اسرار و فلسفه غيبت
  • عنوان مقاله: اسرار و فلسفه غيبت
  • نویسنده: آیت الله صافی گلپایگانی
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 20:23:8 1-10-1403




سر غيبت
پيش از آنكه از فوائد و مصالح غيبت‏حضرت صاحب الزمان- ارواح العالمين له الفداء- سخن به ميان آوريم، بايد در نظر بگيريم كه تاكنون علوم و دانشهائى كه بشر از راه‏هاى عادى تحصيل كرده به كشف تمام اسرار خلقت موجودات اين عالم موفق نشده و اگر علم،هزارها بلكه ميليونها سال ديگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسيار مختصر و ناچيز است و به گفته يكى از دانشمندان بزرگ،مثل‏ " لا شى‏ء " است در مقابل بى‏نهايت و اين در صورتى است كه ما علم تمام انسانها را به حساب آوريم.و اما اگر علم يك عالم،و دانش يك دانشمند را بخواهيم در نظر بگيريم اصلا قياس آن با اسرار و رازهاى كشف نشده خنده‏آور و نشانه جهل و نادانى است. جائى كه حضرت مولى امير المؤمنين عليه السلام مى‏گويد :
"سبحانك ما اعظم ما نرى من خلقك،و ما اصغر عظيمها في جنب ما غاب عنا من قدرتك‏ " ، " منزهى تو،چه بزرگ است آنچه را ما از آفرينش تو مى‏بينيم و چه كوچك است آن در جنب آنچه از قدرت تو از ما پنهان است‏".
حال ديگران معلوم است.
بنابراين كسى نمى‏تواند نسبت‏به وجود يكى از پديدهاى اين جهان بزرگ به علت عدم كشف سر پيدايش و آفرينش آن اعتراض كند و يا پاره‏اى از نظامات و قوانين عالم تكوين را بى‏فايده و بى‏مصلحت‏بداند.
هيچ كس هم نمى‏تواند بطور يقين ادعا كند كه در كوچك‏ترين پديده و حوادث جهان،سرى و نكته‏اى نهفته نيست همچنانكه كسى نمى‏تواند ادعا كند كه به تمام اسرار عالم واقف و آگاه است. فلاسفه و حكما و دانشمندان قديم و جديد همه اين درك را براى خود افتخار دانسته و گفته‏اند.

هرگز دل من ز علم محروم نشد كم ماند ز اسرار كه مفهوم نشد هفتاد و دو سال جهد كردم شب و روز معلومم شد كه هيچ معلوم نشد به جائى رسيده دانش من كه بدانم هنوز نادانم‏
و شاعر دانشمند و حكيم عرب گويد : ما للتراب و للعلوم و انما يسعى ليعلم انه لا يعلم‏

معروف است : زنى از بزرگمهر - حكيم مشهور ايرانى - مساله‏اى پرسيد،حكيم در پاسخ گفت : نمى‏دانم.
زن گفت : اى حكيم،شاه به تو حقوق و ماهيانه مى‏دهد كه با سر انگشت علم و حكمت‏خويش،گره از مشكلات مردم بگشائى،شرم نمى‏دارى كه در جواب مساله من به جهل و نادانى خود اقرار مى‏كنى؟
حكيم گفت : آنچه را شاه به من مى‏دهد در برابر معلومات و دانائيهائى است كه دارم ولى اگر بخواهد در مقابل مجهولات و نادانسته‏هاى من عطا كند هرگاه تمام زر و سيم دنيا را به من بدهد كم داده است.

پس بشر بايد در راه كشف مجهولات و درك اسرار،همواره كوشا باشد و اگر در يك‏جا كنجكاوى و تجسسات او در راه كشف سرى به جائى منتهى نشد،آن را دليل بر عدم آن نگيرد.
همانطور كه وقتى چشمهاى او مسلح به تلسكوپهاى قوى و ميكروسكپهاى ذره بين نبود،حق نداشت منكر وجود موجودات ذره بينى و ميليونها كرات غير مكشوف آسمانى شود.
همانطور كه حيواناتى كه همه رنگها را نمى‏بيند يا همه را به يك رنگ مى‏بينند نمى‏تواند رنگهائى را كه انسان با جلوه‏هاى گوناگون مى‏شناسد انكار نمايند.
همانطور كه صداها و امواج صوتى تحت‏سمعى و امواج فوق سمعى را كسى نمى‏تواند انكار كند. اين قاعده كه بيان شد در عالم تكوين و در عالم تشريع هر دو جارى است.در عالم تشريع،مواردى داريم كه هنوز عقل ما به فلسفه آن بالخصوص راه نيافته و تشريع با تكوين مطابق شده همانطور كه در عالم تكوين،در اين موارد حق اعتراض نداشتيم،در عالم تشريع هم حق ايراد و اعتراض نداريم.
بله اگر در هر يك از اين دو ناحيه (تشريع و تكوين) به موردى برخورديم كه عقل صحيح و برهان درست ما را به عدم مصلحت و شر آن راهنمائى كرد مى‏توانيم ناراحت‏شويم،ولى تا حال چنين موردى در عالم تكوين و تشريع پيدا نشده و بعد هم هرگز پيدا نخواهد شد.

بعد از اين مقدمه مى‏گوئيم : ما در ايمان به غيبت‏حضرت امام زمان-عجل الله تعالى فرجه الشريف-به هيچ وجه محتاج به دانستن سر آن نيستيم و اگر فرضا نتوانستيم به هيچيك از اسرار آن برسيم،در ايمان به آن جازم،و آن را بطور قطع باور داريم و اجمالا مى‏دانيم كه مصالح و فوايد بزرگى در اين غيبت است اما ميان دانستن و ندانستن ما،با واقع شدن و واقع نشدن آن هيچ رابطه‏اى نيست چنانچه اگر ما اصل غيبت را هم نشناسيم به واقعيت آن صدمه‏اى وارد نمى‏شود.
غيبت آن حضرت امرى است واقع شده كه معتبرترين احاديث از آن خبر داده و جمع بسيارى از بزرگان در اين مدت به درك حضور مقدس آن حضرت نايل شده‏اند،پس ميان اين مطلب يعنى ندانستن سر غيبت و صحت امكان وقوع آن هيچ ارتباطى اصلا و قطعا وجود ندارد مى‏توانيم بگوئيم ما سر غيبت آن حضرت را نمى‏دانيم و مع ذلك به غيبت آن بزرگوار ايمان داريم.مثل اينكه فايده بسيارى از چيزها را نمى‏دانيم ولى به وجود و هستى آنها عالم و دانائيم.

سخنى در فوائد غيبت
بايد دانست كه پرسش از سر غيبت در زمان ما آغاز نشده و اختصاص به اين عصر ندارد.از زمانى كه غيبت آن حضرت شروع شد و بلكه پيش از آن زمان و پيش از ولادت آن حضرت،از وقتى كه پيغمبر و امامان-صلوات الله عليهم اجمعين-از غيبت‏حضرت مهدى عليه السلام خبر دادند اين سؤالات مطرح شده :

چرا غيبت مى‏نمايد؟ و فايده غيبت چيست؟
و در زمان غيبت‏به چه نحو و چگونه از وجود شريف آن حضرت منتفع مى‏گردند؟

در جواب اين پرسشها،راهنمايان بزرگ ما كه ما را به ظهور حضرت مهدى موعود ولى عصر-عجل الله تعالى فرجه-بشارت داده‏اند،پاسخ‏هائى فرموده‏اند كه خلاصه بعضى از آن پاسخها اين است.

1- علت عمده و سر بزرگى و حقيقى غيبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همانطور كه حكمت كارهاى خضر در موقعى كه موسى-على نبينا و آله و عليه السلام-با او مصاحبت داشت،معلوم نشد مگر در وقت مفارقت آنها.
همانطور كه فايده و ثمره خلقت هر موجودى اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان بعد از گذشت ماهها و سالها ظاهر شده و مى‏شود.

2- حكمتها و اسرار معلومى در اين غيبت است كه از آن جمله امتحان بندگان است زيرا به واسطه غيبت،مخصوصا اگر سر آن نامعلوم‏باشد مرتبه ايمان و تسليم افراد در برابر تقدير الهى ظاهر مى‏شود و قوت تدين و تصديق آنان معلوم و آشكار مى‏گردد.همچنين در زمان غيبت‏به واسطه حوادث و فتنه‏هائى كه روى مى‏دهد،شديدترين امتحانات از مردم به عمل مى‏آيد كه شرح آن در اينجا ميسر نيست.
و از جمله آن اسرار اين است كه در دوره غيبت،ملل جهان به تدريج‏براى ظهور آن مصلح حقيقى و سازمان دهنده وضع بشر،آمادگى علمى و اخلاقى و عملى پيدا كنند،زيرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبياء و ساير حجج نيست كه مبتنى بر اسباب و علل عادى و ظاهرى باشد بلكه روش آن سرور در رهبرى جهانيان مبنى بر حقايق و حكم به واقعيات و ترك تقيه،شدت در امر به معروف و نهى از منكر و مؤاخذه سخت از عمال و ارباب مناصب و رسيدگى به كارهاى آنها است كه انجام اين امور نياز به تكامل علوم و معارف،و ترقى و رشد فكرى و اخلاقى بشر دارد بطورى كه استعداد عالم گير شدن تعاليم اسلام و جهانى شدن حكومت احكام قرآن فراهم باشد.

در خاتمه لازم است توجه خوانندگان محترم را به كتاب‏هاى بسيار پر ارزشى كه در موضوع غيبت تاليف شده مانند كتاب‏"غيبت نعمانى‏"،"غيبت‏شيخ طوسى‏"و"كمال الدين و تمام النعمه‏"جلب كنم،زيرا مطالعه اين كتابها براى درك قسمتى از اسرار غيبت‏بسيار مفيد و سودمند است.
اميد است‏خداوند متعال به فضل و كرم خود فرج حضرت ولى عصر-ارواحنا فداه-را نزديك و چشم ما را به جمال عديم المثال آن حضرت روشن و حكومت جهانى اسلام را تشكيل،و دنيا را از ظلم و ستم و مفاسد سياستهاى متضاد و جاه طلبى افراد نجات بخشد به حق محمد و آله الطاهرين عليهم السلام.

حكمت و فلسفه غيبت
و قل رب زدنى علما (1)
بيشتر مردم گمان مى‏كنند حقايق اشيا را شناخته و آنچه را ديده و شنيده و پوشيده و چشيده و لمس كرده‏اند به حقيقتش رسيده‏اند و شايد كمترين توجه و عنايتى به مجهولات خود نداشته باشند.
آن كشاورز و باغ دارى كه در صحرا و باغ به كشاورزى و باغ دارى مشغول است،تصور مى‏كند هيچ چيز از اشيائى كه با آنها سر و كار دارد از زمين و خاك و خاشاك و آب و هسته و ريشه و ساقه و شاخ و برگ و شكوفه و ميوه و دانه و سنگ و آفات نباتى بر او مجهول نيست.كارگر معدن،چوپان گوسفند چران،دامدار و همه تصور مى‏كنند دست كم چيزهاى زير نظر خود را شناخته‏اند.
افرادى كه كم و بيش در خوانده‏اند نيز گرفتار همين اشتباه شده و خود را عالم به حقايق اشياء مى‏شمارند.
مهندس برق،معدن،كشاورزى،پزشك متخصص در رشته پوست،اعصاب،خون،استخوان،مغز، جهاز هاضمه و...،رياضى دان،ستاره شناس،روانشناس،زيست‏شناس،فيزيك دان،استاد شيمى،و ديگران مى‏خواهند همه پديده‏هائى را كه با كار و شغل و تخصص آنان ارتباط دارد تعريف كنند و بشناسانند اما متاسفانه از شناساندن حقيقت آنها عاجز و هر چه متبحر باشند جز خواص و آثار و ظواهر اشياء،حقيقتى را نشان نمى‏دهند و هر چه دانشمندتر شوند به اشكال و دشوارى و كوتاهى تعريفات (به اصطلاح) حقيقى داناتر مى‏شوند.
جهان يك سلسله الغاز و رشته بسيار طولانى و درازى است كه انتهاء و ابتداى آن بر بشر مجهول است و در هر حلقه از حلقه‏هاى اين زنجير آنقدر معماها و الغاز نهفته است كه تصور دور نماى آن بشر را غرق در تعجب و تحير مى‏نمايد.
"ليدى استور"مى‏گويد : اگر هر انسانى سخن نگويد مگر از آنچه حقيقتش را شناخته است، سكوت و خاموشى عميق بر سراسر جهان حكومت‏خواهد يافت (2)
"وارين ويفر"نايب رئيس مؤسسه روكفلر مى‏گويد : آيا علم در ميدان نبرد با جهل و نادانى پيروز مى‏شود؟در حالى كه علم به هر پرسشى كه پاسخ مى‏دهد گرفتار پرسشهاى بيشتر مى‏شود و هر چه در راه كشف مجهولات جلوتر مى‏رود ظلمات جهل را طولانى‏تر مى‏بيند.علم بشر دائما در ازدياد است اما اين احساس كه تقدم نمى‏يابد به حال خود باقى است.زيرا روز به روز حجم چيزهائى كه ادراك مى‏كنيم وآنها را نمى‏فهميم و نمى‏شناسيم ضخيم‏تر مى‏گردد (3)
آرى بشرى كه توانسته است‏بر اساس علوم آزمايشى و حسى،برق،بخار،آهن،آب،خاك،هوا و اتم را مسخر كند و به سوى كرات آسمان دست تصرف دراز نمايد و عناصر را از هم بشكافد،اين همه وسايل صناعى مانند تلفن،تلگراف،راديو و تلويزيون و...كارخانجات صنايع او تحويل داده هنوز هم كه هنوز است از فهم و درك اين حقايقى كه شب و روز با آنها دست و پنجه نرم مى‏كند عاجز و ناتوان است.
نه حقيقت‏برق،نه حقيقت‏خاك،نه حقيقت آب،نه حقيقت عناصر،و نه اشجار و معادن و نه سلول و هورمون و اتم و الكترون و نه...و نه...را شناخته جز ظواهر و خواصى چند،چيزى كشف نكرده و تمام اين اشياء براى او هنوز هم معما است.
به گفته يكى از متفكرين،آن كسانى كه انسان را حيوان ناطق،و اسب را حيوان صاهل تعريف مى‏كنند در حالى كه اين تعريف را مى‏نمايند و غرور علمى،باد به دماغ آنها انداخته،گمان مى‏كنند حقيقت انسان و اسب را شناخته‏اند.ولى وقتى از مركب اين غرور پياده شوند،مى‏فهمند نه خود به حقيقت انسان و حيوان رسيده‏اند و نه با اين تعريف كسى را به حقيقت انسان و حيوان آشنا كرده‏اند و بهتر اين است كه اين تعريفات را به قصد شناساندن حقيقت اشياء نگويند.

بشر از شناخت نزديك‏ترين چيزها به خودش هم عاجز است زيرا از جانش به او چيزى نزديك‏تر نيست آيا حيات خود را شناخته؟و آيا مى‏تواند حقيقت روح و حيات را توصيف كند؟
آيا به حقيقت‏يك سلسله امور وجدانى خودش معرفت دارد؟آيا عشق و حب،لذت وصل،ذوق و شجاعت و ساير وجدانيات را شناخته است؟
اما با اين همه دشواريها و مجهولات،آيا بشر مى‏تواند وجود اين حقايق را به علت نارسائى فهم خودش به درك حقيقت آنها منكر شود؟
يا مى‏تواند هزارها ميليارد و بيشتر مخلوقات و عجائب و غرائب و اشيائى را كه حتى وجود آنها بر او مجهول است انكار نمايد؟
آيا مى‏تواند اسرار و خواص و فوايد و معانى كلمات اين كتاب قطور آفرينش را منكر شود؟
آيا مى‏تواند بگويد چون من چيزى را نديده‏ام آن چيز نيست و چون سر و فايده چيزى را كشف نكرده‏ام آن چيز بى‏فايده و بى سر است،حاشا و كلا.هرگز بشر هر چه هم عالم و دانشمند باشد چنين ادعائى را نخواهد كرد بلكه هر چه علمش بيشتر باشد از اينگونه دعاوى بيشتر خود را تبرئه مى‏كند.
صاعقه كه هزارها سال مورد خشم و سبب ترس و بيم بشر بود،در آن اعصارى كه علم به خواص و منافع آن پى نبرده بود و به آيات قدرت خدا و معجزات آفرينش كه در اين قوه رهيبه پنهان است و تاثير آن در زندگى نبات و حيوان آگاه نشده بود،آيا اين خواص و منافع را نداشت و يكى از نعمتهاى بزرگ خداوند متعال نبود؟و آنهائى كه آن را فقط مظهرى از مظاهر نعمت و عذاب مى‏شمردند اشتباه نمى‏كردند (4) ؟
عالم و دانشمند ساختمان جهان را بر اساس منطق و نظام صحيح مى‏داند و اين ظواهر را گنجينه حقايق مى‏شناسد و عالم را مدرسه‏اى مى‏بيند كه بايد در آن حكمت و علم بياموزد و از بحث در خواص،لوازم و آثار اجزاى اين عالم لذت مى‏برد و همين الغاز و معميات برايش لذت بخش است و تحير او كه نتيجه يك عمر تحصيل و كاوش است،بهترين لذائذ زندگى دانشمندانه او است كه هيچ لذتى با آن برابر نمى‏شود.
او جهان را مانند يك مساله پيچيده رياضى و هندسى مى‏بيند كه در ظاهر،حل آن آسان است ولى وقتى وارد مى‏شود هر چه جلوتر مى‏رود غموضت و دشوارى و پيچيدگى آن را بيشتر مى‏فهمد.
اين منظره براى شخص متفكر و فيلسوف بسيار نشاط بخش است و مى‏خواهد كه حيرت بر حيرتش افزوده شود و به جائى برسد كه ببيند عقل او مسلح به سلاحى كه بتواند به جنگ تمام اين مجهولات برود نيست و اين آيه قرآن مجيد را با معرفت و بصيرت تلاوت كند :
و لو ان ما في الارض من شجرة اقلام و البحر يمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت كلمات الله (5)
"اگر هر درخت قلم بشود و آب دريا به اضافه هفت درياى ديگر مركب گردد باز نگارش كلمات خداوند تمام نگردد".
و بخواند : مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر ما هم چنان در اول وصف تو مانده‏ايم
مع ذلك در تمام كاوشهاى علمى و بررسى‏ها انسان به نظم و حكمت،منطق و غرض و اراده و قدرت و علم آفريننده اين جهان آشنا مى‏شود و مى‏فهمد كه در اين عالم بى‏نظمى نيست و هيچ پديده‏اى را نمى‏توان بى‏فايده و بيهوده شمرد.
اين مختصر شبح و دريچه‏اى است از عجز بشر و چگونگى درك،فهم و شناخت و در عين حال قدرت عجيب عقل و خرد او با اين وصف اگر از درك فلسفه‏اى از فلسفه‏هاى پديده‏هاى عالم تكوين يا تشريع درمانده و نتوانست آن را توجيه و تفسير كند،يا تعبيرات و الفاظش را در تعريف آن كوتاه ديد نمى‏تواند منكر فايده آن شود.
مثال عالم معانى و حقائق،با علوم و معلومات بشر،مثال الفاظ است‏با معانى و مسائل،عالم الفاظ و لغات هر چه دامنه‏دار و وسيع باشد قطعا تمام معانى را شامل نيست زيرا لغات،الفاظ و كلمات، محدود و متناهى است و معانى و اشياء نامتناهى است و محدود و متناهى،نامحدود و نامتناهى را فرا نخواهد گرفت چنانچه شاعر عرب مى‏گويد :
و ان قميصا خيط من نسج تسعة و عشرين حرفا عن معاليه قاصر
كامل‏ترين و وافى‏ترين بيانى كه اين حقيقت را بيان كرده قرآن مجيد است كه در يك آيه مى‏فرمايد :
قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربى و لو جئنا بمثله مددا (6)
"اى پيامبر،بگو اگر دريا براى نوشتن كلمات پروردگار من مركب شود،قبل از آنكه كلمات الهى تمام شود دريا خشك خواهد شد هر چند دريائى ديگر ضميمه آن كنند".
قرآن مجيد چهارده قرن پيش در اين آيه كه هر روز اعجاز و قدرت علمى آن ظاهرتر مى‏شود با فصيح‏ترين بيان،عظمت و كثرت بى‏نهايت مخلوقات عالم كون را اعلام كرد و احاديث و اخبار اهل بيت نبوت هم اين حقيقت را تشريح و روشن ساخت مثلا در آن عصرى كه بشر تعداد كمى از ستارگان را بيشتر نمى‏شناخت در مقام و مبالغه در بيان كثرت چيزى،آن را به عدد قطرات باران و ريگ بيابان و ستارگان آسمان قياس مى‏كردند.
و از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه در مقام بيان قصور فهم بشر از درك حقايق مى‏فرمايد :
يا ابن آدم لو اكل قلبك طائر لم يشبعه و بصرك لو وضع عليه خرت ابرة لغطاه تريد ان تعرف بها ملكوت السموات و الارض (7)

پس از اين مقدمه،به كسانى كه سر غيبت را مى‏جويند و علت و فلسفه استتار آن حضرت را مى‏طلبند مى‏گوئيم.
بپرسيد و كاوش و دقت كنيد و تحقيق و تجسس نمائيد،ما به جستن‏و پرسيدن شما هيچ اعتراضى نداريم.سؤال كنيد و بجوئيد،زيرا اگر به علت اصلى غيبت و واقع اين سر دست رسى پيدا نكنيد،بسا كه به حواشى و حكمتهائى از آن آگاه شويد و بسا كه اين جستجو و كاوش شما را به يك سلسله دانستنيها رهبرى نمايد،ولى اگر غرض شما از اين سؤال و جستجو اشكال و اعتراض باشد و مى‏خواهيد نرسيدن خود را به علت غيبت و عجز درك خودتان را از فهم آن،دليل نبودن آن بگيريد از راه راست و خرد پسند دور افتاده‏ايد و نمى‏توانيد جائى را خراب و ايمان و عقيده‏اى را متزلزل سازيد.
هرگز نيافتن،دليل نبودن نمى‏شود.آيا مجهولات شما همين يك موضوع است؟
آيا شما سر تمام پديده‏هاى عالم آفرينش را كشف كرده‏ايد؟
آيا در برابر تمام استفهامهائى كه بشر نسبت‏به اجزاى اين عالم و ظاهر و باطن آن دارد جواب پيدا كرده‏ايد؟
آيا چون سر آنها بر شما مجهول است آن را بى‏فايده مى‏دانيد؟
و آيا ميزان وجود فايده و عدم آن همان فهم بنده و شما است؟
يا آنكه نرسيدن خود را به اينگونه علل و حكمتها دليل بر ناتوانى فكر و استعداد خود مى‏شماريد؟
و معتقد هستيد كه اگر عقل و خرد شما به سلاحهاى ديگر مسلح بود و غير از اين وسايل ارتباط با خارج،وسايل وسيع‏تر ديگر داشتيد حتما به اسرار و خواص مسائل بسيار ديگر از اين عالم آگاه مى‏شديد؟

اگر به اين سؤالات،يك دانشمند متفكر و آزموده پاسخ دهد يقينا به قصور خود اعتراف مى‏كند و با ملاحظه مجهولاتى كه هر روز معلوم‏مى‏شود هيچ ندانستن را دليل نبودن نمى‏گيرد و در همه چيز اين جهان معتقد به اسرار و شگفتيهاى بى‏شمار خواهد بود و مى‏گويد :
پشه چون داند كه اين باغ از كى است كو بهاران زاد و مرگش دودى است خود چو باشد پيش نور مستقر كر و فر و اختيار بو البشر پيه پاره آلت‏بيناى او گوشت پاره آلت گوياى او مسمع او از دو قطعه استخوان مدركش دو قطره خون يعنى جنان كرمكى و از قذر آكنده‏اى طمطراقى در جهان افكنده‏اى
پس اين قدر دنبال فلسفه غيبت و پرسش از آن نباشيد غيبت امرى حاصل شده و واقع شده است.سر غيبت دانسته شود يا نشود غيبت واقع شده است و ندانستن شما هيچگاه برهان نفى و رد آن نيست.
ما به قضاء و قدر معتقديم و فى الجمله هم كم و بيش بر حسب اطلاعات فلسفى و راهنمائيهاى قرآن و اهل بيت از آن چيزهائى مى‏دانيم اما آيا كسى مى‏تواند از تمام تفاصيل قضاء و قدر اظهار علم و اطلاع كند.لذا از تفكر در قضاء و قدر نهى شده و فرمودند :
"واد مظلم فلا تسلكوه‏"
"وادى تاريكى است در آن سلوك نكنيد و اسب طلب را اينجا نرانيد كه خسته و مانده مى‏شويد".
در اين وادى مران زنهار زنهار كه در اول قدم گردى گرفتار شكار كس نشد عنقا بدوران چرا دام افكنى اى مرد نادان (8)
امور تكوين و تشريع از همه جهات تحت احاطه فكر بشر در نخواهد آمد و بشر نمى‏تواند تمام نواحى اين امور را بررسى و به جميع اطراف آن برسد.
كس ندانست كه منزلگه معشوق كجاست اينقدر هست كه بانگ جرسى مى‏آيد ز آتش وادى ايمن نه منم خرم و بس موسى اينجا به اميد قبسى مى‏آيد اين شرح وادى بى‏نهايت كز وصف يار گفتند حرفى است از هزاران كاندر عبارت آمد
اينجا ديگر مقام،مقام تسليم و ايمان است اما در عين حال نه ايمان بى‏دليل و نه ايمان تعبدى خالص،بلكه ايمانى كه از راهنمائى عقل و وجدان آگاه بشر سرچشمه گرفته و زبان وحى و آيات قرآن مجيد و احاديث متواتر و معجزات و شرفيابيهاى جمعى از خواص،ما را به آن دلالت و راهنمائى كرده است.
پس آنچه بگوييم راجع به اسرار غيبت،بيشتر مربوط به فوايد و آثارآن است،و الا علت اصلى آن بر ما مجهول است.
و اين است معناى احاديث‏شريفه‏اى كه در آنها تصريح شده به اينكه سر غيبت آشكار نشود مگر بعد از ظهور.چنانچه سر آفرينش درختها ظاهر نمى‏شود مگر بعد از ظهور ثمره و ميوه،و كمت‏باران آشكار نشود مگر بعد از زنده شدن زمين و سبز و خرم شدن باغها و بوستانها و مزارع.
صدوق در كتاب كمال الدين و كتاب علل الشرايع به سند خود از عبد الله بن فضل هاشمى روايت كرده است كه گفت : شنيدم حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود : البته براى صاحب اين امر غيبتى است كه چاره‏اى از آن نيست،در آن هر باطل جو،به ريب و شك مى‏افتد.
عرض كردم : چرا؟فدايت‏شوم.
فرمود : براى امرى كه به ما اذن در فاش كردن آن داده نشده است.
گفتم : پس وجه حكمت در غيبت او چيست؟
فرمود : وجه حكمتى كه در غيبت‏حجتهاى خدا پيش از آن حضرت بود.
به درستى كه وجه حكمت غيبت كشف نمى‏شود مكر بعد از ظهور او چنانچه وجه حكمت كارهاى (حضرت خضر) از سوراخ كردن كشتى،كشتن غلام و به پاداشتن ديوار،از براى حضرت موسى-على نبينا و آله و عليه السلام-كشف نشد مگر در هنگام مفارقت آنها از يكديگر.
اى پسر فضل اين‏"غيبت‏"امرى است از امر خداى تعالى و سرى است‏از سر خدا و غيبى است از علوم غيبى خدا.و پس از آنكه ما دانستيم خداوند حكيم است،گواهى داده‏ايم به اينكه كار و گفتاريهاى او همه موافق حكمت است هر چند وجه آن بر ما روشن نشده باشد (9) .
مع ذلك ما برخى از فوائد و منافع و امورى را كه ارتباط با غيبت آن حضرت دارد و استناد يبت‏به آن امور عقلا و عرفا صحيح است،بطورى كه از اخبار و كلمات دانشمندان و متفكرين اسلام استفاده مى‏شود در ضمن چند بحث آينده مورد بررسى و توضيح قرار مى‏دهيم.ان شاء الله تعالى.

بيم از كشته شدن
و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين (10) .
و ما به مادر موسى وحى كرديم كه طفلت را شير بده و چون ترسان شدى،او را به دريا افكن و هرگز بر او مترس و محزون مباش كه ما او را به تو بر مى‏گردانيم و او را پيامبر قرار مى‏دهيم.
ففررت منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما و جعلنى من المرسلين (11)
آنگاه كه از ترس شما گريختم،خداى من،مرا علم و حكمت عطافرمود و از پيامبران خود قرار داد.
كلينى و شيخ طوسى قدس سرهما در كتاب‏"كافى‏"و"غيبت‏"به سند خود از زراره روايت كرده‏اند كه گفت : شنيدم حضرت صادق عليه السلام فرمود :
براى قائم عليه السلام پيش از آنكه قيام فرمايد غيبتى است،عرض كردم : براى چه؟فرمود : براى آنكه از كشته شدن بيم دارد.
چنانچه از اين حديث و بعضى احاديث ديگر استفاده مى‏شود،يكى از موجبات غيبت،خوف قتل و بيم از كشته شدن است كه هم با حدوث غيبت و هم با بقاء آن ارتباط دارد.
اما اينكه بيم از قتل و نداشتن تامين جانى،سبب غيبت‏شده باشد از مراجعه به كتابهاى مورد اعتماد و تواريخ و احاديث معلوم مى‏شود.زيرا بنى عباس به ملاحظه آنكه شنيده بودند و مى‏دانستند در خاندان پيغمبر و از فرزندان على و فاطمه عليهما السلام شخصيتى پيدا خواهد شد كه حكومت جباران و مستبدان به دست او برچيده مى‏شود و آن كس فرزند حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام است،در مقام كشتن او بر آمدند و همانطور كه فرعون نسبت‏به حضرت موسى عليه السلام رفتار كرد براى آنكه از ولادت آن حضرت مطلع شوند نخست جاسوسان و كار آگاهان گماشتند،و بعد هم خواستند شخص او را بيابند و دستگير سازند.ولى خدا آن حضرت را حفظ كرد و دشمنان او را نا اميد ساخت.و بر حسب ظاهر نيز جنگهاى داخلى بزرگ و ابتلاى بنى عباس به شورش و انقلاب‏"صاحب الزنج‏"آنها را از تعقيب اين موضوع باز داشت و چنانچه از درب منبت صفه-سرداب مقدس-كه از آثار گرانبهاى باستانى و يادگار عهد الناصر لدين الله-خليفه بزرگ و دانشمند بنى‏عباس است-معلوم مى‏شود اين خليفه مؤمن به وجود و ولادت و غيبت آن حضرت بوده و از حكايت‏"اسمعيل هرقلى‏"كه در"كشف الغمه‏"به نقل صحيح و قطع آور روايت‏شده استفاده مى‏شود كه المستنصر بالله خليفه و بانى مدرسه المستنصريه بغداد نيز به آن حضرت ايمان داشته و با اعطاى هزار دينار به اسمعيل مى‏خواست‏به آستان امام عرض ارادت و ادبى بنمايد و چون اسمعيل به دستور امام از قبول آن خوددارى كرد، خليفه از شدت ناراحتى و تاثر گريست.
حاصل اينكه حدوث غيبت‏با خوف از قتل ارتباط داشته و دستگاه حكومتى عصر ولادت آن حضرت از اين لحاظ ناراحت و در انديشه بوده و ولادت و وجود امام عليه السلام را به عنوان يك خطر جدى براى خود تلقى مى‏كرده شكى نيست.و اگر مى‏توانستند بى‏درنگ آن حضرت را شهيد مى‏كردند لذا ولادت امام از آنان پنهان ماند چنانچه ولادت موسى-على نبينا و آله و عليه السلام-از فرعونيان مخفى شد پس از ولادت نيز شخص آن حضرت از انظار آنان مخفى گشت و هر چه جهد كردند او را نيافتند.
اما بيان ارتباط بقاى غيبت‏با خوف از قتل اين است كه اگر چه خداوند متعال،قادر و توانا است كه در هر زمان و هر ساعت آن حضرت را ظاهر و بطور قهر و غلبه بر تمام ملل و حكومتها پيش از فراهم شدن اسباب،غالب سازد ولى چون جريان اين جهان را خداوند بر مجراى اسباب و مسببات قرار داده،تا اسباب چنان ظهورى فراهم نشود،قيام آن حضرت به تاخير خواهد افتاد و اگر پيش از فراهم شدن اسباب و مقدمات ظاهر شود از خطر قتل مصون نخواهد ماند.
چنانچه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اگر در آغاز بعثت دست‏به كار جهاد ودفاع مى‏شد بى موقع و نابهنگام بود ولى وقتى موقعش رسيد فرمان دفاع و جهاد صادر و نصرت خدا نازل و اسلام پيشرفت كرد.

سؤال
چرا آن حضرت مانند نياكان خود ظاهر نمى‏شود تا يا مظفر و پيروز شود و يا در راه خدا كشته و شهيد گردد؟

پاسخ
ظهور آن حضرت براى اتمام نور الله و تحقق مطلق هدف دعوت انبيا و صلح و صفا و عدل و داد و امنيت عمومى در زير پرچم اسلام و يكتا پرستى و اجراى احكام قرآن مجيد در سراسر گيتى است.
و پر واضح است كه مجرى اين برنامه بايد در شرايطى قيام كند كه موفقيت و پيروزى او صد در صد حتمى باشد چنانكه توضيح داده شد مانعى از نزول امداد غيبى و نصرت آسمانى از نظر حكمت الهى در ميان نباشد.
و اگر به صورت ديگر كه منتهى به تحقق اين هدف نگردد ظهور نمايد نقض غرض خواهد شد و باز هم بايد بشر در انتظار حصول وعده‏هاى الهى بماند.

بگردن نداشتن بيعت
يكى از علائم و مشخصات امام منتظر و مهدى آخر الزمان عليه السلام اين است كه بيعت هيچ كس و هيچ حكومت غاصب و ستمگرى حتى به‏عنوان تقيه برگردن او نيست و ظاهر مى‏شود در حالى كه نسبت‏به احدى از جبابره و حكومتهاى مختلف تمكين و تسليمى نداشته و از راه تقيه هم حكومتهاى غير اسلامى و حكومتهائى را كه تمام اسلامى نيست در ظاهر امضا نكرده است او اكمل مظاهر اسم‏"العادل‏"و"السلطان‏"و"الغالب‏"و"الحاكم‏"است و چنان شخصيت و مقامى از اينكه تحت‏سلطنت غير خدا واقع شود يا به حكومتى از حكومتهاى جائر به تقيه راى داده باشد بر حسب اخبار محفوظ و محروس است و چنانچه از اخبار كثير استفاده مى‏شود،آن حضرت به تقيه عمل نخواهد كرد و حق را آشكار و باطل را از صفحه روزگار برخواهد انداخت.
پس يكى از حكم و مصالح غيبت اين است كه آن حضرت پيش از رسيدن وقت ظهور و مامور شدن به قيام ناچار نمى‏شود مانند پدران بزرگوارش از راه تقيه با خلفاء و زمامداران و سياستمداران وقت‏بيعت نمايد و وقتى كه ظاهر مى‏شود هيچ بيعتى در گردن او نيست و هيچ حكومتى را بر خود غير از حكومت‏خدا و احكام و قوانين قرآن حتى به ظاهر و تقيه هم،نپذيرفته است.
و اين معنى از چند حديث كه در"كمال الدين‏"باب 48-باب علت غيبت-و در"عيون‏"و"علل‏"و كتابهاى ديگر روايات شده استفاده مى‏شود،از جمله در حديث هشام بن سالم،حضرت صادق عليه السلام مى‏فرمايد :
"يقوم القائم و ليس في عنقه بيعة لاحد"
"قائم عليه السلام قيام مى‏كند در حالى كه در گردن او بيعت‏براى احدى نيست‏".
و نيز در روايت‏حسن بن على بن فضال است كه وقتى آن حضرت خبر از غيبت امام،پس از وفات امام حسن عسكرى عليه السلام داد پرسيد براى چه؟
حضرت رضا عليه السلام فرمود : براى آنكه در گردن او بيعت‏براى كسى نباشد چون به شمشير قيام كند.

تخليص و امتحان
يكى از مصالح غيبت،تخليص و آزمايش و امتحان مرتبه تسليم و معرفت و ايمان شيعيان است.
چنانچه مى‏دانيم و عمل و شرع و آيات و احاديث‏بر آن دلالت دارد،يكى از سنن الهى كه همواره جارى و برقرار بوده و هست،امتحان بندگان و انتخاب صلحا و زبده‏گيرى و برگيزدن است.زندگى و مرگ،بينوائى و توانگرى،تندرستى و بيمارى،جاه و مقام،داشتن و نداشتن هر نعمت و گردش هر حالت،مصائب و مكاره،خوشحالى‏ها و شادمانى‏ها،همه وسائل تخليص و تربيت و امتحان و ارتياض و براى ظهور كمالات و فعليت استعدادات و نمايش شخصيت و ايمان و صبر و استقامت افراد و درجه حضور و تسليم آنها در اطاعت اوامر خداوند جهان است.

بطوري كه از اخبار استفاده مى‏شود به دو جهت امتحان به غيبت‏حضرت مهدى عليه السلام از شديدترين امتحانات است (12) :

جهت اول :
چون اصل غيبت كه بسيار طولانى مى‏شود،بيشتر مردم‏در ريب و شك مى‏افتند و برخى در اصل ولادت و بعضى در بقاى آن حضرت شك مى‏نمايند و جز اشخاص مخلص و با معرفت و آزموده،كسى بر ايمان و عقيده به امامت آن حضرت باقى نخواهد ماند.چنانچه پيغمبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم در ضمن روايت معروفى كه جابر روايت كرده است فرمود :
"ذلك الذى يغيب عن شيعته و اوليائه غيبة لا يثبت فيها على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان‏" (13)
و معلوم است كه ايمان به بقاء و حيات و عمر و غيبت طولانى و انتظار ظهور در دوران بسيار طولانى غيبت،ايمان به غيبت،دليل حسن اعتقاد و اعتماد به خبرهاى غيبى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام و نشانه ايمان به قدرت الهى،و علامت قوت تسليم و تمكين از برنامه‏هاى دينى است.براى اينكه ايمان كامل و صادق به امور غيبى حاصل نمى‏شود مگر براى اهل يقين و پرهيزكاران و كسانى كه از تاريكى وساوس نجات يافته و به سر منزل اطمينان نفس و ثبات عقيده رسيده و دلشان از انوار هدايت منور و روشن شده باشد و به استبعادات و شبهات واهى اعتنا نكرده در راه ديندارى و ولايت،لغزش قدم و تزلزل نيابند.

جهت دوم :
شدتها و پيش آمدهاى ناگوار و تغييرات و تحولاتى است كه در دوره غيبت،روى داده و مردم را زير و رو مى‏سازد بطورى كه حفظ ايمان و استقامت،بسيار دشوار مى‏گردد و ايمان افراد در مخاطرات سخت واقع مى‏شود چنانچه از حضرت صادق عليه السلام روايت‏شده است كه فرمود : آن كس كه بخواهد در عصر غيبت‏به دينش‏متمسك و ملتزم باشد،مثل كسى است كه شاخه درخت‏خار را با دست‏بزند تا خارهايش قطع گردد-سپس امام با دست‏خود به اين كار اشاره كرده آنگاه فرمود : به درستى كه براى صاحب اين امر غيبتى است پس بايد هر بنده خداى بپرهيزد و بايد به دينش متمسك گردد.اينك متن حديث :
"ان لصاحب هذا الامر غيبة المتمسك فيها بدينه كالخارط للقتاد ثم قال : هكذا بيده.ثم قال : ان لصاحب هذا الامر غيبة فليتق الله عبده و ليتمسك بدينه‏" (14)
در دوران غيبت،جمال ظاهر دنيا هر چه بيشتر و بهتر جلوه‏گر و دل فريب مى‏شود،اسباب معاصى و گناهان و لذائذ حيوانى بيش از همه وقت فراهم و در دسترس عموم قرار مى‏گيرد، بساط لهو و لعب و غنا و خوانندگى و طرب همه جا گسترده مى‏شود،زنها و مردهاى بيگانه با هم امتزاج و اختلاطهاى نامشروع و خلاف عفت و نجابت پيدا كنند،كسب‏هاى حرام متداول و رسمى و معاش اكثر مردم از راههاى حرام باشد و براى مؤمن ضربت‏شمشير از به دست آوردن يك درهم حلال آسانتر باشد،ماديات و دنيا پرستى بر مردم غالب و مقامات و مناصب به دست كسانى افتد كه به احكام خدا پايبند و ملتزم نباشند.زنان را در رتق و فتق امور عامه و كارهائى كه به عهده مردها است دخالت دهند،ربا و ميگسارى و فروش شراب و قمار و بى‏عفتى و فحشاء علنى گردد.
اهل دين و امانت و ايمان،ذليل،و نابكاران و اراذل و بى‏دينان،به‏ظاهر عزيز گردند.امر به معروف و نهى از منكر ترك و عكس آن رايج‏شود.معروف را منكر و منكر را معروف شناسند،به معصيت و گناه و هم كارى با ستمگران افتخار نمايند،امانت را غنيمت و صدقه را غرامت‏شمارند.
شعائر و آداب اسلام را ترك و آداب و شعائر كفار را رسمى كنند.اهل حق خانه نشين و ناباكان و خدا نشناسان مصدر امور گردند.زنها با گستاخى تمام آداب و سنن اسلامى را ترك و به وضع دوران جاهليت‏برگردند.به واسطه تسلط و غلبه كفار و استبداد اشرار،آن چنان مؤمنان در فشار واقع و از آزادى محروم شوند كه كسى را جرات آن نباشد كه نام خدا را ببرد مگر در پنهانى.و بطورى كار حفظ ايمان سخت‏شود كه شخص صبح كند در حالى كه در شمار مؤمنان و مسلمانان است و شب كند در حالى كه از اسلام بيرون رفته و كافر شده باشد.
از حضرت صادق عليه السلام روايت‏شده است كه فرمود : اين امر براى شما واقع نخواهد شد مگر پس از نااميدى.نه به خدا نمى‏آيد تا شما (مؤمن و منافق) از هم جدا شويد.نه به خدا نخواهد آمد تا شقى شود هر كس شقى مى‏گردد و سعيد گردد هر كس سعيد مى‏گردد (15) .
و در روايت ابن عباس است كه پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : كسانى كه در زمان غيبت او بر عقيده به امامت او ثابت‏باشند از كبريت احمر كمياب ترند.
پس جابر به پا خاست و عرض كرد : يا رسول الله براى قائم از فرزندان تو غيبت است؟
فرمود : آرى سوگند به پروردگار و بايد خدا گروندگان را تخليص كند و كفار را محو سازد.اى جابر، اين امرى است (كار بزرگى است) از كارهاى خدا و سرى است از اسرار خدا كه از بندگان خدا پوشيده است پس بر حذر باش از شك در آن پس به درستى كه شك در كار خداوند عز و جل كفر است (16)
و در حديث عبد الرحمان بن سليط،حضرت امام حسين عليه السلام مى‏فرمايد : از ما دوازده نفر مهدى (هدايت‏شده) باشند،كه نخستين ايشان امير المؤمنين على بن ابيطالب و آخر ايشان نهمين از فرزندان من است،او است امام قائم به حق كه خدا زمين را پس از مردگى به او زنده سازد و دين را به او ظاهر و بر هر دين پيروز گرداند اگر چه مشركان كراهت داشته باشند،براى او غيبتى است كه جمعى در آن از دين مرتد و بيگانه شوند و ديگران بر دين خود ثابت مانده و ذيت‏شوند،به آنها گفته شود : چه زمان اين وعده انجام شود (چه وقت قائم قيام كند) اگر راست گويانيد؟آگاه باش كه صبر كننده در عصر غيبت او بر اذيت و تكذيب،مانند جهاد كننده با شمشير در پيش روى پيغمبر خدا است (17)

آماده شدن اوضاع جهان
يكى از مصالح غيبت،انتظار كمال استعداد بشر و آمادگى فكرى او براى ظهور آن حضرت است زيرا روش و سيره آن حضرت مبنى بررعايت امور ظاهرى و حكم به ظواهر نيست‏بلكه مبنى بر رعايت‏حقايق و حكم به واقعيات و ترك تقيه و مسامحه نكردن در امور دينى و احقاق حقوق و رد مظالم و برقرارى عدالت واقعى و اجراى تمام احكام اسلامى است.
آنچه را كه دشمنان اسلام و مخالفان اصلاحات و سياستمداران رياست طلب سازمان داده‏اند، باطل و خراب مى‏كند و آنچه را كه از احكام اسلام متروك و ضايع كرده‏اند،همه را اجراء و زنده مى‏سازد و اسلامى را كه جدش پيغمبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم آورده و در اثر مظالم صاحبان نفوذ و زمامداران خود سر و دنيا طلبان،مهجور و از رسميت افتاده،از نور رسميت جهانى مى‏دهد و خلق را به همان دعوت اسلام و قرآن باز مى‏گرداند.از عمال و صاحب منصبان و متصديان و مصادر امور مردم به شدت مؤاخذه مى‏نمايد و با اهل معصيت و ستم هيچگونه سازشى و مداهنه‏اى ننمايد و حكومت جهانى اسلام را تشكيل دهد.
معلوم است كه انجام اين برنامه و اين انقلاب همه جانبه محتاج به ترقى بشر در ناحيه علوم و معارف و فكر و اخلاق و آمادگى جامعه براى پذيرش و استقبال از اين نهضت و لياقت زمامدارى آن رهبر عظيم الشان مى‏باشد.بايد اصحاب خاص كه در يارى آن حضرت ثابت قدم و در معرفت و بصيرت كامل باشند،به عدد معين در احاديث پيدا شوند و مزاج جهان آماده چنان ظهورى بشود و جامعه بشر و ملتها بفهمند كه هيئت‏هاى حاكم در رژيمهاى گوناگون از عهده اداره امور بر نمى‏آيند،و مكتب‏هاى سياسى و اقتصادى مختلف دردى را درمان نمى‏كنند و اجتماعات و كنفرانس‏ها و سازمانهاى بين المللى و طرحها و كوششها آنها به عنوان حفظ حقوق بشر نقشى را ايفا نخواهند كردو در اصطلاحات از تمام اين طرحها كه امروز و فردا مطرح مى‏شود مايوس شوند و فساد و طغيان شهوات و ظلم و ستم همه را در رنج و فشار گذارد همانطور كه در روايات است‏بى‏عفتى و فحشاء بقدرى رواج پيدا كند كه در كنار خيابانها و ملا عام زن و مرد علنا مانند حيوانات از ارتكاب آن شرم نكنند و حيا و آزرم آنها از ميان برود.
چنانچه مى‏بينيم طرحهائى كه داده مى‏شود و پى‏ريزى‏هائى كه مى‏كنند،در مسير مخالف تمدن واقعى و مروج ظلم و فساد و سبب اضطراب و نگرانى و عقده‏هاى روحى و ارتداد و ارتجاع است و بيشتر به تامين جنبه‏هاى حيوانى و جسمى توجه مى‏شود و به جنبه‏هاى انسانى و روحى اعتنا ندارند.
وقتى اوضاع و احوال اينگونه شد و از تمدن (منهاى انسانيت) كنونى همه بستوه آمدند و تاريكى جهان را فرا گرفت ظهور يك رجل الهى و پرتو عنايات غيبى با حسن استقبال مواجه مى‏شود و تاريكى‏ها از هم شكافته و به تشنگان جام حقيقت و عدالت،آب زلال معرفت و سعادت مى‏دهد و در كالبد اين بشر دل مرده،روح نو مى‏دمد كه
اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها (18)
"بدانيد كه خداوند زمين را بعد از مردن،زنده مى‏گرداند".
در اين شرايط،پذيرش جامعه از نداى روحانى يك منادى آسمانى بى‏نظير خواهد بود زيرا در شدت تاريكى درخشندگى نور ظاهرتر و ارج و اثر آن آشكارتر است.
ولى اگر شرايط و اوضاع و احوال مساعد نباشد و تاخيرى كه درظهور آن حضرت،حكمت الهى اقتضاى آن را دارد واقع نشود نتايج و فوايدى كه از اين ظهور منظور است‏حاصل نمى‏گردد.
پس بايد اين ظهور تا وقت معلوم به تاخير افتد و در هنگامى كه شرايط آن حاصل و حكمت الهى مقتضى شد و منادى آسمانى آن را اعلام كرد،انجام شود و كسى از وقت آن اطلاع ندارد و هر كس،وقتى براى آن معين كند،دروغ گفته است.
از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه فرمود : از براى ظهور،وقتى نيست‏براى آنكه مانند روز قيامت علم آن در نزد خدا است،تا اينكه فرمود : براى ظهور مهدى ما كسى وقتى معين نكند، مگر آن كس كه خود را شريك در علم خدا بداند و مدعى باشد كه خدا او را بر سر خودش آگاه كرده است (19) .

پيدايش مؤمنان از پشت كفار
چنانچه در اخبار و احاديث است‏خداوند نطفه‏هاى بسيارى از مؤمنان را در اصلاب كفار به وديعه گذارده و اين ودايع بايد ظاهر شود و پيش از ظهور اين ودايع،قيام امام با شمشير و قتل كفار و رفع جزيه،عملى نخواهد شد زيرا مانع از خروج اين ودايع مى‏شود.
آيا كسى پيش‏بينى مى‏كرد از صلب حجاج خونخوار ستمكار كه در بين دشمنان اهل بيت مانند او در شرارت كم يافت‏شده،مردى چون حسين بن احمد بن الحجاج معروف به ابن الحجاج شاعر و سخنور معروف شيعه و دوستدار خاندان رسالت عليهم السلام پيدا شود كه آن قصائدغرا و اشعار شيوا در مدح و مناقب على عليه السلام و اهل بيت آن حضرت و در نكوهش و سرزنش دشمنان آنها بگويد و مذهب شيعه را ترويج نمايد؟
كه از جمله قصائد او قصيده معروفى است كه مطلع آن اين شعر است.
يا صاحب القبة البيضاء على النجف من زار قبرك و استشفى لديه شفى (20)
آيا كسى گمان مى‏كرد از فرزندان سندى بن شاهك،قاتل حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام يكى از مشاهير شعرا و ستارگان جهان ادب (كشاجم) پيدا شود كه تحت تاثير جلوه حقيقت و ولايت على عليه السلام و خاندانش عمرش را به مديحه سرائى و نشر فضايل اهل بيت‏به پايان رساند.
پس اين موضوع خروج نطفه‏هاى مؤمنان از اصلاب كفار،موضوع مهمى است كه ظهور نبايد مانع از آن شود و بايد ظهور در موقعى واقع شود كه در اصلاب كفار وديعه‏اى باقى نمانده باشد، چنانچه در سرگذشت نوح پيامبر-على نبينا و آله و عليه السلام-قرآن مجيد از سخن او در مقام دعا خبر داده :
و لا يلدوا الا فاجرا كفارا (21)
"و فرزندى هم جز بد كار و كافر از آنان به ظهور نمى‏رسد".ظهور جهانى حضرت ولى عصر-عجل الله تعالى فرجه-نيز در چنين موقعيتى واقع مى‏شود.
و به همين معنى آيه شريفه :
لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا منهم عذابا اليما (22)
"اگر شما عناصر كفر و ايمان از يكديگر جدا مى‏گشتيد همانا آنان كه كافرند به عذاب دردناك معذب مى‏ساختيم‏".
در روايات متعددى كه در تفسير برهان و صافى و بعضى تفاسير ديگر و كتب حديث روايت‏شده تفسير گرديده است.
و مضمون آن روايات اين است كه : قائم عليه السلام هرگز ظاهر نشود تا ودايع خدا خارج شود، پس وقتى خارج شد،دشمنان خدا بر هر كس ظاهر شود و آنها را به قتل رساند.

كلام محقق طوسى
فيلسوف شهير شرق و افتخار فلاسفه و حكماى اسلام خواجه نصير الدين طوسى در رساله فيلسوفانه و محققانه‏اى كه در امامت تاليف فرموده،فصلى كامل راجع به غيبت امام دوازدهم و طول مدت و رفع استبعاد آن مرقوم داشته است و در پايان آن راجع به‏"سبب غيبت‏"چنين فرموده است :
"و اما سبب غيبته فلا يجوز ان يكون من الله سبحانه و لا منه كما عرفت فيكون معي المكلفين،و هو الخوف‏الغالب و عدم التمكين و الظهور يجب عند زوال السبب‏" (23)
"اما سبب غيبت امام دوازدهم،پس جايز نيست كه از جانب خداى سبحان و يا از جانب خود آن حضرت باشد،بلكه همانگونه كه شناختى از مردم و مكلفين است و آن خوف غالب و تمكين نداشتن مردم از امام است و هر موقع اين سبب زايل شود يعنى مردم تمكين و اطاعت از امام نمايند ظهور واجب مى‏شود".
چنانچه دقت و ملاحظه شود كلام اين استاد بزرگ كه در روشنائى عقل و حكمت اين موضوع را بررسى و مورد تحليل قرار داده،مؤيد بعضى وجوهى است كه در مقالات پيش بطور مفصل شرح داديم و آن بيم از قتل و تمكين نكردن مردم است و اگر اين سبب بر طرف شود،آن حضرت ظاهر مى‏شود پس سزاوار نيست‏بندگان با آنكه سبب غيبت‏خود آنها هستند اشكال و ايراد نمايند.مع ذلك چنانچه آنها رفع سبب نكنند اراده خدا بر آن تعلق گرفته كه در زمان مقتضى او را به قهر و غلبه تمكين دهد و وعده‏اى را كه در قرآن شريف در آيه كريمه :
وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا (24)
خدا به كسانى كه از شما بندگان ايمان آورده و نيكوكار گرددوعده فرموده كه در زمين خلافت دهد چنانكه امت‏هاى صالح پيرامون گذشته،جانشين پيشينيان خود شدند و علاوه بر خلافت، دين پسنديده آنان را بر همه اديان تمكين و تسلط عطا كند و به همه مؤمنان پس از خوف و انديشه از دشمنان ايمنى كامل دهد.
به مؤمنين داده انجاز فرمايد و آن حضرت ظاهر و آشكار شود و اگر يك روز از دنيا باقى نمانده باشد آنقدر آن روز را طولانى سازد تا مهدى عليه السلام ظاهر شود و زمين را پر از عدل و داد كند پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد.

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1- سوره طه،آيه 114.
2- مجله‏"المختار من ريدر زدايجست‏"،ص 37،نوامبر 1959.
3- مجله‏"المختار من ريدر زدايجست‏"،ص 113،اكتبر 1959.
4- راجع به فوائد عجيب و با اهميت صاعقه مراجعه شود به مقاله‏"الصواعق نعمة‏"تلخيص از مجله ماهيانه‏"بوبيلدر ساينس‏""المختار من ريدر زدايجست‏"ص 106 شماره اكتبر،ص 1959.
5- سوره لقمان،آيه 27.
6- سوره كهف،آيه 109.
7- حق اليقين شبر،ج 1،ص 46.ترجمه اين حديث قبلا گذشت.
8- اين دو بيت از گنج دانش يا صد پند مرحوم آيت الله والد نگارنده است.
9- منتخب الاثر نگارنده،باب 28،فصل 2،ح 1.
10- سوره قصص،آيه 7.
11- سوره شعرا،آيه 21.
12- مراجعه شود به كتاب منتخب الاثر تاليف نگارنده،فصل 2،باب 28 و 47.
13- منتخب الاثر،فصل 1،باب 8،ح 4.
14- كمال الدين،ج 2،ص 16،ح 34،ب 34 و منتخب الاثر تاليف نگارنده،فصل 2،ب 27،حديث 10.
15- كمال الدين،ج 2،ب 34،ص 15،ح 31.
16- كمال الدين،ج 1،ب 26،ص 404 و 405،ح 7.
17- كمال الدين،ج 1،ب 30،ص 434،ح 3.مخفى نماند كه اخبار راجع به شدت اين امتحان بسيار است.مراجعه شود به‏"غيبت نعمانى‏"و"غيبت‏"شيخ و"كمال الدين‏"صدوق-رضوان الله عليهم-و منتخب الاثر اين حقير.
18- سوره حديد،آيه 17.
19- اثبات الهداة،جلد 7،فصل 55،ب 32،ص 156،ح 40.
20- اى صاحب قبه درخشان بر مكان بلند،هر كس قبر تو را زيارت كرد و به آن طلب شفا نمود شفا يافت.
21- سوره نوح،آيه 27.
22- سوره نوح،آيه 25.
23- اين رساله در سال 1335 شمسى در تهران طبع شده و اين جمله در فصل سوم،ص 25،آن نقل گرديد.
24- سوره نور،آيه 57.


***** برگرفته از کتاب امامت و مهدويت از آيت الله صافي گلپايگاني