پژوهشى در زمينه آية الاکمال
  • عنوان مقاله: پژوهشى در زمينه آية الاکمال
  • نویسنده: سيد احمد فقيهى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 20:46:11 10-10-1403


اشاره

در بخش اول اين نوشتار، که در شماره 24 به محضر اهل معرفت تقديم گرديد، در زمينه مفردات آيه سوم از سوره مبارکه مائده، تقديم «اليوم» بر «لکم»، نکاتى درباره «اکمال» و «اتمام»، معترضه بودن بخشى از آيه، ارتباط و هماهنگى بين دو بخش «اليوم» در آيه و منظور از آن در آيه مزبور، هم چنين نکاتى در باب روزنه اميد کافران، برداشته شدن زمينه ترس و اکمال دين مطرح گرديد. اکنون در ادامه سخن، بحث را درباره اکمال دين ادامه مى دهيم و سخن را در ديگر موضوعات پى مى گيريم:

اکمال دين

عده اى از اهل تفسير علت اکمال دين را در اين روز، کامل شدن مراسم حج مى دانند; چون حضرت رسول (ص) در آن سال احکام و مناسک حج تمتع را عملا به مسلمانان تعليم دادند و شخصا در مراسم شرکت داشتند.
در پاسخ به اين عده بايد گفت: اولا، چگونه تعليم يک حکم از احکام دين يعنى حج تمتع - که پس از مدتى کنار گذاشته شد - مى تواند علت اکمال دين باشد؟ هم چنين چه ارتباطى بين تعليم مناسک حج و ياس کافران وجود دارد؟
بعضى ديگر از مفسران عامه گفته اند: منظور پاک شدن خانه خدا از مشرکان مى باشد که حضرت رسول (ص) روز عرفه نگاهى به سرزمين انداختند و هيچ مشرکى را نديدند. (1)
پاسخ آن است که اولا، شهر مکه و خانه خدا يک سال پيش از حجة الوداع از مشرکان پاک شده بود، در صورتى که آيه صحبت از امروز مى کند (اليوم) .
ثانيا، سخن از اکمال دين است و دين مجموعه اى از عقايد و احکام مى باشد. اکمال دين نيز با اضافه کردن احکامى بر آن مجموعه محقق مى شود. اما پاک شدن محيط مکه از مشرکان و برطرف شدن موانع در راه عمل به احکام دين از اجزاى دين به شمار نمى آيد. اوضاع و احوال و رفتار ظاهرى جامعه اسلامى ارتباط با اصل مجموعه اى به نام «دين» ندارد که شامل احکام و فرايض و معارف است.
بايد دقت داشت که در روزهاى آخر عمر حضرت رسول (ص) روز عرفه يا غدير چه حکمى از احکام دين نازل و ابلاغ شد که بعد از بيست سال نزول تدريجى احکام، اين حکم خاص علت اکمال دين گرديد؟ از بررسى تاريخ اسلام و اقوال علماى شيعه و در خلال نظرات عامه، کاملا روشن است که تنها حکمى که اين روزها براى مسلمانان بيان شد و داراى ويژگى خاص و اهميت فوق العاده اى بود که مى توانست علت ياس کافران و اکمال دين باشد همان ماجراى غدير خم و نصب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع) است.
در اين روز تحولى بزرگ در دين اسلام روى داد; تکليف رهبرى و سرپرستى مسلمانان و جامعه اسلامى پس از حضرت رسول (ص) مشخص شد و ادامه اين رهبرى، که نقش بسيار مهمى در اداره معنوى و ظاهرى جامعه اسلامى دارد، در افرادى که بتوانند راه آن حضرت را ادامه دهند و تناسبى نيز بين آن ها و حضرت رسول (ص) باشد معين گرديد. به عبارت ديگر، سرپرستى و رهبرى شخصى حضرت به رهبرى و سرپرستى نوعى - ولى محصور و محدود در ائمه دوازده گانه: - تبديل شد و گويا مقام ولايت از مرحله حدوث و تجلى در شخص حضرت رسول (ص) ، که به مرحله بقا و ظهور در اميرالمؤمنين على بن ابى طالب و يازده فرزند ايشان: به اسامى مشخص شده اندرسيد.اين موضوع نقطه عطفى در بيان احکام و فرايض دين به شمار مى آيد که با آن، روزنه اميد کافران بسته و دين کامل شد.
امام صادق (ع) فرمودند: «اليوم اکملت لکم دينکم باقامة حافظه و اتممت عليکم نعمتى اى بولايتنا و رضيت لکم الاسلام دينا اى تسيلم النفس لامرنا.» (2)

اتمام نعمت

«و اتممت عليکم نعمتي»; و نعمت خود را بر شما تمام کردم.
ابتدا بايد روشن کرد که در اين عالم نعمت چيست. آيا هرچه خداوند آفريده براى همه مردم نعمت است؟ ممکن است يک چيز براى فردى نعمت باشد، ولى همان چيز براى ديگرى بلا به حساب آيد. شايد برتر از قرآن - پس از وجود ائمه اطهار: - در اين عالم، نعمتى نباشد. با وجود اين، خداوند درباره قرآن مى فرمايد: «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا» (اسراء: 82)
مفسر بزرگ قرآن، مرحوم علامه سيد محمدحسين طباطبائى در تفسير الميزان نعمت الهى را چنين توضيح مى دهد:
مراد از نعمت همه آن چيزهايى است که با طبع انسانى سازگار باشد و از آن امتناع نورزد. همه اشيا از آن نظر که در نظام کلى تدبير الهى قرار گرفته و به يکديگر متصل و مربوط اند و اجزاى آن ها با يکديگر سازگار و ملايم است، نعمت الهى هستند. از اين رو، در آيه 24 سوره ابراهيم مى فرمايد. «و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها» يا در جاى ديگر مى فرمايد: «و اسبغ عليکم نعمه ظاهرة و باطنة» (لقمان: 20) ولى با اين وجود، خداوند برخى از آن ها را به اوصاف شر و لهو و لعب و اوصاف ناپسند ديگرى توصيف نموده است. به عنوان مثال، مى فرمايد: «و ما هذه الحيوة الدنيا الا لهو و لعب» (عنکبوت: 64)
اين آيات دليل بر آن است که آنچه نعمت به شمار آمده تنها در صورتى نعمت است که با غرض و هدفى که خداوند از آفريدن آن ها براى انسان داشته موافق باشد; زيرا آن ها به اين منظور آفريده شده که از سوى خداوند کمکى براى انسان باشد تا در راه سعادت حقيقى خود - که همان قرب و نزديکى به خداوند بر اثر بندگى و فروتنى در برابر پروردگار است - از آن ها بهره گيرد. بدين روى، مى فرمايد: «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» (الذاريات:56)
پس هرچه را که انسان بدين منظور مورد استفاده قرار دهد که به ساحت و قرب الهى راه يابد و خشنودى او را به دست آورد نعمت است. ولى اگر از آن ها در راه شيطان و نافرمانى او بهره گيرد براى انسان نقمت و بلا خواهد بود.
در نتيجه، موجودات اين عالم به خودى خود، نعمت يا نقمت نيست، مگر به اعتبار نوع و شکل تصرفى که انسان در آن ها انجام مى دهد. اگر در راه عبوديت باشد نعمت است و اگر در راه نافرمانى و بندگى شيطان باشد نقمت و بلا.
معناى اين سخن در واقع، آن است که «نعمت» عبارت است از ولايت و سرپرستى الهى و هر چيزى در صورتى نعمت به حساب مى آيد که مشتمل بر ولايت الهى باشد. «الله ولى الذين آمنوا.» (بقره:275) ; «ذلک بان الله مولى الذين آمنوا و ان الکافرين لا مولى لهم.» (محمد:16) بنابراين، اسلام، که «مجموعه اى از دستوراتى است که از سوى خداوند نازل شده تا او را بپرستند»، در ظاهر، دين است اما از آن حيث که عمل به آن ها مشتمل بر ولايت خدا و رسول و اولياى امر: مى باشد، نعمت است. ولايت هم مانند قرآن است; براى برخى نعمت و براى برخى نعمت است. به عبارت دقيق تر، در يک مرتبه، براى همه نعمت و در مرتبه ديگر، براى برخى نعمت و براى برخى نقمت است. در ارائه راه براى همه نعمت است ولى در بهره گيرى و ايصال الى المطلوب براى افراد فرق مى کند.
ولايت خداوند - يعنى تدبير امور بندگان به وسيله دين - تمام نمى شود، مگر به ولايت رسول (ص) و ولايت او نيز جز به واسطه ولايت اولى الامر پس از حضرت رسول (ص) - يعني: تدبير امور دينى مردم به اذن خداوند - تمام نمى شود. «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منکم.» (نساء: (ص 59) ; «انما وليکم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة و هم راکعون.» (مائده:55)
پس ماحصل معناى آيه چنين مى شود: روزى که کافران از دين شما نااميد شدند، مجموع معارف دينى را که بر شما نازل کرده بودم با ولايت کامل ساختم و نعمت خود را - يعني: ولايت را که عبارت از تدبير و اداره الهى در امور دينى است - بر شما تمام کردم.
تا آن روز تنها ولايت خدا و رسول او (ص) بود و چنين ولايتى تا زمانى که وحى نازل مى شد کفايت مى کرد، ولى براى دوره پس از انقطاع وحى، که رسولى در بين مردم نيست تا از دين خدا دفاع کند، نياز است که از سوى خداوند کسى منصوب شود و به اين مهم قيام نمايد و او همان ولى پس از رسول خدا (ص) است.
نتيجه آن که ولايت تکميل قانونى است که ناقص بوده و با نصب ولى امر پس از پيامبر (ص) تمام گرديده و اکنون که دين و تشريع آن کامل شده و نعمت ولايت تمام گشته خدا دين اسلام را براى بندگان خود پسنديده که همان دين توحيد است و در آن غير از خدا ديگرى پرستش نمى شود. هم چنين غير از خداوند و رسول يا ولى امري: که خدا امر به اطاعت او کرده از ديگرى اطاعت نمى شود. (3)
از بيانات قبل، روشن شد که تنها نعمت در اين عالم، نعمت ولايت و سرپرستى خداوند و به دنبال آن رسول او و اولى الامر است. ساير چيزهايى که خداوند آفريده اگر تحت اين ولايت قرار گيرند و در راه بندگى و اطاعت از خداوند به کار گرفته شوند نعمت اند، و گرنه جز بلا و نقمت چيزى نخواهد بود.
به عنوان مثال، از جمله نعمت هاى الهى، وجود، طول عمر، سلامتى، و مال و ثروت است. اگر اين ها در راه بندگى خداوند به کار گرفته شوند نعمت هستند، ولى اگر در راه بندگى شيطان و آزار مردم صرف گردند بلا و مصيبت خواهند بود. «ولا يحسبن الذين کفروا انما نملى لهم خير لانفسهم انما نملى لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين.» (آل عمران:178)
امام سجاد (ع) در دعاى مکارم الاخلاق مى فرمايد: «وعمرنى ما کان عمرى بذلة فى طاعتک فاذا کان عمرى مرتعا للشيطان فاقبضنى اليک قبل ان يسبق مقتک الى او يستحکم غضبک علي.»
به کار گرفتن اين امکانات در راه بندگى خداوند به معناى تصرف در آن هاست، به گونه اى که تدبير پروردگار عالم اقتضا مى کند. چنين عملکردى تحت ولايت خداوند بودن را مى رساند. ولايت خداوند به ولايت رسول او (ص) و ولايت رسول (ص) به ولايت ائمه اطهار: تمام مى شود.
پس روشن شد که اصل نعمت در اين عالم، ولايت است و ساير چيزها اگر تحت اين ولايت درآيند نعمت اند، ولى اگر از محدوده اين ولايت خارج شوند، نه تنها نعمت نيستند، بلکه بلا و مصيبت خواهند بود: «ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم.»
امام هشتم، على بن موسى الرضا (ع) ، فرمودند: «ليس فى الدنيا نعيم حقيقي.» عده اى گفتند: با توجه به آيه مزبور، آيا آب خنک و امثال آن نعمت الهى نيست؟ حضرت فرمودند: آيا آيه را چنين تفسير مى کنيد؟ امام صادق (ع) فرمودند: «و لکن النعيم حبنا اهل البيت و موالاتنا يسال الله عنه بعد التوحيد و النبوة.» (4) اين نعمتى بود که روز هجدهم ماه ذى الحجه حجة الوداع در غدير خم با اعلان نبى اکرم (ص) به ولايت و خلافت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع) و ائمه اطهار: به اتمام رسيد و سبب رضايت پروردگار پس از23 سال نبوت حضرت رسول (ص) گرديد.
طمع کافران، نااميدى آن ها، اکمال دين و اتمام نعمت، و رضايت پروردگار، همه دريک روزواقع شده است. امابايدانديشيد که آيا مجموعه اين مسائل در روزى غير از غدير خم و روز نصب اميرالمؤمنين (ع) واقع شده است، باتوجه به اين که بيش تر روايات فريقين روز غدير را به عنوان شان نزول آيه ذکر کرده اند؟ آيا در ساير روزهايى که احتمال آن را عده اى مطرح کرده اند، ممکن است تمام اين اتفاقات افتاده باشد؟ با بررسى روزهايى که در آن چنين احتمال داده شده کاملا روشن مى شود که هيچ کدام از اين روزها - غير از روز غدير - نمى تواند روز مورد نظر باشد.

مصاديق احتمالى «اليوم»

روزهايى که به عنوان مصداق «اليوم» ذکر شده از اين قرار است:
1- روز بعثت و ظهور اسلام: از ظاهر آيه کريمه اين گونه به نظر مى رسد که در زمان نزول اين آيه، مسلمانان دينى داشتند که کافران طمع به محو و ابطال آن بستند و مسلمانان نيز از آن ها مى ترسيدند. اما خداوند در اين روز زمينه ترس را برداشت و دين کامل شد و نعمت به اتمام رسيد. هيچ کدام از اين موارد مزبور در روز بعثت و ابتداى ظهور اسلام نبود و درآن روز، سخنى از طمع کافران و ياس آن ها وجود نداشت.
2- روز هجرت: در روز هجرت حضرت رسول (ص) از مکه به مدينه نيز هيچ کدام از خصوصيات مورد نظر مطرح نبوده است.
3- روز تشکيل حکومت: در ابتداى تشکيل حکومت اسلامى در مدينه منوره، هرگز کافران از محو و ابطال دين نااميد نبودند; زيرا در ابتدا، جنگ کافران با مسلمانان براى محو دين اسلام بود و جنگ براى غلبه و پيروزى با ياس و نااميدى سازگارى ندارد.
4- روز فتح مکه: هرچند فتح مکه براى مسلمانان پيروزى بزرگى بود، ولى فتح مکه در سال هشتم هجرى واقع شد و تا سال دهم احکام بسيارى نازل گرديد. پس چگونه در اين روز دين، کامل شد و نعمت به اتمام رسيد؟
از اين گذشته، بيان شد که جمله «الذين کفروا» شامل جميع کافران مى شود و با فتح مکه، هرچند بسيارى از کافران از دين اسلام قطع اميد کردند، ولى بسيارى از آن ها هنوز از محو و ابطال دين اسلام نااميد نشده بودند و بسيارى از عهدنامه ها و پيمان ها با کافران هنوز برقرار بود و آن ها بر سنت مشرکان مراسم حج را انجام مى دادند.
5- روز نزول و قرائت آيه برائت: در اين روز، اسلام کاملا بر جزيرة العرب تسلط يافت و آثار شرک و بت پرستى محو شد و از آن پس، مشرکان در مراسم حج شرکت نداشتند. ولى با اين همه، اکمال دين و اتمام نعمت در چنين روزى تحقق نيافت; چون اين ماجرا در سال نهم هجرى واقع شد و پس از آن، هنوز احکام بسيارى نازل مى شد. هم چنين با وجود آن که کافران جزيرة العرب نااميد شدند، ولى کافران خارج جزيرة العرب هنوز از ابطال و محو دين اسلام نااميد نشده بودند.
6- روز عرفه: چنانچه معناى «اليوم» را «امروز» - يعني: روز نزول آيه - بدانيم دو احتمال در اين روز ذکر شده است: 1. روز عرفه; 2. روز غدير. از قسمت هاى نخستين بحث روشن شد که هيچ کدام از خصوصياتى را که آيه کريمه براى اين روز ذکر کرده است در روز عرفه نمى توان يافت; ياس کافران، برداشته شدن زمينه ترس از مسلمانان، اکمال دين و اتمام نعمت، و رضايت پررودگار، هيچ يک با روز عرفه مطابقت ندارد.
بنابراين، تنها روزى که روز نزول آيه و داراى تمامى اين خصوصيات مى باشد روز غدير خم است که شواهد تاريخى فراوان و روايات و شان نزول هايى که از فريقين نقل شده نيز آن را تاييد مى کند.
به عنوان مثال، بيش تر عامه نقل کرده اند که پس از نزول اين آيه، حضرت رسول (ص) هشتاد و يک روز بيش تر عمر نکردند. (5)
از سوى ديگر، مورخان عامه وفات آن حضرت را روز دوازدهم ربيع الاول مى دانند. (6)
از جمع بين اين دو نقل و جمع و تفريق اعداد، ظاهر مى شود که روز نزول آيه هجدهم ماه ذى الحجه - روز غدير - بوده است، و اين با روز عرفه چندين روز اختلاف دارد.

آيه اکمال در روايات

در اين زمينه، ابتدا روايت شيعه از بيانات ائمه معصوم: و سپس روايات عامه نقل مى گردد:

الف - روايات شيعه

رواياتى که روز نزول آيه را روز غديرخم و ماجراى نصب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع) به جانشينى پيامبر گرامى اسلام (ص) مى داند:
1. قال ابوجعفر (ع) : «و کان الفريضة تنزل بعد الفريضة الاخرى و کانت الولاية آخر الفرائض فانزل الله عز و جل "اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي."»
قال ابوجعفر (ع) : «يقول الله عز و جل: "لا انزل عليکم بعد هذه الفريضة قد اکملت لکم الفرائض."» (7)
در تفسير عياشى و قمى و بحارالانوار روايات ديگرى نيز شبيه همين نقل شده است. (8)
2. عن الصادقين 8: «انه انزل الله بعد ان نصب النبى (ص) عليا (ع) للانام يوم غدير خم عند منصرفه من حجة الوداع.» قالا: «و هى آخر فريضة انزلها الله تعالي. لم ينزل بعدها فريضة.» (9)
3. فى الخصائص عن الصادقين 8: «نزلت هذه الاية (آية التبليغ) يوم الغدير و فيه نزلت "اليوم اکملت لکم دينکم."» و قال الصادق (ع) : «اى اليوم اکملت لکم دينکم باقامة حافظه و اتممت عليکم نعمتى اى بولايتنا و رضيت لکم الاسلام دينا اى تسليم النفس لامرنا.» (10)
4. ابن بابويه... قال حدثنى القاسم بن مسلم عن اخيه عبدالعزيز بن مسلم، قال: کنا مع الرضا (ع) بمرو... فتيمم (ع) ثم قال: «... و انزل الله فى حجة الوداع و هى آخر عمره (ص) "اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتى و رضيت لکم الاسلام دينا"فامر الامامة من تمام الدين...واقام لهم عليا (ع) اماما....» (11)
5. الطبرسي... عن ابى سعيد الخدري: «ان رسول الله (ص) لما نزلت هذه الاية قال: «الله اکبر على تمام الدين و کمال النعمة و رضى الرب برسالتى و ولاية على بن ابى طالب (ع) من بعدى و قال: "من کنت مولاه فعلى مولاه. اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله."»
6. الشيخ فى الامالى قال: اخبرنا ابوعبدالله محمد بن محمد النعمان.. عن الصادق قال اميرالمؤمنين (ع) : «فان بولايتى اکمل الله لهذه الامة دينهم و اتم عليهم النعم و رضى لهم اسلامهم اذ يقول يوم الولاية لمحمد (ص) : يا محمد اخبرهم انى اکملت لهم اليوم دينهم و اتممت عليهم النعم و رضيت لهم اسلامهم کل ذلک من الله على فله الحمد.» (12)
7. الشيخ فى الامالى قال: اخبرنا جماعة عن ابى المفضل... عن ابى عبدالله (ع) عن على اميرالمؤمنين (ع) قال: «سمعت رسول الله (ص) يقول: بناء الاسلام على خمس... و ختم ذلک بالولاية فانزل الله عز و جل "اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتى و رضيت لکم الاسلام دينا.» (13)
8. الشيخ فى الامالى قال: اخبرنا الحسين بن عبيدالله... عن الصادق جعفر بن محمد عن ابيه عن آبائه: قال حدثنا الحسن بن على (ع) : «فلما من عليکم باقامة الاولياء بعد نبيکم (ص) قال: "اليوم اکملت..."» (14)
9- السيد الرضى فى کتاب المناقب عن محمد بن اسحق عن ابى جعفر (ع) عن جده، قال: «لما انصرف رسول الله (ص) من حجة الوداع نزل ارضا يقال لها "ضوجان" فنزلت هذه الاية: "يا ايها الرسول بلغ..." ثم انزل الله تعالى على نبيه: "اليوم اکملت لکم دينکم..."»
قال ابن اسحق: قلت لابى جعفر (ع) : ما کان ذلک؟ قال: «سبع عشرة ليلة خلت من ذى الحجة... و کان سمع رسول الله (ص) بغدير خم اثنا عشر رجلا.» (15)
از بررسى و دقت در روايات شيعه، که تنها نمونه هايى از آن ها نقل شد، روشن مى شود که نزول آيه اکمال در روز غدير خم و در ماجراى نصب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع) توسط پيامبر گرامى اسلامى (ص) به جانشينى و خلافت خود مى باشد و موضوع آيه مزبور ولايت و معرفى حافظ و نگهبان دين است که دين از مرحله نگهبان و حافظ شخصى - يعنى، پيامبر گرامى اسلام (ص) - به مرحله نگهبان و حافظ نوعى - يعنى، مساله ولايت ائمه اطهار: رسيد و در نتيجه، دين اسلام مورد رضايت خداوند قرار گرفت و نااميدى کفار را به دنبال آورد.

ب - روايات عامه

در بين عامه نيز روايات فراوانى مشاهده مى شود که نزول آيه اکمال را روز غدير خم و نصب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام توسط پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله به جانشينى و خلافت خود و ولايت بر مسلمانان مى داند و روزه گرفتن روز غدير خم، که از اعياد بزرگ اسلامى است، نيز از ابوهريره نقل شده است.
1. الحافظ ابونعيم الاصفهانى روى فى کتابه: «ما نزل من القرآن فى على (ع) » قال:... عن ابى هارون العيدى عن ابى سعيد الخدرى 2: «ان النبى (ص) دعا الناس الى على فى غدير خم امر بما تحت الشجرة من الشوک فقم و ذلک يوم الخميس فدعا عليا فاخذ بضبعيه فرفعها حتى نظر الناس الى بياض ابطى رسول الله صلى الله عليه وآله ثم لم يتفرقوا حتى نزلت هذه الاية: "اليوم اکملت لکم دينکم..." الايه، فقال رسول الله صلى الله عليه وآله: «الله اکبر على اکمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و بالولاية لعلى عليه السلام من بعدي...» فقال حسان:
يناديهم يوم الغدير نبيهم بخم فاسمع بالرسول مناديا (16)
2. ابى المؤيد موفق بن احمد در کتاب فضائل على از سيد الحفاظ شهرداربن شيرويه ... از ابوهريرة از ابن سعيد الخدرى مانند روايت اول را نقل کرده است. (17)
3. ابراهيم بن محمد الحموبنى از شيخ تاج الدين ... از ابى هارون العبدى از ابى سعيد الخدرى ... نيز مانند روايت اول را نقل کرده است.
4. ابراهيم بن محمد الحموبنى از سيدالحفاط و ابومنصور شهردار بن شيرويه ... از ابى هارون العبدى از ابى سعيد الخدري.. . نيز مثل روايت اول را نقل کرده است. اما در دنباله آن مى نويسد: هذا حديث له طرق کثيرة الى ابى سعيد سعدبن مالک الخدرى الانصاري. (18)
5. عن نزول القرآن فى على يرفعه الى على بن عامر عن ابى الحجاف عن الاعمش عن عضة قال: نزلت هذه الاية على رسول الله صلى الله عليه وآله فى على بن ابى طالب عليه السلام "يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک" و قد قال الله تعالي: "اليوم اکملت..."» (19)
6. الحافظ ابوبکر الخطيب البغدادى در تاريخش، ج 8، ص 290... از ابى هريره از پيامرصلى الله عليه وآله و از احمدبن عبدالله التيرى ... از بى هريره... و ابن مغازلي... از ابى هريره... از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل کرده است: «من صام يوم ثمانية عشر من ذى الحجة کتب الله له صيامه ستين شهرا و هو يوم غدير خم لما اخذ النبى صلى الله عليه وآله بيعة على بن ابى طالب و قال: "من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره "فقال عمربن الخطاب: بخ بخ لک يا على بن ابى طالب. اصبحت مولاى و مولى کل مؤمن ومؤمنة. فانزل الله تعالى "اليوم اکملت ..."» (20)
7. اخرج ابن مردويه و ابن عساکر بسند ضعيف عن ابى سعيد الخدرى قال: «لما نصب رسول الله صلى الله عليه وآله عليا يوم غدير خم فنادى له بالولاية هبط جبرئيل بهذه الاية "اليوم اکملت ..."» (21)
8. اخرج ابن مردويه والخطيب و ابن عساکر بسند ضعيف عن ابى هريرة قال: «لما کان يوم غدير خم و هو يوم ثمانى عشر من ذى الحجة قال النبى صلى الله عليه وآله: "من کنت مولاه فعلى مولاه فانزل الله اليوم اکملت ..."» (22)
9. اخرج ابوعبيد عن محمدبن کعب القرظى قال: «نزلت سورة المائدة على رسول الله صلى الله عليه وآله فى حجة الوداع فيما بين مکة و المدينة...» (23)

بررسى روايات شيعه

در ميان شيعه رواياتى ديده مى شود که نزول آيه کريمه اکمال را روز عرفه مى داند، هرچند شان نزول آيه را همان مساله ولايت و جانشينى اميرالمؤمنين على بن ابى طالب بيان مى کند:
1. محمدبن يحيى عن احمدبن محمد... عن ابى الجارد عن ابى جعفرصلى الله عليه وآله قال: سمعت ابا جعفر يقول: «فرض الله عزوجل ...» الى قوله «ثم نزلت الولاية و انما اتاه ذلک يوم الجمعة بعرفة انزل الله عز و جل "اليوم اکملت..." و کان کمال الدين بولاية على بن ابى طالب عليه السلام...» (24)
2. عن جعفر بن محمد بن محمد الخزاعى عن ابيه قال: سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول: «لما نزل رسول الله صلى الله عليه وآله عرفات يوم الجمعة اتاه جبرئيل فقال له: يا محمد، ان الله يقرؤک السلام و يقول لک: قل: لا شک اليوم اکملت دينکم بولاية على بن ابى طالب عليه السلام و اتممت عليکم نعمتي...» (25)
مرحوم علامه طباطبائى درباره اين روايات مى نويسند: از دقت در آيه کريمه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» و احاديثى که ذيل اين آيه بيان شده و از بررسى اوضاع اجتماعى اواخر عمر پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله، به اين نتيجه قطعى دست مى يابيم که آيه ولايت پيش از روز غدير نازل شده بوده، ولى آن حضرت از اظهار و اعلان آن به دلايلى پرهيز مى کرده اند تا زمانى که آيه «يا ايها الرسول بلغ ...» نازل شد. (26)
بنابراين، ممکن است که بيش تر سوره مائده و از آن جمله آيه اکمال - که مساله ولايت را بيان مى کند - روز عرفه نازل شده، ولى حضرت رسول صلى الله عليه وآله بيان آن را تا روز غدير به تاخير انداخته باشند، هرچند آيه را روز عرفه تلاوت کردند.
پس مى توان گفت: بين روايات درباره نزول آيه در روز عرفه يا روز غدير منافاتى نيست; چون به اعتبار نزول ابتدايى، آيه در روز عرفه نازل شده و به اعتبار تلاوت آيه همراه با رساندن و تبليغ مساله ولايت، در روز غدير بيان شده است. (27)
مناسب است در اين زمينه گفته شود که بين روايات اهل سنت - که دلالت بر نزول آيه در روز عرفه دارد - با روايات شيعه - که آيه را در مورد مساله ولايت و جريان غدير مى داند - منافاتى نيست.

بررسى روايات عامه

در مقابل رواياتى که از اهل سنت درباره آيه اکمال و نزول آن درباره ولايت ذکر شد، عده اى از عامه ادعاى ضعف سند يا جعلى و دروغ بودن اين روايات را دارند; مثلا، آلوسى در روح المعانى چنين ادعا مى کند: «ولا يخفى ان هذا من مفتر ياتهم و رکاکة الخبر شاهدة على ذلک فى مبتدا الامر ... و رواياتهم فى هذا الفصل ينادى لفظها على وضعها.»
هم چنين در کتاب الدر المنثور ضمن نقل روايت از ابى سعيد خدرى و ابوهريره مى گويد: سند اين ها ضغيف است. در پاسخ به اين سخن آلوسى، که اين روايات اولا، از شيعه است. ثانيا، رکاکت خبر و الفاظ آن شاهد بر دروغ و جعلى بودن آن مى باشد. بايد گفت: اين گونه کلمات از محقق و مفسر قرآن که با روايات نيز آشنايى دارد بسيار عجيب است; زيرا روايات اهل سنت از کتب معتبر آن ها، که حتما در اختيار آلوسى نيز بوده، نقل گرديده و دست کم، بايد کتاب الدر المنثور سيوطى در اختيار او بوده باشد. پس چگونه است که او اين روايات را در کتب عامه نديده است؟ ثالثا، آيا بين روايات شيعه و روايات آن ها تفاوت زيادى وجود دارد يا اين روايات هم مانند ساير روايات شيعه است که او بايد ادعاى جعلى بودن تمام روايات شيعه را داشته باشد؟ آيا کلمات اين روايات و الفاظ آن ها با الفاظ و کلمات روايات عامه شباهتى ندارد؟ او بايد ادعاى خود را به صورت واضح و روشن بيان مى کرد.
مرحوم علامه امينى چنين مى فرمايد: «الرکاکة التى حسبها فى الحديث و جعلها شاهدا على کونه من مفتريات الشيعة اهى فى لفظه؟ و لا يعدوه ان يکون لذة ساير الاحاديث المروية و هو خال عن اى تعقيد او ضعف فى الاسلوب او تکلف فى البيان او تنافر فى الترکيب جار على مجارى العربية المحضة او فى معناه و ليس فيه منها شى ء؟» (28)
اما درباره آنچه سيوطى در الدر المنثور و هم چنين در الاتقان آورده که سند اين دو روايت را صحيح نمى داند و اشاره به ضعف آن مى کند، لازم است توجه شود که:
اولا، روايات ابوهريره نزد خود عامه از معتبرترين روايات است. مرحوم علامه امينى ضمن بررسى رجال حديث «صوم يوم الغدير»، مى نويسند:
«ابوهريرة اجمع الجمهور على عدالته و ثقته فلانحتاج الى بسط المقال فيه.»
ثانيا، اين روايات از طرق ديگرى نيز نزد عامه نقل شده و راوى آنها منحصر به ابوهريره و ابوسعيد خدرى نيست.
مرحوم علامه طباطبائى مى فرمايند: ضعف سند اشکالى به متن و بيان روايت وارد نمى کند; زيرا محتواى آيه کريمه اکمال با بيانى که در جمع خصوصيات ياس و اکمال و اتمام نعمت و رضايت گذشت، جز با مساله ولايت سازگارى ندارد. (29)

روايات نزول آيه در عرفه

برخى از روايات نزول آيه اکمال را روز عرفه بيان مى کند. در کنار آن، بعضى از نويسندگان و مفسران يا راويان حاديث سعى کرده اندبه وسيله اين روايات آيه اکمال رااز مساله ولايت و جريان غدير بيگانه به شمار آورند. نمونه اى از اين روايات چنين است:
- اخرج عبدبن حميد عن الشعبى قال: «نزل على النبى صلى الله عليه وآله هذه الاية و هو بعرفة "اليوم اکملت..."» (30)
- اخرج ابن ابى شيبه و ابن جرير عن عنترة قال: «لما نزلت "اليوم اکملت لکم دينکم" و ذلک يوم الحج الاکبر بکى عمر فقال له النبى صلى الله عليه وآله ما يبکيک؟ قال: ابکانى انا کنا فى زيادة من ديننا فاما اذ کمل فانه لم يکمل شى ء قط الا نقص. فقال صدقت»
- اخرج الحميدى و احمد و عبد بن حميد والبخارى و مسلم والترمذى والنسائى و ابن جرير و ابن المنذر و ابن حيان و البيهقى فى سننه عن طارق بن شهاب قال: قالت اليهود: «انکم تقرؤون آية فى کتابکم لو علينا معشر اليهود نزلت لاتخذنا ذلک اليوم عيدا. قال و اى آية؟ قالوا: "اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي." قال عمر: والله انى لاعلم اليوم الذى نزلت على رسول الله صلى الله عليه وآله فيه و الساعة التى نزلت فيها; نزلت على رسول الله صلى الله عليه وآله عشية عرفة من يوم جمعة.» (31)
مانند اين روايت که روز نزول آيه اکمال را روز عرفه مى داند، در روايات عامه فراوان است، اما هم چنان که در بحث از روايت شيعه گذشت، اصل اين مساله، که روز نزول آيه اکمال روز عرفه باشد منافاتى ندارد با اين که آيه در مورد تبليغ ولايت و خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام در روز غدير باشد; چون اين امکان وجود دارد که آيه اکمال در روز عرفه بر حضرت رسول صلى الله عليه وآله نازل شده باشد ولى آن حضرت تلاوت همراه با تبليغ ولايت و خلافت را به قرينه آيه «يا ايها الرسول بلغ...» تا روز غدير به تاخير انداخته و روز غدير اين جريان واقع شده باشد. اين مطلب از بررسى شان نزول آيه تبليغ به صورت کامل روشن مى گردد. احتمال دو مرتبه نازل شدن آيه نيز هست، چنانچه درباره تعدادى از آيات اين احتمال داده شده است.
صاحب الغدير چنين نقل مى کند:
«لا سيما مع امکان الجمع بنزول الآية مرتين کما احتمله سبط ابن الجوزى فى تذکرته (ص 18) کغير واحد من الآيات الکريمة النازلة غير مرة واحدة و منها البسملة النازلة فى مکة مرة و فى المدينة اخرى و غيرها مما ياتي.» (32)
اما در خصوص روايتى که به صورت هاى گوناگون از عمر نقل شده که شخصى يهودى گفت: آيه اى در کتاب شما هست که اگر بر ما يهود نازل شده بود آن روز را عيد قرار مى داديم... و در ذيل تعدادى از اين روايات آمده که عمر گفت: دين کامل شده و بعد از کامل شدن رو به نقصان خواهد گذاشت.
به اين اظهار نظر و برداشت عمر از آيه اکمال مرحوم علامه طباطبائى اشکال کرده اند: اين روايت اين معنا را بيان مى کند که در روز عرفه دين، ظاهر و غالب شده و در موسم حج در مکه استقلال يافته و مراد از اکمال دين صفاى جو مکه و در اختيار مسلمانان بودن مراسم حج و عدم حضور مشرکان و کفار در مراسم است. به عبارت ديگر، مراد از اکمال دين و اتمام نعمت به کمال رسيدن وضع مسلمانان است، نه دين به معناى شريعت و معارف و احکامى که نزد خدا جعل شده; زيرا آنچه قابل نقصان است همين وضع ظاهرى مسلمانان است. اما کليات معارف و احکام، که از سوى خداوند تشريع شده، پس از اکمال و اتمام قابل نقصان نيست، على رغم آنچه در روايت به آن اشاره شده است. در نتيجه، معنايى که براى اکمال دين بيان گرديده بر آيه کريمه منطبق نيست. چگونه خداوند ظاهر وضع مسلمانان را به خود نسبت دهد و بر مؤمنان منت گذارد که دين آن ها را کامل کند، در صورتى که بين مسلمانان منافقانى وجود داشتند که ضرر آن ها کم تر از کفار نبود و اجتماعات سرى تشکيل مى دادند. (33)

روايات نزول آيه در غدير

اما در تعدادى از روايات، اضافه بر نقل نزول آيه اکمال در روز عرفه، راوى اکمال دين را نيز به عقيده خود تفسير کرده است; مانند:
- «اليوم اکملت...» يقول: حلالکم و حرامکم;
- «اليوم اکملت...» قال: اخلص الله لهم دينهم و نفى المشرکين عن البيت;
- «اليوم اکملت...» حين نفى الله المشرکين عن المسجد الحرام و اخلص للمسلمين حجهم;
- «اليوم اکملت...» قال: تمام الحج و نفى المشرکين عن البيت.
از دقت در اين گونه روايات به طور کامل روشن مى شود که آنچه راوى نقل مى کند فهم و نظر خود اوست و هيچ گاه کلامى از پيامبرگرامى صلى الله عليه وآله نقل نکرده و حتى به آن حضرت هم نسبت نداده است. در نتيجه، اين ها از حد يک اظهارنظر چيزى افزون تر نيست و بايد دقت کرد که اين اظهارنظر با ظاهر آيه و ساير روايات و کلمات ائمه اطهارعليهم السلام وصحابه منافاتى نداشته باشد.
همان گونه که قبلا نيز اشاره شد، آيه اکمال مى فرمايد: «امروز خداوند دين شما را کامل کرد» و دين مجموعه اى از معارف و احکامى است که از سوى خداوند تشريع مى شود و اين مجموعه چيز مستقلى است و در کنار آن، اوضاع و احوال و رفتار اجتماعى مسلمانان چيز ديگرى است که نبايد بين اين دو اشتباه شود. آنچه در روايات عامه آمده مربوط به بيان وضع ظاهرى اجتماع مسلمانان است که مشرکى در مراسم حج نباشد.
معناى اکمال دين به بيان حلال و حرام نيز فهم راوى است و با ظاهر آيه مناسبتى ندارد; چون در اين روز حکمى بيان شد که خصوصيات فراوانى داشت: ياس و نا اميدى کفار، اکمال دين، اتمام نعمت، و رضايت پروردگار نسبت به دين مقدس اسلام. اين مجموعه خصوصيات در کدام يک از حلال و حرام احکام دين وجود دارد؟ آيا در تحريم خون و مردار و وشت برخى از حيوانات... اين اهميت وجود دارد؟
هم چنين اين احکام آخرين احکامى نبود که بر پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله نازل مى شد، بلکه پس از آن احکام ديگرى مثل آيه کلاله بر آن حضرت نازل شد. طبرى از مفسران عامه در تفسير خود چنين مى نويسد: «فاما الفرائض والاحکام فانه قد اختلف فيها هل کانت اکملت ذلک اليوم ام لا...؟ و لا يدفع ذوعلم ان الوحى لم ينقطع عن رسول الله صلى الله عليه وآله الى ان قبض بل کان الوحى قبل وفاته اکثر ماکان تتابعا...» (34)

بررسى آراء مفسران عامه

1. درباره بخش اول از آيه «اليوم يئس الذين کفروا»، مفسران عامه تفاسيرى بيان مى کنند که اجمالا نقد و بررسى مى شود: بيش تر مفسران در تفسير اين بخش از آيه، دو احتمال نقل مى کنند:
- کفار از حلال کردن اين محرمات نا اميد شدند.
- کفار از غلبه بر دين شما نا اميد شدند.
آلوسى در روح المعانى آورده است: «والمراد انقطع رجاؤهم من ابطال دينکم و رجوعکم عنه بتحليل هذه الخبائث و غيرها او من ان يغلبوکم عليه.» (35)
فخر رازى نيز تفسير آيه را چنين بيان مى کند: «فيه قولان: الاول يئسوا من ان تحللوا هذه الخبائث والثانى يئسوا من ان يغلبوکم على دينکم.» () 36
زمخشرى در تفسير کشاف نيز همين دو احتمال را بيان مى کند: «يئسوا منه ان يبطلوه ... و يئسوا من دينکم ان يعلنوه.» (37)
طبرى در ذيل آيه کريمه مى نويسد: «انقطع طمع الاحزاب و اهل الکفر والجحود ايها المؤمنون من دينکم ان تترکوه فترتدوا عنه.» (38)
در توجيه اين تفسير، مى گويند: در روز عرفه حضرت رسول صلى الله عليه وآله ديدند هيچ مشرکى در موقف ديده نمى شود و مسلمانان بدون مانع اعمال حج را انجام مى دهند.
2. در مورد بخش دوم آيه - «اليوم اکملت لکم دينکم» - مفسران عامه احتمالات و تفاسير گوناگونى بيان کرده اند: طبرى در جامع البيان بهترين اقوال را چنين بيان مى کند: «اولى الاقوال فى ذلک بالصواب ان يقال ان الله عزوجل اخبر نبيه صلى الله عليه وآله و المؤمنين بانه اکمل لهم يوم نزول هذه الآية على نبيه (ص) دينهم بافرادهم بالبلد الحرام و اجلائه عنه المشرکين...»
صاحب تفسير کشاف اکمال را اين چنين تفسير کرده است: «کفيتکم امر عدوکم و جعلت اليد العليا لکم.... او اکملت لکم ما تحتاجون اليه فى تکليفکم من تعليم الحلال والحرام...»
در تفسير روح المعانى اين آيه چنين توجيه شده است: «بالنصر و الاظهار لانهم بذلک يجرون احکام الدين من غير مانع و به تمامه...» عن ابن عباس والسدي: «اکملت لکم حدودى و فرائضى و حلالى و حرامي.»
بيش تر مفسران عامه نزول آيه را روز عرفه در حجة الوداع مى دانند و مى گويند دين کامل شد به اين که شهر مکه منحصرا در اختيار مسلمانان گرديد و يا اين که اکمال دين به بيان حرام ها و حلال ها وحدود فرايض است و ياغلبه ونصرت با مسلمانان بود.
آنچه از مجموع کتب تفسيرى و تحقيقى اهل سنت درباره تفيسر آيه اکمال مورد توجه است اين نکته مى باشد که آن ها سعى دارند نزول آيه اکمال را روز عرفه بدانند. بدين منظور، ربط بين اين آيه و مساله غدير و ولايت و خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام را ناديده گرفته و انکار کرده اند. ولى در بيان مراد آيه در روز عرفه از تعابيرى استفاده کرده اند که از ظاهر آيه به دور است. نمونه اين قبيل تفاسير گذشت.
اگر بخواهيم به صورت خلاصه اين آراء و نظريات را نقد و بررسى کنيم همان گونه که در بيانات قبلى ذکر شد،در تفسير آيه بايد به نکاتى توجه کرد:
آنچه آيه کريمه بر آن تاکيد دارد اصل دين است. (ياس از دين و اکمال دين) و آنچه اهل سنت در تفسير آيه بيان کرده اند مربوط به وضع ظاهرى اجتماع مسلمانان و رفتار آن ها است و ربطى به اصل دين ندارد. چگونه ممکن است خلوص نيت يا تعليم اعمال حج موجب اکمال دين باشد؟ هم چنين در ياس کفار، اگر مراد نااميدى کفار و مشرکان قريش است اين نااميدى روز فتح مکه در سال هشتم هجرى واقع شد، نه روز عرفه سال دهم هجري. و اگر مراد ياس و نااميدى کفار و مشرکان عرب باشد اين واقعه نيز روز نزول آيه در سال نهم هجرى اتفاق افتاد، نه روز عرفه سال دهم. اگر هم مراد جميع کفار - از يهود و نصارى و مجوس و غير آن ها - منظور است که اطلاق آيه نيز همين را بيان مى کند. اين ها از دين اسلام قطع اميد نکردند، مگر وقتى که خداوند آنچه را که مايه اميد و طمع آنان بود به ياس و نااميدى مبدل کرد. آن ها اميدوار بودند که روزى حافظ و نگهبان اين دين از دنيا برود و سرپرست و نگهبانى براى دين و مسلمانان باقى نماند و در آن روز به اميد و آرزوى خود برسند; دين را از بين ببرند. اما خداوند در روز غدير با معرفى ولى امر مسلمانان و خليفه و جانشين پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله و معرفى سرپرست و نگهبان نوعى ائمه اطهارعليه السلام در ادامه نگهبانى شخصى حضرت رسول صلى الله عليه وآله اميد مطلق کفار را به ياس مبدل ساخت.
هرگونه بيانى براى ياس در اين آيه کريمه غير از اين مواجه با اشکالاتى خواهد بود که ذکر آنها گذشت. البته تعدادى از مفسران عامه اجمالا گفته اند که کفار از دين شما مايوس شدند، ولى در بيان اين مطلب که روز عرفه چه اتفاقى رخ داد که مايه قطع اميد کفار از دين گرديد بيان روشن و گويايى وجود ندارد.
مساله ديگرى که در نقد آراء مفسران عامه مهم است اين که آيا بيان محرماتى که قبلا نيز در آيات سوره هاى قبلى براى مسلمانان بيان گرديده (و در روز عرفه با اضافات مختصرى گفته شد) اکمال دين به حساب مى آيد؟ بايد توجه داشت که پس از روز عرفه تا آخر عمر حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه وآله بيان احکام ادامه داشت و روز عرفه آخرين احکام نيامده است تا به اين دليل اکمال دين باشد.
طبرى در جامع البيان مى نويسد: در اين که احکام و فرايض در اين روز کامل شده باشد اختلاف است. از ابن عباس و سدى و براء بن عازب نيز نقل گرديده که آخرين آيه اى که بر حضرت رسول صلى الله عليه وآله نازل شده آيه کلاله بوده و معلوم است که اواخر عمر آن حضرت وحى بيش تر نازل مى شده و در نتيجه، آخرين حکم آيه کلاله آست که احکام و فرايض را بيان مى کند: «فاما الفرائض و الاحکام فانه قد اختلف فيها هل کانت اکملت ذلک اليوم ام لا...» (39)
اما آنچه را خود طبرى به عنوان اکمال دين مى پذيرد که شهر مکه در اختيار مسلمانان بود و کفار از آنجا کوچ کردند نقد گرديد که اين وضع موجود مسلمانان است و ربطى به اصل دين تشريع شده از سوى خداوند ندارد.

شبهه فخر رازى

فخر رازى مى نويسد: اين آيه دلالت بر بطلان قول رافضه دارد، به اين بيان که خداوند در اين آيه مى فرمايد: کفار از تبديل دين نااميد شدند و ديگر از آن ها نترسيد و اگر امامت على بن ابى طالب عليه السلام از طرف خداوند و رسول صلى الله عليه وآله او نص صريح و روشنى داشت در نتيجه، بايد کسانى که قصد مخفى کردن يا تغيير آن را داشتند نااميد شده باشند و ديگر کسى از صحابه قدرت بر انکار يا تغيير و پوشاندن آن را نداشته باشد و چون اين چنين نشد، معلوم مى شود ادعاى شيعه دروغ است. (40)
در پاسخ به اين شبهه، بايد گفت سال ها پيش از فخر رازى، امام صادق عليه السلام شبهه او را پاسخ داده و فرموده اند: «يئس الکفرة و طمع الظلمة.» (41)
علاوه بر آن که خود آيه پاسخ شبهه را کاملا بيان کرده، خداوند بلافاصله پس از ياس کفار مى فرمايد: «فلا تخشوهم»; ديگر از کفار نترسيد، اميد آن ها به ياس تبديل شده است، ولى «و اخشون»; از من بترسيد. معلوم است اين بخش از آيه در مقام تهديد و تحذير مسلمانان است; همان گونه که از کفار مى ترسيديد و من شما را در امان نگه داشتم و کفار را نا اميد کردم، از من بترسيد - يعني: مبادا همان فسادى که ممکن بود از ناحيه کفار در دين ايجاد شود از ناحيه خود شما مسلمانان ايجاد گردد و بر اثر کفران نعمتى که در اين روز آن را بر شما تمام کردم و کنار گذاشتن اين دين کامل و مورد پسند خداوند، نعمت از شما گرفته شود و به نقمت و بلا تبديل گردد. البته مسلمانان اين کار را کردند و خدا هم کرد. (42)

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1- نويسنده جامع البيان، در ج 6، ص 52 نوشته است: «بافرادهم بالبلد الحرام و اجلائه عند المشرکين.»
2- علامه امينى، الغدير، ج 1، ص 234
3- سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان
4- حويزى، نورالثقلين، ج 5، ص 664
5- محمدبن جرير طبرى در جامع البيان، ج 6، ص 51 مى نويسد: «مکث النبى (ص) بعد ما نزلت هذه الاية احدى و ثمانين ليلة / جلال الدين سيوطى،الدرالمنثور، ج 3،ص 16/ فخررازى،تفسيرالکبير، ج 12، ص 139/ ابى السعود، تفسيرابى السعود، ج 3،ص 7 / رشيد رضا، المنار، ج 6، ص 154
6- مرحوم علامه امينى نقل کتب تاريخى عامه را ذکر کرده اند. ر.ک. به: الغدير، ج 1، ص 230
7- محمدبن يعقوب کلينى اصول کافى، ج 1، ص 289، روايت 4 / نورالثقلين، ج 1، ص 587، روايت 24 / هاشم بن سليمان بحرانى البرهان، ج 1، ص 444، روايت 16 / محمدباقر مجلسى بحارالانوار، ج 37، ص 138، روايت 29
8- نورالثقلين، روايت 27، ص 588 / البرهان، ج 1، ص 444، روايت 14 / فضل بن حسن طبرسي/ مجمع البيان (رحلي) ، ج 2، ص 159
9- الولاية و الامامة، ص 105 / غاية المرام، ص 338
10- الامامة و الولاية، ص 105 / الغدير، ج 1، ص 234
11- البرهان، ج 1، ص 435، روايت 2
12- البرهان، ج 1، ص 435
13- البرهان، ج 1، ص 435
14- البرهان، ج 1، ص 435
15- البرهان، ج 1، روايت 9
16- الغدير، ج 1، ص 232 / البرهان، ج 1، ص 445، روايت 9
17- الغدير، ج 1، ص 235 / غاية المرام به نقل از: الميزان، ج 5، ص 192
18- الغدير، ج 1، ص 235
19- الميزان، ج 5، ص 193
20- الغدير، ج 1، ص 233 / الميزان، ج 5، ص 195
21- الدرالمنثور، ج 3، ص 19
22- الدرالمنثور، ج 3، ص 19
23- الدرالمنثور، ج 3، ص 3
24- نورالثقلين، ج 1، ص 588، روايت 26
25- البرهان، ج 1، ص 444، روايت 15
26- البرهان، ج 1، ص 587، حديث 26
27- الميزان، ج 5، ص 196
28- ر. ک. به: الغدير، ج 1، ص 237
29- الميزان، ج 5، ص 195
30- الدر المنثور، ج 3، ص 17
31- الدرالمنثور، ج 3، ص 17
32- الغدير، ج 1، ص 237
33- الميزان، ج 5، ص 197
34- محمد بن جرير طبرى، جامع البيان، ج 6، ص 52
35- آلوسى، روح المعانى، ج 6، ص 60
36- تفسير کبير، ج 11، ص 137
37- زمخشرى، کشاف، ج 1، ص 605
38- تفسير جامع البيان، ج 4، ص 51
39- جامع البيان، ج 6، ص 52
40- تفسير کبير، ج 11، ص 140
41- بحارالانوار، ج 37، ص 134
42- الميزان، ج 5، ص 178