بیست چهارم ذی الحجه روزمباهله
  • عنوان مقاله: بیست چهارم ذی الحجه روزمباهله
  • نویسنده: محدثه بهمدی
  • منبع:
  • تاریخ انتشار: 0:10:18 3-10-1403


مباهله از ريشه‌ی "بهل" در لغت به معناي رها كردن آمده و "ابتهال" که از همان ماده است به معنای تضرع و خضوع در دعا معنا شده است.[1] اما مباهله در قرآن کریم به معنای ملاعنه و لعن و نفرین یکدیگر مطرح شده است؛[2] پس لعن از لوازم دعاي انسان به حساب مي­آيد که در قرآن به این معنا بیان شده و علماء به این اعتبار، ابتهال را به لعن معنا کرده‌اند.[3]


 
مباهله در قرآن

 

بعد از فتح مكه در سال نهم هجري به دنبال تبليغ دين مبين اسلام در شهرهاي مختلف، گروه­های فراواني از مناطق دور­دست براي پذيرش اسلام و مناظره با پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) به حضور ايشان در مدينه شرفياب مي­شدند؛ به همين جهت آن سال به نام "عام الوفود" يعني سال ملاقات گروه­­ها با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شهرت يافت.[4] يكي از آن گروه­ها چند نفر از اهل نجران و پيرو حضرت عيسي(علیها السلام) بودند كه به مدينه مي­آمدند تا علاوه بر آشنا شدن با كسي كه خود را پيامبر معرفي مي­كرد، از وضعيت دين جديد او آشنايي پيدا کنند.[5] اين گروه پس از ورود به مسجد مدينه و آشنايي با پيامبر اسلام، در مورد اعتقادات ديني خود با او به محاجّه پرداختند؛ اما مسيحيان پس از مناظره و شنيدن برهان­هاي كافي از جانب پيامبر اسلام قانع نشدند؛ در نتیجه خدای سبحان به رسولش دستور داد تا با آنها به مباهله بپردازد:[6]
«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكمُ‏ْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتهَِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلىَ الْكَاذِبِينَ»[7]


«هر گاه بعد از علم و دانشى كه (درباره‌ی مسيح) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»
 
با توجه به تفاسير مختلفي كه درباره‌ی اين آيه بيان شده، ‌نبي مکرم اسلام –صل‌الله علیه و آله- در ابتدا مسیحیان را دعوت به اسلام مي­كند و آنها در مقابل خود را مسلمان و معتقد به خدا و عمل­كننده به دستورات او معرفي مي­كنند. پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)براي مسلمان خصوصيات و صفاتي را معرفي مي­كند كه از جمله‌ی آن، اعتقادات صحيح در مورد حضرت عيسي(علیها السلام) است.[8]


مسيحيان زمان پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)، حضرت عيسي(علیها السلام) را به دلیل اينكه بدون پدر به دنيا آمده بود، به عنوان پسر خداوند قبول داشتند:
«وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى‏ الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ...»[9]
«يهود گفتند: عزير پسر خداست! و نصارى گفتند: مسيح پسر خداست!...»
 
حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) با بیان ويژگي­هايي از خداوند متعال،‌ و نيز با بیان ويژگي­هايي از حضرت عيسي(علیها السلام) از جمله خوردن و نوشيدن و... به آنها ثابت نمود كه عقيده‌ی آنها خالي از حجت بالغه و عاري از صحت و درستي بوده و مسيح(علیها السلام) به عنوان مخلوق، نمي­تواند فرزند خدا باشد.[10]


به دنبال اين جواب، مسيحيان مسئله‌ی ديگري را مطرح نموده و درباره‌ی پدر عيسي(علیها السلام) سؤال مي­نمايند. در اين هنگام از جانب خداوند، آيه‌اي به پيامبر وحي مي­شود كه در آن به مسئله‌ی شباهت تولد عيسای مسیح با حضرت آدم اشاره شده است:
«إِنَّ مَثَلَ عِيسىَ‏ عِندَاللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ»[11]
«مَثَل عيسى در نزد خدا، همچون آدم است كه او را از خاك آفريد، و سپس به او فرمود: موجود باش! او هم فوراً موجود شد. (بنابراين، ولادت مسيح بدون پدر، هرگز دليل بر الوهيّت او نيست.)»
 
نبي اكرم(صلی الله علیه وآله) در جواب آنها با تلاوت اين آيه و با  به چالش كشيدن تفكرات آنها، اين مسئله را مطرح مي­كند كه چگونه آنها مسيح را به دليل نداشتن پدر، به عنوان پسر خدا قبول دارند؛ درحالي‌كه آدم را كه نه پدر داشته و نه مادر، پسر خدا نمي­دانند؟[12]
وقتی پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) با این بیان و استدلال از احتجاج و مناظره با مسيحيان نتيجه نگرفت، ‌از جانب خداوند مأمور شد تا با آنها به مباهله برخيزد.


اهل نجران نيز بعد از مشورت به اين كار راضي شده و قرار بر اين مي­گذارند تا فردا صبح هر دو گروه با فرزندان و همسران خود به محل تعيين شده آمده و براي نا­بودي اهل باطل دعا كنند.[13]
پيامبر اكرم به همراه علي‌بن ابیطالب، فاطمه‌ی زهرا، حسن و حسين –صلوات‌الله علیهم اجمعین- روانه مي­شوند.[14]
مسيحيان نجران كه به نبوت پيامبر(صلی الله علیه وآله)ايمان داشته و دعاي او را همانند انبياي پيشين مستجاب مي­ديدند،[15] نابودي خود را در اين ماجرا حتمي دانسته و  هنگامي كه مشاهده كردند او عزيز­ترين نزديكان خود را براي اين­كار راهي ميدان كرده است، به صدق ادعاي او پي برده و از مباهله منصرف مي­شوند. آنها در میان خود به اين نتيجه مي­رسند كه اگر ادعاي او بي­اساس بود، هيچگاه در صحنه­اي كه قرار است همراهان ايشان مورد لعن و نفرين قرار گيرند، اهل بيت خويش را سپر بلاي خود قرار نمي­داد؛ لذا آوردن آنها به اين صحنه دليل بر درستي دعاوي ايشان و اطمينان خاطر از نابودي طرف مقابل است. اين امر موجب شد تا مسيحيان از مباهله دست كشيده[16] و به پرداخت جزيه به پيامبراسلام راضي شوند.[17]


 
آيه‌ی مباهله سند برتري اهل بيت


جریان مباهله علاوه بر اینکه دليلي بر نبوت پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) است، برتري و فضيلت اهل­بيت او را كه همراه حضرت به مباهله آمده بودند، اثبات مي­کند.[18]


اين آيه به‌طور روشن بر برتري و فضيلت اهل‌بيت و آل‌عبا دلالت دارد.[19] حتي به جرأت مي­توان گفت كه در فضیلت اهل بیت پیامبر نازل شده است.[20] سند این روايات و تفاسيري است كه به وفور در ميان گفته­ها و سخنان مفسرين شيعه و اهل سنت يافت مي­شود.[21]


نمونه‌ی بارز آن سخن امام رضا(علیه السلام) در اين‌باره است که می‌فرمایند: «خداوند، بندگان پاك خود را در آيه‌ی مباهله مشخص ساخته و به پيامبرش دستور انجام مباهله با مسيحيان را داده است. به دنبال نزول اين آيه، پيامبر اكرم، علي و فاطمه و حسنين –صلوات‌الله علیهم اجمعین- را با خود به مباهله برد. اين مزيتي است كه هيچ­كس در آن، بر اهل­بيت(علیها السلام) پيشي نگرفته و فضيلتي است كه هيچ انساني به آن نرسيده و شرافتي است كه قبل از آن هيچكس از آن برخوردار نبوده است.»[22]


برخی از مفسرين اهل سنت،‌ ذيل آيه مباهله، پس از اثبات وجود اهل بيت همراه پيامبر(صلی الله علیه وآله)، درباره‌ی فضائل ايشان مي­نويسند:
روايت شده كه پيامبر اسلام با يك عباي پشمي سياه رنگي از منزل خود خارج شدند، حسن(علیه السلام) آمد، او را داخل عباي خود نمودند؛ سپس حسين(علیه السلام) آمد، او را نيز داخل عباي خود قرار دادند؛ پس علي(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها)‌ آمدند. بعد از آن حضرت(صلی الله علیه وآله)فرمودند: «خداوند فقط مي­خواهد پليدي را از شما اهل­بيت دور كند و شما را كاملا پاك سازد.» وي بعد از بيان اين واقعه مي­گويد: بدان كه در مورد صحت اين روايت بين مفسران و محدثان اتفاق نظر وجود دارد.[23]


 
بررسي شبهات


با توجه به مطالب فوق با بررسي كتابهاي تفسيري و تاريخي موجود، ‌اعم از شيعه و سني، اين نتيجه به دست آمد كه آيه‌ی مباهله اختصاص به پيامبر اكرم و اهل­بيت او دارد. با اين وجود تعداد محدودي از اهل سنت به سبب غرض­ورزي كه با جريان شيعه و پيروان مكتب اهل­بيت دارند، در خصوص اين آيه شبهاتي را مطرح نموده و با خارج كردن آن از جريان آل‌پيامبر(صلی الله علیه وآله)، سعي در خدشه وارد كردن به فضيلت اهل­بيت نمودند.[24]
اهم ايراداتي كه به تفاسير وارد نموده­اند از اين قرار است:


شبهه‌ی اول. وجود كلمات و عبارات جمع در آیه  

 

با توجه به روايات و تفاسيري كه در خصوص اين آيه بيان شد،‌ تنها كساني كه در اين واقعه‌ی تاريخي همراه پيامبر حضور داشتند، اهل بيت ايشان (علي، فاطمه و حسنين) بودند.
برخی اهل سنت همین استعمال کلمات جمع را در آیه (ابنائنا، ‌نسائنا و انفسنا) بهانه قرار دادند برای رد حضور اهل­بيت و شركت­كنندگان در جریان مباهله را، مؤمنين و اصحاب پيامبر می‌دانند.[25]


 
پاسخ شیعه


1. خداوند در اين آيه آوردن خويشان و فرزندان را به هر دو گروه مسلمان و مسيحيان امر نموده، بنا­براين امر فقط مربوط  به شخص پيامبر نبوده است.[26]


2. مراد خدا در آيه اين بوده كه هر يك از دو­ گروه بايد تمام فرزندان، زنان و خويشان نزديك خود را به صحنه بياورند. رسول اكرم نيز براي امتثال فرمان خداوند متعال، تمام نزديكان خود را به ميدان آورد؛ لكن تعداد آنها از يك زن و دو فرزند و يك مرد تجاوز نمي­كرد و اگر بيشتر از اينها بودند، حتما بقيه را هم در اين قضيه دخالت مي­داد.[27]


3. همچنين علاوه بر اين آيه، در بسياري از آيات ديگر نيز داريم كه فعل و عبارت به صورت جمع آمده و لكن به شخص معيني اشاره دارد؛ مانند آیه‌ی ذیل:[28]


«لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ»[29]
«خداوند، سخن آنها را كه گفتند: خدا فقير است و ما بی ‏نيازيم، شنيد.»
 
بر اساس اعتراف عده­اي از مفسربن، گوينده‌ی اين سخن شخص خاصي به نام "حي بن احطب" و يا "نحاص" بوده است.[30]


 
شبهه‌ی دوم. سن كم حسنين

 


نكته ديگري كه اين نويسنده مغرض در بيانات خود آن را زير سؤال برده، سن كم امام حسن و امام حسين(علیه السلام) در اين واقعه‌ی تاريخي است. به نظر او حسنين(علیه السلام) در روز مباهله به سن تكليف نرسيده و در واقع غير بالغ بوده­اند؛ در نتيجه مستحق ثواب نبوده و افضل صحابه به شمار نمي­آيند.[31]
در جواب اين سؤال بايد گفت كه اولاً انتخاب اين دو نفر براي شركت در مباهله توسط پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) صورت پذيرفته است و اگر شخص ديگري برتر از اين دو بزرگوار وجود داشت، قطعا رسول خدا(ص) او را انتخاب مي­نمود؛[32] بنابراين آوردن حسن و حسین، به برتري آنها نسبت به ديگران دلالت مي­كند.[33]
ثانیاً رسيدن به كمالات و ازدياد درك و فهم در افراد، به سن زياد و بلوغ سني آنها بستگي ندارد؛ همچنان‌كه حضرت يحيي(علیه السلام) بنا بر آيات قرآن مجيد در سن طفوليت، به مقام نبوت نائل گشته و حضرت عيسي(علیها السلام) نيز در گهواره به اذن خداوند متعال سخن گفته و ادعاي نبوت و پيامبري نمود. [34]


 
شبهه‌ی سوم. دلالت تعبير "نفس" بر امیرالمؤمنین(علیه السلام)

 


از جمله اشكالات ديگري كه در اين مورد گرفته شده، نسبت دادن تعبير "انفسنا" به حضرت علي(علیه السلام) است؛ درحالي‌كه معني اين كلمه (خودمان) به گوينده‌ی سخن (پيامبر) بر­مي­گردد و علي‌بن ابیطالب شخص ديگري غير از متكلم است؟[35]
در جواب اين سؤال گفته‌اند كه: چون شخص پيامبر(صلی الله علیه وآله) دعوت كننده‌ی مسيحيان به مباهله بود، طبيعتا و در عالم خارج شخص دعوت كننده و دعوت شونده نمی‌تواند یکی باشد؛ بدين معني كه انسان در بين جمع، خود را به آنچه در نظرش است دعوت نمي­كند؛ لذا آوردن لفظ "انفسنا" كه گوينده‌ی آن حضرت محمدر(صلی الله علیه وآله) است، بايد شخصي غير از خود ايشان باشد.[36]


از سویی دیگر احادیث زیادی از وجود مبارک پیامبر اکرمر(صلی الله علیه وآله) نقل شده که در آن علی(علیه السلام) را نفس خویش معرفی نموده­ است؛ از جمله، حضرت در حدیثی می­فرمایند:
«علی(علیه السلام) از من و من از علی(علیه السلام) هستم. گوشت او از گوشت من و خون او از خون من است. نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسی است.»[37]
در حديث ديگري آمده است كه: «علي نفس من است.»[38]
همچنين اجماع شيعه و اهل سنت است كه حضرت علي(علیه السلام) در اين واقعه حضور داشته و غير از پنج تن آل‌عبا كس ديگري همراه پيامبرر(صلی الله علیه وآله) نبوده است. پس بدون شك علي، نفس پيامبر بوده که در آیه‌ی مباهله معرفی شده است.[39]


علاوه بر آن، در آيه‌ی شریفه كلمه‌ی "أبناءنا" به حسنين(علیه السلام) اشاره مي­كند و عبارت "نساءنا" دلالت بر حضرت زهرا(سلام الله علیها) دارد؛ در نتيجه با تطبيق دادن الفاظ آيه با  تفاسير و رواياتي كه در­باره‌ی آن نازل شده، مي­توان به دلالت واژه‌ی "انفسنا" بر وجود مبارک علي‌بن ابیطالب(علیه السلام) پي برد. بنابراین اگر اين آيه در مورد علي(علیه السلام) مصداق پيدا نمي­كرد، حضور ایشان در داستان مباهله محلي از  اعراب نداشت[40] و پيامبر كه در مقام امتثال امر خداوند بود، هيچگاه او را با خود به صحنه‌ی مباهله نمي­برد.[41]

 

پی نوشتها

[1]. ابن منظور، محمد بن مكرم‏؛ لسان العرب،‏ بيروت، دار صادر، 1414ق، ج‏11، ص71 و طریحى، فخرالدین؛ مجمع البحرین‏، تهران، كتابفروشى مرتضوى، چاپ سوم، 1375ش، ج‏5، ص327.
[2]. زكريا، احمد بن فارس؛ معجم مقاييس اللغة، ‌قم، دارالكتب العلمية، بي‌تا، ‌ج1، ص310 و جوهري، اسماعيل بن حمام، معجم الصحاح اللغه، بيروت، دارالمعرفة، چاپ اول، 1426ق، و لسان العرب، ج‏11، ص72.
[3]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، چاپ اول، ‏1412ق، ص149.
[4]. جوادي آملي،‌عبدالله؛ ‌تسنيم (تفسير قرآن كريم)، ‌قم، اسراء، مرداد 1381ش، چاپ اول، ج14، ص452.
[5]. طیب، سید عبدالحسین؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، 1378ش، چاپ دوم، ج‏3، ص228.
[6]. بلاغى نجفى، محمدجواد؛ آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، قم،  بنياد بعثت، ‏1420ق، چاپ اول، ج‏1، ص290.
[7]. آل عمران/61.
[8]. طباطبایى(علامه)، سید محمدحسین‏؛ المیزان فى تفسیر القرآن، ‏قم، جامعه‏ى مدرسین حوزۀ علمیۀ قم،‏ 1417ق، چاپ پنجم، ج‏3، ص15.
[9]. توبه/30.
[10]. الميزان في تفسير القرآن، ج‏3، ص15.
[11]. آل عمران/59.
[12]. گنابادى، سلطان محمد؛ تفسير بيان السعادة فى مقامات العبادة، بيروت، مؤسسة الأعلمي، ‏ 1408 ق، چاپ دوم، ج‏1، ص269.
[13]. كاشانى، ملا فتح‌الله‏؛ تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ‏تهران، كتابفروشى محمدحسن علمى، 1336ش، ج‏2، ص239.
[14]. قمى، على بن ابراهيم‏؛ تفسير قمى، تحقيق سيدطيب موسوى جزايرى‏، قم‏، دارالكتاب‏، ‏1367ش، چاپ چهارم، ج‏1، ص104.
[15]. طبرسى، فضل بن حسن‏، تفسير جوامع الجامع‏، تهران‏، انتشارات دانشگاه تهران و مديريت حوزۀ علميۀ قم‏،  1377ش، چاپ اول، ج‏1، ص179.
[16]. ابوالفتوح رازى، حسين بن على؛‏ روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ‏مشهد، آستان قدس رضوى،‏  1408ق، ج‏4، ص361.
[17]. طبرسى، فضل بن حسن‏؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، ‏1372ش، چاپ سوم، ج‏2، ص764.
[18]. بيضاوى، عبدالله بن عمر؛ أنوار التنزيل و أسرار التأويل، ‏بيروت، دار احياء التراث العربى،‏ 1418ق، چاپ اول، ج‏2، ص21.
[19]. زمخشرى، محمود؛ الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، ‏دارالكتب العربی، ‏1407ق، چاپ سوم، ج‏1، ص370.
[20]. مكارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج‏2، ص582.
[21]. بحرانى، سيدهاشم، البرهان فى تفسير القرآن، ‏تهران، بنياد بعثت، 1416ق، چاپ ‏اول، ج‏1، ص631 و فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ‏1420ق، چاپ سوم، ج‏8، ص247.
[22]. عروسى حويزى، عبدعلى بن جمعه؛ تفسير نورالثقلين، قم،‏ اسماعيليان،‏ ‏1415ق، چاپ چهارم، ج‏1، ص349.
[23]. مفاتیح الغیب، ج‏8، ص247.
[24]. تفسير نمونه، ج‏2، ص582.
[25]. محمد، رشيدرضا؛ المنار، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1423ق، چاپ اول، ج3، ص283.
[26]. الميزان في تفسير القرآن، ج‏3، ص240.
[27]. تفسير تسنيم، ج14،ص473.
[28]. صادقى تهرانى، محمد؛ الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، قم‏، فرهنگ اسلامى‏، 1365ش، چاپ دوم‏، ج‏5، ص179.
[29]. آل عمران/181.                 
[30]. ابن عاشور، محمدبن طاهر؛ التحرير و التنوير، بي‌تا، ج‏3، ص297 و  مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏2، ص898.
[31]. محمد، رشيدرضا؛ المنار، ج3، ص283.
[32]. تفسير نمونه، ج‏2، ص587.
[33]. حائرى تهرانى، مير سيدعلى‏؛ مقتنيات الدرر و ملتقطات الثمر، تهران، ناشر: دارالكتب الاسلاميه، 1377ش، ج‏2، ص212.
[34]. طوسى، محمدبن حسن؛ ‏التبيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، بى‌تا، ج‏2، ص 485. مريم/12 و 30.
[35]. المنار، ج3، ص283.
[36]. حسينى شاه عبدالعظيمى، حسين بن احمد؛ تفسير اثنا عشرى، ميقات‏، 1363ش، چاپ اول، ج‏2، ص128.
[37]. البرهان في تفسير القرآن، ج‏4، ص483.
[38]. آلاء الرحمن في تفسير القرآن، ج‏1، ص294.
[39]. تفسير اثنا عشرى، ج‏2، ص128.
[40]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏2، ص764.
[41]. تفسير تسنيم، ج14،ص473 و تفسير نمونه، ج‏2، ص587.