عمار یاسر
  • عنوان مقاله: عمار یاسر
  • نویسنده: سعید بلوکی
  • منبع: دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
  • تاریخ انتشار: 10:1:30 21-7-1403

 

آشنایی با یاران معصومین (علیهم السلام)

 

 

مقدمه

نام او عمّار است که از ریشه عَمَرَ گرفته شده و به معنی آباد کردن است و عمّار نیز چون صیغه مبالغه است به معنی کسی است که زیاد آباد کننده است. اما ارباب کتب لغت از جمله کتاب تهذیب اللغة گفته اند: عمّار یعنی کسی است که زیاد نماز می ‏خواند و بسیار روزه می ‏گیرد و در ایمان، قوی و استوار است و خوش‏بو و خوش‏نام می ‏باشد. (1) البته این معنایی که تهذیب اللغة از عمّار کرده است هرچند معنای لغوی نیست بلکه معنای اصطلاحی است به این دلیل است که جناب عمّار آنقدر شخصیت با عظمت و با جذبه ای داشت و با نفوذ و با تأثیر بود و در عین حال شخصیتی زاهدانه و عابدانه فوق العاده ای داشت، این دسته از کتب لغت، متأثر از این شخصیت والای جناب عمّار شده اند و این طور معنا کرده اند.

 

 

نام پدرش یاسر و نام مادرش سمیّه است

افتخار بزرگ عمّار این است که پدر و مادر وی اولین شهدای اسلام هستند. ابوجهل، پدر و مادرش را بعد از شکنجه های بسیار و طاقت ‏فرسا به طرز دردناک و فجیعی به شهادت رساند. و به این ترتیب اولین شهید مرد و اولین شهید زن در اسلام لقب گرفتند.

در تاریخ به تولد عمّار اشاره‏ ای نشده است ولی چون گفته‏ اند در سال 37 هجری و در سنّ 94 سالگی در جنگ صفین و در رکاب مولی امیرالمؤمنین (علیه السلام) ‏به شهادت رسید، لذا می ‏توانیم بگوئیم که وی در چهار سال پیش از عام‏ الفیل به دنیا آمده است.

 

 

اسلام آوردن عمّار

عمّار پس از سی و چند نفر، در روزهایی که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، ‏در خانه‏ ی أرقم محصور بودند، مسلمان شد.

عمّار دین اسلام را به خانواده خودش منتقل کرد و در پی آن، پدر و مادر و برادرش که عبدالله نام داشت، مسلمان شدند.

مسلمان شدن این خانواده به مذاق قریش به ویژه قبیله ی بنی مخزوم که هم ‏پیمان یاسر بودند، خوش نیامد و به شیوه های گوناگون به شکنجه‏ ی این خانواده می ‏پرداختند.

بنی ‏مخزوم بیش از همه، یاسر و سمیّه را شکنجه می ‏کردند. گاهی در روزهای بسیار گرم تابستان که در حجاز و در هنگام ظهر ریگ‏های زمین مکّه کاملاً داغ می ‏شد، آنها را برهنه کرده و روی زمین می ‏خواباندند و کتک می ‏زدند و یا بعضی اوقات زره آهنین بر عمّار پوشانده و ساعت ‏ها او را زیر آفتاب گرم و سوزان بیابان ‏های مکّه نگه می ‏داشتند.

این خانواده تا پای جان تمام شکنجه ها را تحمل کرده ولی از عقیده خود دست برنداشتند. با توجه به این پیشینه‏ ی مبارزاتی و پاسداری از اسلام و عقیده به اسلام بود که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) ‏درباره‏ ی عمّار فرمودند: «حق با عمّار است و عمّار تابع حق؛ هرکجا که حق باشد عمّار در کنار حق است و او مِلاک تشخیص حق است».

گاهی اوقات که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) ‏از کنار عمّار در حالی که او در زیر شکنجه بود، گذر می ‏کردند، می ‏فرمودند: «صَبْراً یا آل یاسر فَاِنَّ مَوْعِدَکُم الجَنَّۀ» « ای خاندان یاسر! شکیبایی کنید که وعده‏ گاه شما بهشت است».(2)

روزی در مکّه عمّار را به آتش انداختند تا او را بسوزانند، در این هنگام که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، ‏شاهد این صحنه بودند، فرمودند: «ای آتش! بر عمّار سرد شو و او را سلامت نگهدار، همان طور که با ابراهیم خلیل رفتار کردی». و به خاطر دعای حضرت آتش هیچ آسیبی به وی نرساند. (3)

عمّار در پاسداری از اسلام از چیزی فروگذار نمی ‏کرد و در تمام جنگ ‏هایی که دشمنان اسلام به راه می ‏انداختند، شرکت کرده و جانفشانی‏ های زیادی می ‏کرد به ویژه در جنگ بدر و اُحُد حتّی در جنگ یمامه یکی از گوش‏ هایش قطع شد. (4)

عمّار به همراه حذیفه هنگام بازگشت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) ‏از جنگ تبوک، با رشادت خاصی جان ایشان را از سوء قصدی که منافقان برای قتل حضرت انجام دادند، نجات دادند. و منافقان از این دو نفر هراس داشتند و ایشان را به عنوان منافق‏ شناس می ‏شناختند. (5)

 

 

عمّار در جریانات بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

عمّار در جریانات بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ‏به شدّت اعتراض کرد و افرادی که به اسم خلیفه‏ ی مسلمین بر مسند حکومت (البته به زور شمشیر) تکیه زده بودند را به رسمیّت نشناخت ولی از آنجایی که تهدیدات فراوانی از خارج مرزهای بِلاد اسلام متوجّه اسلام و مسلمین بود، همانند مولی امیرالمؤمنین (علیه السلام) ‏از هیچ تلاشی برای حفظ اسلام دریغ نکرد و مرتباً به حکومت نامشروع آن زمان کمک کرده و در جنگ ‏هایی که بر علیه اسلام و بلاد اسلام انجام می ‏گرفت شرکت می ‏کرد وجانفشانی می ‏نمود.

عمّار در زمان خلیفه‏ ی دوم به مدّت یک سال و نیم والی کوفه شد و در آن مدّت کم عدالت علوی و سیره‏ ی نبوی را سرلوحه‏ ی خویش قرار داد و تن به انحرافات و خلاف شرع‏ های خلیفه و پیروانش نداد تا آنکه خلیفه، ایشان را از عمارت کوفه عزل کرد و به جای او مغیره که فردی فاسق و گنهکار بود را به حکومت کوفه منصوب کرد.

عمّار در زمان خلیفه‏ ی اول و دوم همانطور که گفته شد، پیرو مکتب اهل بیت (علیهم السلام) ‏بود و در زمان فرمان‏داری برکوفه نیز همین شیوه را ادامه می ‏داد و مرتباً چه زمانی که حاکم بود و چه زمانی که حاکم نبود، فضائل اهل بیت (علیهم السلام) ‏و امیرالمؤمنین (علیه السلام) ‏را به مردم گوشزد می ‏کرد و کمر همّت بر روشنگری بسته بود و مردم را به مکتب حقّه‏ ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) ‏که شیعه بود هدایت می ‏نمود و از هر فرصتی استفاده می ‏کرد تا مردم را به تشیّع سوق دهد و به عبارت دیگر شیعه‏ سازی و شیعه‏ پروری از مهم ترین کارهای عمّار بود.

وی همین شیوه را در زمان عثمان نیز پی گرفت تا جایی که مورد غضب عثمان واقع شد و چند بار نیز مورد ضرب و شتم عوامل حکومت قرار گرفت. عمّار از این رویه خود با همه‏ ی تهدیداتی که متوجّه وی بود، دست برنداشت تا عثمان مجبور به تبعید وی شد و نقشه تبعیدش را کشید.

عثمان وقتی که تصمیم به تبعید عمّار را به ربذه گرفت، عمّار نیز با شجاعت تمام به مخالفت با عثمان ادامه داد و آماده رفتن به ربذه شد. طایفه‏ ی بنی ‏مخزوم نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) ‏رفتند و خواستند تا حضرت با عثمان صحبت کنند. حضرت نزد عثمان رفتند و به او فرمودند: «از خدا بترس! دیروز مرد شایسته‏ ای مانند ابوذر را تبعید کردی تا در تبعیدگاه هلاک شد و باز امروز می ‏خواهی نظیر او را تبعید کنی؟» میان حضرت و عثمان سخنانی رد و بدل شد تا عثمان به حضرت گفت: «تو سزاوارتر به تبعیدی». حضرت نیز فرمودند: «مانعی ندارد مرا هم تبعید کن».

امّا در این هنگام مهاجرین نزد عثمان اجتماع کردند و به او اعتراض کرده و گفتند: «این چه روشی است که در پیش گرفته‏ ای؟ چرا هرکه با تو سخن می ‏گوید یا وساطت می ‏کند، او را تبعید می ‏کنی؟»

در نتیجه عثمان از تبعید عمّار منصرف شد.

 

 

عمّار در زمان خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ‏

عمّار در زمان خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ‏ خدمات بسیار شایانی به حضرت کرد و دائماً از حق حضرت دفاع کرده و ایشان را به عنوان تنها خلیفه‏ ی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ‏معرفی می ‏نمود و با مردم در فضل و برتری ایشان و خاندان نبوت (علیهم السلام)، احتجاج می ‏کرد.

ولی دشمنان و منافقان و خوارج کوردل مرتّب فتنه به پا می ‏کردند و جنگ ‏هایی را نیز به حضرت تحمیل کردند که در آن جنگ ‏ها مثل جمل رشادت ‏های بسیاری نمود و در جنگ صفین که معاویۀ بن ابی ‏سفیان به کمک عمرو بن ‏عاص به راه انداخته بود نیز روشنگری می ‏کرد و دائماً به سخنرانی می ‏پرداخت. وقتی می ‏دید کسی خوره‏ ای مثل شکّ به جانش افتاده، با او صحبت می ‏کرد تا او را از تردید بِرَهاند. وی در مقابل صفّ دشمنان به احتجاج با آنان می ‏پرداخت و آنان را به حق دعوت می ‏کرد و جواب شبهه‏ افکنی شامیان و بنی ‏امیّه را می ‏داد تا کسی از اعتقاد درست و راه مستقیم خود، دست بر ندارد و منحرف نشود.

آخرالأمر در همان جنگ صفین بعد از خدمات بسیار به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ‏و مفتضح کردن بنی ‏امیّه، شخصی به نام ابن جوین نیزه‏ ای به عمّار زد که وی را زمین‏گیر کرد و شخصی به نام ابوالعادیه خزاری نیز سر از تن شریف او جدا نمود.

شب هنگام که جنگ متوقف شد، حضرت امیر (علیه السلام) ‏میان کشته ها به جسد عمّار رسیدند، روی زمین نشستند و اشعاری را در مصیبت عمّار خواندند که ترجمه‏ ی آن این است:

«ای مرگی که از من دست نمی ‏کشی، زودتر مرا راحت کن که تمام دوستانم را از من گرفتی.

گویا کسانی را که دوست‏شان دارم، کاملاً می ‏شناسی و یا با راهنما به سوی ایشان می ‏روی.»

عمّار وصیّت کرده بود تا با همان لباس رزم او را دفن کنند تا نزد خداوند با همان لباس، دشمنان را محاکمه کند.

حضرت امیر (علیه السلام) ‏بر وی نماز گزاردند و با همان لباس خون ‏آلود دفنش کردند.

روحش شاد و راهش پُر رهرو باد.

پی نوشت ها:

1. اعیان الشیعه ص 3737 به نقل از قاموس اللغة – تهذیب اللغة ج 2 ص 234 .

2 . تاریخ الیعقوبی، ج 2 ص 28.

3 . الغارات ثقفی کوفی (ترجمه عطاردی) ص 491.

4 . الاستیعاب ج 3 ص 1042.

5 . المغازی ج 3 ص 1042.

منابع و مدارک:

1ـ دائرۀ المعارف صحابه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) ، پژوهشکده باقرالعلوم (علیه السلام)، شرکت چاپ و نشر بین ‏المللی، 1391، تهران.

2ـ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی.

3ـ أعیان الشیعة، سید محسن امین عاملی.

4ـ الغارات، ثقفی کوفی، ترجمه عطاردی.

5ـ الإستیعاب، ابن عبدالبر.

6ـ المغازی، واقدی.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

سعید بلوکی