ابلاغ سوره برائت
  • عنوان مقاله: ابلاغ سوره برائت
  • نویسنده: آیت الله جعفر سبحانى
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 20:31:46 1-10-1403



متجاوز از بيست سال بود که منطق اسلام در باره شرک ودوگانه پرستى در سرزمين حجاز ودر ميان قبايل مشرک عرب انتشار يافته بود واکثر قريب به اتفاق آنها از نظر اسلام در باره بتان وبت پرستان آگاهى پيدا کرده بودند ومى دانستند که بت پرستى چيزى جز يک تقليد باطل از نياکان نيست ومعبودهاى باطل آنان چنان ذليل وخوارند که نه تنها نمى توانند در باره ديگران کارى انجام دهند بلکه نمى توانند حتى ضررى از خود دفع کنند ويا نفعى به خود برسانند وچنين معبودهاى زبون وبيچاره در خور ستايش وخضوع نيستند.
گروهى که با وجدان بيدار ودل روشن به سخنان رسول گرامى گوش فرا داده بودند در زندگى خود دگرگونى عميقى پديد آوردند واز بت پرستى به توحيد ويکتاپرستى گرويدند. خصوصا هنگامى که پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مکه را فتح کرد وگويندگان مذهبى توانستند در محيط آزاد به تبيين وتبليغ اسلام بپردازند تعداد قابل ملاحظه اى از مردم به بت شکنى پرداختند و نداى توحيد در بيشتر نقاط حجاز طنين انداز شد. ولى گروهى متعصب ونادان که رها کردن عادات ديرينه براى آنان گران بود، گرچه پيوسته با وجدان خود در کشمکش بودند، از عادات زشت خود دست بر نداشتند واز خرافات واوهام پيروى مى کردند.
وقت آن رسيده بود که پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم هر نوع مظاهر بت پرستى وحرکت غير انسانى را با نيروى نظامى درهم بکوبد وبا توسل به قدرت، بت پرستى را که منشا عمده مفاسد اخلاقى و اجتماعى و يک نوع تجاوز به حريم نسانيت بود (وهست) ريشه کن سازد وبيزارى خدا ورسولش را در منى ودر روز عيد قربان ودر آن اجتماع بزرگ که از همه نقاط حجاز در آنجا گرد مى آيند اعلام بدارد. خود آن حضرت يا شخص ديگرى قسمتى از اول سوره برائت را، که حاکى از بيزارى خدا وپيامبر او از مشرکان است، در آن اجتماع بزرگ بخواند وبا صداى رسا به بت پرستان حجاز اعلام کند که بايد وضع خود را تا چهار ماه ديگر روشن کنند، که چنانچه به آيين توحيد بگروند در زمره مسلمانان قرار خواهند گرفت وبه سان ديگران از مزاياى مادى ومعنوى اسلام بهره مند خواهند بود، ولى اگر بر لجاجت وعناد خود باقى بمانند، پس از چهار ماه بايد آماده نبرد شوند وبدانند که در هرجا دستگير شوند کشته خواهند شد.
آيات سوره برائت هنگامى نازل شد که پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تصميم به شرکت در مراسم حج نداشت. زيرا در سال پيش، که سال فتح مکه بود، در مراسم حج شرکت کرده بود وتصميم داشت که در سال آينده نيز که بعدها آن را«حجة الوداع » ناميدند در اين مراسم شرکت کند. از اين رو ناچار بود کسى را براى ابلاغ پيامهاى الهى انتخاب کند. نخست ابوبکر را به حضور طلبيد وقسمتى از آغاز سوره برائت را به او آموخت واو را با چهل تن روانه مکه ساخت تا در روز عيد قربان اين آيات را براى آنان بخواند.
ابوبکر راه مکه را در پيش گرفت که ناگهان وحى الهى نازل شد وبه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد که اين پيامهارا بايد خود پيامبر ويا کسى که از اوست به مردم برساند وغير ازاين دو نفر، کسى براى اين کار صلاحيت ندارد. (1)
اکنون بايد ديد اين فردى که از ديده وحى از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است واين جامه بر اندام او دوخته شده است کيست؟
چيزى نگذشت که پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على عليه السلام را احضار کرد وبه او فرمان داد که راه مکه را در پيش گيرد وابوبکر را در راه دريابد وآيات را از او بگيرد وبه او بگويد که وحى الهى پيامبر را مامور ساخته است که اين آيات را بايد يا خود پيامبر ويا فردى از اهل بيت او براى مردم بخواند واز اين جهت انجام اين کار به وى محول شده است.
حضرت على عليه السلام با جابر وگروهى از ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، در حالى که بر شتر مخصوص پيامبر سوار شده بود، راه مکه را در پيش گرفت وسخن آن حضرت را به ابوبکر رسانيد. او نيز آيات را به حضرت على عليه السلام تسليم کرد.
اميرمؤمنان وارد مکه شد ودر روز دهم ذى الحجه بالاى جمره عقبه، با ندايى رسا سيزده آيه از سوره برائت را قرائت کرد وقطعنامه چهار ماده اى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را با صداى بلند به گوش تمام شرکت کنندگان رسانيد. همه مشرکان فهميدند که تنها چهار ماه مهلت دارند که تکليف خود را با حکومت اسلام روشن کنند. آيات قرآن و قطعنامه پيامبر تاثير عجيبى در افکار مشرکين داشت وهنوز چهار ماه سپرى نشده بود که مشرکان دسته دسته به آيين توحيد روى آوردند وسال دهم هجرت به آخر نرسيده بود که شرک در حجاز ريشه کن شد.

تعصبهاى ناروا

هنگامى که ابوبکر از عزل خود آگاه شد با ناراحتى خاصى به مدينه بازگشت وزبان به گله گشود وخطاب به رسول اکرم صلى الله عليه و آله و سلم گفت:مرا براى اين کار (ابلاغ آيات الهى وخواندن قطعنامه) لايق وشايسته ديدى، ولى چيزى نگذشت که از اين مقام برکنارم کردي.آيا در اين مورد فرمانى از خدا رسيد؟
پيامبر با لحنى دلجويانه فرمود که پيک الهى فرا رسيد وگفت که جز من ويا کسى که از خود من است ديگرى براى اين کار صلاحيت ندارد. (2)
برخى از نويسندگان متعصب که در تحليل فضايل حضرت على عليه السلام انحراف خاصى دارند عزل ابوبکر ونصب حضرت على عليه السلام را به مقام مذکور چنين توجيه کرده اند که ابوبکر مظهر شفقت وحضرت على عليه السلام مظهر قدرت وشجاعت بود وابلاغ آيات وخواندن قطعنامه به شجاعت قلبى وتوانايى روحى نيازمند بود واين صفات در حضرت على عليه السلام بيشتر وجود داشت.
اين توجيه، جز يک تعصب بيجا نيست.زيرا،چنانکه گذشت، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم علت اين عزل ونصب را به نحو ديگر تفسير کرد وگفت که براى اين کار جز او وکسى که از اوست صلاحيت ندارد.
ابن کثير در تفسير خود حادثه را به طور ديگر تحليل کرده است.او مى گويد:شيوه عرب اين بود که هرگاه کسى مى خواست پيمانى را بشکند بايد نقض آن را خود آن شخص يا يک نفر از بستگان او انجام دهد ودر غير اين صورت پيمان به صورت خود باقى مى ماند. از اين جهت حضرت على عليه السلام براى اين کار انتخاب شد.
نارسايى اين توجيه بسيار روشن است.زيرا هدف اساسى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از اعزام حضرت على عليه السلام براى خواندن آيات وقطعنامه شکستن پيمانهاى بسته شده نبود تا يکى از بستگان خود را بفرستد، بلکه صريح آيه چهارم از سوره توبه اين است که به پيمان افرادى که به مقررات آن کاملا عمل نموده اند احترام بگذارد تا مدت پيمان سپرى گردد. (3) بنابراين، اگر نقض پيمانى نيز نسبت به پيمان شکنان در کار بوده کاملا جنبه فرعى داشته است. هدف اصلى اين بود که بت پرستى يک امر غير قانونى ويک گناه نابخشودنى اعلام شود.
اگر بخواهيم در اين حادثه تاريخى بى طرفانه داورى کنيم، بايد بگوييم که پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به امر الهى قصد داشت در دوران حيات خود دست حضرت على عليه السلام را در مسائل سياسى وامور مربوط به حکومت اسلامى باز بگذارد تا مسلمانان آگاه شوند وعادت کنند که پس از غروب خورشيد رسالت، در امور سياسى وحکومتى بايد به حضرت على -عليه السلام مراجعه کنند وپس از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم براى اين امور فردى شايسته تر از حضرت على -عليه السلام نيست. زيرا آشکارا ديدند که يگانه کسى که از طرف خدا براى رفع امان از مشرکان مکه، که از شؤون حکومت است، منصوب شد همان حضرت على -عليه السلام بود.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1- لا يؤديها عنک الا انت او رجل منک ودر برخى از روايات وارد شده است:او رجل من اهل بيتک. سيره ابن هشام، ج 4، ص 545 وغيره.
2- روح المعانى، ج 10، تفسير سوره توبه، ص 45.
3- الا الذين عاهدتم من المشرکين ثم لم ينقصوکم شيئا و لم يظاهروا عليکم احدا فاتموا اليهم عهدهم الى مدتهم ان الله يحب المتقين .
ازميان مشرکان، آنان که با شما پيمان بسته اند واز عمل به آن چيزى فروگذار نکرده اند وبر ضد شما با کسى همپشتى نکرده اند، پيمان خود با ايشان را تا اتمام مدت مدت آن حفظ کنيد که خداوند تقوا پيشگان را دوست دارد.