.
تدليس و فريب در ازدواج نيز از اين قاعده مستثني نيست. از اين رو، در صورتي که فرد اين عمل غيرمنتظره را تنها راه نيل به منافع شخصي هرچند به قيمت تضييع حقوق مسلّم ديگران تشخيص دهد، توسل به آن بسيار محتمل خواهد بود. مشکل چالش پذير و حادّ اين وضعيت موقعي است که فرد از ناحيه تربيت اجتماعي و پايبندي مسئولانه به تعهدات اخلاقي از يکسو و وسوسه دستيابي به منافع ويژه از طريق ارتکاب عمل نامطلوب تدليس از سوي ديگر، در فشار مضاعف قرار گرفته باشد و بالطبع در صورتي که کفه ترازو به سوي تمايل نوع دوم سنگيني کند، احتمال بهره گيري از اين محمل ها با هدف برون شد از اين معضل و انتخاب يکي از دو شق مفروض شدت مي يابد.
مجموعه شگردهايي که افراد محتملاً در چنين شرايطي آگاهانه يا ناآگاهانه بدان تشبث شده و عمل خويش را موجه مي سازند، از اين قرار است :

مغالطه حد ميانه

در جايي که فرد حد ميانه يا برخورداري متوسط خود از اوصاف و ويژگي هاي مطلوب را که بالطبع برآيند مجموع خصوصيات موجود اوست، بهترين وضعيت ممکن بپندارد و با تمسک به اين بيان رايج که «خيرالامور اوسطها» حد متوسط برخورداري خود را حد عالي و ايده آل ارزيابي کند.

مغالطه بزرگ نمايي اوصاف مثبت

در جايي که فرد در معرفي برخي ويژگي ها همچون ثروتمندي و تحصيلات عالي خود، تا بدان حد مبالغه کند که در پرتو آن، ضعف ها و کاستي هاي انکارناپذيرش مستور بماند.

مغالطه ناچيزانگاري عيب هاي آشکار

در جايي است که فرد، عيب خود را بسيار کمتر از آنچه هست و عرف نسبت به آن حساسيت نشان مي دهد، ارزيابي کند. (کچلي چيز مهمي نيست، آن چه مهم است عقل است که به حمدالله کم از ديگران نداريم.)

مغالطه تنقيص

در جايي که فرد براي پوشاندن عيب خويش، نقاط ضعف طرف مقابل را برجسته ساخته و او را در موضع انفعالي قرار دهد و بدين وسيله تفاوت موجود ميان خود و طرف مقابل را به حداقل رسانده و فريب کارانه رفع و رجوع کند. (اگر باباي خودت را نمي ديدي حتماً ادعاي پادشاه زادگي مي کردي.)

مغالطه تمجيد

در جايي که فرد به تناسب ضعف روحيات طرف به مدح و ثناي او پرداخته و زمينه تمکين و جلب اعتماد او را فراهم سازد. (آنچه مرا عاشق و شيداي تو کرده، ايمان، عفت و اصل و نسب توست، والا چيزي که در اين مملکت فراوان ريخته دختر است.)

مغالطه تطميع

در جايي که فرد با تعامل عاطفي، اعطاي هدايا بدون توقع پاداش ظاهري، زمينه اعتماد طرف را جلب کند. (برخورد صميمانه و اعطا هدايا در دوران دانشجويي، هرچند بدون قصد پاداش، زمينه رواني مناسب براي تقاضاهاي بعدي از جمله ازدواج را فراهم مي سازد، وعده خريد خانه، زمين و ويلا به نام فرد، مسافرت خارجي و... نيز محرّک نيرومندي براي ترغيب دختران به ازدواج با افراد غير واجد شرايط محسوب مي شود. دختراني که محروميت زيادي را در خانواده پدري تجربه کرده باشند. در مقابل اين نوع وسوسه ها استعداد لغزش بالاتري دارند.)

مغالطه سنت گرايي

در جايي که فرد به طور گزينشي، برخي از سنت ها و رويّه هاي عرف پيشين را برجسته ساخته و عمل خويش را با ارجاع به آن توجيه کند. (در گذشته کي به دختر اجازه اين سنخ فضولي ها و موشکافي ها داده مي شد، اساساً آنچه مهم است رضايت باباي اوست که حاصل است، خود او بچه است، بايد يک جوري دلش را بدست آورد.)

مغالطه سنت گريزي

در جايي است که فرد برخي از ارزش هاي مورد احترام همچون صداقت را به دليل قدمت طرد کند. (اي بابا! دوره اين حرف ها و مقدس بازي ها به سرآمده.)

مغالطه تعميم

در جايي که فرد براي تسکين خاطر خويش، پنهان کاري و تزوير و عمل ناصوابش را به ديگران نيز تعميم دهد. (آدم بي عيب خدا نيافريده؛ مگر ديگران در ازدواج چه کار مي کنند.)

مغالطه تهديد يا توسل به زور

در جايي که فرد با تهديد طرف يا بستگان او، وي را به پذيرش منظور خويش متقاعد سازد. (در ازدواج ممکن است فرد با تهديد دختر يا نامزد او به ربودن، جرح، قتل، افشاگري و مسايلي از اين قبيل، زمينه ازدواج با او را فراهم سازد.)

مغالطه نسبي انگاري امور مطلق

در جايي که فرد با نسبي انگاري يک حقيقت مطلق، سرپيچي خود از التزام به آن را به اقتضاء منسوب سازد. براي مثال، نسبيت گرايي اخلاقي موجب مي شود تا فرد التزام خود به ارزش ها و معيارهاي اخلاقي را به سودمندي آنها به حال خويش مشروط سازد. (صداقت ورزي تا جايي مطلوب و ارزشمند است که منافع انسان را تأمين کند، در غير اين صورت فاقد اعتبار خواهد بود.)

مغالطه سوء تفسير

در جايي که فرد يک گزاره اخلاقي يا يک اصل منطقي را جانبدارانه و به غلط به نفع خويش تفسير کند. (دروغ گفتن در همه جا از جمله ازدواج ممنوع و غيرمجاز است، اما راست گويي يعني اظهار و افشاي همه واقعيات زندگي براي حصول اطمينان طرف واجب و لازم نيست.)

مغالطه دل سوزي

در جايي که فرد با صحنه سازي و مظلوم نمايي، رحم و شفقت ديگران را به نفع خويش برانگيزاند. دختر يا پسري که به تناسب ضعف روحيات طرف مقابل، نمايش رقت برانگيزي از زندگي خويش و شکست ها و ناکامي هايش را ترسيم کرده و عواطف و احساسات نوع گرايانه او را برافروزد، زمينه مناسبي براي ترغيب وي به ازدواج با خويش فراهم ساخته است.

مغالطه توجيه عمل با توسل به ارزش هاي والاتر

در جايي که فرد به غلط از يک ايده مسلم و پذيرفته شده براي توجيه عمل خويش بهره گيري کند. (ازدواج امري عبادي و مقدس و برخوردار از ثواب و پاداش است و به همين دليل نيرنگ در آن، تنها موجب کاستن ثواب آن مي شود.)

مغالطه شنونده بايد عاقل باشد

در جايي که فرد با شانه خالي کردن از وظايف خود، مسئوليت ماوقع را متوجه ديگران سازد. (من نيازي به اظهار همه حقايق احساس نکردم، شما مي توانستيد در اين خصوص تحقيق کنيد.)

مغالطه هدف وسيله را توجيه مي کند

در جايي که فرد با تکيه بر هدف به ويژه هدف متعالي و مقدس، بهره گيري از هر وسيله ممکن براي نيل به آن را مجاز بينگارد. (ازدواج هدف و آرمان مقدسي است که بالطبع نيل به آن از هر طريق ممکن مجاز خواهد بود. از جمله مصاديق اين مغالطه، توسل به دروغ مصلحت آميز است.)

مغالطه مراعات حال طرف

در جايي که فرد از اظهار واقعيات مورد تقاضاي طرف مقابل به توهّم رعايت حال او شانه خالي کند و از اين طريق حقي را از او دريغ دارد. (ترسيدم افشاي حقايق زندگي پريشان و حال و روز نابسامانم، خاطر لطيف سرکار عليه را بيازارد و آرامش او را برهم زند.)

مغالطه جبران

در جايي که فرد به اميد جبران خيانت خويش در حق ديگري، فعلاً با خيال راحت به او ظلم کرده و خود را متعهد به جلب رضايت او و جبران مافات در آينده کند. (در آينده آن چنان زندگي مرفه اي براي او ترتيب خواهم داد که تلخي اين ايام را پاک فراموش کند.)

انگاره هاي قالبي مثبت

تصورات قالبي و افکار کليشه اي مجموعه اي از چارچوب هاي شناختي عاطفي درخصوص گروههاي خاص اجتماعي است که معمولاً تحت تأثير اوضاع و شرايط فرهنگي حاکم بر جامعه، تجارب زيستي، حشر و نشر اجتماعي و فرآيند يادگيري براي فرد حاصل مي شود. اين تصورات نقش ميان برهاي ذهني را دارند که بکارگيري آنها در بسياري موارد غافلانه ما را از کوشش هاي شناختي براي کسب اطلاعات بيشتر و دقيق تر و پاسخ به دغدغه هاي محتمل بي نياز مي سازد. (کلاين برگ، 1368 :ج2،صص545-540) قضاوت ها و پيشداوري هاي ما در خصوص گروهها عمدتاً از افکار قالبي و کليشه هاي ذهني پيش ساخته ما ناشي مي شود. اين تصورات در يک طبقه بندي کلي به دو دسته مثبت و منفي تقسيم مي شوند. در هر جامعه، معمولاً برخي گروهها و اقشار به توهم برخورداري غالب از برخي ويژگي هاي فرهنگي اجتماعي برتر عرف پسند و برچسب هاي هويتي ويژه، مورد داوري مثبت قرار گرفته و نگرش ها و تمايلات مثبتي به اعضاي آن معطوف است و به همين جهت از مزايا و پاداش هاي اجتماعي ناشي از اين مقبوليت در سطوح مختلفي برخوردارند. در مقابل گروهها و اقشاري به توهم عاري بودن از برخي ويژگي هاي مطلوب يا اتصاف به برخي اوصاف مذموم به حق يا باطل در موضعي متنازل قرار گرفته و نگرش ها، داوري ها و تمايلات تحقيرآميز و تحکمي نسبت به اعضاي آنها ابراز مي شود. اين سنخ داوري ها خود از جمله عوامل ايجاد فاصله اجتماعي است.
تدليس و فريب در ازدواج نيز در مواردي تحت تأثير ارجاع ناخودآگاه به کليشه هاي مثبت و تلقي هاي جهت دار صورت مي گيرد. تجارب عيني و شهودي نشان مي دهد که ما معمولاً به افراد خوش منظر، زيبا و داراي جاذبه هاي جسمي تمايل بيشتري داريم تا افراد غير جاذب و معمولاً با ارجاع به اين زيرساخت رواني به صورتي ناخودآگاه، مجموعه اي از ويژگي هاي شخصي مطلوب را به آنها نسبت مي دهيم يا در صورت بروز ويژگي ها و رفتارهاي خلاف انتظار آنها را في الفور توجيه مي کنيم. در هر حال، نگرش کلي اين است که افراد زيبا در عين حال افرادي مثبت و خوب نيز هستند يا دست کم بيشتر مايليم تا آنها را اينگونه بيابيم. (فرانزوي، 1381 : ص 110) بر اين اساس، در صورتي که فرد متقاضي ازدواج در خصوص برخي گروهها به دليل زيبايي، برخورداري از تحصيلات دانشگاهي، ثروتمندي، دارابودن فلان موقعيت اجتماعي، وابستگي به بيوتات اسم و رسم دار تصوير قالبي مثبت داشته باشيم، آمادگي زيادي براي پذيرش مشتاقانه ايشان و موافقت با ازدواج آنها صرفاً به دليل اعتماد به همين ويژگي مطلوب و قطع نظر از بود و نبود ساير اوصاف و ويژگي هاي تأثيرگذار خواهد داشت. از اين رو، عطف توجه عميق به آثار اغفال کننده انگاره هاي قالبي مي تواند تا حدي از سطحي نگري و در غلطيدن به دام توهمات بي پايه مانع شود.

کل نگري جهت دار

بر طبق برخي ديدگاهها در روانشناسي معرفت (نظريه گشتالت) برداشت ها و طرز تلقي هاي اشخاص در چارچوب يک فرآيند ساده و منطقي شکل مي گيرد. وجود برخي رفتارها و اوصاف که در يک بافت فرهنگي مثبت ارزيابي شده و از اهميت و اعتبار در خور برخوردار است، معمولاً ذهنيات و واکنش هاي مثبتي را در خصوص دارندگان آن برمي انگيزاند. افراد معمولاً به دليل برخورداري از اين سنخ ويژگي ها و رفتارها استراتژيک يا تعلق داشتن به گروهها و طبقات مورد تأييد موقعيت و جايگاه برتري را در اذهان عموم به خويش اختصاص مي دهند. در شعاع اين ويژگي ها معمولاً ساير اوصاف که در مقايسه فرعي و حاشيه اي انگاشته شده يا احياناً نقص و کاستي تلقي مي شود، چيزي به حساب نمي آيند و در ارزيابي نهايي شخصيت فرد اثر تعيين کننده اي ندارد.
از اين رو، در صورتي که فرد به تناسب نوع جامعه پذيري، باورها و ارزش هاي پذيرفته شده نظام ترجيحات، تجارب زيستي، جايگاه و موقعيت اجتماعي، اوصاف و ويژگي هاي خاصي را کانوني تلقي کرده و ارزش ويژه اي به آنها اختصاص دهد، فرد واجد آنها نيز به همين ميزان از نظر او مطبوع خواهد بود. براي مثال، دختر يا پسري که به دليل تعلقات ديني، ايمان و تدين و التزام عملي به دستورات و تعاليم مذهبي را بالاترين نماد مطلوبيت و ارزشمندي بينگارند و ساير اوصاف را تنها در شعاع اوصاف مذکور به ميزان همسويي و مسانخت با آنها ارزش و اعتبار دهند، بالطبع براي افراد واجد اين اوصاف حساب ويژه اي قائل است و احتمالاً آمادگي زيادي براي ناديده انگاري ساير نقايص و کاستي هاي محتمل آنها دارد. در مقابل افراد فاقد اين اوصاف استراتژيک، هرچند داراي اوصاف في نفسه مهم و در خور توجه، در ترازوي محاسبه ايشان وزن چنداني ندارند. متقابلاً ممکن است افرادي به تناسب نظام ترجيحات خويش، اوصاف و ويژگي هاي ديگري را محور قرار داده و هرچيز را تنها در شعاع آنها ارزيابي و اعتبارسنجي کنند. از اين رو، وجود گزينش هاي متعارف و ارزش داوري هاي ناهمگون در ميان افراد از جهت گيري هاي رواني متفاوت ايشان حکايت مي کند. در مورد ازدواج نيز در صورتي که فرد، طرف متقاضي را واجد اوصاف کانوني مورد علاقه تشخيص دهد ناخودآگاه از توجه به ساير اوصاف و اعمال حساسيت در خصوص آنها باز مي ماند، اين ناديده انگاري و ضعف توجه در مواردي ممکن است تبعات سهمگين براي فرد به دنبال داشته باشد. در هر حال، طرف مقابل در چنين شرايطي، شانس زيادي براي عبور آسان از گردنه ها و خوان هاي معمول گزينش در ازدواج دارد. در مواردي ممکن است اساساً بدون نياز به تدليس به هدف مورد نظر برسد.

تعارض شناختي

از منظر روانشناسي معرفت، برخورداري همزمان فرد از دو باور متعارض و داراي اقتضائات عاطفي رفتاري ناهمگون، به ويژه در صورتي که هر دو از اقتدار و سرزندگي يکساني برخوردار باشند، وي را در عمل با شکل گزينش و انتخاب رفتار مناسب مواجه مي سازد. چنين باورهايي قطع نظر از فرصت ها و محدوديت هاي بيروني معمولاً شانس مساوي براي جلوه نمايي و تحقق يابي عيني و سوق يابي به کنش متناسب دارند، هرچند درعمل، بسته به اوضاع و شرايط کلي محيط، مناسبات روحي رواني فرد، جهت گيري هاي عملي و در مواردي دخالت هاي آگاهانه وي، همواره تنها يکي از آن دو در سوق دهي به رفتار همسو مؤثر مي افتد. ادامه اين روند و تحت تأثير تجربه هاي زيستي، عادت ها و شرطي شدگي هاي رفتاري و زمينه هاي محيطي به ويژه در صورت پاداش يابي و دستيابي به موفقيت هاي مورد انتظار؛ فرد معمولاً با اعتباردهي و ترجيح ناخودآگاه يکي از آن دو خود را از فشار ناشي از تحمل اين دو باور ناهمگون رهايي داده و عرصه روان خويش را مسخر حضور يکي از آن دو مي کند. به عبارت ديگر، رابطه عرضي اين دو باور به تدريج به رابطه طولي تبديل مي شود.
براي مثال، در صورتي که فرد به دليل فرصت ها و اقتضائات محيطي به کرات از طريق بيراهه روي و توسل به شيوه هاي فريب کارانه به نتايج درخور توجه و پاداش هاي ارضا کننده توفيق يافته باشد، رفته رفته به اهميت و کارايي عملي اين شگرد در پيشبرد اغراض خويش ايقان خواهد يافت و به تناسب باور و پشتوانه نظري تأييدآميزي در ذهن او زمينه ظهور مي يابد. متعاقب اين وضعيت نوعي چالش ميان اين باور نوظهور با باور پيشين او به ارزشمندي صداقت به عنوان يک هنجار اخلاقي پذيرفته شده و داراي آثار نيکوي فردي و اجتماعي که در فرآيند جامعه پذيري بدان وقوف يافته و جامعه نيز بر رعايت آن اصرار مي ورزد، بروز خواهد کرد. روشن است که فرد براي هميشه در چنين تعارضي متوقف نمي شود و به احتمال زياد، رفته رفته خود را به ترجيح باور جديد که به نقش کارکردي آن در تجربه عملي زندگي اش دست يافته، متقاعد خواهد ساخت و باور اول را در گنجينه ارزش هاي متعالي خويش بايگاني خواهد کرد.
برطبق اين تحليل، تدليس در ازدواج به ويژه در شکل آگاهانه آن عمدتاً توسط کساني صورت مي گيرد که در ساير قلمروهاي تعامل اجتماعي از رهگذر آن به نتايج خرسند کننده اي رسيده باشند. اين افراد به رغم علم و آگاهي عميق به اهميت التزامات اخلاقي، غالباً به ويژه در شرايطي که اين التزام را مانع دستيابي به منافع شخصي خود بپندارند آمادگي زيادي براي سرپيچي از تعهدات اخلاقي در زندگي عملي خويش دارند.

ناهمسويي ميان ارزش ها و تمايلات

التزام به ارزش هاي پذيرفته شده اجتماعي در مواردي فرد را به سرپيچي از تمايلات طبيعي اش ناگزير مي سازد. در چنين شرايطي، اتخاذ موضع درست و تصميم واقع بينانه به دليل تعارض گزينه ها و در مواردي عدم امکان جمع ميان آنها به غايت مشکل است. در خصوص مسأله مورد بحث، در صورتي که دختر يا پسري به رغم ميل و اشتهاي جنسي و احساس سرد مزاجي مرضي (که عادتاً به دليل شهودي بودن مورد، خود فرد از هر مرجعي اعرف به تشخيص آن است)، صرفاً تحت تأثير فشار و تقاضاي اطرافيان و رهايي از سرکوفت ها و برچسب هاي ناخوشايندي که در صورت سرپيچي بدانها متوجه مي شود؛ به ازدواج (به عنوان يک ارزش اجتماعي) ترغيب شده و اشتياق و تمايل ناخواسته اي نشان مي دهد؛ خود را در معرض يک بحران جدي و در بحبوحه يک گزينش تنش آلود احساس مي کند. اين فرد از يکسو، اعتراف صريح يا ضمني به چنين نقيصه اي (عدم تمايل جنسي) را مايه تنزل موقعيت خويش و فروپاشي برخي اعتبارات در چشم اطرافيان و برانگيختن قهري حساسيت ها مشمئزکننده و در نتيجه الصاق انگ هاي سخريه آميزي مي بيند که بالطبع فشارهاي رواني اجتماعي سنگين و بعضاً تحمل ناپذيري را به او متوجه مي سازد.
از اين رو، فرد مذکور به دليل خوف از انگشت نما شدن و با هدف ايجاد مصونيت در مقابل اتهامات و فشارهاي پيش بيني پذير، از اعتراف صريح به چنين محدوديتي سرباز زده و خود را همچون سايرين عادي و متعارف معرفي مي کند و از سوي ديگر، تن دادن به ازدواج به رغم تمايل طبيعي و در نهايت تمکين قهري آثار و لوازم حقوقي، اخلاقي و اجتماعي آن و نيز خوف از افشاء شدن واقعيات در مرحله بعد از ازدواج و تبعات ناشي از آن، تماماً فرد را معرض انواع فشارها قرار مي دهد. انتخاب هيچ يک از اين دو گزينه، باب طبع و رضاي او نيست و اساساً با هيچ ملاکي نمي توان يکي را بر ديگري ترجيح داد. از اين رو، اشتياق چنين فردي به ازدواج نه به دليل احياي يک ارزش اجتماعي يا تأمين يک نياز حياتي، بلکه براي تثبيت موقعيت خويش در ذهنيت عموم (و به عبارتي، تأمين نياز به احترام اجتماعي) و رهايي از آماج ذهنيت هاي منفي و فشارهاي اجتماعي است. برطبق نظريه نيازهاي مشهور آبراهام مازلو، «کسب احترام و وجاهت اجتماعي و تحصيل جايگاه خرسند کننده در افکار عموم» از جمله نيازهاي پنج گانه اساسي و زيربنايي انسان است که در سلسله مراتب ارضاي نيازها، براي همگان مطرح بوده و پاسخ درخوري مي طلبد.
حال تصور کنيد چنين شخصي جز با توسل به تدليس (کتمان وضعيت واقعي خويش) مي تواند به اغراض فوق جامه عمل پوشد. اين افراد معمولاً عدم ايقان شخصي و عدم انجام آزمايشات مقدماتي براي احراز اين ويژگي را بهانه اي براي توجيه کجروي خويش مي دانند. لازم به ذکر است که قانون مدني ما، نقص فوق را از جمله مجوزات فسخ نکاح برشمرده است.

اختلالات شخصيتي

برخي روانشناسان، انحراف رفتاري را به ويژه در برخي سطوح از وجود درجاتي از کاستي ها و محدوديت هاي شخصيتي ناشي مي دانند. عدم احساس همدلي با ديگران، ضعف پذيرش هنجارها و ارزش هاي اجتماعي، فقدان حس مسئوليت، ضعف وجدان اخلاقي، عدم توجه به انتظارات و ملاحظات اجتماعي، تمايل زياد به ستيز با جامعه و تمرّد از قواعد پذيرفته شده، اشتهاي وافر به رفتارهاي هيجاني و ايذايي، عدم احساس فشار دروني (ناشي از تعهد اجتماعي) و فشار بيروني (ناشي از همبستگي و نظارت اجتماعي)، قابل پيش بيني نبودن واکنش هاي عاطفي و رفتاري؛ از بارزترين ويژگي هاي شخصيتي اين افراد در يک تيپ سازي ذهني است که ايشان را به ارتکاب رفتارهاي غيرمتعارف برمي انگيزاند. اين افراد برخلاف شخصيت «بهنجار» که شخصيتي متعارف، جامعه پذير شده و سازگار با محيط است؛ از شخصيتي نابهنجار، ناسازگار، روان گسيخته و در مواردي ضد اجتماعي برخوردارند، به همين لحاظ با توجه به نقش محوري شخصيت در شکل گيري رفتارهاي فردي و اجتماعي، کنش هاي انحرافي نيز بسته به شدت و ضعف آن به وجود پاره اي کاستي ها در نظام شخصيتي کنش گران و نحوة تعامل آنها با محيط مستند مي باشد. لذا برخي از موارد مي توان وقوع تدليس و فريب در ازدواج را به عنوان رفتاري خلاف انتظار، با ارجاع به اين سنخ نقصان هاي شخصيتي تبيين نمود. روشن است که احراز وجود اين کاستي ها و درجه و نحوة تأثير آن در رفتارهاي غيرمنتظره و نيز فراواني وقوع رفتارهاي مستند به اين ويژگي ها، نيازمند مطالعات تجربي است.

فرافکني روحيات انتقامي

از جمله عواملي که سوق يابي فرد به کجروي را در مراحل بعد تسهيل مي کند، ذخيره سازي تجارب تلخ و ناخوشايند دوران اوليه زندگي است. گذر عمر به مثابه جرياني به هم پيوسته، مراحل و مقاطعي دارد که مراحل ما قبل آن در شکل گيري و جهت يابي مراحل متأخر نقش تعيين کننده دارد. از اين ميان، دوران اوليه زندگي به دليل نقش کانوني، در هويت يابي پايه، شکل گيري «خود» و پي ريزي بنيان هاي «شخصيت» از اهميت بي بديلي برخوردار است. تجربه هاي تلخ و شيرين زندگي و نحوة زيست فرد در اين مقطع هرچند به ظاهر تدريجي و گذراست، اما به دليل تأثيرات عميق بر ساختار شخصيت فرد در مراحل بعد به طرق مختلف بازتاب يافته و چرخه حيات او را متأثر مي سازد. نحوة جامعه پذيري و تعليم و تربيت و نشو و نماي فرد در اين مرحله تأثيرات بعضاً ماندگاري بر کل حيات او برجاي مي نهد و معمولاً زدودن آثار ناخوشايند آن به راحتي ميسور نيست. از برخي مطالعات روانشناختي چنين برمي آيد که اشتياق به ارتکاب رفتارهاي انحرافي در بزرگسالي از هر چيز از ته نشست ها و رسوبات برجاي مانده در ناخودآگاه فرد از مراحل اوليه زندگي ناشي مي شود. اين افراد هرچند تحت تأثير جامعه پذيري تکميلي، محدوديت هاي ساختاري، برخورداري از اراده آزاد و قدرت انتخاب، انگيزه و امکان کمي براي فرافکني درونمايه هاي رواني خويش در قالب تظاهرات رفتاري دارند، اما به دليل برخورداري از اين پتانسيل زيرساختي، همواره در معرض طغيان تمايلات سرکوفته و درون دادهاي نهفته خويش و سوق يابي به رفتارهاي همسو خواهند بود.
البته «فهم اينکه چه نوع تفکر، شخصيت يا رفتار و گفتاري برخاسته از عقده يا عقده هاي رواني است، کار ساده اي نيست. عقده هاي رواني معمولاً و اکثراً ريشه در ناکامي ها و لطمه هاي شديد رواني در دوران کودکي و ضمير ناخودآگاه انسان دارد و زماني عميق مي شود که فرد در دوران کودکي در برابر خواسته ها و نيازهاي طبيعي و يا غيرطبيعي به شدت سرکوب گردد، اگرچه ظاهراً اين سرکوب فراموش مي شود، اما به گونه اي انسان را وادار مي سازد که ناخودآگاه براي جبران آن سرکوب و برآورده شدن نياز و خواسته سرکوب شده به هر نوع و هر شکل آن را بروز دهد تا از اين طريق بتواند قدري آرام و قرار گيرد و اين مي تواند همان نابهنجاري هاي شديدي باشد که خود فرد آن را طبيعي مي داند و هيچ گونه ابايي از ابراز يا انجام آن ندارد. گاهي نيرو و فشار عقده هاي رواني آنقدر شديد و زياد است که افکار، رفتارها و حتي هوش، تربيت، تحصيلات و ... چنين افرادي کارايي، نقش و تأثير خود را از دست مي دهد.» (عسگري، 1380 : ص 247)
با ارجاع به اين مقدمات، تدليس در ازدواج نيز دست کم در برخي مصاديق بي ارتباط با زيرساخت هاي شخصيتي نيست. براي مثال، دختري که همواره رفتارهاي خشن، غيرمنطقي، مستبدانه و ايذايي پدر يا ناپدري خويش را عليه مادرش شاهد بوده و دهها و صدها بار جنبه هاي مظلومانه و جان گزاي او را با گوش دل شنيده و بي جواب ماندن استغاثه هاي منجي طلبانه او را دردمندانه و غريبانه نظاره کرده است، همواره مايل است تا جنس مقابل را از افق تنگ تجربه هاي محدود و ناخوشايند خويش ارزيابي کند.
بعيد نيست هرچند تأثيرگذاري متعين و جبري اينها زمينه همچون ساير زمينه هاي تربيتي چندان قابل دفاع نيست که عقده ها و کينه هاي متراکم اين دوران، در مراحل بعد در قالب باورها، نگرش ها، احساسات و رفتارهاي منفي و تهاجمي نسبت به همه اعضاي جنس مقابل بازتوليد شود. چنين فردي ممکن است براي تسکين تأملات روحي فروخورده خويش، در راستاي انتقام جويي از تيپ هاي ذهن موهومش، در فرآيند ازدواج به تدليس متوسل شده و بدين وسيله بخشي از هيجانات و التهابات روحي اش را فروکاهد و در شکل حاد آن ممکن است، چنين کاري را اساساً حق مسلّم خويش بينگارد و به همه ملاحظات و تعهدات اخلاقي و انتظارات هنجاري، خشمگينانه پشت پا بزند. (سليمي، 1380 : ص 560)

خوف واکنش هاي غيرمنتظره

براساس مطالعات تجربي، در مواردي که فرد بروز واکنش ها و حساسيت هاي منفي شديد و غيرمنتظره اي را در قبال رفتار معمول و منطقي خويش پيش بيني کند، به طور طبيعي از اقدام به چنين رفتارهايي منصرف خواهد شد يا به عبارتي، انگيزه براي بازنشستن از چنين عملي و سوق يابي به گزينه هاي ديگر در او تقويت شده و محمل توجيهي براي عمل خويش در اختيار دارد. براي مثال، دختري که اعتراف به داشتن رابطه نامزدي در مرحله قبل از خواستگاري موجود را معادل از دست دادن يا تنزل شانس ازدواج خويش به رغم قابليت هاي بالا با افراد مورد علاقه بينگارد و از اين بابت ملزم به پرداخت هزينه هاي سهمگين و غيرقابل توجيه باشد به احتمال زياد در صورت توان اين پيشينه را کتمان خواهد کرد و از بروز هر نوع نشانه اي که ذهنيات منفي را عليه وي برانگيزاند، آگاهانه طفره خواهد رفت. اتخاذ چنين تاکتيکي، با توجه به حساسيت شديد عرف در برخورد با اين سنخ روابط و برچسب هاي غالباً ظالمانه که به پيشاني آنها چسبانده مي شود، چندان دور از انتظار نيست. خانواده و بستگان او نيز در صورتي که اين پنهان کاري را به مصلحت وي و شأن خانوادگي خويش تشخيص دهند، با وي همداستان شده و در صورت نياز به نفع او به توريه يا دروغ مصلحت آميز متوسل مي شوند.
انصاف بايد داد، چگونه مي توان با توجه به ترتّب قهري و پيش بيني پذير اين قبيل آثار فرهنگي اجتماعي، صداقت ورزي مسئولانه و راست روي متعهدانه و متخلقانه را انتظار داشت؟ با کدام منطق مي توان افراد را به جسارت ورزي و رک گويي و پذيرش همه تبعات محتمل متقاعد ساخت؟ واقعيات عيني چنين نشان مي دهد که اين آرمان اخلاقي استعداد نقض پذيري زياد دارد و تا آنجا که تجربه بدست مي دهد، غالب افراد در چنين شرايطي توجيه کافي براي سرپوش نهادن بر واقعيات دارند، قليلي نيز ممکن است موضعي مقابل اتخاذ کنند.

سابقه ذهني مثبت

نگرش مثبت و تلقي خوش بينانه از افراد که عادتاً به دليل سوابق دوستي و آشنايي ممتد و تعاملات عاطفي رفتاري متنوع و مکرر زمينه ذهني رواني مناسبي براي تأثيرپذيري عميق و گسترده از ايشان را فراهم مي سازد. اين افراد به ويژه در صورتي که در طول دوران مصاحبت خويش، نقش همدلانه و همنوايانه خوبي ايفا کرده و در تأمين توقعات متعارف به نيکي برآمده باشند، شانس بسيار بالايي براي جلب اعتماد و کسب امتياز از شبکه دوستان خواهند داشت. روانشناسان اجتماعي، محبت ورزي را از جمله اصول جلب متابعت شمرده اند. (جمعي از مولفان، 1382 : ص 383)
ترديدي نيست که اخلاق نيک، حسن معاشرت، صداقت در عمل، فروتني، وفاداري، عفو و گذشت، عدل و انصاف و ساير ويژگي هاي کريمانه و در مقابل دوري گزيدن از جلوه نمايي هاي ناپسند در جلب محبت و تقويت همبستگي ميان افراد نقش به سزايي دارد. بر اين اساس، ارتباط صميمانه و بالتبع کاهش فاصله و حذف يا ترقيق حريم هاي فيمابين در نتيجه حسن مراودات پيشين زمينه پذيرش بي دغدغه افراد را فراهم مي سازد. در چنين شرايطي، انگيزه براي مته گذاري هاي دقيق و کنجکاوي هاي عيب جويانه که عادتاً نسبت به غربيه ها اعمال مي شود، به حداقل مي رسد. چنين افرادي همچون غالب دانشجويان و همکاران مايل به ازدواج با همگنان خود در صورتي که بخواهند روابط دوستانه خويش را با انعقاد پيمان زناشويي تعميق و تحکيم بيشتري بخشند، مشمول بايستگي تسامح و آسان گيري در معاملات دوستانه خواهند شد و از اين رو، قاعده عقلايي، «ضرورت انجام مطالعات گسترده در خصوص طرفين قرارداد زناشويي با هدف اطلاع يابي و کسب اطمينان و دفع شبهات محتمل» با تخفيف بيشتري در مورد ايشان اعمال خواهد شد. اين افراد به دليل مقبوليت و معافيت نسبي از خرده گيري هاي معمول زمينه مساعد تري البته در صورت نياز و ميل به استفاده ابزاري از مناسبات دوستي خويش براي فريب کاري و خدعه و بهره گيري ناصواب از اعتماد دوستانه دارند.

وجود نگرش هاي مشابه

ترديدي نيست که مشابهت افراد در طيف گسترده اي از ويژگي ها، عواطف مثبت و متقابلاً عدم مشابهت يا مشابهت اندک، عواطف منفي ايشان نسبت به يکديگر را برمي انگيزد. مطالعات انجام شده و شواهد تجربي چنين نشان مي دهد که افراد معمولاً براي کساني که با آنها افکار، باورها، نگرش ها، عواطف، آرمان ها، نمادها، الگوهاي رفتاري و ساير ويژگي هاي شخصيتي کم و بيش مشابه داشته باشند، جاذبه بيشتري دارند و به همين دليل تمايل و اشتياق بالقوه شديدي به برقراري ارتباط، تعامل، همدلي، تأثير و تأثر متقابل و ناديده انگاري ضعف ها و کاستي ها در پرتو تراکم مشترکات، از خود نشان مي دهند. در منابع ديني نيز به بيانات مختلف به اين مهم اشاره شده است. «جان ها را شکل هايي است، پس آنان که هم شکل يکديگرند با هم موافقت خواهند کرد و مردم به هم شکل هاي خود گرايش بيشتري دارند.» (مجلسي، ص 92) در اين روايت سبب گرايش افراد، گويا سهولت در اتفاق نظر ذکر شده است؟ يعني تمايل به اين که زودتر به توافق نايل گردند و تنش کم تري را متحمل شوند (نظريه توازن). در روايات ديگر نيز آمده است : «اشخاص چون با يکديگر سازگار باشند، الفت خواهند گرفت»؛ [2] «طبع تو متمايل به چيزي است که با آن انس گرفته اي»؛ [3] «هرکس به همانند خودش گرايش دارد.» [4] مضامين اين روايات نکته عميق تري را بيان مي کند وآن اين که گرايش افراد براساس همان ويژگي ها و خصلت هاي متشابه در ميان افراد است، لذا افراد عاقل با همانند خود الفت مي گيرند [5] و افراد پست نيز با مشابهان خود هم نشين مي شوند». [6]
جنبه هاي ناهمگون و وجوه غيرمشابه اين افراد نيز بسته به درجه مشابهت و سازگاري معمولاً در شعاع جاذبه ها رنگ باخته و مغفول مي ماند. وجود اين سنخ مناسبات در مواردي افراد را به شيفتگي و مثبت نگري هاي مبالغه آميز در خصوص قرينه هاي خود سوق مي دهد و به مثابه حجابي نامرئي از دستيابي به اطلاعات واقع بينانه در خصوص درونمايه ها و لايه هاي زيرين شخصيتي فرد و ساير ابعاد مربوط به او مانع مي شود. ترديدي نيست که اين افراد از پتانسيل بالايي براي شيفتگي و ربايش متقابل و داوري هاي غيرواقعي درباره يکديگر برخوردارند. اين استعداد در مواردي مي تواند آگاهانه دستمايه برخي اغراض فريب کارانه به ويژه از ناحيه جنس مذکر واقع شود. مصاحبه هاي به عمل آمده از دانشجوياني که به دلايلي توسط همقطاران نااهل خود به بند بلا گرفتار آمده و مورد کامجويي هاي هواپرستانه واقع شدند، شاهد اين مدعاست. در خصوص ازدواج نيز هاله ناشي از تعلق خاطر و ظرفيت بالاي تأييدپذيري طرف مقابل در شکل حاد آن مانع از طرح دغدغه هاي خردورزانه و ايجاد انگيزه لازم براي تتبع هرچه بيشتر با هدف درک واقعيات و سنجش نقاط قوت و ضعف و در نهايت اتخاذ تصميم معقول و واقع بينانه خواهد شد.

ارتباطات با واسطه و اثرات هاله

برقراري ارتباط توأم با کاربرد علايم، اشياء و پديده هاي عيني و چشم نواز در ارتباطات کلامي و غيرکلامي که معمولاً از آن به «ارتباط به وسيله اشياء» تعبير مي شود، تأثيرشگرفي در داوري ما نسبت به افراد و ويژگي هاي آنها دارد. پيشداوري هاي مثبت، متوقف شدن در سطوح رويين و نقاب هاي عيني شخصيت، يکسونگري و انصراف ذهن از توجه همه جانبه، شيفتگي و دل ربودگي، قضاوت هاي سطحي و غيرمدلل، ارزيابي هاي اغراق آميز، کاهش ميل به اعمال مدّاقه هاي منتقدانه، تعميم نگرش مثبت به ابعاد پيدا و پنهان شخصيت فرد و بالاتر از آن به همه عوامل و پديده هاي مرتبط با او و مجموع واکنش هاي شناختي، احساسي و رفتاري که فرد در چنين وضعيتي از خود بروز مي دهد؛ تنها بخشي از نتايج مشهود حاصل از ارتباط مستقيم با افرادي است که به دلايلي براي بيننده بسته به علايق، ظرفيت ها و ويژگي هاي رواني، فرهنگي و اجتماعي اش از جاذبيت در خور توجهي برخوردارند.
مطالعات و مشاهدات عيني چنين نشان مي دهد که کاربرد برخي پديده ها همچون اتومبيل مدل بالا، لباس شيک، آرايش هاي ويژه، حرکات موزون، ژست هاي رومانتيک، علايم کلامي و غيرکلامي چون تماس چشمي، لبخند و رعايت آداب و فرهيختگي توسط جوانان در شرف ازدواج به ويژه در جايي که اين آرايه هاي الحاقي به زيبايي ها و جاذبه هاي طبيعي افزوده گردد؛ فضاي تصنعي کاملاً مهيجي براي برانگيختن عواطف مثبت و متقابلاً انصراف اذهان از بذل توجهات واقع بينانه فراهم مي سازد. پيام هاي نامرئي منبعث از اين وضعيت غالباً به صورتي ناخودآگاه، توان ادراکي فرد را کاهش مي دهد و حساسيت هاي خردورزانه او را به غايت تنزل مي دهد. برخي روانشناسان اجتماعي بر اين باورند :
«لباس و وضع ظاهر اغلب پايه اي براي قضاوت اوليه در مورد افراد است و تأثير شگرفي بر قضاوت هاي ديگران نسبت به ما دارد. حتي مي توان گفت که استفاده از عينک به تنهايي خود موجب تغيير نگرش اشخاص نسبت به کسي مي شود که آن را به کار گرفته است... ]همچنين [، اگر شما لباسي مرتبط با پايگاه اجتماعي بالايي را دربر داشته باشيد و هيچ کس شما را نشناسد، در عبور از عرض يک خيابان شلوغ بيشتر از کسي که لباس مربوط به پايگاه اجتماعي پاييني را دربردارد مورد توجه خواهيد بود و آسان تر به شما راه خواهند داد. همين کار را بقيه عوامل مرتبط با ظاهر انجام مي دهند.» (فرهنگي، 1380 : ص 307)
در مسأله ازدواج، چنين وضعيتي به وفور امکان وقوع داشته و احتمالاً بخش مهمي از ازدواج هايي که تحت تأثير عشق ظاهري سامان يافته و سپس با کشف واقعيات تزلزل مي يابد، از چنين معبري عبور کرده است.

تعلق خاطر افراطي

عشق و تعلق خاطر افراطي افراد در شرف ازدواج به يکديگر نيز از پيش زمينه هايي است که اعمال خردورزي هاي دقيق و کنجکاوي هاي هوشيارانه را تا شعاعي با مشکل مواجه مي سازد. عشق و شيفتگي عاطفي يا شهواني که در مراحل اوليه و غالباً تحت تأثير جاذبه هاي مشهود حاصل مي شود، در سوق يابي افراد به ازدواج نقش محوري دارد و معمولاً در شعاع تلألو آن هر چيز وضع ديگري مي يابد. رابطه عاشقانه و پيامدهاي مسحور کننده آن همه نقايص و کاستي هاي محتمل را ترميم کرده و همه حجاب ها و موانع را از ميان مي برد. از منظري آسيب شناسانه، عشق به رغم اهميت و جايگاه بي بديل آن در فرآيند زناشويي مانع نفوذ ناپذيري در مسير درک حقايق و راهيابي به واقعيات محسوب مي شود. از شواهد عيني چنين برمي آيد که عشق و علاقه به ويژه در صورت يکسويه بودن آن زمينه بسيار مناسبي براي اغواي طرف و ترغيب او به ازدواج به رغم همساني و کفويت و بالاتر از آن به رغم کاستي ها و موانع بازدارنده فراهم مي سازد. کم نيستند دختراني که تحت تأثير جاذبه هاي زيباشناختي و عشق هاي خياباني مشتاقانه به ازدواج با افراد متأهل، فاقد تحصيلات مناسب، عاري از اخلاق و تدين همسان، فاقد شغل يا داراي موقعيت خانوادگي متنازل تن داده اند و علي رغم علم و آگاهي از عواقب ناخوشايند اين قبيل تصميم ها، سرنوشت خويش را رقم زده و کورکورانه خود را در گرداب هاي سهمگين بلا گرفتار ساخته اند. ترديدي نيست که آمادگي روحي رواني ناشي از اين فضاي غبارآلود، خود را در معرض کامجوئي هاي ظالمانه و بهره کشي هاي فرصت طلبانه قرار مي دهد و تدليس نيز در چنين حال و هوايي به راحتي با کمترين هزينه اتفاق مي افتد. پرواضح است که در چنين شرايطي، توصيه به عقل مداري و خردورزي و در پرانتز نهادن موقتي عشق، در مقام اتخاذ تصميم به ازدواج، براي کساني که واقعاً در دام آن گرفتار آمده اند، چندان شنيدني نيست.

يأس از توفيق

از جمله علل و زمينه هايي که بالقوه افراد متقاضي ازدواج، به ويژه دختران را به بهره گيري آگاهانه از شيو ه هاي فريبنده و اغواگرايانه وسوسه مي کند، احساس ناکامي و حرمان در موفقيت ازدواج و دستيابي به موقع به هدف مورد نظر و يأس و نوميدي از رفع عاجل اين منقصت و کسب موقعيت همسري مناسب در سنوات آتي است. اشتياق به قاپيدن طرف و وسوسه شدن به کجروي هنگامي اوج مي گيرد که متقاضي محتمل نگون بخت از ويژگي ها، جاذبيت ها و امکانات در خور توجهي متناسب با افق آرزويي او برخوردار باشد. از نگاه روانشناختي نيز چنين رفتاري قابل پيش بيني است، زيرا سرکوبي و عدم ارضاي به موقع تمايلات طبيعي و رسوبات و پيامدهاي مختلف آن در قالب واکنش هاي متنوعي جلوه گر مي شود.
اشتياق وافر فرد به رهايي از بحران موجود، انگيزه و تلاش وي را براي يافتن طرق محتمل برون روي از وضعيت کنوني و پايان دادن به فشارها و استرس هاي عافيت سوز تشديد کرده و در مواردي به ويژه در صورت ضعف زيرساخت هاي تربيتي و عدم برخورداري از جامعه پذيري مطلوب، راههاي غيرمجاز را نيز در فهرست گزينه هاي محتمل فرد جاي مي دهد. در چنين شرايطي، کتمان واقعيات، وارونه نمايي، بهره گيري از آرايه هاي بدلي و تزيين هاي مصنوعي با هدف افزايش جاذبه ها و ترميم کاستي ها و در نتيجه ايجاد زمينه براي جلب توجه طرف مقابل؛ در صورتي که واقعاً تنها راه نيل به کعبه مقصود تشخيص داده شود، احتمال زيادي براي سوق يابي به آن وجود دارد.
يکي از انديشمندان علم ارتباطات در اين باره مي نويسد : «... زماني که به تازگي عزت نفس کسي فروافتد، احتياج به پيوستگي او به ديگران شدت پيدا مي کند و بيشتر در انتظار جذب محبت و عاطفه از سوي ديگران است. به عبارت ديگر، افرادي که به هر دليل به تازگي دچار مشکل شده و عزت نفس خود را خرد شده مي بينند، آمادگي بيشتري براي پذيرش محبت و عاطفه از سوي ديگران دارند و به راحتي در جذب ديگران از خود عکس العمل نشان مي دهند. در چنين حالتي، ممکن است افرادي را که در گذشته چندان جذّاب نمي ديدند و براي آنها در دل خود حساب مثبتي باز نکرده بودند، جذّاب ملاحظه کنند و حساب مثبتي براي آنها در دل خود باز کنند. بهتر بگوييم، در وضعيت فروافتادن عزت نفس، کساني که کمتر مورد توجه ما بودند، براي ما مطرح مي شوند و توانايي هاي آنها که براي ما کم رنگ بودند، پررنگ مي شوند.» (فرهنگي،1380 : ص261)

گريزناپذير شدن ازدواج

در مواردي که افراد در شرف ازدواج به دليل عدم آمادگي کافي، مشوق هاي محيطي، هيجانات و التهابات جنسي، واسطه گري گروهها و جريانات انحرافي، ضعف کنترل اجتماعي و عوامل ديگر، خواسته يا ناخواسته در مراحل اوليه ازدواج به چرخه روابط غيرمجاز و معاشرت هاي مفسده انگيز کشيده شده باشند و در حدي خلاف انتظار، اصول و ضوابط اخلاقي و حقوقي و معيارهاي سنتي را نقض کرده باشند، در عمل خود را به ادامه راهي که به غلط پيموده اند، ناگزير خواهند يافت. در چنين شرايطي، حتي اگر به خيانت و تدليس طرف مقابل علم و آگاهي هم وجود داشته باشد، انگيزه و آمادگي لازم براي التفات و ترتيب اثر دادن به آن وجود ندارد. نکته قابل تأمل اين که در مواردي افراد شياد و مزوّري که خود را به اقتضاي معيارهاي متعارف جامعه فاقد صلاحيت لازم براي ازدواج با سوژه مورد نظر مي بينند، با اغتنام فرصت سعي مي کنند از طريق برخي اغواگري هاي به ظاهر موجّه فرد را تطميع کرده و آرام آرام به چرخه روابط غيرمجاز هدايت کنند. قربانيان اين ماجرا معمولاً به هنگامي که پل هاي پشت سر را خراب شده احساس کرده و عملاً راه بازگشتي نداشته باشند، خود و خانواده خويش را به پذيرش تقاضاي طرف مقابل ناگزير خواهند يافت. جالب اين که در مواردي اين افراد به دليل موقعيت برتري که معمولاً در اين بازي هاي شيطنت آميز تحصيل مي کنند، بر خانواده طرف (خانواده دختر) منت نهاده و رانت خواهي نيز مي کنند.

ضعف حساسيت فرهنگ عمومي

استقرار نظم رفتاري در هر جامعه مرهون رعايت اصول و تمهيد شرايطي است که فقدان آن در هر سطح، از تحقق و تداوم کامل اين مهم مانع مي شود. در هر جامعه، علاوه بر وجود اصل هنجار يا مجموعه هنجارها به عنوان معيارهاي پذيرفته شده کنش، تناسب آنها با نظام ارزشي غالب، انطباق با ضرورت ها و اقتضائات عصري، عدم ابهام يا تعارض با ساير هنجارها، پذيرش آنها توسط همه يا اکثريت کنش گران (از طريق فرآيند جامعه پذيري) اتفاق نظر جمعي بر ضرورت و اهميت آنها، وجود بستر مناسب فرهنگي اجتماعي براي همسويي و متابعت اعضا در فرآيند تعاملات جاري؛ اعمال درجاتي از مراقبت و حساسيت مستمر با هدف پاسداري از هنجارهاي موجود و تحريک و تحريص اعضا به رعايت آن و متقابلاً کاهش انگيزه هاي تک روانه و متمردانه ضرورت انکارناپذير دارد.
ترديدي نيست که ضعف حساسيت به ويژه نسبت به هنجارهاي فاقد حمايت و نظارت رسمي، همچون هنجارهاي اخلاقي از يکسو و نامحسوس بودن آثار و کارکردهاي مثبت آنها در گستره نظام اجتماعي، از سوي ديگر؛ در گذر زمان زمينه غفلت و عدم ارجاع مداوم به آنها را فراهم مي سازد. اين کم توجهي يا بي توجهي موجب شده است تا بسياري از ارزش هاي اخلاقي به ويژه اخلاقيات اجتماعي از قلمرو زنده و فعال فرهنگ به حاشيه يا بخش آرماني آن رانده شوند. از اين رو، تدليس و فريب نيز که در حوزه هاي مختلف تعامل از جمله ازدواج کم و بيش جريان دارد از کم توجهي و ضعف حساسيت فرهنگ عمومي نسبت به ارزش اخلاقي صداقت ناشي شده است. مطمئناً اهتمام جدّي به رعايت اين ارزش توأم با اعطاي پاداش درخور به همنوايان، زمينه تمکين گسترده از آن را فراهم ساخته و تحت تأثير فشارهاي ساختاري، تخلف و سرپيچي از آن را تقليل مي دهد.

پيچيدگي محيط و محدوديت هاي شناختي

برخي نظريات، ابتلاي به تدليس را محصول پيچيدگي هاي جامعة جديد از يکسو و پيچيدگي ابعاد شخصيتي و تعدد و تنوع موقعيت ها و نقش هاي اجتماعي انسان مدرن از سوي ديگر و بالطبع وجود موانع زياد در مسير تحصيل شناخت کافي از افراد مي دانند، در توضيح اين نظريه بايد گفت برطبق برخي تيپ بندي هاي جامعه شناختي، جامعه بشري را مي توان در يک تقسيم بندي کلي به دو جامعه سنتي (ساده) و جامعه صنعتي (پيچيده) تقسيم نمود. بارزترين ويژگي جامعه صنعتي با اختلاف مراتب آن در مقايسه با جامعه سنتي پيشين، پيچيدگي همه جانبه آن است. اين ويژگي مولود افزايش جمعيت، مهاجرت روستانشينان به شهرها، التقاط و به هم آميختگي خرده فرهنگ ها، تکثير باورها، ارزش ها، هنجارها، سلايق، الگوها؛ تراکم ارتباطات متنوع اجتماعي، تعدد و تنوع کانال ها و کارگزاران جامعه پذيري، تحرک اجتماعي در سطوح طولي و عرضي، دستيابي به وسايل و ابزارهاي تکنولوژيک، افرايش تقسيم کار، وقوع فاصله هاي اجتماعي و طبقاتي، افزايش کمّي و کيفي سازمان ها و گروههاي اجتماعي، کاهش وجدان جمعي، گسترش و تعميق سلطه و اقتدار دولت، ارتباط وسيع با ساير جوامع و عرصه هاي مختلف فرهنگي، افزايش ابعاد حقوقي روابط و در مقابل تنگ شدن قلمرو اخلاقي و دهها و صدها تغيير ريز و درشت ديگر است که در گذر زمان آرام آرام به وقوع پيوسته و جامعه امروزي را در مقايسه با گذشته از بيخ و بن دگرگون ساخته است.
جامعه ما نيز به سهم خود از اين تغييرات جامع الاطراف و نسبتاً جهانشمول بر کنار نمانده و تا شعاع وسيعي آن را تجربه کرده است و روزمره نيز در معرض اشکالي از آن قرار دارد. از جمله آثار و نمودهاي مسأله آفرين اين جامعه که با بحث نوشتار حاضر تناسب دارد محدوديت افراد در اطلاع يابي و شناخت کافي از يکديگر است. توضيح آن که در جامعه سنتي پيشين اعضاي جامعه معمولاً به دليل محدوديت کمّي جمعيت، وحدت قومي و نژادي، قرابت و مجاورت ديرپا، تراکم و درهم تنيدگي روابط، وجدان جمعي شديد، شفافيت محيط، سادگي و صداقت، گسترش سپهر عام گرايي و محدود بودن فضاي خصوصي زندگي، معمولاً از شناخت کافي و عميق نسبت به يکديگر برخوردار بودند و تقريباً باب اطلاع يابي از همه چيز و در هر سطح براي همگان ممکن بود. در مسأله ازدواج نيز که معمولاً به صورت درون گروهي اتفاق مي افتاد، اين زمينه اجتماعي فرهنگي، فرصت مناسبي براي انتخاب درست و متناسب همسر و کسب اطلاع لازم از جزئيات مورد نظر در خصوص وي و خانواده و بستگان او به سهولت فراهم مي ساخت و افراد با تکيه بر مکانيسم هاي رايج و عاري از هر نوع دغدغه و تشويش، مي توانستند به اين مرحله خطير و سرنوشت ساز پاي بگذارند و اين مهم را در بهترين کيفيت ممکن برگزار کنند و معمولاً در اين انتخاب مصاب بودند.
ترديدي نيست که پيچيدگي جامعه جديد، مشکلات عديده اي از جمله در مسأله ازدواج و فروعات آن براي همگان توليد کرده است. در اين جامعه، بسته به سطح پيچيده آن، ديگر نمي توان با تکيه بر مکانيسم هاي سنتي همسريابي که قاعدتاً با اقتضائات جامعه جديد فاصله و شکاف گذرناپذيري دارد، تکيه و اعتماد نمود. براين اساس، پيچيدگي ساختاري جامعه جديد از يکسو و پيچيدگي و ذواضلاع بودن شخصيت انسان رشد و نمو يافته در آن، از سوي ديگر، عمده ترين مانع دستيابي به شناخت کافي از افراد و امکان يابي بيشتر براي پرده پوشي و مخفي سازي است و به دليل همين امکان و توان بهره گيري از شگردهاي متنوع براي انحراف اذهان از درک واقعيات، همواره به درجاتي احتمال فريب کاري و تدليس و محروميت از درک حقايق وجود دارد. اين تنها بينش و اعتقاد مذهبي، حساسيت هاي تربيتي و درجه التزام و پايبندي افراد به رعايت ارزش هاي اجتماعي و حقوق و تکاليف متقابل است که آنها را به رعايت ارزش ها عموماً و صداقت ورزي خصوصاً و نيز عملکرد مسؤلانه در همه عرصه هاي زندگي از جمله ازدواج الزام و اجبار مي کند.

ناهمسويي سطوح هنجاري

هنجارها و قواعد رفتاري از يک منظر به دو سطح آرماني و ايده آل و واقعي و عيني تقسيم مي شوند. هنجارهاي آرماني بيانگر بينش ها و ارزش هاي متعالي و هنجارهاي عيني و رايج مبين بينش ها و ارزش هاي عادي و متوسط است. در هر جامعه معمولاً به تناسب اقتضائات ساختي، حساسيت ها، مقدورات و موانع فرهنگي اجتماعي، انتظارات، زمينه ها و بسترهاي کنش، رويه هاي رايج و جاري عمدتاً با سطح عادي هنجارها همخواني دارند و ميزان قابل توجهي از ظرفيت هاي هنجاري جامعه عملاً مورد بي مهري و غفلت واقع شده يا به عبارتي جزء استعدادهاي فرهنگي فعليت نايافته است. از اين ميان بخش قابل توجهي از هنجارها و قواعد اخلاقي و ارزش هاي انعکاس يافته در آنها به دليل تکيه گاه اعتقادي و بينشي و ضعف پشتوانه ها و ضمانت اجراهاي رسمي بيشتر از ساير هنجارها در معرض فراموشي يا تمرد آگاهانه و ناآگاهانه واقع مي شوند. همه افراد جامعه حتي متعادل ترين شخصيت ها بسته به ويژگي هاي فردي، موقعيت اجتماعي، اوضاع و شرايط محيطي، عرصه هاي مختلف کنش، به درجاتي از التزام به اين سنخ قواعد سرباز مي زنند و به عبارتي، همه افراد جامعه کم و بيش در معرض کجروي و تخلف از قواعد و انتظارات هستند، هرچند به ملاحظاتي، طيف گسترده اي از اين کجروي ها به مرور زمان عادي شده و حساسيتي نسبت به وقوع آن ابراز نمي شود و هر جامعه بسته به آستانه صبر و گذشت خود، تنها برخي از انواع کجروي را مستحق نکوهش و تنبيه مي داند.
از اين رو، ارتکاب برخي کجروي ها چندان دور از انتظار نيست و بالاتر اينکه در مواردي به دليل کثرت وقوع، به قاعده تبديل شده است، هرچند همين مقدار نيز با ارجاع به ارزش هاي متعالي و سطوح آرماني توجيه ناپذير بنظر مي رسد.
برطبق اين تحليل، دست يازيدن به انواع و درجاتي از تدليس، از اين قاعده مستثني نيست، در جامعه اي که دروغ گويي، نفاق ورزي، رياکاري، خودمحوري، خيانت ورزي، منفعت طلبي و رفتارهايي از اين سنخ در آن شايع و رايج است و حساسيت هاي اخلاقي آن متناسب با حد انتظار نيست، توقع فراروي از اين رويه و ارجاع به سطوح متعالي در غالب موارد برآوردني نيست. از اين رو، کسي که در ازدواج اعتياد خويش را کتمان کرده يا در معرفي وضعيت خويش مبالغه مي کند، رفتاري چندان دور از انتظار مرتکب نشده است، چه در عرف عام چنين تخلفاتي عادي تلقي شده و فرد نه از ناحيه وجدان شخصي و نه از سوي وجدان جمعي، فشاري را احساس نمي کند، هرچند اين قبيل رفتار با ارجاع به ارزش هاي متعالي کاملاً مذموم و طرد شدني است. براين اساس، اقتضاي عقل سليم اين است که افراد در چنين شرايطي، در مسأله مهمي همچون ازدواج، دقت و حساسيت خويش را بالا برده و از مجاري متعدد نسبت به سوژه مورد نظر اطلاع حاصل کنند.

ناهمسويي ميان اهداف و وسايل

بر طبق برخي نظريات جامعه شناختي، کجروي در هر سطح محصول نوعي ناهمسويي ميان اهداف و وسايل پذيرفته شده است. (ممتاز، 1381 : صص 80-65 و 96-89) در توضيح اين نظريه بايد گفت در هر جامعه دو عنصر اصلي يعني اهداف و ارزش هاي تعريف شده فرهنگي و ابزارها و شيوه هاي پذيرفته شده براي دستيابي به اين اهداف وجود دارد. شکل مطلوب و مورد انتظار در جامعه اين است که افراد اهداف مذکور را صرفاً از طريق شيوه ها و مجاري نهادي شده تعقيب کنند. شاخص يک جامعه منظم نيز اين است که اهداف و شيوه هاي نيل به آنها از بالاترين سطح هماهنگي و تطابق برخوردار باشند، يعني عموم جامعه به هر دو بخش اهداف و مجاري نيل به آنها بيشترين التزام و پاي بندي را نشان دهند. عدم تطابق ميان اين دو زماني ظاهر مي شود که تأکيدي ناموزون براهداف و يا ابزارها و شيوه هاي دستيابي به آنها اعمال شود. در اين صورت افراد گاه ضمن پذيرش کامل اهداف براي نيل به آنها به وسايل غيرمجاز توسل مي جويند و در مواردي نيز ضمن پذيرش وسايل از اهداف نهادي شده تخطي مي جويند. در مواردي هرچند استثنايي نيز ممکن است با بي اعتنايي و طرد کامل اهداف و وسايل شناخته شده، خود را از چرخه تعاملات اجتماعي معاف ساخته و از مشارکت اجتماعي شانه خالي کنند.
برطبق اين تحليل، ناهمنوايي و عدم پذيرش چه در ناحيه اهداف و چه در ناحيه وسايل، انحراف تلقي مي شود. براين اساس، در صورتي که افراد بتوانند از طريق متعارف يعني بهره گيري از وسايل و شيوه هاي پذيرفته شده به ازدواج به عنوان يک هدف و ارزش نهادي شده اقدام کنند، دليلي براي تخلف و توسل به تدليس و فريب نخواهند داشت، در غير اين صورت بروز انحراف محتمل خواهد بود. جواني که اظهار نظر صادقانه در خصوص بيماري اش را مستلزم محروميت و ناکامي يا در مواردي مستلزم تحمل هزينه هاي سنگين تشخيص دهد، بسيار مستعد است که به خاطر دريافت پاداش رواني و اجتماعي يا بالاتر از آن، پاداش اخروي ناشي از صداقت ورزي بدان اقدام کرده و از هدف مورد نظر چشم پوشي کند. البته نمي توان انکار کرد که افرادي هرچند اندک وجود دارند که به هيچ قيمتي حاضر به نقض ارزش هاي اخلاقي عموماً و ارزش صداقت خصوصاً نيستند و ممکن است در شرايطي مجرد زيستن را در وضعيت بيماري خويش بر ازدواج فريبکارانه ترجيح دهند.
با توجه به ارزشمندي مؤکّد و بلامنازع ازدواج به عنوان يک هدف متعالي و پذيرفته شده و جايگزين ناپذير، اين انحراف بيشتر در ناحيه وسايل و شيوه هاي تحقق آن محتمل خواهد بود. از اين رو، در جايي که فرد متقاضي ازدواج با شناختي که از قبل نسبت به حساسيت هاي محيطي دارد، مطمئن باشد که صداقت ورزي و واقع نمايي و عدم کتمان برخي اسرار به زيان او تمام مي شود به مقتضاي عقلانيت ابزاري درصدد يافتن کوره راههاي انحرافي براي نيل به مقصود برخواهد آمد و تدليس در چنين شرايطي يک گزينش آگاهانه است.

ناهمسويي ميان ارزش ها و هنجارها

عدم انطباق يا نامتقارن بودن دو نظام ارزش ها و هنجارهاي پذيرفته شده اجتماعي نيز بالقوه زمينه بروز برخي بي نظمي هاي رفتاري و کجروي هاي قابل پيش بيني را فراهم مي سازد. در چنين فضايي افراد ممکن است به رغم التزام هنجاري و پذيرش کامل قواعد و هنجارهاي متعارف، صرفاً به دليل ناهمسويي آنها با لايه ارزش هاي پذيرفته شده يا بالعکس، فشارهاي توجيه ناپذيري را تحمل کنند و به دليل پيش بيني پذيري اين سنخ فشارها از قبل تمهيدات لازم را براي خنثي سازي يا به حداقل رساندن آن تدارک بينند. براي مثال، قوانين مدني موجود جامعه ما همسو با فقه اسلامي، چند همسري مردان را هرچند با شرط و شروط هايي تجويز کرده است و افراد مي توانند با رعايت ضوابط از پيش تعيين شده از اين امکان هنجاري منتفع گردند. در عين حال، در همين جامعه به دليل ضعف يکپارچگي و ناهمنوايي اجزاء و مؤلفه هاي مختلف نظام فرهنگي از يکسو و ناهمسويي ذهنيات و حساسيت هاي جمعي ناشي از فرآيند جامعه پذيري با ظرفيت هاي ارزشي و هنجاري موجود از سوي ديگر، اين سنخ التزام هاي بخشي را برنمي تابد و اعمال اين اراده هنجارمند را با موانع و مشکلات جدي مواجه مي سازد و در صورت سرپيچي و اقدام، فشارها و هزينه هاي سنگين و توجيه ناپذيري متوجه او خواهد شد. ناخرسندي عرف عام از چنين اقدام به ظاهر کجروانه و در واقع بهنجار، اعمال هر نوع فشار رواني و اجتماعي بر فرد را تجويز مي کند.
وجود اين سنخ حساسيت هاي رعب انگيز و سرکوبگر موجب مي شود تا مرداني که به هر دليل درصدد ازدواج مجدد برآمده اند و مايلند خواست و اراده خويش را در چارچوب نظام هنجاري اعمال کنند، وضعيت واقعي خود را کتمان کرده و به اصطلاح با حربه تدليس و فريب ديگران را به ازدواج با خويش ترغيب سازند، چه در غير اين صورت، اميد کمتري به موفقيت دارند. از اين رو، اين قبيل محدوديت هاي اجتماعي و بهم ريختگي هاي نظام فرهنگي نيز آبشخور مناسبي براي کجروي و نقض معيارها و اصول پذيرفته شده فراهم مي سازد و احتمالاً در فضاي اجتماعي عاري از اين نوع حساسيت ها، فريب کاري، خلاف گويي و کجروي نيز فلسفه وجودي خويش را از دست مي دهد.

تمهيدات ساختاري

نظريه ديگري که در خصوص تدليس مردان عليه زنان بعضاً و به تعابير مختلف بدان استناد مي شود، برتري موقعيت اجتماعي مردان و به عبارتي مردانه بودن ساختار کنش و موضع فرازين آنها در مقايسه با موضع فرودين زنان در ذهنيت فرهنگي است. برتري مردان در سلسله مراتب اقتدار و توان اعمال سلطه، ايشان را مجاز مي دارد تا برخي از تحکّمات ظالمانه و سلطه طلبي هاي بي مبنا را که معمولاً قادر به اعمال آن در حق همجنسان خويش نيستند، در مورد ايشان روا دارند. زنان در منطق اکثر مردان، موجوداتي انفعالي، درجه دوم و تابع اند و بالطبع از حقوق کمتري در مقايسه با مردان برخوردارند. با ارجاع به اين انگاره، در صورتي که مرد موفقيت خود را در ازدواج، مستلزم وارونه کاري و کجروي و تمرّد از قواعد تشخيص دهد، به اختفاي واقعيات، ظاهرنمايي هاي دروغين و تصنعي، ابهام کاري هاي فريبنده و اعمال انواع حيل با هدف انصراف اذهان از درک حقايق و در نتيجه تأمين هدف مورد نظر دست مي يازد. اين ساختار به طور طبيعي درجاتي از فشار را به همراه دارد. جامعه نيز به دليل غلبه ذهنيت غير دموکراتيک، برخي از اين فشارهاي ساختاري را توجيه پذير تلقي مي کند. از اين رو، علاوه بر اين مأمن جمعي و آستانه عفو و گذشت بالاي جامعه در برخورد با اين سنخ فشارهاي توجيه پذير، در سطح خرد نيز مردان معمولاً به هنگام احساس تنگنا در همسويي با ضوابط و معيارهاي پذيرفته شده، عمل خويش را با توسل به حربه هاي خاصي توجيه مي کنند و وجدان عدالت خواه را با اين قبيل بازي هاي سخريه آميز فريب مي دهند.
برطبق اين نظريه، توسل به فريب و تدليس در جامعه ما بيشتر به اين دليل ضرورت مي يابد که مرد در مواردي احساس مي کند با عبور از مراحل مقدماتي و موفقيت در ازدواج تقريباً بازي را برده و قضيه را به نفع خويش فيصله داده است و تقريباً مطمئن است که زن به دليل محدوديت و ضعف موقعيت اجتماعي به راحتي نمي تواند اعتراض خويش را نسبت به اين عمل فريبنده در قالب بر هم زدن ازدواج و بهره گيري از حربه حقوقي حق فسخ آشکار کند.
از اين رو، در صورتي که تدليس تنها راه عبور از اين عقبه و کسب اقتدار لازم در پرتو نيل به موقعيت همسري به رغم رعايت قواعد بازي باشد، همه سازوکارهاي شيطاني ضرورت آن را تجويز مي کند و جامعه نيز با تسامحي معنادار بر اين قبيل رفتارها مهر تأييد نهاده و حساسيت اندکي ابراز مي کند. از اين پس، مرد مي تواند در سايه سار درختي که به يمن تمهيدات ساختاري رندانه به غرس آن توفيق يافته است، بياسايد و ثمرات شيرين کاري هايش را درو کند. او تنها خود را ملزم به پرداخت هزينه هاي اخلاقي ناشي از عملش مي بيند که اين نيز تدريجاً مشمول گذر زمان خواهد شد.
اين نظريه هرچند تا حدي مبالغه آميز غيرواقعي و داراي رنگ و بوي فمينيستي است اما به درجاتي به ويژه در برخي قلمروهاي فرهنگ سنتي پذيرفتني و تأييد شدني است.

اعطاي فرصت

طبق برخي نظريات آسيب شناسانه، کجروي و انحراف در هر سطح، مولود و محصول کنش متقابل فرد کجرو و فرد آسيب ديده است. برخلاف ذهنيت رايج که معمولاً آسيب ديدگان را افرادي منفعل، بي تقصير و صرفاً طعمه و آماج هواخواهي منحرفان مي انگارد، نقش آسيب ديده نيز در فرآيند انحراف هرچند به طور ناخواسته و ناآگاهانه نقشي تعيين کننده و قابل توجه به حساب مي آيد. هر رفتار انحرافي به واقع تابعي از زمينه ها، بسترها و شرايطي است که با همکاري و تعاون ناخواسته جمعي مهيا شده و فرد آسيب ديده نيز در اين خصوص برکنار نيست.
غفلت ورزي، بي مبالاتي، اعتماد بي جا، عدم بهره گيري از تجربه هاي محيطي، عدم توجه به هشدارها، دست زدن به ريسک هاي غيرهوشمندانه، عدم بهره گيري درست از فرصت ها و امکانات، عدم اعمال کنجکاوي هاي بي جا، عدم تحقيق و تفحص کافي و اموري از اين سنخ فرصت هايي است که معمولاً آسيب ديدگان ناخودآگاه در اختيار منحرفان قرار داده و ايشان را به ارتکاب جرم و بزه عليه خويش تشويق و ترغيب مي کنند. به عبارت ديگر، فرد کجرو هرچند به عنوان فاعل حقيقي کنش انحرافي از آمادگي، انگيزه، ابزارها و وسايل، تجربه کافي، فرصت شناسي، سوژه يابي، شگردهاي دستيابي به هدف، احياناً شرايط و موقعيت اجتماعي مناسب برخوردار باشد، اما تنها در صورتي مي تواند از توانمندي هاي بالقوه خويش بهره گيري کند و قصد و اراده ظالمانه اش را عملي سازد که مجموع زمينه ها و فرصت هاي عام فرهنگي اجتماعي، امکانات و تمهيدات متنوع محيطي و بسترهاي رفتاري مناسب او را بر اين منظور مساعدت کند.
تدليس نيز به عنوان يک انحراف تنها در شرايطي و عليه کساني امکان وقوع دارد که فرصت مناسب براي تحقق آن از قبل تدارک شده باشد. افراد يا خانواده هايي که تحت تأثير علاقمندي شورمندانه به طرف مقابل، توجه به جلوه هاي ظاهري، اعتماد صرف بر اظهارات و دعاوي طرف مقابل، اعتماد بي مورد به واسطه ها، عدم تحقيق کافي يا تحقيق از مراجع فاقد صلاحيت، عدم اعمال کنجکاوي و هوشياري درخور، عدم مشورت با کارشناسان و متخصصان، عدم ارجاع به خبرگان و افراد مجرّب و فرهيخته فاميل، عدم بهره گيري از تجارب زيستي، عدم توجه به هشدارهاي محيطي، خوش باوري و ساده انگاري، عدم مطالبه مدارک و اسناد معتبر، ترتيب اثر ندادن به دغدغه ها و احتمالات عقلايي، عدم حساسيت در خور به کاستي هاي موجود در طرف مقابل و خانواده او، شتابزدگي و اموري از اين قبيل؛ با تقاضاي ازدواج وي موافقت کرده وخود را از بذل توجهات موشکافانه و تلاش براي کسب اطلاعات دقيق در مراحل اوليه معاف مي دارند، بي شک در ايجاد زمينه براي فريب خويش و کارگر شدن اراده تجاوزکارانه ديگران مشارکت جسته اند.

رقابتي بودن بازار ازدواج

برخي تحليل ها با بهره گيري از منطق اقتصادي و نظام عرضه و تقاضا، رقابتي بودن بازار ازدواج و محدوديت هاي ناشي از دستيابي به همسر مطلوب را عامل اصلي سوق يابي افراد به تدليس و فريب مي دانند. منحصر بودن طريق ارضاء نياز جنسي به ازدواج مشروع، دائمي بودن الگوي رايج زناشويي در جامعه ما و حساسيت هاي ناشي از آن، هزينه ها و تشريفات سنگين و غالباً توانفرسا، محدوديت کمّي همسران مطلوب و برخوردار از کمالات برجسته، موقعيت يابي برتر در پرتو ازدواج با همسران شايسته و خانواده هاي متشخص به ويژه خانواده هايي که فرد به طمع نيل به نتايج جانبي درصدد وصلت با آنها برآمده باشد، امتيازطلبي و فزون خواهي همسران (= زنان) در معرض خواستگاران متعدد، بروز رقابت ذهني و نامرئي ميان خواستگاران، وجود موانع و مشکلات متعدد در مسير جلب توجه طرف مقابل و خانواده او، بالا بودن احتمال محروميت و ناکامي افراد غير واجد شرايط در جلب موافقت طرف منتخب و اموري از اين سنخ در يک چينش زنجيره اي مجموعاً زمينه ذهني رواني مناسبي براي کجروي و بهره گيري از شيوه هاي غيرمجاز جهت دستيابي به مطلوب را فراهم مي سازد.
از اين رو، در صورتي که اعتراف به واقعيات و پرده برداري از عيوب و نقايص موجود به تنزل موقعيت فرد در مقايسه با رقبا و متقابلاً به خود بستن اوصاف و ويژگي هاي جذاب و لاف زني و گزافه گويي فريبنده به ارتقاء موقعيت و کسب وجهه و اعتبار بيشتر منجر شود، احتمال زيادي وجود دارد که فرد به ويژه در فرض ضعف زيرساخت هاي تربيتي و تعهدات اخلاقي براي نيل به اين مهم به تدليس و فريب متوسل شود. درجه اين احتمال تابع ميزان برخورداري طرف مقابل از ويژگي ها و قابليت هاي مورد نظر، اميد نيل به نتايج در خور توجه از رهگذر وصلت با او، عشق و شيفتگي، وجود يا عدم گزينه هاي محتمل ديگر و ميزان اميد به کسب موافقت ايشان و دستيابي به مطلوب از طرق غيرمتعارف ]= توسل به تدليس [ است.

گزينش عقلاني

برطبق برخي نظريات، دست يازيدن به رفتارهاي غيرمنتظره و کجروانه از نوعي پيش آگاهي، بررسي گزينه هاي ممکن و محتمل رسيدن به مقصود، برآورد امکانات، محدوديت ها و فرصت هاي شخصي و محيطي، سنجش پيامدهاي مثبت و منفي (و نيز محاسبه هزينه ها و منافع و برآورد نسبت نهايي تفاضل ميان اين دو)، حصول اطمينان نسبي به موفقيت گزينه مورد نظر، گزينش عقلاني، تصميم و اراده به انجام رفتار مقصود با هدف دستيابي به غايت مطلوب برخوردار است.
اين انتخاب اگرچه همچون همه گزينش هاي فردي همزمان تحت تأثير پيش زمينه ها، تجربه هاي زيستي، آموزش ها، حساسيت ها، آرزوها، توانايي ها و کاستي هاي فرد از يکسو و مجموعه فرصت ها، محدوديت ها، اقتضائات و مقدورات محيط اجتماعي از سوي ديگر رقم مي خورد، اما وجه امتياز آن در مقايسه با ساير گزينش هاي رفتاري، برخورداري از التفات و توجه آگاهانه، خلاقيت و ابتکار، خودانگيختگي، منفعت جويي، غايت مداري و حسابگري فرد است. بر اين اساس، تدليس و فريب در ازدواج نيز همچون ساير انحرافات رفتاري از شگردهاي آگاهانه اي است که با بهره گيري از زمينه ها و تمهيدات خاص و در راستاي نيل به اهدافي ويژه (همچون موفقيت در ازدواج با سوژه موردنظر) طراحي و اعمال مي شود و بالطبع به دليل کامل بودن ارکان ارادي و محوريت نقش فرد، همه پيامدها و عواقب و مؤاخذات اخلاقي و حقوقي آن متوجه وي خواهد بود.

ضعف کنترل اجتماعي

ترديدي نيست که در هر جامعه در يک تقسيم بندي کلي دو فرآيند مکمل وجود دارد. فرآيند جامعه پذيري و تعليم و تربيت مطلوب اعضا و درون سازي باورها، ارزش ها، هنجارها و الگوهاي اجتماعي و به عبارتي درون سازي طرز سلوک سامانمند و «ديگري تعميم يافته» در ساختار شخصيت، تنظيم روابط و سازماندهي حرکت ها و اعمال اجتماعي، پاسخ دهي مناسب به نيازها و تأمين خواسته ها برجسته سازي مستمر خطوط رفتاري مجاز از غيرمجاز، تقويت سائق هاي همنوايي، ايجاد زمينه براي تعلق ورزي، تعهد و مشارکت فعال، ايجاد حساسيت مثبت نسبت به رعايت ارزش هاي پذيرفته شده، اعطاي پاداش هاي مادي و معنوي به جهت گيري هاي همنوايانه و راست روانه، اطلاع رساني مستمر، امکان انتقاد و ابراز نظر مخالف، و اموري از اين سنخ که بالطبع شرط لازم يکپارچگي و همبستگي اجتماعي و همسويي اعضا با اقتضائات نظام جمعي است.
روشن است که اين سطح به رغم اهميت و اعتبار، ضمانت کافي براي تحقق اغراض منظور نظر اجتماع را فراهم نمي سازد و به همين جهت در هر جامعه نظام مکمل ديگري نيز تحت نام «نظام کنترل اجتماعي» ضرورت انکارناپذير يافته است. هر جامعه براي اجراي قواعد و معيارهاي پذيرفته شده و تقويت اراده هاي همسو و متقابلاً محدود ساختن امکان نقض و تخلف از اصول پذيرفته شده به اعمال درجاتي از فشار و کنترل ناگزير خواهد بود. از اين رو، نظام هاي کنترل رسمي (نظام تشويق و تنبيه تعريف شده همچون کنترل هاي اجتماعي، قضايي، سياسي، سازماني، اقتصادي و فرهنگي) و غيررسمي (کنترل هاي شناختي، ارزشي، عاطفي، ماوراء طبيعي نظير وعده و وعيد به نتايج اخروي اعمال رفتاري و...) در هر جامعه به منظور ايجاد حساسيت عمومي، تقويت وجدان جمعي، حفاظت از قواعد و معيارها، تشديد همنوايي و همرنگي، پرهزينه ساختن کجروي و ناسازگاري، افزايش ضمانت اجراي قواعد و هنجارها، ايجاد انگيزه بيشتر براي همسويي و تمکين و متقابلاً تضعيف اراده هاي ناهمسو ضرورت انکارناپذير دارد. ترکيب متوازن اين دو نظام گسترده در صورت طراحي درست و برخوردار از تناسب کافي با اقتضائات عصري و ضرورت هاي اجتماعي، تضمين کننده يکپارچگي و همبستگي اجتماعي و تسهيل کننده تحقق اهداف و آرمان هاي جمعي است. در مقابل وجود هر نوع ضعف و کاستي در هر مرحله، وحدت و يکپارچگي اجتماعي را به درجاتي متزلزل خواهد ساخت. براساس اين تحليل کلان، فريب و تدليس در ازدواج نيز ريشه در کاستي هاي اين دو نظام دارد که شق اول آن در بحث «ضعف جامعه پذيري مطلوب» و شق دوم آن در بحث «ضعف کنترل اجتماعي» مورد توجه اين نوشتار قرار گرفته است. از اين رو، عدم اطلاع رساني دقيق و ايجاد حساسيت مناسب نسبت به اقتضائات محيط، عدم وجود يا تعارض و تأخر قوانين و معيارهاي اجتماعي با ضرورت هاي زندگي، عدم وجود حساسيت کافي در برخورد با متخلفان و ناقضان ارزش هاي پذيرفته شده، پايين بودن هزينه هاي کجروي در مقايسه با پاداش هاي آن، عادي تلقي کردن رفتارهاي همنوايانه و عدم اعطاي پاداش درخور به آن، ضعف مقامات رسمي در برخورد با سوءاستفاده کنندگان و ناهمسويي ميان وسايل پذيرفته شده با اهداف و ارزش هاي اجتماعي مقبول، توجيه پذيري بسياري از کجروي ها در ذهنيت عموم و مسايلي از اين قبيل زمينه و بستر مناسبي براي مطلق کجروي و انحراف فراهم مي سازد و تدليس و فريب در ازدواج نيز از همين قاعده تبعيت مي کند.

راههاي مهار تدليس

براي حفظ خويش و دورماندن از ابتلا به عمل ناپسند فريب و تدليس و ايجاد مصونيت در مقابل اقدامات اغواگرايانه محتمل ديگران و برحذرداشتن سايرين از درغلطيدن به ورطه فريب و در صورت وقوع، مقابله با آثار و پيامدهاي ناگوار آن و به طور کلي، کاهش ضريب وقوع آن در جامعه کل، تمهيد مجموعه اي از سياست ها و تدابير فرهنگي اجتماعي در سطح خرد و کلان لازم و ضروري بنظر مي رسد، اهمّ اين تدابير عبارتند از :
اصلاح و تنظيم نظام هنجاري متناسب با سطح انتظارات و اقتضائات محيطي و پوشش دهي هنجاري به همه سطوح و عرصه هاي تعامل اجتماعي
ايجاد زمينه هاي مناسب براي تعليم و تربيت مطلوب و درون ريزي ارزش ها، هنجارها، قواعد و الگوهاي پذيرفته شده اجتماعي در ساختار شخصيت افراد
تقويت بنيان هاي اخلاقي به ويژه اخلاقيات اجتماعي و ايجاد زمينه براي شيوع و ارجاع مستمر به آنها
توجه دادن مستمر به تعهدات و مسئوليت هاي اجتماعي افراد در قبال يکديگر
توجه دادن مستمر و مکرر به تبعات سوء و پيامدهاي منفي فردي و اجتماعي اين سنخ اقدامات در سطح وسيع
تقويت نظام کنترل رسمي و غيررسمي براي مهار و کنترل تمايلات کجروانه و جبران هزينه ها و کاستي هاي ناشي از اين اقدامات در سطوح فردي و اجتماعي
طراحي و تصويب قوانين مناسب و کارآمد و تلاش براي اجراي درست آن در جهت برخورد قاطع با کجروان و متخلفان و افرادي که از اعتماد ديگران به نفع خويش سوءاستفاده مي کنند.
آموزش مناسب به ويژه آموزش هاي حقوقي براي کاهش و جبران هزينه هاي ناشي از وقوع اين نوعي انحرافات در سطوح فردي. «آگاه نمودن زنان از ماده 1128ق.م؛ زيرا در تحقيقات انجام شده، پيرامون اين ماده مشاهده گرديد، اکثر مردم به خصوص زنان نسبت به اين ماده قانوني آگاهي ندارند، لذا در اکثر موارد تخلف از وصف مشروط و تدليس، زنان جهت پيگيري حقوق خويش، تقاضاي طلاق مي دهند و سعي مي کنند از ماده 1130 ق.م. که جواز طلاق را وابسته به اثبات عسروحرج در دوام زوجيت مي داند، بهره ببرند تا از شوهر خويش جدا شوند، اما به جهت آن که اثبات عسروحرج در دوام زندگي مشترک معمولاً دشوار است، نمي توانند از حقوق خويش بهره مند شوند. واضح است که همه بايد سعي کنند، اين آگاهي بدين جهت باشد تا پسران و دختران با توجه به تبعات حقوقي کتمان عيوب يا ابراز صفات کمال دروغين، از برخورد غيرصادقانه در امر ازدواج پرهيز کنند.» (آيت اللهي، بهار 1382 : ص 177، ش 19)
ثبت و ضبط دقيق اوصاف مشروط توسط زوجين در فرم هاي مخصوص در حضور مراجع رسمي
شناسايي و اطلاع رساني دقيق در خصوص شگردهاي انحرافي رايج و راههاي مصونيت از آن (به ويژه از طريق رسانه ها و مراکز آموزش فرهنگي)
ايجاد حساسيت منفي عمومي نسبت به وقوع انحرافات و تحريک و تحريص افکار عمومي براي مواجهه با آن در هر سطح ممکن
زمينه سازي جهت آموزش متناسب و انتقال تجارب به افراد در شرف ازدواج با هدف ارتقاء سطح واقع بيني و امکان يابي بيشتر براي انتخاب بهتر
بهره گيري مناسب افراد در شرف ازدواج از تجارب والدين، خويشاوندان، دوستان، همکاران، مشورت با کارشناسان و متخصصان و مراجعه به مراکز و کلينيک هاي ارشادي و توجه أکيد به حساسيت هاي محيطي
اعمال درجاتي از بي اعتمادي مقدماتي در خصوص افراد ناآشنا به عنوان زمينه اي جهت انجام مطالعات دقيق تر و کسب اطلاعات بيشتر
تلاش افراد و خانواده هاي آنها در جهت انجام مطالعات دقيق مقدماتي و بهره گيري از همه مجاري اطمينان بخش در خصوص افراد متقاضي ازدواج به ويژه افرادي که سابقه آشنايي با آنها وجود ندارد
توجه اکيد به آثار و تبعات منفي ناشي از رفتارهاي انحرافي و هزينه هاي مترتب بر سهل انگاري مقدماتي در مراحل اوليه ازدواج.

فهرست منابع :

آيت اللهي، زهرا : «آثار فقهي، حقوقي فريب در ازدواج»، فصلنامه کتاب زنان، سال پنجم، شماره 19، بهار 1382.
اردنسون، اليوت : «روانشناسي اجتماعي»، ترجمه حسين شکرکن، نشر رشد، 1370.
استفان.جي.والتر و ديگران : «روانشناسي اجتماعي»،ترجمه احمد رضواني، انتشارات آستان قدس رضوي، 1380.
امامي، سيدحسن : «حقوق مدني»، کتابفروشي اسلاميه، ج4، 1374.
بولتون، رابرت : «مهارت هاي ارتباطي»، ترجمه دکتر منصور شاه ولي، انتشارات دانشگاه شيراز، 1380.
جعفري لنگرودي، محمد جعفر : «مبسوط در ترمينولوژي حقوق»، کتابخانه گنج دانش، ج2، 1378.
جمعي از مؤلفان : «روانشناسي اجتماعي»، انتشارات سمت و پژوهشکده حوزه دانشگاه، 1382.
دهخدا، علي اکبر : «لغت نامه»، انتشارات دانشگاه تهران، ج4، 1373.
سليمي، علي؛ داوري، محمد : «جامعه شناسي کجروي»، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380.
صفايي، سيدحسين؛ امامي، اسدالله : «حقوق خانواده»، انتشارات دانشگاه تهران،1370.
الطريحي : فخرالدين : «مجمع البحرين»، المکتبة المرتضويه، ج4، 1362.
عسگري، حسين : «نقش بهداشت روان در ازدواج»، انتشارات گفت وگو، 1380.
فرانزوي، استفن ال : «روانشناسي اجتماعي»، ترجمه مهرداد فيروزبخت و منصور قنادان، مؤسسه فرهنگي رسا، 1381.
فرهنگي، علي اکبر : «ارتباطات انساني»، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1380.
کاتوزيان، ناصر : «حقوق مدني خانواده»، شرکت انتشار بهمن، 1371.
کلاين برگ، اتو : «روانشناسي اجتماعي»، ترجمه علي محمد کاردان، نشر انديشه، ج2، 1368.
کي نيا، مهدي : «مباني جرم شناسي»، انتشارات دانشگاه تهران، ج1، 1370.
مجلسي، محمد باقر : «بحار الانوار»، دارالرضا (بيروت)، 1377.
مطهري، مرتضي : «فلسفه اخلاق»، انتشارات صدرا، 1366.
ممتاز، فريده : «انحرافات اجتماعي»، شرکت سهامي انتشار، 1381.
* - کارشناس ارشد جامعه شناسي، عضو هيأت علمي، مؤسسه آموزشي امام خميني (ره).

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
[1] - marriage swindle
[2] - امام علي (ع) : «ان النفوس اذا تناسبت ايتلفت» (شرح غرر الحکم، ج2، ص 490).
[3] - امام علي (ع) : «انّ طباعک تدعوک الي ما الفته» (همان، ج2، ص 497).
[4] - امام علي (ع) : «کل امري يميل الي مثله» (همان، ج4، ص 532).
[5] - امام علي (ع) : «العاقل يالف مثله» (همان، ج1، ص 85).
[6] - امام علي (ع) : «اللئيم لا يتبع الاشکله و لا يميل الا الي مثله» (همان، ج2، ص 81).