چکيده
رابطه آزادي و جنسيت از پرنزاع ترين مباحثي است که در طول تاريخ، به دلايل گوناگون، کانون توجه متفکران بوده است.اديان الهي به عنوان برترين مرجع تفسير مفاهيمي مانند آزادي و برابري، بهترين ملجأ براي پاسخ گويي به مسائل فرهنگي اجتماعي مي باشند که در هر زمان به صورتي نو مطرح مي گردند و به اقتضاي رخدادهاي جديد، پاسخ هاي متفاوتي مي طلبند. نوشتار حاضر براي فهم حدود آزادي جنسيتي در برخورداري از حقوق گوناگون در اديان بزرگ وحياني اسلام، يهوديت و مسيحيت، برابري در مسئله خلقت را به عنوان ريشه اختلافات مورد بررسي قرار داده است. فرعيت و فروتر بودن زن در خلقت و گناه اوليه حضرت حوّا، بر اساس باورهاي ديني يهوديان و مسيحيان، نزد برخي از آن ها، عامل توجيه بعضي نابرابري ها تلقّي گرديده است. قرآن در اين رابطه، پرده از بسياري حقايق برمي دارد.
کليد واژه ها : اسلام، يهوديت، مسيحيت، آزادي، جنسيت، برابري.
مقدّمه
مفاهيمي مانند «آزادي» و «برابري» از مشتبه ترين مفاهيمي هستند که پيوسته در جوامع و فرهنگ هاي گوناگون مورد بررسي و نقد قرار گرفته اند. مفهوم «آزادي» زن و مرد، مصاديق و محدوده آن و نحوه ظهور آن در جامعه، گاه به دليل اختلافات مبنايي نزد نظريه پردازان و گاه به اقتضاي تحولات تاريخي و ويژگي هاي خاص جوامع، جلوه هاي متفاوتي داشته اند.گذشته از تحوّلات مربوط به تفسير اين مفاهيم و صحّت يا خطاي کاربرد آن ها در طول تاريخ، برخي از صاحبان قلم بحث از آزادي و برابري جنسيتي را با نهضت فمنيستي گره مي زنند که از اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20 برپا گرديد. بعضي از جامعه شناسان و نويسندگان غربي بر اين گمانند که آزادي در برخورداري از حقوق طبيعي را فقط مي توان در قالب نهضت فمنيستي جست وجو کرد که با فرياد عليه ظلم اعمال شده در حق زنان، در طول تاريخ، از غرب آغاز گرديد و در موج اول، با اخذ جواز حق رأي به زنان به پيروزي نسبي ختم شد. (2)
بررسي مفاهيم «آزادي» و «برابري» در موج هاي دوم و سوم، در گرايش هاي مختلف راديکال، ليبراليسم، مارکسيسم، اگزيستانسياليسم و مانند آن، معنا و مصداق ويژه اي دارد که بحث درباره آن مجال ديگري مي طلبد.
تتبّعات تاريخي و جامعه شناسانه مربوط به حوادث اين دوران (3) و مطالعه آثار پيشتازان اين نهضت (4) به انضمام پيامدهاي اجتماعي اخلاقي اين جنبش، که به بهانه و يا به قصد آزادي زنان و رهايي از ظلم و ستم آغاز شد و به تدريج، به آزادي هاي جنسي و فسادهاي اخلاقي منتهي گرديد، ترديدي در بي پايه بودن و انحراف نهضتي که به ظاهر درصدد رهايي زنان برآمده بود، باقي نمي گذارد.
مفاد کنوانسيون «رفع کليه اشکال تبعيض عليه زنان»، (5) که حکايت از ناآگاهي و جهالت بشر از درک صحيح مفاهيمي همانند آزادي، عدالت، برابري و خواسته هاي به حق زنان دارد، به عنوان ثمره اين جنبش، نمادي از شکست فمنيسم در دست يابي به برابري هايي است که شايسته شئون انساني زن مي باشد.
شايد امروزه اين سؤال بيش از پيش منطقي و معقول به نظر برسد که چرا وجود نابرابري هاي اجتماعي بايد راه را براي حرکت هايي باز کند که نتيجه اي جز نقض حرمت و ارزش انساني زنان ندارد، حتي اگر براي برخي جوامع، از نظر ظاهري آثار مثبتي نيز به بار آورده باشد؟
به راستي، چه کسي در اين زمينه مقصّر است؟ آيا متون ديني اديان، گوياي نابرابري جنسيتي در برخورداري از حقوقند؟ يا زنان و مرداني که در جوامع گوناگون ديني و غيرديني زندگي مي کنند و به دليل ناآگاهي يا دلايل روان شناسي و به عمد يا به سهو، نابرابري را در جامعه گسترش داده اند، بايد بار تقصير را بر دوش بکشند؟
برخي از نويسندگان غربي (6) برخورد ناصحيح سنّت يهودي مسيحي با مسئله زنان و وجود آيات حاکي از نابرابري در متون ديني و يا متون مورد تأييد و تمسّک دينداران اديان يهودي و مسيحي را از جمله عوامل نابرابري جنسيتي در جوامع غربي مي دانند و عالم نبودن يا عامل نبودن به فرامين ديني اسلام را در کشورهاي مسلماني مانند عربستان، عامل ناديده گرفتن حقوق زنان تلقّي مي کنند.
چاره انديشان براي حل معضل نابرابري در جوامع ديني و غيرديني راه حل هاي متفاوتي پيشنهاد مي کنند : گروهي معتقدند که مدرنيزه کردن زنان و غربي نمودن آن ها بدون هيچ تقيّدي به آداب ديني، تنها راه چاره آنان براي احقاق حقوق از دست رفته شان مي باشد.
گروهي ديگر آميزه اي از تفکرات و رفتارهاي ديني فمنيستي را راه نجات زنان مي دانند.
اين نوشتار راه حل سومي را پيشنهاد مي کند، و آن رجوع مجدّد به متون ديني و استنباط مفاهيم و مصاديق آزادي، استقلال و برابري بر اساس آيات قرآن و آموزه هاي پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمّه اطهار عليهم السلام مي باشد؛ زيرا گرچه ممکن است زنان مسيحي و يهودي غربي با پناه بردن به جنبش هايي، به حدي از آزادي و استقلال هم دست يافته باشند، اما نتايج حاصل از آن حرکت ها قطعا به منفعت آن ها و جامعه آن ها نيست. شکستن حريم خانواده، مسائل و مشکلات جنسي بهداشتي و بحران هاي روحي حاصل از آن، همه نشانگر اين واقعيت هستند که پاسخ حقيقي را بايد در جاي ديگري جست وجو کرد.
مقايسه اديان در اين مورد، بيانگر اين حقيقت است که دين اسلام به عنوان آخرين و جامع ترين دين، علاوه بر احترام به شخصيت انساني زن، بهترين پاسخ و راه حل را در رابطه با حقوق انساني و طبيعي زنان و مردان پيشنهاد کرده است، گرچه يهوديت و مسيحيت نيز به عنوان اديان الهي در برخي موارد، به ذکر حقايقي پرداخته است که با حقايق موجود در دين اسلام شباهت دارد.
بي ترديد، شناخت آموزه هاي ديني و عمل به آن ها براي يافتن هويّت انساني خود و اجراي حقوق فردي و اجتماعي، امري ضروري و منطقي به نظر مي رسد، به ويژه امروزه که مسائل زنان به حوزه سياست نيز راه يافته و گاه دولت ها براي پيشبرد اهداف سياسي خود، با ترفندهايي از جمله تشويق آثاري که به گونه اي تأييد حکومت هايي است که در واقع، نه به زن بها مي دهند و نه به دين، به اين مسائل رنگ و بوي سياسي مي دهند و حرکت زنان را براي اجراي سياست هاي خود به بازي مي گيرند.
برابري، جنسيت و داستان خلقت
به نظر مي رسد رويکرد اديان يهود و مسيح در ارتباط با حقوق زنان و برخورداري از آزادي هاي اجتماعي و سياسي، چندان مطلوب نبوده و با توجه به حقوق مردان، تبعيض هاي بسياري اعمال کرده اند. عهد عتيق و عهد جديد به انضمام آراء مفسّران اين دو کتاب مقدّس، حاوي شواهد فراواني در اين رابطه مي باشند. وجودِ نابرابري هاي جنسيتي در سنّت يهودي مسيحي نه به معناي نابرابري مطلق است و نه بدين معنا که مي توان با توجه به تلاش هايي که توسط متديّنان يهودي و مسيحي و يا مدافعان حقوق زنان براي توجيه اين تبعيض ها صورت گرفته است، برابري را استنباط نمود.به دليل اينکه در بخش هاي گوناگون تورات و انجيل و تلمود و تفاسير عهد جديد، نابرابري حضرت حوّا و حضرت آدم در خلقت، عاملي براي توجيه تبعيض ها و مبنايي براي صدور احکام متفاوت حقوقي و اجتماعي تلقّي گرديده، بهتر است داستان خلقت را در سه دين الهي اسلام، يهوديت و مسيحيت، به عنوان ريشه برخي اختلافات، با هم مقايسه نماييم. در اين رابطه، در دو دين بزرگ يهوديت و مسيحيت به دو ديدگاه مختلف اشاره خواهد شد : موافقان برابري و مخالفان برابري.
داستان خلقت حضرت آدم و حوّا بيش از همه جا در سفر «پيدايش» در عهد عتيق، که مورد تأييد يهوديان و مسيحيان، هر دو مي باشد و در قرآن در سوره هاي اعراف، حجر، طه و جز آن مطرح شده است. در باب اول و دوم سفر «پيدايش»، داستان خلقت به اجمال و تفصيل بيان شده است و باب سوم درباره «هبوط» و علت آن سخن مي گويد.
در باب اول، بي آنکه به خلقت حضرت آدم و حوّا به طور مجزا اشاره شده باشد، از خلقت آدم يا انسان مي گويد و از اينکه خداوند او را به صورت خود آفريد و آن گاه وي را بر زمين مسلّط گردانيد : «پس خدا آدم را به صورت خود آفريد، او را به صورت خدا آفريد، ايشان را نر و ماده آفريد...» (7)
کتاب مقدّس در اين باب، تفاوتي بين خلقت زن و مرد قايل نشده است و تصريح مي کند که هر دوي آن ها به طور يکسان به صورت خدا خلق شدند. اما در باب دوم، (8) اشاره مي کند که پس از اتمام خلقت حيوانات، ابتدا حضرت آدم خلق شد.
در روز ششم، «خداوند آدم را از خاک زمين سرشت و در بيني وي روح حيات بدميد و آدم نَفْس زنده شد ... .» (9) «خداوند آدم را در بهشت جاي داد و مسئوليت حفاظت از آن را بر عهده او نهاد» (10) و قبل از خلقت حوّا فرمود : «از همه درختان باغ آزادانه بخور، بجز از درخت معرفت نيک و بد؛ زيرا روزي که از آن بخوري حتما خواهي مرد.» (11)
در اين زمان، هنوز آدم تنها بود و «خداوند خواست ياوري براي آدم بيافريند که موافق او باشد» (12) و چون در بين حيوانات ياور و موافقي براي آدم نيافت، حوا را از دنده آدم خلق کرد. (13) حوّا مانند آدم مي دانست که خداوند مرگ را با خوردن ميوه منع شده گره زده است، ولي مار (شيطان) او را فريب داد و پيوند بين مرگ و خوردن ميوه را انکار کرد و به زن گفت : «هر آينه نخواهيد مرد، بلکه خداوند مي داند در روزي که از آن بخوريد چشمان شما باز مي شود و مانند خدا عارف نيک و بد خواهيد بود.» (14) بدين سان، حوّا فريب شيطان را خورد، از ميوه ممنوع تناول کرد و آدم را نيز بر اين امر اغوا نمود (15) و آن گاه خداوند آن ها را از باغ عدن بيرون کرد. (16)
با توجه به آيات مذکور در سنّت و فرهنگ يهودي مسيحي به دليل فرعيت حوّا نسبت به آدم در خلقت، زن موجودي فروتر محسوب مي شود و به خاطر اغوا شدن توسط شيطان و فريب دادن آدم (17) و خوردن از ميوه منع شده، که باعث هبوط آن ها از بهشت گرديد، زن بودن عامل و نشانه شر بودن تلقّي مي گردد. درد زايمان، اشتياق به همسر و حکمراني مرد بر زن، از نخستين مجازات هايي هستند که حوّا به واسطه خوردن ميوه منع شده متحمّل گرديد (18) و زمين نيز به سبب گناه آدم لعن شد. (19)
در بخش هاي گوناگون تورات و انجيل، از جمله در «جامعه سليمان»، «سفر پيدايش»، «سفر خروج»، «رساله پولس» و مانند آن، مي توان اين نوع نگرش پست نگرانه و نتايج حاصل از آن را مشاهده کرد. در ذيل، به چند مورد اشاره مي شود :
«زني که دلش دام ها و تله هاست و دست هايش کمندها مي باشد، تلخ تر از مرگ است. هر کس که رضايت خدا را طلب کند او را رها خواهد کرد، اما گناه کار در دام او گرفتار خواهد شد.» (20)
«پس از جست وجو در ميان هزار مرد، يک درست کار را يافتم، اما در ميان جمع زنان، حتي يک زن درست کار يافت نشد.» (21)
و در جايي ديگر، شرارت زن را برتر از همه شرارت ها مي بيند و مرگ آدمي را نتيجه شرارت و گناه حوّا مي داند : «هيچ زهري تلخ تر از زهر مار و هيچ شرارتي بزرگ تر از شرارت يک زن نيست.» (22) «گناه با يک زن شروع مي شود و به دليل وجود اوست که همه ما بايد بميريم.» (23) «يک مرد برده است، باعث بي آبرويي و شرمساري اوست اگر يک زن از او حمايت کند.» (24)
پولس در رساله اول خود به تيمو تائوس، بدين دليل اجازه تعليم دادن زن به مرد و يا تسلط وي بر شوهر را نمي دهد که «آدم اول ساخته شد و بعد حوّا، و آدم فريب نخورد، بلکه زن فريب خورد و در تقصير گرفتار شد.» (25)
برخورد منفي سنّت يهودي مسيحي با زنان، محدود به آيات کتاب مقدّس نمي باشد، بلکه با توجه به اينکه در دين يهود، علاوه بر تورات، به تدريج، تلمود و آموزش خاخام ها، جزو منابع مهم ديني يهود تلقّي گرديدند و در مسيحيت نيز تفاسير برخي از آباء کليسا مانند ترتوليان مورد اعتناي مسيحيان قرار گرفتند، فرازهايي از اين نوع، بسيار به چشم مي خورند.
مسيحيان باور دارند که انسان از طريق زندگي، مرگ و احياي حضرت مسيح عليه السلام از حالت گناه آزاد مي شود، اما بار گناهي که حوّا انجام داد بر دوش همه زن ها سنگيني مي کند؛ گناهي که باعث شد تا حضرت مسيح عليه السلام براي نجات بشر از آن به صليب کشيده شود.
از سوي ديگر، يهوديان و مسيحياني که مدافع تساوي حقوق زن و مرد مي باشند، براي توجيه آيات کتاب مقدّس، دست به توجيهاتي زده اند و برخي بر اين باورند که در متون اصلي يهوديت و مسيحيت، هيچ تفاوتي بين زن و مرد، از لحاظ انسانيت و ديگر حقوق، وجود ندارد، بلکه انحرافاتي که به واسطه خاخام هاي يهودي و تلمود دست نوشته بشر و تفاسير کتاب مقدّس به وجود آمده، اسباب اين توهّم را پديد آورده اند و انحرافاتي که در انجيل مکتوب پس از حضرت عيسي عليه السلام رخ داده، در رساله هاي پولس به خوبي نمايان هستند. (26)
از دگرسو، شواهد بسياري، هم در کتاب مقدّس و هم در تاريخ يهوديت و مسيحيت وجود دارند که گوياي اين هستند که نه از نظر حضرت موسي عليه السلام و نه در نگاه حضرت عيسي عليه السلام زن هيچ فرعيتي نسبت به مرد ندارد و اين دو در انسانيت و حتي آزادي در برخورداري از حقوق فردي و اجتماعي، يکسان مي باشند. تاريخ يهود درباره اعمال شجاعانه زنان مؤمني که مستقل از مردان، در مقابل رهبران مرد مانند فرعون قيام کردند، داستان هايي دارد که مورد تأييد خداوند مي باشد. ماجراي خواهر و مادر حضرت موسي عليه السلام و نجات حضرت موسي عليه السلام توسط همسر فرعون، و حتي زناني که فرعون دستور قتل پسران آن ها را داده بود، در تاريخ مشهودند. سفر «داوران» از زني به نام دبوره (Deborah) نام مي برد که در بين داوران آن زمان، تنها کسي است که سنّت حضرت موسي عليه السلام را دنبال مي کرد و بر بني اسرائيل به عنوان قاضي حکم مي راند. (27) پولس در رساله خود به غلاطيان نجات يافتن از طريق حضرت مسيح عليه السلام را نه به گروه خاصي منحصر مي کند و نه جنبش خاصي، بلکه زن و مرد و غلام (28) و آزاد از اين نظر با هم برابرند : «همه شما که در مسيح تعميد يافتيد، مسيح را دربرگرفتيد. هيچ ممکن نيست که يهود باشد يا يوناني و نه غلام و نه آزاد و نه مرد و نه زن؛ زيرا که همه شما در عيسي مسيح واحد مي باشيد.» (29)
اما يهوديت خاخامي و تلمودي، که بعدا توسعه يافت، تأثير خود را بر زندگي يهود، مطالعه تورات و عبادت روزانه گذاشت. با رايج شدن يهوديت خاخامي، زنان به تدريج، از مطالعه تورات و عبادت روزانه معاف شدند. اما اين معافيت از تعليم و تعلّم، به تدريج در آيين يهود خاخامي حرام و ممنوع اعلام شد. اليزر (Eliezer) خاخام قرن اول مي گويد : «کلمات تورات سوخته شوند بهتر از آن است که به يک زن آموخته شوند ... هر کس که تورات را به دختر خود بياموزد، مانند کسي است که شهوت راني را به او آموخته است.» (30) و تلمود لعن و نفرين را نثار مردي مي کند که زن و بچه هاي او بگويند : رحمت خدا بر او! (31)
يهوديان در ادعيه روزانه اين دعا را زمزمه مي کنند که «سپاس خدايي که مرا يک غيريهودي خلق نکرد! سپاس خدايي که مرا يک زن خلق نکرد! و سپاس او را که مرا يک جاهل و نادان خلق ننمود!» (32)
نويسندگان بسياري، به ويژه از مسيحيان، درصدد توجيه آيات مربوط به خلقت و ديگر آيات برآمده اند و سعي دارند تا با استناد به آياتي که به نوعي، به حمايت از زنان مي پردازند يا آن ها را با مردان يکسان مي بينند، از شدت اين نابرابري بکاهند.
سويل (33) در توجيه داستان خلقت در «سفر پيدايش»، داستان اول را با مشکل مواجه نمي بيند؛ زيرا در اين داستان، زن و مرد کاملاً با يکديگر برابرند و هر دو به صورت خدا و همراه با هم و همزمان خلق مي شوند. اما در داستان دوم، که به نظر مي رسد وجود زن وابسته به وجود مرد است، وي سعي مي کند تا اين تفاوت را به کمک اسطوره «ليليث» (Lilith) توجيه نمايد. بر اساس اين اسطوره، خداوند دو زن را براي آدم خلق کرد : ليليث و حوّا. خداوند ابتدا همسر اول آدم يعني ليليث را خلق کرد که با آدم يکسان و همسان بود. اما به دلايل ناشناخته، وي آدم را ترک کرد و تلاش خداوند براي بازگرداندن وي تأثيري نداشت. در نتيجه، آدم بدون يار و همسر باقي ماند. خداوند همسر دوم آدم يعني حوّا را خلق نمود. اين بار، زن آدم فروتر از آدم بود؛ چون از او و براي او خلق شده بود. باب دوم سفر «پيدايش» از اين ماجرا پرده برمي دارد.
به گفته سويل، کساني که از ايده مساوات طلبانه در يهود دفاع مي کنند، معتقدند که در داستان دوم خلقت هم زن و مرد در انسانيت، کاملاً مساوي اند؛ زيرا وجود حوّا جداي از وجود آدم نيست، بلکه هر دو از جوهره واحدي خلق شدند و ذات آن ها يکي است و اين در واقع، اقتضاي سبک شاعرانه عبري است که عناصر مساوي و مشابه را به عنوان عنصر اول و دوم مطرح مي کند. (34) علاوه بر اين، خداوند در باب دوم، حوّا را ياور آدم مي داند، نه موجودي که نازل تر از او باشد، و در کتاب «عبريان» حتي خود را نيز «ياور» مي نامد (35) و بديهي است که اين نام، حاوي هيچ بار منفي نمي باشد.
در بين نويسندگان مسيحي، کساني که مخالف برابري زن و مرد در انسانيت و حقوق مي باشند، با اشاره به نظريه «هبوط»، تأکيد مي کنند که گرچه آدم و حوّا در ابتدا مساوي بودند، اما به خاطر هبوط، نابرابر شدند. در مقابل، برخي از کساني که مدافع نظريه برابري اند، ادعا مي کنند که گرچه زن پس از هبوط، واقعا مطيع مرد شد، اما به دليل آنکه به واسطه احياي مجدّد حضرت مسيح عليه السلام دگرباره همان نظريه خلقت ابتدايي مطرح گرديد، زن و مرد دوباره با يکديگر مساوي شدند. (36) بعضي ديگر تبعيت حوّا از آدم را پس از خروج از بهشت، به عنوان مجازات گناه حوّا تلقي نمي کنند، بلکه اين تبعيت و فرعيت را لازمه بقاي زندگي و امري ضروري مي دانند. (37)
در دفاع از اين گروه، مي توان به داستان پطرس در کتاب «اعمال رسولان» اشاره کرد که از تجلي روح القدس بر پيروان حضرت عيسي عليه السلام سخن مي گويد، زن باشند يا مرد، پير باشند يا جوان؛ چرا که همه از اين حيث نزد روح القدس مساوي اند :
«... خدا مي گويد : در ايام آخر، چنين خواهد بود که از روح خود بر تمام بشر خواهيم ريخت و پسران و دختران شما نبوّت کنند و جوانان شما رؤياها و پسران شما خواب ها خواهند نمود ...» (38)
گرچه بنا به باور مسيحيان، بيشتر ديدگاه هاي مربوط به فروتر بودن و فرعيت زن نسبت به مرد را فقط در متون منتسب به پولس قديس مي توان يافت که پس از مرگ او نوشته شده اند، ولي با اين حال، وي در رساله به غلاطيان، بر يکساني رابطه همه مردم با روح القدس تأکيد دارد و بر اينکه فضايل مسيحيت، که شامل محبت و خوشي و عشق و صلح و دل سوزي و مهرباني و ايمان و تواضع و پرهيزگاري مي شوند، براي همه انسان ها يکسان هستند. (39)
به هر حال، آياتي که بر نابرابري جنسيتي دلالت دارند، اندک نيستند و مقصّر را در اين قول، چه خاخام ها و نويسندگان تلمود و مفسّران انجيل و آباء کليسا بدانيم و چه اين باور را معلول تحريفات به وجود آمده در تورات و انجيل، نسبت به دو نکته اطمينان داريم :
نخست اينکه اديان يهوديت و مسيحيت به عنوان دو دين وحياني، قطعا در حق زنان ظلمي روا نداشته اند و همان گونه که اسلام زن و مرد را در انسانيت و آزادي و در برخورداري از حقوق يکسان مي داند، اين دو نيز به عنوان دين الهي از چنين موقعيتي برخوردارند.
دوم اينکه دين اسلام به عنوان ديني که عاري از هرگونه انحرافي است، در مقايسه با آنچه امروزه به عنوان آيين و دين يهوديت و مسيحيت شناخته مي شود، نه تنها حامي و مدافع نظريه برابري جنسيتي در انسانيت و برخورداري از بسياري حقوق است، بلکه در برخي موارد، براي زنان، بخصوص برخي زنان خاص، احترام ويژه اي قايل است.
قرآن نه از خلقت حضرت حوّا به عنوان بخشي از وجود حضرت آدم سخن گفته و نه از فريب خوردن اوليه وي توسط شيطان، بلکه مطابق آيات آن، هر دو در ابتدا از خوردن آن ميوه منع شده بودند و شيطان هر دو را فريب داد و اين تخطّي باعث هبوط آن ها از بهشت گرديد : «و يا آدمُ اسکُنْ انتَ و زوجُکَ الجنَّةَ فکُلا مِن حيثُ شِئتما ولاتَقربا هذهِ الشجرةَ فتکونا مِن الظالمينَ فوَسوسَ لهما الشيطانُ ... و ناديهُما رَبُّهما اَلَمْ أنْهَکُما عن تِلکُما الشجرةِ و أقُلْ لَکمآ اِنَّ الشيطانَ لکما عدوٌّ مبينٌ.» (اعراف : 1922)
خطاب هاي قرآني در اين مورد به صورت تثنيه اند و تقدّمي در حاکميت يکي بر ديگري ندارند و بر خلاف انجيل، که مرد را در خلقت از زن نمي داند، بلکه «زن از مرد است و اينکه مرد براي زن آفريده نشده، بلکه زن براي مرد»، (40) قرآن از خلقت زن و مرد از «نفس واحده» سخن مي گويد : «اِتّقُوا ربَّکُم الّذي خَلقَکم مِن نفسٍ واحدةٍ و خَلَق مِنها زَوجَها» (نساء : 1) و از اينکه اين دو در آفرينش مکمّل يکديگرند : «هُنَّ لباسٌ لکم و اَنتم لباسٌ لَهُنَّ» (بقره : 187) نه آنکه يکي فرودست باشد و ديگري بالادست. رواياتي هم که به ظاهر، خلقت حوّا را از دنده چپ آدم مي دانند (41) علاوه بر متقن نبودن سند، برخي از مفسران به انکارشان پرداخته اند. (42) بعضي ديگر به توجيه آن ها دست يازيده اند؛ چنان که مرحوم مجلسي در بحارالانوار، خلقت حوّا از دنده چپ را به معناي خلقت از زيادي گل مربوط به دنده چپ آدم مي داند (43) و حتي به گفته برخي از نويسندگان مسيحي، اين روايات از فرهنگ يهود به آثار مسلمانان راه يافته اند. (44)
گذشته از اين، در اسلام هيچ اثري از اين تفکر مسيحيت، که گناه حضرت آدم (به فرض گناه) به فرزندان او و يا گناه حضرت حوّا به زنان سرايت کند، وجود ندارد، بلکه هر کس مسئوليت اعمال خود را به عهده دارد و پاسخگوي افعال خود مي باشد : «ولاتَزِرُ وازرةٌ وِزرَ اُخري» (انعام : 164) و از اين نظر، زن و مرد و مؤمن و کافر در برابر خداوند يکسانند؛ هر کس که عمل نيک انجام دهد از رحمت و غفران خداوند برخوردار خواهد بود : «اِنّي لا اُضيعُ عمَلَ عاملٍ مِنکم مِن ذَکَرٍ اَو اُنثي» (آل عمران : 195) و هر کس که مرتکب عمل شر شود، نتيجه عمل خود را خواهد ديد. سوره احزاب از مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان با ايمان، مردان و زنان اهل طاعت و عبادت، و مردان و زنان راستگو و صابر و خاشع و خيرخواه نام مي برد و مغفرت خداوند را به آن ها نويد مي دهد، (45) بي آنکه هيچ تفاوتي در اين زمينه بين آن ها قايل شود.
در سوره هاي آل عمران، (46) غافر، (47) توبه، (48) و نحل (49) با نمونه هاي ديگري از برخورد يکسان خداوند با زن و مرد مواجه مي شويم. علاوه بر اين، در هيچ آيه اي از قرآن مشاهده نمي گردد که از خلقت مرد به عنوان يک موهبت و از خلقت زن با نفرت ياد شده باشد، بلکه به عکس، قرآن به محکوميت اعرابي رأي داده است که دختران خود را به خاطر شرمساري، زنده به گور مي کردند. (50)
در حالي که در عهد عتيق، از همان ابتدا تولد يک دختر به عنوان يک زيان تلقّي مي گردد (51) و در همان کتاب، دختران به عنوان موجوداتي لجوج و خودرأي معرفي مي شوند که بايد تحت مراقبت قرار گيرند. در غير اين صورت، آن ها اسباب شرمندگي پدران را فراهم مي آورند. (52)
در مجموع، مشاهده مي شود که در اسلام، بر خلاف سنّت يهودي مسيحي، رابطه زن و مرد نه مردسالارانه است، نه متخاصمانه و داستان خلقت گوياي فروتر بودن يکي و فراتر بودن ديگري نيست، بلکه از نظر قرآن، ملاک برتري نزد خداوند چيزي جز ايمان، تقوا و عمل صالح نيست. معرفي بانوان نمونه در قرآن، تأييدي بر نگرش مساوات طلبانه جنسيتي و نگاه مثبت اسلام به جايگاه انساني زن مي باشد. حتي در برخي موارد، قرآن از ملاحظه رابطه تساوي بين زن و مرد فراتر مي رود و رابطه و وابستگي آن ها را بيش از اين مي بيند. آياتي مثل «بعضُهم مِن بعضٍ» (آل عمران : 195) و يا «المؤمنونَ والمؤمناتُ بعضُهم اولياءُ بعضٍ» (توبه : 198) که زن و مرد را وليّ يکديگر معرفي مي کنند، همه نشانه برتري دين اسلام در برخورد با آحاد بشر مي باشند. خداوند وعده بهشت را به هر دو مي دهد : «وَعَدَ اللّهُ المؤمنينَ و المؤمناتِ جنّاتٍ تجري مِن تَحتِهَا اَلانهارُ»، (53) و در صورت گناه، هر دو در آتش دوزخ گرفتار خواهند شد.
توجه به اين نکته ضروري است که نتيجه مذکور به معناي برابري مطلق و يا عدم اختلاف بين آن ها حتي از نظر تکوين و يا انجام مسئوليت هاي اجتماعي و برخورداري از حقوق مشابه نمي باشد، بلکه مراد اين است که در اسلام، برخلاف يهوديت و مسيحيت، زن و مرد به عنوان يک انسان، از ارزش و حرمت يکساني برخوردارند و برخلاف سنّت يهودي مسيحي، که فرعيت در خلقت را مبناي انديشه پست نگري در جامعه مي پندارد و همين را عامل نقصان در اخلاق و معنويت و ناتواني زن در پذيرش مسئوليت هاي اجتماعي و سبب بردگي و زيردست بودن او و بهانه اي براي نقض حقوق اقتصادي، اجتماعي و سياسي وي مي داند، در اسلام، هيچ يک از اين ها مشاهده نمي گردد و زن و مرد هر دو در برخورداري از حقوق گوناگون آزادند، گرچه به دلايل معقول و مقبول، در برخي موارد، از حقوق مشابه برخوردار نباشند.
آزادي در برخورداري از حقوق
متأسفانه متون مقدّس و مورد تأييد يهوديان و مسيحيان گوياي مطالب نگران کننده اي در مورد ضايع کردن حقوق زنان مي باشند، گاه زنان از حداقل حقوق خود محروم مانده اند و بيش از آنکه به يک موجود آزاد شباهت داشته باشند، همانند يک برده به نظر مي رسند. به اجمال، به چند مورد اشاره مي شود :کوين هريس (Kevin Harris)، سخنران ارشد دانشگاه New South Wales، مي گويد : زن در انجيل، به گونه اي به تصوير کشيده شده است که انگار مِلک مرد محسوب مي شود، به طوري که به عنوان يک کالا، هم قابل فروش است، هم قابل بيرون انداختن و هم تجارت با آن ممکن است. (54) وي نه مالک خود است و نه هيچ ملکيتي نسبت به اموال خود دارد؛ تنها در صورتي اموالش به او برمي گردند که طلاق بگيرد يا همسرش بميرد.
در سفر «خروج»، درباره مردي که دخترش را به کنيزي بفروشد، آمده است : «اگر شخصي دختر خود را به کنيزي بفروشد، مثل غلامان بيرون نرود. هرگاه به نظر آقايش که او را براي خود نامزد کرده است ناپسند آيد، بگذارد که او را فديه دهند، اما هيچ حق ندارد که او را به قوم بيگانه بفروشد؛ زيرا که بدو خيانت کرده است.» (55)
در واقع، زنان غربي تا اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، هيچ حق مالکيتي نسبت به اموال خود نداشتند. حتي مطابق تلمود، «خرده هاي نان روي ميز هم به شوهر تعلّق دارد.» (56)
در سنّت يهودي مسيحي، زن نه تنها در دوران حيات خود نسبت به اموال خود ملکيتي ندارد، بلکه پس از مرگ نيز از هرگونه ارثي محروم است، در حالي که مرد از زن ارث مي برد و فرزندان مؤنث نيز در صورتي از ارث برخوردار مي شوند که فرزند مذکّري وجود نداشته باشد. (57)
اما در اسلام، حرمت زن براي هميشه در خانواده محفوظ است؛ وي نه برده پدر خويش است و نه بنده همسر خود. بي آنکه ملک کسي باشد، مالک اموال خويش است؛ هم در کسب درآمد اقتصادي آزاد است، هم در استفاده از آن : «لِلرّجالِ نصيبٌ مِمّا اکتسبوا و لِلنّساءِ نصيبٌ مِمّا اکتسبنَ.» (نساء : 32)
زن مانند مردان ارث مي برد (58) (گرچه به دلايلي کمتر از آنان) و وظيفه اي براي کسب درآمد ندارد. و اين مسئوليت بر عهده مردان گذاشته شده است : «الرّجالُ قَوّامونَ علي النساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بعضَهُم علي بعضٍ و بِما انفَقُوا مِن اَموالِهم ...» (نساء : 34)
در اسلام، عفّت و پاک دامني قبل و بعد از ازدواج، اختصاص به زن ندارد، بلکه زن و مرد هر دو بايد عفيف باشند و از نظر دين اسلام، هيچ کدام از آزادي جنسيِ خارج از حدود شرعي برخوردار نيستند، در حالي که در سنّت يهودي مسيحي، اين حکم مختص زنان است و مردان، به ويژه قبل از ازدواج، در داشتن روابط آزاد جنسي هيچ ممنوعيتي ندارند. در صورتي که مردي به اعمالي از اين قبيل دست بزند، هيچ نوع محکوميتي در مورد او صادر نمي شود، در حالي که در مورد زنان، حکم ديگري قابل اجراست و در صورتي که زن دچار انحراف جنسي گردد (حتي قبل از ازدواج) (59) مرد حق دارد او را به خانه پدرش برگرداند و يا سنگسار شود. (60)
سنّت يهودي مسيحي حق طلاق زنان را ناديده گرفته است. در انجيل متي، فرازي نقل شده که دلالت بر ممنوعيت طلاق زن دارد و مي گويد : «هر کس که همسرش را طلاق دهد، مگر به واسطه زنا، باعث زنا کردن او مي باشد و هر کس که با زن مطلّقه ازدواج کند زنا کرده است.» (61)
با وجود منفور و مبغوض بودن طلاق در دين اسلام، برخورد دوگانه سنّت يهودي مسيحي با طلاق، زنان را با وضعيتي بحراني مواجه مي کند : از يک سو، با حرمت طلاق دادن زن روبه رو هستيم و از سوي ديگر، با تشويق يهوديان اوليه به طلاق، تا آنجا که در بخش هايي از تلمود آمده است که مرد مي تواند در صورتي که همسر زيباتري پيدا کند، زن خود را طلاق دهد. (62)
ضايع نمودن حقوق زن، چه در قالب رفتارهاي افراطي باشد، چه تفريطي و ناديده گرفتن حقوق و آزادي هايي که خداوند براي او معيّن کرده، در واقع، به معناي ناديده گرفتن و مخالفت با احکام الهي است.
گذشته از ناديده گرفتن حقوق فردي، برخوردار نبودن زنان غربي تا قرن 19 از حداقل آزادي سياسي (مثل حق رأي) و نيز آزادي هاي اجتماعي، قابل انکار نيست که بنا به شهادت تاريخ، تا پيش از نهضت فمنيسم، زنان از رسيدن به حقوق اندک خود نيز محروم بودند و متأسفانه پس از آن نيز بسياري از ارزش هاي خود را از دست دادند. در حالي که 1400 سال قبل از آن، اسلام حقوق متفاوت اقتصادي، سياسي و اجتماعي مثل حق مالکيت، حق رأي، شرکت در مجامع سياسي و نهادهاي اجتماعي و پذيرش مسئوليت در جامعه را به زنان اعطا کرده است، اگرچه ممکن است با وجود حقّانيت دين اسلام و برتري آن از نظر محتوايي، در برخي از کشورهاي اسلامي نيز حقوق زنان ناديده گرفته شوند؛ مثلاً، سلب فعاليت هاي اجتماعي و سياسي، حتي حق رأي از زنان در عربستان و عدم تسلّط بر اموال خود و اجراي آداب و آيين هندو در کشور پاکستان از جمله معضلات اين کشورها هستند.
اما از سوي ديگر، در برخي کشورهاي غيراسلامي، مثل آمريکا و فرانسه، گرچه زنان از آزادي هايي مثل آزادي حق رأي، ابراز عقايد و ايده هاي معمولي محروم نيستند، ولي با انجام فرامين ديني مسلمانان به شدت مخالفت مي شود، به گونه اي که يک زن مسلمان در حالي که در اين کشورها آزاد است تا از بهترين مواهب دنيوي برخوردار باشد و مانند ديگر مردم آزادانه زندگي کند، اما به محض پوشيدن حجاب، با مشکلات عديده اي روبه رو مي گردد. زنان مسلمان به خاطر پوشيدن روسري، از ادارات خود اخراج مي شوند، در خيابان به آن ها بي احترامي مي شود، پيوسته تحت نظر مي باشند و به وضوح شاهد تغييراتي در رفتار مردم مي باشند که تا قبل از پوشش، با آن ها مواجه نبودند.
طيّبه تيلور، سردبير مجله سيسترز (Sisters) مي گويد : «با تغيير در پوشش، مردم آمريکا فکر مي کنند که من يک خارجي هستم، در حالي که مدت زيادي در بين آن ها زندگي کرده ام. من لباس آمريکايي ها را مي پوشم، اما با وجود اين، يک روسري بر سر دارم که اين روسري اوضاع را کاملاً تغيير مي دهد...» (63)
نتيجه
در کتاب هاي مقدّس تورات و انجيل، جداي از تلمود و آراء مفسّران، با دو رويکرد متفاوت مواجهيم : از يک سو، برخي آيات مؤيّد انديشه پست نگرانه نسبت به زنان بوده و در بسياري موارد، فرعيت زن در خلقت به عنوان ريشه اين نوع تفکر تلقّي شده است. از سوي ديگر، بعضي آيات از ديدگاه مساوات طلبانه در دو دين الهي نسبت به زن و مرد حمايت مي کنند. مبارزات و فعاليت هاي اجتماعي هم عرض مردان توسط زنان در تاريخ يهوديت و مسيحيت و پذيرش آن ها از سوي خداوند، مؤيّد ديگري براي اين رويکرد است.برخي از متديّنان يهودي مسيحي تأثير يهوديت خاخامي و تلمود و تفاسير کليسا را عامل تحريف در دو دين الهي يهوديت و مسيحيت و وجود آيات دال بر نابرابري جنسيتي مي دانند و توجيهاتي در اين زمينه ارائه کرده اند. شواهد قرآني مربوط به خلقت و شأن زنان و فرامين ديني مرتبط با حقوق سياسي اقتصادي و اجتماعي زنان در اسلام، حاکي از برتري اسلام در اين زمينه ها هست و اديان الهي يهوديت و مسيحيت به عنوان دو دين الهي تا آنجا که از حقّانيت الهي برخوردارند و با تحريفات آميخته نشده اند، در زمينه آزادي جنستي در برخورداري از حقوق با اسلام شباهت دارند.
--------------------------------------------
پي نوشت ها :
1. دکتراي فلسفه، مدرّس دانشگاه.
2. براي مثال ر. ک : آندره ميشل، جنبش اجتماعي زنان، ترجمه هما زنجاني زاده، نشر نيکا، 1377، چ 2.
3. براي نمونه، ر. ک : حميرا مشيرزاده، از جنبش تا نظريه اجتماعي، چ 2، سپهر، 1383.
4. از جمله ر. ک : سيمون دوبوار، جنس دوم، ترجمه قاسم صنعوي، نشر قدس، 1380 / جان استوارت ميل، انقياد زنان، ترجمه علاءالدين طباطبائي، هرمس، 1379 / يان مگنزي و ديگران، مقدّمه اي بر ايدئولوژي هاي سياسي، ترجمه م. قائد، نشر مرکز، 1375.
5. براي مطالعه مفاد کنوانسيون، ر. ک : شروط غير معتبر و آثار حقوقي آن در کنوانسيون رفع کليه اشکال تبعيض عليه زنان، قم، دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، 1382، بخش ملحقات، ص 91 111.
6. براي نمونه ر. ک :
Saimah Ashraf Saimah, "Shattering Illusions : Western Conceptions of Muslem Women, in : www.salam.muslimsonline.com/huma/sisters/index.html.
7. آيه 28.
8. آيات 7 24.
9. باب دوم، آيه 7.
10. همان، آيه 15.
11. همان، آيات 16 و 17.
12. همان، آيه 18.
13. همان، آيه 23.
14. باب سوم، آيه 6.
15. همان، آيات 6 7.
16. همان، آيه 23.
17. در حالي که آيات مورد نظر دلالت بر گناه کاري حوّا دارند، اما پولس در جايي آدم را مقصّر مي داند و ادعا مي کند که گناه و مرگ هر دو از طريق آدم به وجود آمدند. (رساله به روميان، باب 5، آيات 12 14) برخي از مفسّران حضرت آدم را از اين رو گناه کار مي دانند که وي نتوانست فرمان خدا را به حوّا برساند و او را از خوردن ميوه منع کند. Pauls. P. T., "Feminism and the Church, P. 5"
18. پيشين، آيه 16.
19. همان، آيه 17.
20. جامعه سليمان، باب 7، آيه 26.
21. همان، آيه 28.
22. Sirach, ch. 25, Verse 23, The New American Bible (United State Conference of Catholic Bishop, 2002).
23. Ibid, Verse 14.
24. Ibid. Verse 21.
25. باب دوم، آيات 11 14.
26. براي نمونه ر. ک :
Scovill, N.B., "The Liberation of Women", Religious Sources, 1995.
27. باب چهارم، آيات 4 به بعد «و در آن زمان، دبوره نبيّه زنِ کمغيدوت، اسرائيل را داوري مي نمود ...»
28. از جمله زناني که در تاريخ کاتوليک به عنون قهرمان ايفاي نقش کرده اند، از اين قرارند :
St. Teresa of Avila, St. Catherine of Siena, St. Therese of Liseux, St. Clare, St. Hidegard of Bingen, Mother Teresa.
به نقل از :
D. Armstrong, "Gender Roles, Male Priests, Equality and Feminism", P. 1. http : //ic.net/erasmas/raz116/htm.
29. باب سوم، آيات 27 29.
30. به نقل از :
Stedman, E. A Womans Worth, Ch. 13.
31. Ibid.
32. Ibid.
33. D. Armstrong, op. cit, pp. 5-6.
34. Ibid.
35. Pauls, P. T., op.cit, P. 5.
36. براي نمونه، ر. ک :
Miller, B. "What Does the Bible Says about Women in Ministry"? in : www.Bible.com.
37. Stedman, E. "A Womans Identity", (Discovery Publishing, a Ministry of Peninsula Church, 1995), P. 2.
38. باب دوم، آيات 17 18.
39. باب پنجم، آيات 2223.
40. رساله پولس به قرنتيان، باب يازدهم، آيات 8 10.
41. براي نمونه، ر. ک : محمّدرضا زيبايي نژاد و محمّدتقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، قم، دارالنور، 1381، ص 58، به نقل از : محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 11، ص 115 و 116 و 189 و ج 15، ص 34 و نيز فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، جزء ثالث، ص 5.
42. همان، ص 59، به نقل از : مولي محسن فيض کاشاني، تفسير الصافي، ج 1، ص 413.
43. همان، به نقل از مولي محسن فيض کاشاني، پيشين، ج 11، ص 101.
44. Scovill. op.cit. P. 11.
45. «اِنّ المسلمينَ و المسلماتِ و المؤمنينَ و المؤمناتِ و القانتينَ والقانتاتِ و الصادقينَ و الصادقاتِ و ... اعدّ اللهُ لهم مغفرةً و اجرا عظيما.» (احزاب : 35.)
46. آيه 195.
47. آيه 40.
48. آيه 71.
49. آيه 97.
50. نحل : 59 / زخرف : 17 / تکوير : 8 9.
51. Sirach, Ch. 22, Verse 3, op.cit.
52. Ibid, ch. 42, Verse 11.
53. همان.
54. Saimah Ashraf Saimah, op.cit, P. 2.
55. باب 21، آيات 78.
56. San 71a, Git, 62a.
57. سفر اعداد، باب 27، آيات 1 11.
58. «لِلرّجالِ نصيبٌ مِمّا تَرَک الوالدانِ و الاقربونَ و لِلنساءِ نصيبٌ مِمّا ترکَ الوالدانِ و الاقربونَ مِمّا قلَّ مِنه او کثُر.» (نساء : 7)
59. نقل اين قول به معناي نقد اين تفکر نيست، بلکه دلالتي بر تبعيض مشهود در کتب مقدّس مي باشد.
60. انجيل يوحنا، باب هشتم، آيه 4 5 و همچنين ر. ک : Saimah Ashraf saimah op.cit..
61. باب پنجم، آيات 3 32.
62. Git, 90a-b.
63. به نقل از : Saimah Ashraf Saimah, op.cit